اکرمسادات هاشمیپور
امشب میلاد روشنترین سپیدهی ربیع در آسمان امامت و ولایت است.
میآید با وجودی سراسر نور! با فصلی سراسر بهار! میآید و کدام سال، آمدنش را از یاد برده است؟
میآید در یک شب ظلمانی در خانهای که فرشتگان بالهایشان را آنجا متبرک میکنند و بهسوی آسمان اوج میگیرند.
میآید و بهتصویر میکشد امامت را که فصل تکامل آدمی است.
طلوع میکند از انتهای آسمان، فرزند علی!
طلوع میکند؛ و کدامین خورشید بهوسعت روشناییاش خواهد رسید؟
امشب شب میلاد خوبیهاست! شب میلاد حسن، و حسن یعنی تمام خوبیهای آفرینش! یعنی یازدهمین چشمهی جوشان امامت! چشمهای که هرگز خشک نخواهد شد!
شب طلوع شرقیترین آفتاب است در کنج نیمهشبهای سامرا!
بتاب! بتاب که گرم شود زمین به نور دستهای مهربانت! بتاب تا هزاران سال گرم شود دلهای خستهی مسلمین در این غریبستان!
باید از ریسمان بلند دعا به عرش قدم میگذاشتیم، تا این روشنایی محض به روزگار هدیه داده میشد.
تا شعلههای امامت گرمتر از گرم باشد و سینهی کوچههای خاکسترنشین سامرا به عطر گلهای بوستان علوی آغشته شود.
اکنون ثانیهها بهنظاره نشستهاند تابش بلوریترین واژهی خدا در دامن« حدیث» را!
و فرشتگان حلقه بستهاند دور اتاق و انتظار میکشند دیدار روی ماه شما را، بتاب که یخ زده است واژه در تاریکی شب بر لبهای ما!
بتاب و گرم کن دستهای تشنهی بیعت را!
ای یازدهمین امام! یا حسن بنعلی یا امام عسکریa! باید متولد شوی تا هشتمین روز ربیع با لهجهای عاشقانه، به آدمی عشق بورزد و انسان بهامامت ببالد.