از کفر من تا دین تو


گفت‌وگو با رکسانا اسعدپاز، مسئول بخش زنان در روزنامه‌ی مؤذن

مرضیه رجبی‌طوسی

وقتی جنس شادی‌هایت آسمانی شود. وقتی عشق را با ذره‌ذره‌ی وجودت حس کنی، نفس بکشی، زمین بخوری و به مدد نیروی عشق، تمام‌قد بایستی و کم‌نیاوری و فضای وجودت پُر شود از عطر گل محمدی، بعد از آن، نفست حق‌می‌شود و کلامت دل‌نشین؛ چراکه خودش در معجزه‌ی بی‌نظیرش وعده داده است.

دختر پُرهیاهوی دنیای متمدن و پررنگ و لعاب غرب باشی، بهترین تفریح‌ها و به‌اصطلاح آزادی را داشته باشی، در کشوری بی‌قید‌وبند حجاب، قدکشیده باشی و تنها با جرقه‌ای، گرد و غبارها کنار روند و نامت از «رکسانا الیزابت» به «معصومه» تغییرکند، عجیب است. زنگ بیدارباش را با گوش جان بشنوی و «بله» بگویی، به مسیری پر از نور، چراغ، نشانه و... . این‌همه شور، این‌همه محبت و اشتیاق، این‌همه ذوق زندگی، سرزندگی و شادابی، سرچشمه‌اش کجاست؟

«رکسانا الیزابت ریکاردوباس» که به‌خاطر نام خانوادگی همسرش، معروف به «رکسانا اسعدپاز» است؛ متولد 1966 میلادی در آرژانتین است. او رئیس سازمان زنان مسلمان آرژانتین (OMMA)، مسئول بخش زنان روزنامه‌ی مؤذن، مسئول کمیته‌ی اسلامی امدادهای اجتماعی (AIAS)، مسئول انستیتوی آرژانتین و بانوی مسلمان شرکت‌کننده در کنگره‌ی جهانی بین‌الادیان در واتیکان است.

* خانم اسعدپاز! ابتدا برای خوانندگان «پیام زن» از کودکی‌تان بگویید و این‌که در چه خانواده‌ای رشد کردید؟

پدرم لبنانی و شیعه است که در جوانی به آرژانتین مهاجرت و ازدواج کرده بود. ما در آرژانتین با نام مسلمان زندگی می‌کردیم؛ اما مسلمانی که پای‌بند به احکام و اصول اسلامی نبودیم و فقط اسم اسلام را یدک‌می‌کشیدیم؛ چون آگاهی ما درباره‌ی دین مقدس اسلام، بسیار ناچیز بود. حجاب نداشتیم، نماز نمی‌خواندیم، با نامحرم معاشرت‌کردن و دست‌دادن را بد نمی‌دانستیم. فقط یک اعتقاد قلبی به خدا و پیامبر در قلب‌مان بود و البته همان باور، کمک‌مان‌کرد. من قبل از آشنایی درست با اسلام، زمانی که با دوستانم به مهمانی می‌رفتم، احساس بدی داشتم. حرف‌های‌شان برایم جذابیتی نداشت. دنیای من متفاوت بود و انگار در جست‌وجوی چیز دیگری بودم!

* درباره‌ی همان باورها و اعتقادهای اندکی که داشتید، بیش‌تر توضیح بدهید.

در آن زمان، اطلاعاتی در زمینه‌ی قیام عاشورا و اهداف اباعبدالله(ع) و مسائلی از این دست، نداشتیم و فقط فکرمی‌کردیم نوه‌ی پیامبر را به‌خاطر مسائل سیاسی به قتل رسانده‌اند. برای جشن عید فطر هم، با رقصیدن و پای‌کوبی جشن می‌گرفتیم. قبرستان ویژه‌ی مسلمانان هم داشتیم که روز سوم، هفتم و چهلمِ مسلمانانی که از دنیا می‌رفتند، قرآن‌می‌خواندیم. گوشت خوک و شراب نمی‌خوردیم و گوشت ذبح شرعی مصرف‌می‌کردیم؛ اما نمی‌دانستیم فرق ما که شیعه هستیم با مسلمانان سُنی چیست. کسی نبود به ما تفهیم کند و این مسائل را بگوید.

* از چه زمانی با اسلام، به درستی آشنا شدید و چه اتفاق‌هایی افتاد که مسیر عقایدتان تغییر کند؟

چهارده‌ساله بودم که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و به دستور آیت‌الله‌خمینی، روحانی به آرژانتین فرستادند و مساجدی خریداری شد. در این مساجد، فعالیت‌های اسلامی انجام می‌شد و این اولین حرکت ارزش‌مندی بود که جمهوری اسلامی در کشور ما انجام داد و از آن به بعد، همه برای نماز به مسجد می‌رفتیم و بسیاری افراد، نمازخواندن را در آن‌جا یادگرفتند. مسجدالتوحید، نزدیک‌ترین مسجد به خانه‌ی ما بود و روحانی‌ای که در آن‌جا تبلیغ اسلام می‌کرد، جلسه‌های قرائت قرآن را شروع‌کرد.

ابتدا بدون‌حجاب وارد مسجد شدم و پیش روحانی رفتم. از دعای کمیل شروع کردیم و قرآن را با نوار صوتی ‌شنیدیم. آن زمان، ترجمه‌ی کتاب «فروغ ابدیت» از «آیت‌الله‌جعفر سبحانی» را هم شروع کردیم. اطلاعی از داستان‌های امامان معصومf، امام زمانk، احکام و دستورهای دینی، حلال و حرام و... نداشتیم. با ترجمه‌ی رساله‌ی امام‌خمینی، همه را به‌تدریج فهمیدیم. برای تولد پیامبرh و امامانf جشن‌می‌گرفتیم، زیارت عاشورا می‌خواندیم، آن هم به زبان عربی و ترجمه‌اش را نمی‌دانستیم. فقط پیرمردها گریه‌می‌کردند و ما تعجب‌می‌کردیم. احترام قلبی برای امامان قائل بودیم؛ اما بدون‌شناخت.

* نقش والدین را در این آگاهی پررنگ‌تر می‌دانید یا اعزام روحانیون را به کشورتان؟

مسلماً هر دو نقش مهم و اساسی داشتند. من با این‌که در آرژانتین در قید و بند حجاب نبودم، تربیت خوب پدرم و حساسیت‌های زیادی که در زمینه‌ی رفت‌وآمدها و دوستانم داشتد، باعث می‌شد خیلی به بیراهه نروم. بعد از مدرسه، به مسجد محل‌مان می‌رفتیم و فضای مسجد به من آرامش عجیبی می‌داد. شاید اگر انقلاب ایران پیروز نمی‌شد، یا شخص روحانی نبود، تا ما را با دنیای زیبای اسلام آشنا کند، اگر میل به زندگی سالم از کودکی در من جوانه نمی‌زد، شاید در مسیر درستی قرارنمی‌گرفتم!

* به نظر شما، تربیت دینی کودکان در چه شرایطی موفق‌تر خواهد بود؟

از همان سنین پایین، نباید از تربیت صحیحِ کودکان غافل باشیم. چه خوب است به جای شعاردادن، ابتدا خودمان پیش‌گام باشیم و به اصلاح خودمان بپردازیم. کودکان با الگوگرفتن از ما، خیلی‌چیزها را می‌آموزند. رفت‌وآمد با خانواده‌های متدین و پای‌بند به ارزش‌های اخلاقی و دینی، بسیار مهم است. البته به قول آیت‌الله‌مطهری، باید بچه‌های‌مان را تشویق کنیم برای تحقیق بیش‌تر و باید عطش را در خودشان پدیدبیاوریم. در کشورهای غربیِ پُر از فساد، بچه‌ها تمرکزی روی درس‌ها ندارند و امروز یکی از معضل‌های مدارس و دانشگاه‌ها، بی‌بندوباری‌ها و فساد اخلاقی است.

* درباره‌ی وضعیت پوشش خودتان بگویید، از چه‌وقت با حجاب کامل در جامعه حاضر شدید و عکس‌العمل مردم چگونه بود؟

با این‌که در دوره‌ی دبیرستان، بعدازظهرهایم در مسجد به نماز، ترجمه‌ی کتاب‌های اسلامی، دعای کمیل و تجوید قرآن می‌گذشت، به این زودی تصمیم به محجبه‌شدن نگرفتم؛ چون تا آن زمان، بی‌حجاب ظاهر شده بودم و همه، مثل خودم بودند و این تغییر شکل ناگهانی، برایم سخت بود. وقتی در رشته‌ی پزشکی قبول شدم، برای ورود به دانشگاه که محیط جدیدی بود، تصمیم گرفتم از همان اول، باحجاب وارد شوم. در دانشگاه زیاد مشکل نداشتم. گاهی تعجب می‌کردند، سؤال‌هایی می‌پرسیدند و فکرمی‌کردند من یک خارجی هستم. از من اجازه می‌گرفتند و بعد درباره‌ی پوششم سؤال‌های‌شان را می‌پرسیدند. عده‌ای هم، گاهی رفتار بدی از خود نشان‌می‌دادند و می‌گفتند: «شما ضدجامعه هستید و با این ظاهر، کسی با شما ازدواج نمی‌کند.»

* خانم اسعدپاز! از همسرتان و ازدواج‌تان بگویید.

همسرم، عبدالکریم پاز، قبلاً مسیحی و صوفی بود و بعد به مسجد آمد و گویا در جست‌وجوی دین کامل‌تر و جدیدی بود تا با اسلام آشنا شد؛ اما اولین بار که به خواستگاری‌ام آمد، پدرم به او جواب رد داد و گفت: «چون او قبلاً مسیحی بوده، نباید این ازدواج انجام شود.» همسرم بعد از این‌که با مخالفت پدرم روبه‌رو شد، به ایران رفت و چهارسال به تحصیل علوم حوزوی پرداخت. من نمی‌دانستم که برمی‌گردد یا نه؛ اما همیشه منتظرش بودم.

محبتی که در دل من ایجاد شده بود، یک علاقه‌ی ساده و زمینی نبود. هر دوی ما به‌خاطر عطشی که به اسلام پیداکرده بودیم، دنبال هم‌سفری مبارز و اهل‌دل بودیم و اهداف‌مان هم‌سو بود. بعد از رفتن او، به خواستگارانم ـ که از نظر اقتصادی و جایگاه اجتماعی خیلی بهتر بودند ـ جواب منفی ‌دادم و از خدا ‌خواستم او را به من برساند. با این‌که پدرم به شدت مخالف ازدواج ما بود و من هم طبق دستورهایی که از اسلام آموخته بودم، نمی‌خواستم به پدرم بی‌احترامی کنم، منتظر پاسخ خدا بودم تا این‌که پدرم راضی شد. رشته‌ی پزشکی را نیمه‌کاره رهاکردم، پس از ازدواج با همسرم به ایران آمدم و مشغول یادگیری زبان فارسی شدم. برای تحصیل به جامعه‌الزهرا رفتم. در سال 1993 با عنوان مبلغ، در آرژانتین، به تدریس و تبلیغ علوم دینی و قرآنی، همراه همسرم، مشغول شدم. سال 2004 لیسانس جامعه‌شناسی را از دانشگاه «بوئنوس‌آیرس» گرفتم و در مصاحبه‌های متعددی در صداوسیما، در راستای اعتلای اسلام و قرآنِ عزیز، شرکت کردم.

* امروزه روند گرایش به دین اسلام در کشور شما و در کل چگونه است؟

فعالیت‌های فرهنگی ما، هم در بین مسلمانان و هم غیرمسلمانان است. در آرژانتین، مسلمانان، یهودیان و مسیحیان زندگی می‌کنند. یهودیان با این‌که جمعیت‌شان زیاد نیست، خیلی قدرت‌مند عمل می‌کنند. با دولت ارتباط زیادی دارند و فشار زیادی بر مسلمانان واردمی‌کنند. بیش‌تر مردم آرژانتین، مسیحی کاتولیک هستد؛ ولی با کلیسا ارتباطی ندارند و حتی خواهان جدایی از کلیسا هستند. ما با مسلمانان، هر هفته جلسه داریم، افراد زیادی در این جلسه‌ها شرکت‌می‌کنند و مسجد پُر از جمعیت مشتاق می‌شود. تعداد زیادی از خانم‌ها، محجبه شده‌اند و پس از ازدواج، بچه‌های‌شان را برای آموزش قرآن به مساجد می‌فرستند؛ گرچه نفوذ غربی‌ها خیلی زیاد است و ما به کارهایی بیش از تبلیغ مرسوم، نیاز داریم. تبلیغ ما تنها انتقال و آگاهی‌دادن دین نیست و باید ابتدا زمینه را مساعدکنیم تا به تدریج بحث اسلام‌شناسی را پیاده‌نماییم.

* از فرزندان‌تان بگویید و این‌که آن‌ها هم هم‌فکر و هم‌سو با شما و همسرتان هستند؟

خداوند سه فرزند دختر به ما داده است. فرزند اولم «فاطمه‌ی معصومه»، دانشجوی کارشناسی ارشد روان‌شناسی در دانشگاه تربیت مدرس است و لیسانس حوزه از جامعه‌الزهرا دارد. دختر دومم «مریم» که مشغول خواندن دروس حوزوی است، مدرس زبان انگلیسی هم هست. هر دو دخترم هم به زبان‌های اسپانیولی، انگلیسی، عربی و فارسی مسلط هستند و هر دو در مجله‌های (AAUSAR) و (ANSELTOS) که به زبان اسپانیولی است، برای تبلیغ اسلام و آشنایی با فرهنگ اسلامی فعالیت‌می‌کنند. فاطمه‌ی معصومه‌ و مریم ازدواج کرده‌اند. فرزند آخرم، «نور زهرا» دوازده‌ساله و محصل است.

* آیا در زمینه‌ی تبلیغ در کشورتان یا در ایران، مشکل‌هایی هم داشتید؟

یک‌بار در کمیته‌ی مرکزی یهود آرژانتین، بمب‌گذاری شد و آن را به ایرانی‌ها نسبت دادند. در آن سال‌ها، روابط آرژانتین با ایران بسیار محدود و سخت شد. آن اتفاق، ذهنیت مردم را درباره‌ی مسلمانان کشور ایران، بسیار منفی کرد و ترس، جای خود را به امنیت و آرامش داد. آن سال‌ها، حتی برای رفت‌وآمدمان به ایران سخت‌گیری می‌کردند و مجبور شدیم برای بچه‌های‌مان، برای این‌که به مدارس مختلط آرژانتین نروند، معلم‌های خصوصی بگیریم. تبلیغ اسلام هم سخت شد. البته با این اتفاق، مسجدالتوحید معروف شد و بعدها عده‌ی زیادی جذب شدند. من به مدت سه‌سال، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم اجتماعی بوئنوس‌آیرس بودم و تدریس زن در اسلام را داشتم و همسرم نیز مباحث اعتقادی را تدریس می‌کرد.

بعد از انفجار، مشکل‌های سیاسی ـ اجتماعی ما زیاد شد و فشار زیادی بر مسلمانان واردشد؛ حتی به مسلمانان، دیگر کار نمی‌دادند. از رادیو و تلویزیون مدام برای پرس‌وجو می‌آمدند. حاج‌آقای ربانی، روحانی مسجدالتوحید را اخراج‌کردند و دیگر اجازه ندادند روحانی از ایران بیاید؛ اما حتی تلاش پلیس بین‌الملل و جست‌وجو برای یافتن متهمان، همه و همه باعث پیش‌برد اهداف مبلغان اسلام شد و این نشان‌می‌دهد حق و حقیقت، همیشه با کمک خداوند به پیروزی می‌رسد.

* در پایان، چند جمله درباره‌ی وضعیت زنان در کشور آرژانتین برای ما بگویید.

 زنان آرژانتینی، فکر آزادی و بهره‌وری مردان هستند و هرچه آرایش بیش‌تر و غلیظ‌تر دارند، خود را شجاع‌تر و مدرن‌تر می‌دانند و اهمیتی به ارزش‌های واقعی زن، حجاب و... نمی‌دهند؛ اما مبارزه‌ی ما برای آگاهی زنان درباره‌ی چهره‌ی واقعیِ زن مسلمان است و حجاب محدودیتی برای کار و حضور فعال زن در اجتماع نیست. می‌خواهیم به آن‌ها ثابت کنیم، آزادیِ آن‌ها، نامش آزادی نیست و مفهوم واقعیِ آزادی را برای آن‌ها تشریح کنیم. آزادی و بی‌بندوباری که جوانان و نوجوانان سیزده ـ چهارده‌ساله‌ی‌شان را به رابطه‌ی نامشروع بکشاند، نامش آزادی نیست.

از مشکل‌های بزرگ جامعه‌ی آرژانتین، سست‌بودن بنیان خانواده‌ها و آمار بالای طلاق است. دختران و پسران، قبل از ازدواج به‌راحتی ارتباط داشته و با هم زندگی می‌کنند که این مشکل مشترک، میان مسلمانان و مسیحیان است.

خانواده‌ی کوچک ما هم در کنار دیگر مبلغان اسلام، همه‌ی تلاشش را می‌کند تا اسلام واقعی و آزادی واقعی را به خانواده‌ها معرفی کند.

* برای خانواده‌ی خانم اسعدپاز که برای تبلیغ دین مقدس اسلام از هیچ تلاشی دریغ نکردند، آرزوی سربلندی می‌کنیم و می‌اندیشیم رکسانا الیزابت، از شناس‌نامه‌ای‌بودنِ مسلمانی درآمده و برای شناخت اسلام زحمت کشیده، آیا ما هم توانسته‌ایم به‌درستی اسلام را بشناسیم؟

از کفر من تا دین تو، راهی به‌جز تردید نیست

دل‌خوش به فانوسم مکن، این‌جا مگر خورشید نیست؟ (افشین یداللهی)‌