رسیدن به تعالی روح، و تکامل انسان


گفت‌وگو با دکتر فاطمه امرالله‌زاده، دکترای عرفان اسلامی و مدرس دانشگاه

نسرین دمیرچی

انسان دوست دارد روح او بدون تحمل هیچ‌گونه سختی و هیچ‌گونه پای‌بندی به قیدوبندهای شرعی، به تعالی و کمال برسد. انسان موجودی است که گاه وسوسه می‌شود، هم به تعالی روح برسد و هم بدون پای‌بندی به برخی قیود، خوش بگذراند. درباره‌ی عرفان‌های نوظهور و علل پدیدآمدن آن‌ها با سرکارخانم دکتر «فاطمه امرالله‌زاده»، دکترای عرفان اسلامی و مدرس دانشگاه، به گفت‌وگو نشستیم.

*‌ علت گرایش انسان‌ها به عرفان‌های نوظهور چیست؟

گرایش به دانش، ریشه در ژرفای وجود آدمی دارد و کنجکاوی با هستی انسان آمیخته است. حقیقت‌پژوهی در گذر زمان از روز نخست حیات بشر آغاز می‌شود و یار دیرین، همراه و هم‌نشین اوست. هماره انسان بر آن بود تا با شناخت جهان و قوانین حاکم بر آن، حیرت ارزش‌مند خود را پاسخ گوید. خوراک ذهن بشر از سفره‌ی طبیعت فراهم می‌آمد و هر یک، روزنه‌ای و زاویه‌ای از هستی را به روی انسان می‌گشود. منطق، فلسفه، فیزیک، نجوم و ده‌ها شاخه‌ی علمی دیگر، پنجره‌های خانه‌ی معرفت بشرند که با آن‌ها، آدمی به تماشای جهان نشست. اثر تمدن و تکنولوژی جدید را بر دگرگونی و بهترشدن وضع زندگی مادی بشر، هرگز نمی‌توان از نظر دور داشت؛ اما این واقعیت تلخ را نیز نمی‌توان کتمان‌کرد که تمدن مدرن، یکی از عوامل مهم غفلت آدمیان از اصلی‌ترین ساحت وجودی خود، یعنی روح ملکوتی و در نتیجه، فروپاشی بنیادهای اخلاق و معنویت در جهان معاصر بوده است.

ناتوانی تمدن صنعتی در برآوردن نیازهای معنوی و ارزشی انسان معاصر و در نتیجه‌، ظهور بحران‌ها و بن‌بست‌های بغرنج در فضای ذهن و زندگی آدمیان، سبب شده است تا بار دیگر، دل‌های مضطرب، متوجه ابزاری گردد تا انسانِ دورافتاده از اصالت‌های خویش را از گرداب و حشت‌ناک کنونی نجات داده و به ساحل امن سعادت رهنمون شود.

آن‌چه در این شرایط، سخت نگران‌کننده و هشداردهنده است، سربرآوردن کیش‌ها، مسلک‌ها و فرقه‌های معنوی گوناگونی است که در قالب‌ها و مدل‌های رنگارنگ و جذّابی عرضه می‌شوند؛ در حالی که هیچ بهره‌ای از چشمه‌سار حقیقت به مخاطبان کمال‌جوی خود تقدیم نمی‌کنند؛ کیش‌ها و مسلک‌هایی که بر اصول و پایه‌های واقعی بنیاد نشده‌اند و نه‌تنها درمان‌کننده‌ی بحران‌های اخلاقی، روحی و معنوی انسان‌های این عصر نیستند؛ بلکه خود به تشدید این بحران‌ها کمک می‌کنند و جسم و جان آدمیان را در معرض دردها و مصیبت‌های بغرنج قرار می‌دهند. آن‌کس که در جست‌وجوی حقیقت است و می‌کوشد تا بحران‌های روحی خود را با گام‌گذاشتن در مسیر معنویت و عرفان درمان‌کند، باید قبل از هرچیز، به این نکته‌ی ظریف واقف باشد که داروی خود را از کدام داروخانه و از دست کدام متخصص دریافت می‌کند.

*‌ آیا در ادیان الهی، عرفان هست و به‌شکل نظام فکری درآمده است؟

در همه‌ی ادیان الهی، علمی به نام عرفان هست که یک نظام فکری و فرهنگی است و به دو بخش نظری و عملی تقسیم می‌شود. عرفان عملی، بخشی از عرفان است که وظایف و روابط انسان را با خود و جهان و خداوند بیان می‌کند. عرفان در این بخش به اخلاق می‌ماند که علمی عملی است. به این بخش از عرفان، علم «سیر و سلوک» هم می‌گویند. در این بخش، مطرح می‌شود که سالک برای رسیدن به قله‌ی منیع انسانیت که «توحید» است از کجا باید آغاز کند و چه منازل و مراحلی را طی کند. بدیهی است که چنین توحیدی ـ که آخرین مقصد سیر و سلوک عارف است ـ با توحید مردم عادی و حتی با توحید فیلسوف و متکلم متفاوت است.

بخش دیگر عرفان، نوعی فلسفه‌ی الهی است که در مقام توضیح و تفسیر هستی است. همان‌گونه که فلسفه برای خود، موضوع، مبادی و مسائلی دارد، عرفان نظری نیز موضوع، مسائل و مبادی دارد؛ با این تفاوت که فلسفه به استدلال‌های عقلی متکی است؛ ولی عرفان اصول و مبانی «کشفی» را مایه‌ی استدلال قرارمی‌دهد. از نظر عارف، کمال انسان به این نیست که فقط «تصویری ذهنی از هستی» داشته باشد؛ بلکه به این است که با قدم در سیر و سلوک، به مبدئی که از آن‌جا آمده است، بازگردد و فاصله‌ی خود را با خدا از‌میان‌بردارد و از خود، فانی و به او، باقی‌گردد. عرفان اسلامی چه در بخش نظر و چه در حوزه‌ی عمل، همواره به کتاب، سنت، سیره‌ی نبوی و اولیای الهی استناد می‌کند و مایه‌های اولیه‌ی اندیشه و عمل خود را اسلامی می‌داند و بر بنای آن، اصول و قواعدی را پی‌ریزی کرده است. در ادیان دیگر نیز کمابیش همین‌گونه است؛ مثلاً در عرفان مسیحی، رهبانیت در چهارچوب دین و حتی در برخی مسائل افراطی‌تر از امر و نهی‌های دینی عمل می‌کردند. اگر در دین مسیحیت پاک‌دامنی اصل است، رهبانان از ازدواج نیز پرهیزمی‌کردند، یا مثلاً در اسلام پرهیز از غذاهای حرام، اصل است و عارفان در خوردن حلال نیز به حداقل برای زنده‌ماندن اکتفا می‌کردند. هم‌چنین در عرفان هندو، یک سالک در مقطعی از عمر خود برای این‌که از امور روزمره دور باشد، ترک خانه و زندگی کرده و بقیه‌ی عمر را در جنگل، به انزوا و خواندن اوراد و اذکار معنوی به‌سرمی‌برد. در دین جین در هند، کشتن حیوان‌ها در هر شرایطی جایز نیست.

*‌ به نظر می‌رسد برخی عرفان‌های امروزی، چندان به آموزه‌های دینی پای‌بند نیستند.

بله، امروز شاهد عرفان‌هایی هستیم که به هیچ‌یک از آداب دینی پای‌بند نیستند؛ برای نمونه «کارلوس کاستاندا»، دکترای مردم‌شناسی، نماینده‌ی عرفان ساحری است که مهم‌ترین نوع عرفان سرخ‌پوستی است و گاهی آن را «عرفان عقاب» هم می‌خوانند. آثار کاستاندا، شرح و بسط دیدارهای او با جادوگر بزرگ مکزیکی به‌نام «دون خوان» است که مجموعه‌ی آن‌ها به بیش از هفده زبان دنیا، ازجمله زبان فارسی برگردانده شده است؛ در حالی که با بررسی زندگی او، هیچ اثری از دین و سلوک معنوی دیده نمی‌شود. یکی از موارد مهم در آثار کاستاندا، مصرف گیاهان توهم‌زا و تجربه‌های عجیب‌وغریب حاصل از آن‌هاست. بخش اعظمی از آثار کاستاندا، به توضیح‌های مربوط به چگونگی تهیه، آماده‌سازی و مصرف این گیاهان و توصیف جزءبه‌جزء تجربه‌ها، توهم‌ها و مشاهده‌های حاصل از آن‌هاست. بسیاری از کسانی که به دلایل مختلف به مواد مخدر روآورده بودند، این کتاب‌ها را تأییدی بر عمل‌شان می‌دانستند. هم‌چنین منتقدانی در همان سال‌ها، این کتاب را منحرف‌کننده می‌دانستند؛ چراکه انتشار آن‌ها هم‌زمان با جنبش‌هایی نظیر هیپی‌گری در آمریکا و اروپا بود که اعضای این فرقه، مواد مخدر «ماری‌جوانا» مصرف می‌کردند.

یکی دیگر از مدعیان عرفان، اُشو، فارغ‌التحصیل فلسفه از هند است. او سخن‌رانی‌های خود را به‌شکل دیداری و شنیداری ارائه کرده است. پیروانش، کتاب‌های او را گردآوری و چاپ کرده‌اند. اُشو از زبان ساده و روزمره استفاده می‌کند تا برای همگان قابل‌فهم باشد. او در آثارش، از حکایت‌ها و قصه‌ها از فرهنگ و ادبیات شرقی، از جمله آثار ایرانی، زیاد استفاده می‌کند و بسیار ماهرانه از آن‌ها نتایجی می‌گیرد که در راستای اهدافش است.

بخشی از تعالیم و آثار اُشو از یوگاست. او تعالیم یوگا پاتانجلی را مطرح و آن را مبنای اصول مراقبه قرار می‌دهد. برخی از تعالیم اشو از اثر اندیشه‌های بوداست. یکی از مهم‌ترین اصولی که اشو به‌شدت بر آن تأکید دارد، اصل عشق و عشق‌ورزی است. در واقع، عشق، عصاره‌ی پیام اشوست. او عشق را زمینی می‌داند و می‌گوید: «عشق هم نیازمند جسم است!» یا در حقیقت عشق از نظر او، همان رابطه‌ی آزادِ جنسی است.

یکی دیگر از مدعیان عرفان در جهان غرب، نویسنده‌ای به نام «پائلو کوئلیو»ست که در بین قشر جوان، طرف‌داران قابل‌توجهی دارد. پائلو از هفده تا 26سالگی، سه‌بار به تناوب روانه‌ی بیمارستان روانی شده و از آن‌جا گریخته است. علل بستری‌شدن او، اعتیاد به مواد مخدر، عشق‌های پیاپی، زیاده‌خواهی‌ها در لذت‌طلبی و... و متهم بودن او به هم‌جنس‌بازی، دستگیری و زندانی‌شدن مکرر او، چگونگی آزادی کوئلیو از زندان ـ آن‌هم زندانی که همواره او به بدترین شکل از آن یاد می‌کند ـ مجهول مانده است. با توجه به سوابق هیپی‌گری، گرایش به مارکسیسم و مبارزه علیه سوسیالیسم، پیوستن به فرقه‌های شیطانی و روی‌آوردن به جادوهای سیاه و سفید، فکر هر مخاطبی بیش‌تر به سمت جریان‌های سرّی می‌رود که کوئلیو سعی در پنهان‌کردن آن دارد. یکی دیگر از مسائل زندگی وی، ازدواج‌ها و طلاق‌های پیاپی او بود. کوئیلو می‌گوید کلیه‌ی روابط حرفه‌ای‌اش با زنان است و زنان در هر لحظه‌ای از زندگی‌اش حضور دارند. هرچند او درباره‌ی نظریه‌هایش درباره‌ی زنان توضیح نمی‌دهد و می‌کوشد روابط نامشروع را مقدس جلوه‌دهد.

وی دنبال فرقه‌ای سرّی بود تا این‌که به انجمنی به نام «انجمن گشایش به سوی آخرالزمان» دست یافت. رهبر این انجمن، کارلوس کاستاندا بود. کوئلیو آن انجمن را باورکرده و جذب آن می‌شود. او با ورود به این انجمن، تغییرهای فراوانی در زندگی خویش احساس‌کرد و در آن‌جا، جادوی سیاه و سفید را به‌خوبی فراگرفت. کرولی (مشهور به شاگرد شیطان) که خود را گشاینده‌ی آخرالزمان معرفی می‌کند، این انجمن ضدمذهبی را هدایت می‌کرد و در آن‌جا، آداب لازم را به شرکت‌کنندگان می‌آموخت. کاستاندا، اُشو و کوئلیو، هرکدام سردم‌دار یکی از این عرفان‌های نوپدید هستند. توصیف افراد دیگری مثل «سای‌بابا»، «کریشنا» و «یوگاناندا» در هند و «دالایی لامای»، رهبر بوداییان نیز در این مجال نمی‌گنجد.

*‌ آیا این عرفان‌های نوپدید، وجوه مشترکی دارند؟

هیچ‌کدام از آن‌ها به دین و شریعت خاصی پای‌بند نیستند و در بسیاری از آثار آن‌ها، جمله‌هایی علیه ادیان و مذاهب رسمی دیده‌می‌شود. مفاسد اخلاقی، از قبیل: اعتیاد به مواد مخدر، داشتن روابط نامشروع (حتی توصیه به روابط آزاد برای سلوک معنوی در برخی از آن‌ها)، ازدواج‌ها و طلاق‌های متعدد، در بین آن‌ها رایج است. از دیگر ویژگی‌های آن‌ها، ارتباط‌داشتن با انجمن‌های سرّی از قبیل: انجمن مخفی فراماسونری و انجمن هم‌جنس‌گرایان، طبق گفته‌های خودشان است.

همه‌ی آنان، برای تبیین دیدگاه‌های خود از ادبیات و آثار شخصیت‌های ادبی، شعرای مشهور، روان‌شناسان، فیلسوفان و جامعه‌شناسان کشورهای مختلف، استفاده‌ی ماهرانه‌ای داشته‌اند. از دیگر موارد مشترک این عرفان‌ها، تأکید بر مدیتیشن، خالی‌کردن ذهن، مردودشمردن اندیشه، تفکر عقلانی و فلسفی، تسلیم محض‌بودن در مقابل استاد و انجام بی‌چون‌وچرای دستورهای استاد و رهبر گروه است.

*‌ در مقایسه‌ی این عرفان‌ها با عرفان‌های دینی، چه میتوان گفت؟

یک عارف دینی، با تزکیه‌ی روح از صفت‌های رذیله و دوری از گناهان و تلاش در فهم معارف دینی و عمل به دستورهای شریعت، مدارج قرب حق‌تعالی را می‌پیماید و پس از طی مقام‌ها و دریافت فیض‌های ربانی، به دستگیری از خلق خدا می‌پردازد؛ اما در عرفان‌های کاذب، خبری از تزکیه‌ی نفس و دوری از مفاسد اخلاقی دیده‌نمی‌شود؛ بلکه در آثارشان، خواننده را به برخی از مفاسد اخلاقی، مانند: اعتیاد به مواد مخدر و بی‌بندوباری جنسی برای رهایی و درک جهان معنوی، تشویق می‌کنند.

ارتباط‌داشتن با انجمن‌های سرّی و فراگیرشدن آثار آنان، این‌گونه به ذهن می‌آید که شاید در پشت این عبارت‌های به‌ظاهر زیبا، توطئه‌ای در کار است. برخی علاقه‌مندان، این‌گونه اثرها را مطالب خواندنیِ جذاب ـ که کاربرد عملی هم دارد ـ می‌دانند؛ اما مداومت در ارتباط با این‌ افکار، به‌تدریج پای‌بندی به شریعت را در انسان سست می‌کند و عمل به خواسته‌های نفسانی را برای آن‌ها توجیه می‌‌کند. اغلب، کسانی جذب این نوع دیدگاه‌ها می‌شوند که هم خدا را می‌خواهند و هم خرما را؛ یعنی در عین‌حال که خود را محدود به محذورهای اخلاقی و قوانین شریعتی نمی‌کنند، دم از روشن‌فکری، عرفان و تعالی روح می‌زنند. زنان احساسی‌‎ترند و از آقایان فراغ بال بیش‌تری دارند و خلأ معنوی، بیش‌تر آن‌ها را به طرف این‌گونه دیدگاه‌ها سوق می‌دهد. متأسفانه آسیب‌پذیری آن‌ها هم از این جریان‌ها بیش‌تر است! عدم‌موفقیت در داشتن همسری مناسب، از‌هم‌پاشیدن کانون خانواده و بهره‌کشی جنسی، از جمله آسیب‌هایی است که بیش‌تر متوجه زنان است.

به‌‌طور عموم، رهبران عرفان‌های کاذب، مطالب خود را با جمله‌هایی به‌ظاهر زیبا و فریبنده ارائه می‌کنند و محتوای نامطلوب را با عبارت‌های همه‌پسند و به‌ظاهر منطقی و معنوی عرضه‌می‌دارند. با مطالعه‌ی بیش‌تر راجع به هر یک از این جریان‌ها و تأمل در عبارت‌های آن‌ها، به ضدونقیض‌بودن مطالب آن‌ها پی‌می‌بریم. همین‌طور بررسی زندگی شخصیِ رهبران آن‌ها، ناکامی‌ها، شکست‌ها، خانواده‌های نابه‌سامان، طلاق‌ها، اعتیاد به مواد مخدر و سرخوردگی‌های روحی روانی، حکایت از این ضرب‌المثل دارد که «کَل اگر طبیب بودی، سرِ خود دوا نمودی». پای‌بندی به ارزش‌های دینی، می‌تواند سد محکمی برای پیش‌گیری از افتادن در دام این‌گونه عرفان‌های کاذب باشد.

* از توضیح‌های شما متشکریم!