شاهراه رستگاری یا بیراهه‌ی گمراهی


گزارشی از عرفان‌های نوظهور و علل گرایش زنان به آن

نفیسه حیدری

کارشناس فقه و حقوق

دنیا با همه‌ی پیش‌رفت‌هایش در عرصه‌های گوناگون، همواره به برنامه‌ی جامعی مشتمل بر باور و اعتقاد‌های فکری و قلبی نیاز دارد که باید در مرحله‌ی عمل پیاده شود تا در گرو آن، آرامش برقرار گردد. این برنامه باید بر همه‌ی عرصه‌های زندگی شخص، چه جنبه‌ی فردی، چه زندگی مشترک و خانوادگی و اجتماعی و چه کار و تفریح فرد، اِشراف داشته باشد. این جامعیت که در قالب برنامه‌ای تدوین‌شده، به‌شکل ساده و کاربردی برای همگان قابل‌دسترسی است، «دین» نامیده می‌شود. حکم فرد بدونِ دین، شبیه شاخه‌ی خشکی است که در دل آب یا خاک قرار می‌گیرد؛ ولی ریشه‌ای پیدا نمی‌کند. چگونه از چوبی که ریشه‌ای ندارد، انتظار داریم که منابع مغذی را جذب و رشد کند و سایه و ثمری داشته باشد؟ انسان بدون دین هم، ریشه ندارد و در پی آن، رشد و کمالی هم ندارد.

انسان‌های دین‌داری هم هستند که ریشه‌ی باور و اعتقادهای آنان با تیشه‌های متفاوتی در معرض خطر است. یکی از این تیشه‌ها که ممکن است ریشه‌ی فرد دین‌دار را به نابودی بکشاند، «جنبش‌های نوظهور یا ادیان جدید» است. ما با هجوم برنامه‌ریزی‌شده معنویت‌های وارداتی از سوی دشمنان مواجه هستیم. معنویت‌هایی که در قالب اقدام به تشکیل مؤسسه‌های آموزشی و فرهنگی، چاپ و نشر کتاب‌هایی با ظاهر ساده و زیبای عرفانی و ادبی به زبان فارسی، بهره‌گیری از اینترنت و شبکه‌های ماهواره‌ای، بروز نمادها و نشانه‌ها در نوع پیرایش مو، آرایش صورت، مد لباس و پوشش، فعالیت خود را گسترش می‌دهند. گستردگی رسوخ این اعتقاد‌های نوظهور، آن‌چنان در پهنه‌ی زندگی هر خانواده‌ی ایرانی به چشم می‌خورد که ما را بر آن داشت تا به تهیه‌ی گزارشی، از تیزی نوک پیکان تیری آگاه شویم که هر لحظه ممکن است در خفا و تاریکی غفلت، بر پیکره‌ی اعتقادهای‌مان فرودآید.

«طیبه جوادی» 52‌ساله، لیسانس اقتصاد، صاحب سه فرزند و خانه‌دار است. وی سه‌سال پیش در کلاسی به اسم «جذبه‌های رحمانی» در ساری شرکت کرد. پس از یک‌سال و اندی که از حضورش در کلاس گذشت، متوجه مسائلی شد که با اعتقادهای دینی وی در تناقض بود؛ از این ‌رو، جلسه‌ها را ترک کرد. پس از چند ماه، مأموران نیروی انتظامی، کلاس را تعطیل کردند و استاد هم به جرم اشاعه‌ی عقاید باطل و ادعای دروغین محاکمه شد. خانم «جوادی» درباره‌ی نحوه‌ی آشنایی و علل ترغیب به حضور در چنین جلسه‌هایی گفت: «با راهنمایی یکی از دوستان قدیمی با این کلاس آشنا شدم. وی با ذوق و شوق فراوان از اثرهای این کلاس مثل: درمان بیماری از طریق افکار مثبت، شادی و آرامش تن و روان، دیدگاه نو به خدا و زندگی و حل بحران‌ها و چالش‌های زندگی صحبت می‌کرد. کلاس‌ها بدون هیچ شرایط سنی، تحصیلی و جنسی، به‌شکل کاملاً آزاد برگزار می‌شد. جلسه‌ی اول، رایگان و جلسه‌های بعدی هم با هزینه‌ی مناسب، ماهیانه قابل‌پرداخت بود. من هم با اصرار دوستم، یک جلسه در کلاس حضور پیداکردم. استقبال گرم و صمیمی استاد و معرفی دوستانه‌ی او به اعضای دیگر کلاس، باعنوان «انسان آزاداندیشی که دنبال راه جدیدی برای زندگی بهتر، سعادت را در آینده‌ی نزدیک در آغوش می‌کشد» اعتمادبه‌نفسی به من داد که تمایل پیداکردم تا پایان دوره در کلاس‌ها حضور داشته باشم. کلاس‌ها هفت‌مرحله داشت و هر مرحله، قریب به ده جلسه بود. مراحل کلاس،‌ طبق کتابی به تألیف خود استاد بود که در اختیار همه‌ی اعضا قرار گرفته بود و با مثال‌ها و توضیح‌های حضوری او تکمیل می‌شد. جلسه‌های ابتدایی مربوط به تفهیم آن مرحله و جلسه‌های انتهایی، راه‌کارهای عملی برای پیاده‌شدن آن مرحله و از قوه به فعل‌رساندن آن دیدگاه بود.

از آن‌جا که عنوان این کلاس، مسیری برای هدایت، معرفت و کمال بیش‌تر بود، هیچ مخالفت علنی با اصول و فروع دین اسلام نمی‌کرد؛ بلکه نوع خاصی از افکار و اعمال را زیر سؤال می‌برد و کم‌کم شخص را از آن اعتقاد یا عمل منزجرمی‌کرد و باور به آن اعتقاد، یا انجام آن عمل را بی‌فایده جلوه می‌داد و ترک آن را بهتر از انجامش می‌دانست. به جای این‌که نوع صحیح و کارآمد آن را آموزش دهد، به نمونه‌ی مشابهی فرد را رهنمون می‌شد که مؤثرتر جلوه می‌کرد! برای مثال، درباره‌ی نماز می‌گفت: «قرار است نماز ذکر و یادآوری باشد که سبب ارتباط با خداوند باشد. شما در نماز به یاد همه‌چیز می‌افتید، غیر از خداوند. نماز به جای این‌که یک نیایش باشد که در آن با خدای خود صحبت کنید، یک کار تکراری شده که در آن نه آرامشی هست نه راه‌گشایی!» بعد به جای این‌که حضور قلب در نماز را بیان‌کند و راه‌کاری معرفی کند تا این شیوه‌ی عبادت، لذت‌بخش و اثرگذار شود، کلاً آن را ردمی‌کرد و می‌گفت: «نباید در زمانی که کسالت داشته و تمرکز و توجهی ندارید به نماز بپردازید؛ بلکه هرگاه حس و حال نمازخواندن داشتید، به آن روی‌بیاورید. اگر احساس می‌کنید به خاطر لغت‌های عربی و شیوه‌ی تکراری نمی‌توانید با آن ارتباط برقرار کنید، به جای آن هر موقع که دوست داشتید به زبان خودتان با خدا صحبت کنید؛ این‌طوری هم خودتان متوجه هستید که چه می‌گویید و هم، چون از تهِ دل با خدا صحبت می‌کنید، خداوند بیش‌تر از قبل به شما نظر لطف دارد.» با دلایل ساده و عام‌پسند، قدم‌به‌قدم اعتقادها را در ذهن شخص، کم‌رنگ و دیدگاه‌های خود را جای‌گزین می‌کرد.»

«شیما سلطانی»، 24ساله و دانشجوی میکروبیولوژی از طریق فضای مجازی با سایت اینترنتی ارتباط برقرارمی‌کرد که در آن، شخصی که به قول خودش، مقدمه‌های ظهور را فراهم می‌کرد، تلاش داشت دیگران را هم با خود همراه سازد و به تعلیم و تربیت اعضای آن‌لاین بپردازد. او برای اعضای فعال گروه، لقب‌های زیبا انتخاب و با شیوه‌های مختلف، سعی در ترغیب آنان برای جذب افراد دیگر می‌کرد.

خانم سلطانی می‌گوید: «او با تمثیل و ایجاد شبهه سعی می‌کرد افکار ضددینی را در ما تقویت کند. می‌گفت محرم و نامحرم معنی ندارد و همه در پیشگاه خدا یکی هستند. اگر کسی به اعتقادات جدید شما ایراد گرفت، حرفش را گوش نکنید. می‌گفت عزیزانم! ارتباط میان انسان‌ها شبیه درخت بزرگی است که هزاران برگ در آن روئیده است. تک‌تک شما مانند برگی هستید که بر یک شاخه روییده‌اید. شما با برگ‌های شاخه‌ی پهلویی هم ارتباط دارید. هر درخت از طریق ریشه‌ی زیرزمینی با درختان دیگر مرتبط است؛ بنابراین، ممکن است برگی روی درخت دوری روییده باشد که به‌ظاهر با شما فرق داشته، بسیار از شما دور باشد؛ اما شما هنوز هم با آن برگ در ارتباطید. بیش‌تر از همه به برگ‌های شاخه‌ی درخت خودتان نزدیکید. این کلاس مجازی مانند همان شاخه است. شما باید سعی کنید افراد را با این فضای معنوی آشنا سازید، تا تعداد برگ‌های هر شاخه، افزون شود و با این گام مثبت، در افزایش تعداد یاران امام‌زمان قدم خیر بردارید و... .

با توجه به محبت‌های او، من نیز قصد جذب افرادی را برای آشنایی با این فضا داشتم که با صحبت با یکی از هم‌خوابگاهی‌هایم و صحبت‌های او با یکی از مشاوران مذهبی دانشگاه، با انحراف‌های این گروه آشنا شدم و از ارتباط با آن‌ها دست کشیدم و آن سایت هم فیلتر شد!»

حتماً برای شما خواننده‌ی عزیز که با دو نمونه از روش‌های نفوذ این جنبش‌ها و سیاست‌های آن‌ها آشنا شدید، این سؤال پیش‌آمده که چرا قشر تحصیل‌کرده‌ به سوی این فرقه‌ها گرایش دارند؟ برای پاسخ این پرسش به نزد خانم «عذرا کبودتبار»، فارغ‌التحصیل رشته‌ی الهیات با گرایش ادیان ـ که موضوع پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشد خود را «ادیان نوظهور» قرار داده و در این زمینه، تحقیق‌های فراوانی کرده ـ رفتیم. وی علل مختلفی را در این موضوع دخیل دانست؛ اما اصلی‌ترین آن‌ها را این عوامل ذکر کرد:

«عدم آشنایی صحیح با مبانی تئوری و عملی مکتب اسلام: در این شناخت دو موضوع اثرگذار است؛ ابتدا منبع اطلاع‌رسانی صحیح، روشن، قابل‌فهم و مطابق با زمان حال. متخصصان علوم دینی، باید دین را مانند برنامه‌ای جامع و قابل‌دسترس، ساده و دور از هر تکلّف و میانه‌رو و دور از هر افراط و تفریطی معرفی کنند. همان‌طور که در ساخت یک بنا به معماری مجرب، مراجعه می‌کنیم و با مشورت او، بنایی محکم و بی‌عیب‌ونقص می‌سازیم، درباره‌ی مسائل دینی هم باید به متبحّران در این رشته مراجعه کنیم؛ سپس برای درک صحیح دینی، داشتن روحیه‌ی جست‌وجو و صرف وقت و انرژی برای فهم حقایق تلاش کنیم. بی‌انصافی است که این موضوع را تنها وظیفه‌ی متخصصان علوم دینی بدانیم؛ بلکه در خیلی از موارد، آگاهی‌های لازم و کافی دادهشده؛ ولی سهل‌انگاری ما از دریافت آن‌ها جلوگیری می‌کند. مانند شخصی که به عوامل هشدار برای پیش‌گیری از یک نوع بیماری که از سوی پزشکان به راه‌های مختلف اعلام می‌گردد، توجه نمی‌کند و پس از ابتلا به بیماری، جامعه‌ی بهداشت و درمان را مقصر می‌داند.

عدم توجه به حفظ حریم‌های اعتقادی برای جلوگیری از تجاوز: ما برای حفظ سرمایه‌های مادی خود، قائل به حریم‌هایی هستیم؛ مثلاً طلافروشی که با نصب دوربین مداربسته، دزدگیر، گاوصندوق، نصب درب و قفل‌های ویژه می‌خواهد از تجاوز دزدان برای سرقت طلا و جواهراتش جلوگیری کند؛ همان‌طور که از ثروت‌های مادی خود محافظت می‌کنیم، باید برای حفظ اعتقادهای خود هم تلاش کنیم و به هر کس اجازه ندهیم به‌راحتی به حریم مسائل دینی ما وارد شود و آن را زیر سؤال ببرد. البته این موضوع با تعصب کورکورانه فرق دارد. در این موضوع نیز باید راه اعتدال را در پیش گرفت و فقط به کارشناسان دینی اعتماد کرد.

نفوذ نامحسوس فرقه‌ها از راه‌های مختلف: جا دارد این‌جا به حدیثی از یکی از معصومان اشاره‌کنم که فرمودند: «شرک مانند راه‌رفتن یک مورچه‌ی سیاهِ خیلی‌کوچک در دل تاریکی شب و هوای بارانی، روی سنگ سیاه است.» حضور این جنبش‌ها در زندگی، مانند دیدن این مورچه است. شاید اگر این مورچه درشت بود، روز بود، هوا صاف و روشن بود، سنگ سفید بود و ما با دقت و توجه فراوان به آن می‌نگریستیم، مسیر حرکتش را تشخیص می‌دادیم؛ ولی همه‌ی آن عوامل، دست‌به‌دست هم می‌دهند تا رؤیت مورچه برای‌مان دشوار شود! از این روست که خیلی‌ها ناآگاهانه در دام آن اسیر می‌شوند.

عدم تقید به رعایت آداب، نداشتن تکالیف عملی و آزادی‌های فراوان: روحیه‌ی تنوع‌طلبی بشر، همواره دنبال مسیر جدیدی است که راه رسیدن به سعادت را برای او کوتاه‌تر کند. گاهی افراد، به‌ویژه جوانان به‌طمع پیمودن میان‌بُر، در این مسیرها گام‌برمی‌دارند. باید توجه کرد، همان‌طور که یک کوه‌نورد، در پیمودن مسیر رسیدن به قله، به اسباب خاص خود باید مجهز باشد، یک فرد دین‌دار هم برای رسیدن به سعادت و رستگاری که در دینش وعده داده شده، باید به راه‌های رسیدن به آن ـ که همان انجام واجبات و ترک محرمات است ـ مقید باشد.»

در پایان این گزارش، امیدواریم باورهای دینی ما آن‌چنان در دل خاک راستی و درستی ریشه دوانده باشند که شاخه‌هایش فقط به سوی بلندای هدایت رشد کنند و ثمری به غیر از نجات و سعادت نداشته باشند!