غلبه ثروت بر معیارهای اخلاقی در انتخاب شریک زندگی
وحید حاجسعیدی
کارشناس زبان انگلیسی
رؤیای مسافرتهای شمال و خارج از کشور، اعمال جراحی زیبایی، خرید لباسهای مارکدار، ترتیبدادن یا شرکت در مهمانیهای پُرزرقوبرق، داشتن خانهی مجلل، خودروی گرانقیمت و نظایر اینها، ذهن بسیاری از جوانان جامعه را به خود مشغول کرده تا جایی که باعثشده، نسل جوان برای تحقق رؤیاهایش، در انتخاب شریک زندگی، بیش از معیارهای اخلاقی و منطقی، به تعلقهای مادی و اوضاع مالی خانوادهی طرف مقابل، توجه داشته باشد.
یافتن شریک زندگی یا به عبارت سادهتر «ازدواج»، یکی از مقولههای بنیادی و فراگیر در جوامع بشری است که به علت حساسیت و اهمیت فراوان، بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران علوم اجتماعی به آن توجه میکنند. بدون شک، در بین تعاملها و ارتباطهای بشری، ازدواج، تنها شراکتی است که تبعات ناشی از قطع ارتباط طرفین، تا سالها شاید هم تا پایان عمر همراه آنها بماند و بر زندگی آنها اثر بگذارد؛ چراکه در دیگر موارد، امکان از نو شروعکردن و یافتن شریک یا شرکای جدید، سخت؛ ولی امکانپذیر است و حتی ممکن است باعث رشد و تعالی فرد و یافتن موقعیتهای جدید نیز شود؛ ولی در بحث ازدواج، جدایی طرفین و یافتن شریک جدید، بهسادگی دیگر تعاملهای بشری نیست. شاید به همین علت است که در بین خانوادهها چنین جا افتاده است که اگر کسی در ازدواج اول خود موفق نشود، اغلب در ازدواجهای بعدی نیز توفیق چندانی نصیبش نمیشود! لذا توجه به معیارهای اصولی و منطقی در انتخاب همسر و تلاش برای یافتن فردی که دارای بیشترین وجوه اشتراک باشد، از مهمترین اصول همسریابی هستند. اصولی مانند توجه به ارزشهای خانوادگی و مذهبی، حُسن خلق، زیبایی ظاهری در حد عرف، اصالت و نجابت خانوادگی، همکفوبودن، اختلاف سنی منطقی و... از اساسیترین معیارهایی هستند که توجه به آنها در انتخاب شریک زندگی از ضرورتها و بدیهیهاست.
ساختارشکنی در معیارها
در سالهای اخیر به دلایل گوناگون، نظیر: فراگیرشدن استفاده از ماهواره، رشد بیحساب و کتاب شبکههای اجتماعی، ترویج رفاه و راحتطلبی در فیلمها و سریالها، اباحهگری در ترویج برخی ارتباطها، اختلاف طبقاتی، افزایش مسافرتهای خارجی، گسترش رفاه عمومی در جامعه، تنوعطلبی و... باعث شده تا نسل جوان در انتخاب شریک زندگی به ثروت فرد یا والدین طرف مقابل، بیش از دیگر مؤلفهها و معیارهای اصولی - که به آن اشاره شد - توجه کنند.
متأسفانه این تفکر، منحصر به یک جنسیت خاص نیست و در حال اشاعهی بین دختران و پسران است! این نوع حاضرخوری و تلاش برای بهرهگیری از ثروت دیگران و به عبارت سادهتر «یکشبه ره صدساله را پیمودن»، نوعی ساختارشکنی اجتماعی است که اساس زندگی را تهدید میکند؛ چراکه ملاک اصلیِ یکی از طرفین، ثروت طرف مقابل بوده که معیار درستی برای انتخاب شریک زندگی نیست؛ هرچند ممکن است گاهی این ازدواجها به ارتباط مستحکم و عاشقانه بدل شود، باید این را بپذیریم که بهطور غالب، چنین ازدواجهایی دوام و قوام مناسبی ندارند و شالودهی این ارتباط، چندان استوار نیست و ممکن است با کمترین فشار و کوچکترین اختلاف، توازن و بالانس خود را از دست بدهد.
این تفکر مسموم تا جایی در بین برخی جوانان رسوخ کرده که در انتخاب شریک زندگی، اصلیترین معیار را ثروت برمیشمرند و با اینکه طرف مقابل، نمرهی قبولی در زمینهی برخی معیارهای اخلاقی و انسانی را کسب نمیکند، وصلت شکل میگیرد!
دلایل گسترش تفکر دو - دوتا، چهارتا!
بدونشک، اولین عاملی که باعث این قبیل تفکرهای مادی و اقتصادی در بین نسل جوان شده است، مشکلهای اساسی و بنیادی اقتصادی، هم در زمینهی اشتغال و هم در زمینهی ادارهی زندگی و به عبارتی امرار معاش و نانآوری است. اوضاع نابهسامان اشتغال و کسب درآمد، هزینههای کمرشکن خرید ملزومهای اولیهی زندگی و در افق دوردست، رؤیای خرید منزل شخصی و یک خودروی ارزانقیمت، باعث بروز دو حالت در جامعه شده است. اول، «قید ازدواج را زدن» است که افزایش آمار قطعی تجرد در بین جوانان ایرانی، حاکی از این موضوع است. دوم، یافتن شریکی است که دستکم بتواند دغدغههای مالی جامعهی امروز را حل کند.
دومین عاملی که باعث گسترش این قبیل تفکرهای مادیگرایانه در جامعه شده است، فراگیرشدن استفاده از ماهواره و وسایل ارتباطجمعی، نظیر: اینترنت، موبایل و... است. رسانهی ملی نیز نتوانسته است در این زمینه، راهگشا باشد و خواسته یا ناخواسته در رواج ثروتاندوزی و گرایش نسل جوان به رفاهطلبی و توجه به مادیها، نقش داشته است. نمایش خانههای مجلل و استفاده از ماشینهای گرانقیمت و زندگیهای اشرافی در بسیاری از فیلمها و سریالها، در رواج اینگونه تفکر، بیاثر نبوده است. در حالی که، قاطبهی مردم کشور، زندگی به مراتب ساده و بدون آلایشی دارند. به عبارت سادهتر، زندگی افرادی که در اکثر فیلمها و سریالها، نمایش داده میشود با اکثریت جامعه، تفاوتهای بنیادی و ریشهای دارد!
سومین عامل نیز اختلاف طبقاتی در بین اقشار مختلف جامعه است. در حالی که حقوق یک کارمند با بیستسال سابقه و مدرک لیسانس، کمتر از پانزدهمیلیون ریال است و دریافتی خالص با کسر بیمه، مالیات و قسطهای معمول به کمتر از هفت میلیونریال میرسد، در برخی از نقاط شهر، ساختمانهایی با متراژ کمتر از 300 متر با مبالغ میلیاردی به فروش میرسند که عدهای بهراحتی نیز خریداری میکنند؛ بنابراین، اگر جوانی بنا داشته باشد با زندگی کارمندی یا راهانداختن کسب و کار ساده در جامعه، به رؤیاهای منطقیاش جامهی عمل بپوشاند، با تورم پیشآمده در جامعه، سیستم بانکی ناکارآمد و مشکلهای اقتصادی دیگر، هیچگاه در عمل موفق نخواهد شد.
تبعات سنگینی سایهی ثروت بر انتخاب شریک زندگی
همانگونه که در بالا اشاره شد ممکن است چنین ازدواجهایی به سرانجام برسد و زوجین در کنار درک متقابل از یکدیگر، به آرامش برسند؛ ولی بدون شک این زندگیها در معرض شدیدترین تهدیدهای اساسی اجتماعی و اقتصادی هستند. در بسیاری از این ازدواجها، اختلاف سنی مشهود زوجین و سن بالای یکی از طرفین، از عمده ایرادهای وارد به اینگونه تصمیمگیریهاست که توازن زندگی، نشاط اولیه و لازم در ابتدای زندگی را هدف قرار داده و باعث سرخوردگی و در موارد حاد، بروز مفسده میشود. از منظر اجتماعی نیز ممکن است ثروت طرف مقابل، به ابزاری برای فخرفروشی و حتی تحقیر شریک زندگی بدل شود و سایهی شوم این تفکر بر زندگی، سایه بیندازد. از منظر اقتصادی نیز ممکن است جذابیتهای اقتصادی، خیلیزود رنگ ببازند و به عبارتی، کاخ آرزوها رنگ و لعاب خود را از دست بدهد. تهدید جدی دیگر، نوسانهای اقتصادی جامعهی امروزی است که ممکن است ثروث بادآورده را یکشبه بر باد دهد و به همراه خود، بنیان زندگی را که براساس دینار، درهم و دلار بنا شده است، نیز ویران کند.
چارهی کار چیست؟
هرچند این داستان، هنوز در نیمهی راه است و به سیل، طوفان و سونامی بدل نشده، باید بپذیریم که این یک واقعیت تلخ در جامعهی امروزی و زنگ خطری است برای زوجهایی که سعادت و خوشبختی را در گرو ثروت طرفِ مقابل، جستوجو میکنند. بدون تعارف، باید بپذیریم آمار بالای طلاق در این سالها، نشاندهندهی عدم توجه به معیارهای انسانی و اخلاقی است که با گسترش این تفکر، بهطور قطع، آمار طلاق در سالهای آتی افزایش پیدا خواهد کرد.
در جامعهای که متأسفانه نوع خودرو، ملک شخصی، نوع و مارک پوشش و لباس، تعداد سفرهای خارجی، میزان درآمد و... در شکلگیری شخصیت کاذب اجتماعی افراد و احترامگذاری حبابی و شیشهای، نقشی اساسی بازی میکنند؛ سهم خانواده، نهادهای تربیتی، آموزشی و رسانه در تربیت اصولی نسل جوان و شکلگیری تفکر منطقی، بسیار اساسی و پررنگ خواهد بود. در واقع، خانوادهها هر قدر در تقدسبخشیدن به آرمانها، تفکرها و عقاید منطقیشان بکوشند، در تربیت اصولی و منطقی فرزندانشان موفقتر هستند. رسانهی ملی نیز میتواند با تولید برنامهها و فیلمهای آموزنده و استفاده از پتانسیل همهی فیلمسازان کشور، زمینهی تبدیل رسانه را به یک مدرسه و دانشگاه بزرگ فراهم سازد.
امید است مسئولان نیز در برخورد با تبعیضها و اختلاف طبقاتی فاحش در جامعه و جلوگیری از رواج فرهنگ مصرفگرایی و اشرافیگری بکوشند و زمینهی استفادهی همگانی از منابع و امکانهای کشور را فراهم کنند!