مهارتهای زندگی را بیاموزید
سمیه سمیعی
کارشناس علوم اجتماعی
سالها پیش، زمانی که صحبت از مدیریت خانه و خانواده میشد، ذهن به سمت مرد خانه میرفت؛ مردی که نقش همسری یا پدری داشت و مدیر بیچونوچرای خانه بود؛ گرچه آن زمان هم، زن مدیریتی پنهان داشت، شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه، بهظاهر نقش مدیریتی را برای زن متصور نبود. بهتدریج با بروز توسعهی فرهنگی و اجتماعی جامعه، مدیریت پنهان زنان نیز قدری آشکارتر شد تا حدی که در حال حاضر، بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران حوزهی خانواده، نقش مدیریتی زن را در قوام و پایداری خانواده و تربیت صحیح فرزندان، حائز اهمیت میدانند. بیتردید، زنان به هر شکل محور خانوادهاند! در واقع، یک زن چه مادر باشد، چه همسر و حتی خواهر یا دختر، همواره در رأس مدیریت عاطفی و برقراری توازن روحی در خانواده قرار دارد و تلاش میکند با مهارت خود، آرامش را در محیط خانه حفظ کند.
با توجه به آنچه گفته شد، سؤال اساسی این است که آیا زنان برای داشتن توانایی مدیریتی، نیازمند آموزش مهارتهای زندگی هستند؟ یا بهتر است اینطور بگوییم که آیا آموزش مهارتهای زندگی بر نقش مدیریتی زنان در خانه و خانواده اثرگذار است؟
کسی که از تمام امور خانه مطلع است، مدیر خانه است
خانم «جعفری» 47ساله، خود را مدیر خانواده میداند و میگوید: «زمانی که ازدواج نکرده بودم، تصور میکردم مردِ خانه، مدیر خانه است؛ اما بعد از ازدواج، وقتی با مشکلهای زندگی مواجه شدم و مجبور به تصمیمگیری شدم، فهمیدم که مدیر خانه، کسی است که از تمام امور خانه مطلع باشد. من از آنجا که بر تمام امور خانه و خانواده تسلط دارم، خودم را مدیر خانواده میدانم. البته چنین نیست که همسرم نقشی ندارد؛ بلکه به این معناست که درایت من در زندگی، بسیار در استحکام زندگیام اثرگذار بوده؛ گرچه هیچوقت نزد همسرم، خود را مدیر خانه ندانستهام.»
مهم نیست مدیر خانه کیست، مهم این است که برای هم ریاست نکنیم
خانم «کرمی» 35ساله، مادر دو فرزند و کارمند است. به گفتهی خودش گرچه سالهاست که باری از دوش همسرش برمیدارد، هیچوقت تصور نکرده است که همهکارهی زندگی است. وی معتقد است: «من و همسرم با هم زندگی را مدیریت میکنیم؛ گرچه مسلماً اموری در زندگی مدیریت زنانه و اموری دیگر، مدیریت مردانه میطلبد، هیچوقت برای هم ریاست نکردهایم و هر مسئلهای را با همفکری، حل میکنیم. دربارهی امور مربوط به فرزندانم و رفت و آمدها، اغلب برنامهها را بهاصطلاح مدیریت میکنم و دربارهی مسائلی مثل خرید خانه، ماشین یا هر وسیلهی دیگری برای خانه یا فرزندانم، همسرم مسائل را مدیریت میکند. داشتن مهارت در زندگی، برای همراهی و حل مشکلها، میتواند بسیار کمککننده باشد.»
مدیریت همسرم، زیرپوستی است
آقای «رضایی» متأهل و پدر سه فرزند است. او که بیستسالی از زندگی مشترکش با همسرش میگذرد، دربارهی مدیریت زنان در خانه میگوید: «من با مدیریت همسرم در خانه مشکلی ندارم. واقعاً بعضی از زنها مدیرند و بهراحتی میتوان به آنها در مدیریت درست خانه اعتماد کرد؛ چراکه مهارت این کار را دارند؛ اما برخی زنها هم اگر مدیر خانه باشند و همهی مسائل خانه و خانواده را به آنها بسپاری، باید منتظر مشکلهای زیادی باشی. خدا را شکر! همسرم من از نوع دستهی اول است و از پس امور، بهخوبی برمیآید؛ البته اینطور هم نیست که من نوکرِ حلقهبهگوش ایشان باشم، برخی از امور زندگی را هم خودم مدیریت میکنم و میشود گفت مدیریت ایشان زیرپوستی است. به همینخاطر به شوخی من را، زنذلیل مینامند.»
اثر آموزش مهارتهای زندگی بر مدیریت زنان
با توجه به تمام آنچه گفته شد، باید دید آیا برای مدیریت زندگی، نیاز به مهارت هست یا اثر فراگیریِ مهارتهای زندگی بر مدیریت بهتر و درست زنان در خانواده به چه میزان است؟ دکتر «مرجان فتحی» روانشناس بالینیِ شخصیت، در اینباره معتقد است: «مهارتهای زندگی را باید ابتدا تعریف کنیم؛ یعنی تعریفی از آن داشته باشیم و بعد ببینیم چه نقشی در زندگی افراد، بهویژه زنان دارد. طبق تعریفی که سازمان جهانی بهداشت دربارهی مهارتهای زندگی مطرح میکند، مهارتهای زندگی، یعنی توانایی انجام رفتار سازگارانه و مثبت؛ بهگونهای که فرد بتواند با چالشها و ضرورتهای زندگی روزمره، کنار بیاید.»
ده مهارتی که باید آموخت
به گفتهی وی، ده مهارت را سازمان بهداشت جهانی طراحی کرده است که برخی از آنها نیز نیاز به آموزش دارد. اگر میخواهیم دربارهی اثر مهارتهای زندگی صحبت کنیم، باید دقیقاً این مهارتها را بشناسیم. این دسته از مهارتها شامل تصمیمگیری، حل مسئله، تفکر خلاق، تفکر نقاد، توانایی برقراری ارتباط مؤثر، مهارت ایجاد و حفظ روابط بین فردی، خودآگاهی، همدلی، مدیریت هیجانها و مدیریت استرس است.
فراگیری مهارتهای زندگی در خانواده
دکتر «فتحی» در ادامه بیان داشت: «اگر بخواهیم مهارتها اثربخش باشند، بهتر است که تمام افراد خانواده، این مهارتها را آموزش ببینند. البته دربارهی زنان که بیشتر مدنظر شماست، تحقیقهای زیادی انجام شده است که اگر به این تحقیقها تکیه کنیم، خیلی میتواند اثرگذار باشد. در واقع، اگر ما بپذیریم که زنان از دو سو در خانواده اثرگذارند یا حداقل بیشتر اثرگذارند، یکی در روابط زناشویی و دیگری در ارتباطشان با فرزندان و این قضیه حتی به شکل چرخشی انجام میشود؛ یعنی آن اثربخشی که در روابط زناشویی هست، میتواند به شکل غیرمستقیم یا مستقیم روی ارتباط با فرزندان و تربیت فرزندان نیز اثرگذار باشد؛ بنابراین، اگر یک زن بداند زمانی که با مشکلی مواجه میشود، آن مشکل را چهطور باید مدیریت کند، میتواند نقش مهمتری داشته باشد. افرادی که مهارتها را یاد گرفتهاند سازگاری بیشتر نشان میدهند و این امر، سازگاری زناشویی را افزایش میدهد. چراکه سازگاری زناشویی بر عملکرد خانواده، کیفیت عملکرد والدین، سلامت و طول عمر افراد، رضایتشان از زندگی، روابط اجتماعی و خودسازگاری زناشویی اثر دارد و باعث کاهش انحرافهای زناشویی نیز میشود.
زوجین وقتی دچار تعارض میشوند، سعی میکنند به شکل کلامی مسئله را حل کنند. اغلب هم روی سطح عمل میکنند؛ در حالیکه ممکن است ریشهی خیلی از مشکلهایشان در عمق باشد؛ یعنی فکر میکنند مشکلی که الآن درگیرش هستند، همان مشکلی است که دربارهاش حرف میزنند؛ در حالی که خیلی از مشکلهای زناشویی در سطح عمیقتر است؛ یعنی ریشهاش در ارضانشدن برخی از نیازهای اساسی افراد، مثل نیاز جنسی، نیاز به صمیمیت و نیاز به همصحبتی است. اگر این نیازها برآورده شود، خیلی از مشکلها ممکن است برای آنها قابلحلتر باشد؛ اما از آنجا که تنها روی سطح و مثلاً به ساعت خواب و بیداری، چرا غذا نخوردی و چیزهایی که بهطور روزمره با آن سروکار دارند، تمرکز میکنند، مشکلهایشان ریشهای حل نمیشود؛ یعنی نمیدانند نارضایتی از کجاست؟ زنی که مهارت خودشناسی را یاد میگیرد و با تواناییها و ضعفهای خود آشنا میشود، مدیریت هیجانها را یاد میگیرد، با عواطف خود آشنا میشود. در نتیجه، مهارت ارتباطی یاد میگیرد و اینکه چگونه آنها را به همسرش منتقل کند. در نتیجه، میتواند زنِ موفقتری در مدیریت خانواده باشد؛ یعنی میتواند رابطهاش را با همسرش مدیریت کند، یا اگر دچار یک خلأ است که همسرش نمیتواند پاسخگو باشد، در مقابل آن، از مهارت حل مسئله کمک میگیرد تا ببیند چگونه میتواند با روشهای دیگری به این نیاز خود پاسخ دهد، تا تنش کمتری در خانواده ایجاد شود.»
مهارت حل مسئله
دکتر «فتحی» ادامه داد: «همچنین وقتی دچار هیجان میشود، میداند که این هیجانها، چگونه میتواند اثر منفی روی زندگی خانوادگیاش داشته باشد؛ بعد یاد میگیرد که آنها را مدیریت کند؛ بنابراین، مسئلهی سازگاری زناشویی، میتواند مسئلهی مهمی در مدیریت زنان باشد. از سوی دیگر، زمانی که ما با هیجانهایمان آشنا میشویم و تواناییهایمان را میشناسیم، قاعدتاً احساسی را که داریم، احساس مثبتتری است؛ یعنی هر اندازه که ما احساس مثبتتری به زندگی و شرایطمان داشته باشیم، میتوانیم آن احساس مثبت را به درون خانواده گسترش دهیم. در واقع، میتوانیم اثربخش باشیم. البته نه به این معنا که اگر زن بهتنهایی روی خود کار کند دنیا گلستان میشود؛ چون اغلب این تصور هست که زنان باید بیشترین بار را بردارند. ما میگوییم زن و مرد در کنار یکدیگر، اثربخشیشان صدچندان میشود.
کسانی که همیشه در حال یادگیری هستند، اغلب لذتهایی را تجربه میکنند که افراد عادی ممکن است تجربه نکنند. زنی که مهارت حل مسئله را یاد میگیرد، از سلامت روان بالاتری برخوردار است؛ یعنی سلامت روانش را ارتقا داده است. از طرفی، سلامت روان با سلامت جسمی و سلامت اجتماعی در ارتباط است و این ثابت شده است که سلامت جسمی و روانی با هم ارتباط تنگاتنگی دارند و بهخطرافتادن هر کدام از آن سلامتها، میتواند دیگری را به خطر بیندازد.»
دانش، نگرش و رفتار
وی در ادامه تصریح کرد: «آموزش مهارتهای زندگی به این معنا نیست که ما از این مهارتها، هیچچیز نمیدانیم. در واقع، برخی از ما این شانس را داریم که در خانوادهای متولد شویم و رشد کنیم که آن خانوادهها این مهارتها را در خود ارتقا دادهاند. البته من آمار دقیقی ندارم که افراد چهقدر از این مهارتها برخوردارند، ممکن است برخی مهارتها در ما بیشتر از بقیهی مهارتها باشد؛ اما باقی مهارتها را میتوان یاد گرفت. در واقع، «یونیسف» مهارت زندگی را اینطور تعریف میکند که در افراد، دانش ایجاد کنیم، نگرششان را تغییر دهیم و سپس مهارتها را به آنها آموزش دهیم. افراد با حضور در کلاس، مهارت زندگی را یاد نمیگیرند. رفتاری که شما از من میبینید، براساس یک نگرش است؛ یعنی من براساس دانش و نگاهی که به مسائل دارم، عمل میکنم. تا اینجا را من از خانواده و محیط، به تناسب امکانهایی که در اختیار داشتهام، فراگرفتهام. حالا اگر میخواهیم این رفتار تغییر کند، یا شکل دیگری بگیرد، باید روی این سه حوزه کار کنیم؛ یعنی فردی که میخواهد مهارت زندگی بیاموزد، ابتدا باید دانش داشته باشد که اصلاً مهارت زندگی چیست؛ بعد ببیند نگاهش چهقدر با این مسائل تطابق دارد؛ چراکه هر نوع نگرشی باعث میشود ما یک نوع تعامل با فرزند یا همسرمان داشته باشیم؛ پس اگر من دانش را به دست بیاورم و نگرشم تغییر نکند، رفتارم تغییر نخواهد کرد. حالا باید تمرین کنم تا مهارت کسب کنم.»
زن و مرد، هر دو در مدیریت خانواده نقش دارند
این روانشناس بالینی در پایان گفت: «مدیریت زنان در خانه و خانواده در گذشته، زیرپوستی بود؛ اما اکنون شرایط تغییر کرده و یک نفر بهتنهایی نمیتواند تمام امور خانه را مدیریت کند؛ به همین دلیل، زن به شکل مستقیم درگیر و صاحبنظر است. البته هنوز هم خانوادههایی هستند که در آن، مرد مدیر است؛ اما نمیتوانند نقش و اثربخشی زنان را انکار کنند. البته گاهی نیز مردها میگویند نقش خود را در خانواده نمیدانند و دچار تضاد و تناقض شدهاند. از طرفی هم برخی زنان معتقدند که مردها مسئولیت را رها کردهاند؛ در واقع، میتوان گفت به شکلی ما در مرحلهی گذار هستیم؛ اما اگر به شکل سالم بخواهیم عمل کنیم، هم زن و هم مرد در مدیریت خانواده نقش دارند و نمیتوانیم نقش هیچیک را کمرنگ کنیم. با این کار، به بچهها و تعلیم و تربیت آنها آسیب میرسد؛ چون بچهها نیاز دارند نقش والدین در خانواده مشخص باشد؛ یعنی اگر میخواهیم فرزند سالمی پرورش دهیم، باید پدر، نقش پدر را داشته باشد؛ نقشی که مشخص و روشن باشد و مادر هم به همینگونه، تا فرزندان بتوانند همانندسازی کنند؛ وگرنه آنها هم دچار تعارض و تضاد میشوند.»