مترجم: سمانه رحیمی
دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات انگلیسی
خواه شما یک فرزند اولی با اعتمادبهنفس و کنترلگر یا یک فرزند میانی بادرایت و ماجراجو باشید، جایگاهتان در خانواده، از انتخاب شغل تا موفقیت در ازدواج تحتتأثیر این امر قرار میگیرد. ترتیب تولد، اولی، میانی یا آخریبودن خارج از کنترل ماست؛ به همینخاطر، وقتی به این فکر میکنیم که ترتیب تولدمان میتواند نقش مهمی در موفقیت، شخصیت و ادارهی زندگیمان ایفا کند، باعث ناراحتیمان میشود.
اهمیت ترتیب تولد را، اولین بار روانشناس استرالیایی «آلفرد آدلر» طرح کرد. «مایکل گروس»، شاگرد وی و متخصص والدین و نویسندهی کتاب «چرا فرزندان اولی جهان را اداره میکنند و فرزندان آخر میخواهند جهان را تغییر دهند؟» است. او به این نتیجه رسیده است که تأثیر ترتیب طبق قوانین متفاوت میتواند فرق داشته باشد؛ از جمله طبیعت، جنس و فاصلهی سنی. او و بعضی روانشناسان اعتقاد دارند که راز تفاوت رفتاری خواهران و برادران در ترتیب تولد آنها نهفته است. اینکه آیا شما فرزند اول، وسط، آخر یا تکفرزند هستید و اینکه چگونه والدین براساس ترتیب تولد فرزندان با آنها رفتار میکنند.
ترتیب تولد + روش تربیتی پدر و مادر= رفتار فرزند
تنها به خاطر فرزند اول خانواده بودن، فرزند ارشد نوعی تجربه برای زوجی که تازه پدر و مادر شدهاند، خواهد بود؛ ترکیبی از غریزه، آزمایش و خطا. شاید همین مسئله باعث میشود که والدین طبق قاعده، مراقبانی باشند که به شدت نگران فرزندشان و سخت پایبند مقررات هستند و به جزئیات بیش از حد وسواس به خرج دهند! این مسئله خود بهتنهایی باعث میشود کودک کمالگرا شود و همیشه در تلاش برای راضی نگهداشتن والدینش باشد.
برعکس اگر یک زوج تصمیم بگیرند فرزند دومی داشته باشند، کودک دوم را - به دلیل تجربههایی که از بزرگکردن کودک اول بهدست آوردهاند - با سختی کمتری بزرگ خواهند کرد. آنها ممکن است توجه کمتری به کودک اول داشته باشند؛ چراکه کودک دیگری هم هست که منتظر توجه آنهاست. این موضوع باعث میشود کودک دومی کمتر کمالگرا شود؛ اما بیشتر دوست دارد بقیه را شاد نگهدارد؛ به علت توجه کمتری که در مقایسه با خواهر یا برادر بزرگتر خود میبیند. حقیقت این نیست که کودک به محض تولد یک رهبر یا کنترلگر است؛ بلکه حقیقت این است که والدین با آنها بهعنوان فرزند اول برخورد میکنند و باعث شکلگیری یک سری خلق و خوی خاص در آنها میشوند.
فرزند اول
فرزندان اول اغلب قابلاعتماد، وظیفهشناس، دلسوز، منظم، محتاط، کنترلگر و موفق هستند. فرزندان اول از حضور والدینشان لذت میبرند؛ به همین دلیل است که آنها گاهی مثل آدمبزرگهای کوچک رفتار میکنند. فرزنداولیها سختکوش هستند و دوست دارند در هر کاری که انجام میدهند، بهترین باشند. آنها در جلب توجه بزرگترهایشان از همه بهتر هستند.
یک مشاور عمومی سلامت و مادر دو پسر در «کمبریج ماساچوست»، میتواند در این باره به ما کمک کند. او فرزند اولش را که یک پسر ششساله است، پسری محتاط توصیف میکند که در مقایسه با همسنوسالهایش، همنشینی با بزرگترها را بیشتر ترجیح میدهد. علاوه بر این، راجع به رفتارش با برادر کوچکترش، نقش برادر بزرگتر و کنترلگر را بازی میکند. او تلاش میکند برادر کوچکترش را بغل کند، هل بدهد یا برای او اسباببازی یا آبمیوه بگیرد و بعد هم چیزی را به زور از دست او بگیرد تا او را به گریه وادارد. این بیشک یک عشق و نفرت برادرانه است و زمانی که فرزنداولی بزرگ میشود خصوصیتهای او ضرورتاً از بین نمیرود.
یک مطالعه میان متولدان سالهای بین 1912 و 1975 در نروژ نشان داد که موفقیتهای تحصیلی در فرزندان اول بیشتر است. مشاغل حقوقی پر است از افرادی که فرزند اول خانوادهاند. در تاریخ نیز، بیشتر رهبران جهان فرزنداولی هستند. از بُعد منفی مسئله، فرزنداولیها تنها کودکانی هستند که پدر و مادر را کاملاً برای خود دارند؛ اما ناگهان مجبورند با به دنیا آمدن فرزند دیگر خانواده والدینشان را تقسیم کنند؛ به همین دلیل، عقیده بر این است که آنها مضطرب، از لحاظ عاطفی بسیار حساس، پرخاشگر و مستعد خشمهایی از روی حسادت هستند. آنها نیاز شدیدی به تأیید دیگران دارند و در حال راضی نگهداشتن و مراقبت اطرافیان هستند.
فرزند میانی
فرزند میانی اغلب احساس کنارگذاشتهشدن کرده و فکر میکند: «خب من بزرگتر از همه نیستم، کوچکتر هم نیستم؛ پس کی هستم؟» این نوع تقلای ترتیبی باعث میشود فرزند میانی تواناییهای اجتماعی خاصی را در خود شکل دهد و بهدست آورد تا از نادیده انگاشتهشدن در امان بماند. او به سمت مشهور و سرآمدشدن در میان همسنوسالانش سوق داده میشود؛ چون توجه والدینش معمولاً صرف فرزند اول عزیزکرده یا کوچکترین عضو خانواده میشود. در کل فرزند میانی گرایش به داشتن خصوصیتهایی چون مردمداری، تا حدودی سرکش، موفق در دوستی، دارای دایرهی اجتماعی وسیع، صلحدهنده یا میانجیگر صلح میشود.
شخصیت آنها کاملاً برعکس شخصیت فرزنداولیهاست. اگر بخواهید فرزندی میانی را وادار به انجام کاری کنید، بسیار سرسخت است؛ چون او خودش برادر یا خواهر کوچکتر خود را وادار به انجام کاری میکند؛ برای مثال، جنسیت کودک یک متغیر بزرگ است. اگر کودک اول یک پسر باشد و دومی یک دختر، فرزند دوم، یعنی دختر ممکن است خصوصیتهای فرزند اولی را داشته باشد؛ اگرچه او واقعاً یک فرزند دومی است؛ ولی اولین دختر خانواده نیز هست. او ممکن است دارای ویژگی در حال پرورش ریاست و رهبری باشد که از ویژگی فرزندان اول است. نقاط قوت فرزندان میانی در بزرگسالی این است که به دلیل موقعیتشان، یاد میگیرند در مواقع سخت انعطافپذیر و اجتماعی باشند تا باعث ایجاد صلح، اتحاد و توافق شوند. فرزندان میانی آسودگی و آرامش بیشتری در بزرگسالی دارند. آنها به دنیایی خارج از خانوادهیشان، یعنی دنیای دوستانشان تمایل زیادی دارند و یاد میگیرند که افکار و احساسهایشان را به اندازهی دیگران بروز ندهند.
فرزند آخر
کوچکترین فرزند از همه آزادانهتر و راحتتر زندگی میکند. او گرایش به داشتن این خصوصیتها دارد: عاشق تفریح و خنده، ساده، فریبکار، خونگرم، جلبتوجهکننده و خودخواه. فرزندان آخری بسیار گیرا و دلربا هستند. کمسنوسالترین در خانوادهاند و عموماً بیشترین توجه را دریافت میکنند؛ به همین علت، در کودکی، خودمحور و بهاصطلاح لوس میشوند. آنها در روابطشان دنبال ماجراجویی هستند؛ فقط به این دلیل که توجه افراد را جلب کنند. وقتی چیزی را که میخواهند به دست نیاورند، مستعد خشم و غضب میشوند. فرزندان آخری بسیار اهل شوخی و خنده هستند. آنها اغلب شوخطبعاند و از اینکه دیگران را بخندانند لذت میبرند. در زمینهی متقاعدکردن دیگران برای انجام یک فعالیت خاص خوب عمل میکنند. فرزندآخریها معمولاً ضوابط خانواده را نمیپذیرند و ممکن است ارزشهای خانواده و عقاید مذهبی را زیر سؤال ببرند که در این زمان، والدین باید جوابگو و راهنمای آنها باشند. معمولاً این فرزندان از ترتیب چیزها سؤال میکنند و یک شخصیت انقلابی دارند. بسیاری از فرزندآخریها، راهی کاملاً متفاوت از برادر یا خواهر خود پیش میگیرند تا از رقابت مستقیم با آنها دوری کنند.
تکفرزند
تکفرزندان، ویژگیهای فرزنداولی و آخریها را با هم دارند. آنها با اینکه توجه زیادی از والدینشان دریافت میکنند، اغلب توانایی اجتماعی کمی برای ارتباط برقرارکردن با همسن و سالهایشان دارند. به این دلیل که با ارزشهای والدینشان همخوانی زیادی دارند، در دوران بزرگسالی افراد کوچکتر یا بزرگتر از خودشان را بهتر درک میکنند. زندگی آنها در دوران بزرگسالی اغلب بسیار منظم است؛ به همین دلیل، ممکن است آزردگی پنهانی در دل داشته باشند به این خاطر که مجبورند مثل یک بزرگسال کوچک، بدون دوران کودکی زندگی کنند. تکفرزندها با شناختی کامل از والدینشان بزرگ میشوند و مسئولیتپذیر، بلندپرواز و کمالگرا هستند. آنها معیارهای سطح بالا را برای خود و دیگران در نظر میگیرند؛ به همینخاطر، ممکن است به چشم انتقادگر یا کنترلگر دیده شوند.
روانشناسان بر این باورند که ترتیب تولد، تعیینکنندهی کامل شخصیت افراد نیست؛ بلکه یکسری راهکارهایی است که زمان کودکی در فرد شکل میگیرد تا با خواهر و برادر خود، یا بدون آنها، با والدین و شرایط خانوادگی خود، کنار بیاید. همانطور که شما بزرگتر میشوید، ممکن است راههای دیگری را برای تعامل با اطرافیانتان یاد بگیرید. بهترین دلیل برای مطالعه و تحقیق روی ترتیب تولد این است که خود و کودکتان را اندکی بهتر بشناسید و بعد از آن مشکلهایتان را حل کنید. شما نمیتوانید ترتیب تولدتان را عوض کنید؛ اما میتوانید طرز فکر خود را در مورد نقشتان در خانواده عوض کنید.
منابع:
Parents.com
Parenthood360.com