حکیمه انتصاری

کارشناس ارشد زبان و ادبیات انگلیسی

اشاره

نوشتار حاضر، ابتدا مروری کوتاه بر تاریخچه و ریشه‌های جنبش فمینیسم در غرب ارائه می‌دهد و سپس به موضوع فمینیسم اسلامی در دو دوره‌ی مجزا می‌پردازد.

جنبش فمینیسم در غرب

یکی از فمینیست‌های غربی به نام «گلوریا استاینم»، جمله‌ی مشهوری دارد که می‌تواند شروع مناسبی برای معرفی جنبش فمینیسم در غرب باشد. وی با لحنی کنایه‌آمیز چنین می‌گوید: «یک زن، همان‌قدر به شوهر نیاز دارد که یک ماهی به دوچرخه (phrases.org).» این جمله، روشن‌کننده‌ی بسیاری از ریشه‌های فمینیسم در غرب است. بی‌منطقی آشکار این اظهارنظر، ریشه در رفتار دور از منطقِ تمدن غربی در مقابل زنان غربی دارد. در واقع، دلیل اصلی بروز این جنبش در غرب، ظلم فاحشی بوده که در تاریخ تمدن غربی بر زنان روا شده است.

از جمله نمونه‌های کوچک این مسئله، می‌توان به محروم‌بودن زنان از حقوق اولیه­ی خود در کشور انگلستان اشاره کرد. در این کشور - که خود را مهد تمدن در دوران مدرن می­داند - تا اواخر قرن نوزدهم، زنان به شکل کلی از حق مالکیت و همین‌طور دخترانِ هر خانواده به شکل اخص از ارث محروم بودند. محرومیت‌های دیگر، نداشتن حق رأی تا اواسط قرن بیستم و ممنوعیت تحصیل زنان در دانشگاه‌ها بوده است. درباره‌ی حقوق زنان سیاه‌پوست، وضع بسیار اسف‌ناک‌تر بوده است. نمونه­ی بسیار کوتاه و در عین حال تأسف‌بار و به دور از انسانیت، حکایتی است که بارها در متون مرتبط با «فمینیسم سیاه‌پوستان» نقل شده است. مطابق این روایت، «مردان سفیدپوست در آمریکا برای تفریح، بر سر جنسیت کودکِ درونِ شکم زنان باردارِ سیاه‌پوست شرط‌بندی می‌کردند و سپس شکم زنِ سیاه‌پوستِ مفلوک را، در حالی که به درختی بسته شده بود،‌ می‌دریدند تا نتیجه‌ی شرط‌بندی مشخص شود (کساب، 85).»

 بنابراین، ظهور پدیده­ی فمینیسم در غرب، به‌ویژه در شکل رادیکال و افراطی آن، واکنشی طبیعی به شرایط اجتماعی‌ ـ تاریخیِ حاکم بر روابط مردان و زنان بوده است. هر چند جنبش فمینیسم در مراحل بعدی با تجدیدنظر در مواضع خود تا حدودی از افراطی‌گری فاصله گرفت، هم‌چنان از عدم درک واقعیت‌های فطری در زن و مرد رنج می­برد.

فمینیسم اسلامی

 آن‌چه که با نام فمینیسم اسلامی شناخته می‌شود، به دو دوره‌ی مجزا تقسیم‌پذیر است. در دوره‌ی اول، نویسندگان و روشن‌فکران کشورهای مسلمان با تأسی از آموزه‌ها و نظریه‌پردازان فمینیسم غربی، تلاش داشتند و دارند تا برابریِ جنسیتی را در جوامع خود محقق کنند. درباره‌ی دوره‌ی اول، پیش از هر چیز، ذکر این نکته لازم است که نام فمینیسم اسلامی، هیچ‌گونه تطابقی با راه‌بردها و اهداف فعالان این دوره ندارد؛ زیرا مبنا و چارچوب نظری و تفکری آن‌ها مبتنی بر اندیشه‌ها و اصول برآمده از دین اسلام نیست؛ بنابراین، لازم است تا نام دیگری هم‌چون «زنان فمینیست کشورهای مسلمان» بر آنان اطلاق کرد.

 «از مشهورترین چهره‌های این جنبش، می‌توان از فاطمه مِرنیسی مراکشی، لیلا احمد، نویسنده‌ی مصری و آسیه جابر، نویسنده‌ی الجزایری- فرانسوی نام برد (مدود، ص 163).» تفکر و نوشته‌های این افراد از یک ایراد اساسی رنج می‌برد و آن هم بریده‌بودنِ مطلق این جنبش از واقعیت‌های فرهنگی و بومی جوامع و کشورهای اسلامی است. اینان بدون توجه به عمق راه‌بردی اندیشه و آموزه‌های اسلامی، دنبال آن هستند تا این نکته را القا کنند که راه دست‌یابی به حقوق زنان در جوامع اسلامی، کنار گذاشتنِ ارزش‌ها و شریعت اسلامی است. در واقع، این دسته از فمینیست‌ها با چشم‌بستن بر دل‌بستگی عمیق زنان مسلمان به ارزش‌های دینی، تلاش می‌کنند تا آن‌ها را قانع کنند که راه سعادت‌شان همان چیزی است که تمدن غربی، به‌ویژه در دوره‌ی مدرن، برای زنان رقم زده است.

 اگر بخواهیم در یک جمله به مشکل اصلی و ریشه‌ای این دوره بپردازیم، باید به این نکته اشاره کنیم که فعالان فمینیست این دوره، تلاش داشتند گفتمان غریبه­ی غربی را در ساختار اسلامی کشورهای مسلمان پیاده کنند که در واقع، وصله‌ای ناجور و کاری نشدنی بود. یادآوری این نکته نیز ضروری است که «گفتمان فمینیسم، حتی در بافت فرهنگی جوامع غربی نیز که خود مولد آن است، با چالش‌ها و مقاومت‌های روزافزون و جدی روبه‌روست (هاپکینس، ص 253)»؛ بنابراین، شکست آن در کشورهای مسلمان طبیعی است.

در دوره‌ی دوم جنبش فمینیسم اسلامی، زنان مسلمان با درک چالش‌ها و مشکل‌های گفتمانی دوره‌ی اول، راه کاملاً جدیدی را برگزیده‌اند. برخلاف فمینیست‌های قبلی - که زنان را وامی‌داشت تا بین هویت اسلامی و هویت زنانه­ی خود یکی را انتخاب کنند - پیش‌روان نظریه‌ی جدید با بازگشت به دین اسلام، با توجه به اصلی‌ترین ستون هویت انسان مسلمان، در قدم اول، زنان مسلمان را از گرفتاری در یک دوراهی بیهوده نجات دادند. شاید بتوان نقطه‌ی آغاز این دوره‌ی جدید را در جنبشی دانست که حدود پنج سال قبل (سال 2009) با عنوان «مساوات» و با تأسی از سازمان غیردولتی «خواهران مسلمان» مالزی و با مشارکت تعدادی از زنان کشورهای مسلمان هم‌چون ترکیه، پاکستان، مالزی و... شکل گرفت! از جمله شناخته‌شده‌ترین این زنان، ماریانا ماهاتیر، دختر ماهاتیر محمد، نخست وزیر اسبق مالزی است.

محوری‌ترین اصل این جنبش، این است که تنها راه احقاق‌حقوق زن مسلمان، بازگشت به اصول شریعت اسلامی و تفسیر جدید از آن‌هاست. فعالان این جنبش، اعتقاد راسخ دارند که اسلام، به هیچ‌وجه تعصبی به مردان در مقابل زنان ندارد؛ بلکه این تفسیرهای مردانه از اسلام است که به مردها حق برتری بخشیده است. از جمله راه‌بردهای این جنبش تازه‌تأسیس، برگزاری همایش‌های علمی و کارگاه‌های آموزشی است تا بتوانند تفسیرهای جدیدی از متون اسلامی بیابند و با واردکردن این تفسیرها به فقه اسلامی و قوانین کشورهای خود، به برابری زنان و مردان در جوامع خود دست یابند؛ البته این جنبش علاوه بر تلاش برای تغییر در قوانین موضوعه‌ی کشورهای مطبوع خود، با حضور فعال در بین زنان در نواحی مختلف کشورشان تلاش می‌کنند تا آن‌ها را از حقوق خود در برابر مردها آگاه کنند.

با وجودی که نقطه‌ی آغاز حرکت «فمینیست‌های اسلامی» در مقایسه با فمینیست‌های دوره‌ی اول، از امتیازهای مختلفی هم‌چون واقع‌گرایی و استقلال فکری و نظریه‌ای برخوردار است و آن را در جایگاه یک جنبش جریان‌ساز قرار می‌دهد، ذکر چند نکته درباره‌ی این جنبش ضروری است. پیش از هر چیز به نظر می‌رسد فعالان این جنبش نتوانسته‌اند بین اصول و قوانین اسلامی از یک طرف و فرهنگ سنتی و بومی کشورها و جوامع اسلامی از طرف دیگر تمایز قائل شوند. اگر ظلم و ستمی بر زنان در کشورهای مسلمان روامی‌شود، نه از اصل و نه حتی از تفسیر متون اسلامی است؛ بلکه بیش‌تر، ریشه در اعتقادها و سنت‌های جاهلی این جوامع دارد. برای مثال، مگر این نگاه مردانه به زنان که انجام کارهای خانه را وظیفه‌ی ذاتی ِ زن می‌داند، ریشه در شرع اسلام دارد؟ دین اسلام حتی زنان را در شیردادن به کودک خود مختار قرار داده و حق طلب اجر را نیز در مقابل این کار به آن‌ها داده است. آیا در جوامع اسلامی، این اصول اولیه و مطرح اسلامی نیاز به تفسیر داشته یا دارد؟ بنابراین، ریشه‌ی بسیاری از این مشکل‌ها، به مقاومت در برابر اصول اسلامی برمی‌گردد که از دوران جاهلی و پیش از اسلام به ارث رسیده است و ارتباطی با تفسیر خاص از این اصول ندارد. لازم به ذکر است که حضور و ادامه‌ی تجلی‌های دوره‌ی جاهلی فقط محدود به جایگاه و حقوق زنان در جوامع و کشورهای اسلامی نیست. در بسیاری از موارد دیگر هم که لزوماً ارتباطی با زنان و مسائل مبتلابه آنان ندارد، این سنت‌ها با شدت و حدت کورکورانه، دنبال می‌شوند؛ گویی که از اصول خدشه‌ناپذیر اسلام هستند!

دومین نکته‌ای که درباره‌ی نظریه‌های فمینیست‌های موج دوم قابل ذکر است، غفلت آن‌ها از تنوع شرایط زنان در جوامع مختلف اسلامی است؛ برای مثال، بی‌تردید احقاق‌ حقوق زنان مسلمان در پاکستان و ترکیه، راه‌بردها و راه‌کارهای متفاوتی می‌طلبد؛ همان‌طور که معنای حقوق زن مسلمانِ مقیمِ اسلام‌آباد و زن مسلمانِ رشدیافته در جامعه‌ی قبایلی وزیرستانِ پاکستان از راه‌های بسیار متفاوتی امکان‌پذیر خواهد بود.

نتیجه آن‌که مسیر «فمینیسم اسلامی»، مسیری است صعب‌العبور که نیازمند حضور فعال و دل‌سوزانه‌ی افرادی با شناخت درست و عمیق از اسلام و شریعت اسلامی و درکِ صحیح و غیرمتعصبانه از جوامع مسلمان و شرایط ویژه­ی زنان در این جامعه‌هاست.

منابع:

-Hopkins, Peter and Richard Gale. (eds.) (2009). Muslims in Britain: Race, Place and Identities. Edinburgh.

-Modood, Tariq. (2010). 'Multicultural Citizenship and Muslim Politics.' Interventions. Vol. 12, No. 2.

-Yassin-Kassab, Robin. (2009). The Road from Damascus. London: Penguin.