مهرداد کیانی
شیشهها،
درها،
دیوارها،
خطوط ممتد و متقاطع،
همه جا،
انبوهی از زوایا!
*
در هجوم صنعت،
در بستری از سنگ، سیمان، فلز؛
*
اسیر دیوارهای بلند کاغذ،
زیر تابش نور مهتابی،
مهتابیها!
*
درگیر مردمی از جنس ربات،
سیمکشیشده،
برنامهریزیشده،
روی نوار نقاله،
با افکار پیچشده به مغز،
احساسهای چکشخورده
و استدلالهای روغنکاریشده!
*
بدون حضور خورشید،
بدون طراوت گیاه،
بدون نسیم سحر،
بدون شعر، اندیشه، عشق!
*
اینجا منم،
که تمام اندیشهام توست؛
تویی که
تمام زیباییهای گمشده را داری!
*
آرامشِ جنگل افکار،
خیزشِ کویر تن،
زلالیِ رودِ احساس
و نشاطِ کوهستانِ روحِ من،
از توست!
برگهایم با تو فتوسنتز میکند
و نفسهایم
در هوای توست!