مریم راهی
کارشناس ارشد زبانشناسی
اعتقاد شدید به «اَی بخشکی شانس!»
غمانگیز اینکه ما خانمها برای ریزترین موارد هم، ارزشی فوقتصور قائلیم؛ برخلاف آقایان که آنقدر کلینگر و گاه برون نگر هستند که حتی امکان دارد یک روز تنگ غروب در راه برگشت از نانوایی، یادشان برود بچهی سهسالهیشان را با خود به خانه برگردانند. غمانگیزتر اینکه ما خانمها، بیشتر وقتها بهدلیل همین ارزشقائلشدنهای اضافی، در زمین خودمان فتیلهپیچ میشویم بدون اینکه تسلیدهندهای داشته باشیم.
فلذا مدتهاست که شانسمان از بیخ خشک شده است؛ گویی مرغ آمین بهطور غیرمنتظرهای بالای سر این اصطلاح کاربردی زبان فارسی، بهراه بوده است و ما بیخبر بودهایم؛ بهگونهای که تا از دهان ما خارج میشده «اَی بخشکی شانس!» مقداری از بقایای شانسمان توسط مرغ آمین به سرعت میخشکیده و ما زمانی خبردار شدیم که دیگر فصل مهاجرت پرندگان رسیده بود و مرغ آمین رفته بود به آنسوی ناکجاآباد شمالی و ما نتوانستیم دکمهی کنسل را از طریق مرغ آمین فشار دهیم و آنقدر شانسمان خشکید تا لاجرم از جای آن، گیاه سحرآمیزِ بدشانسی جوانه زد و ظرف دو پلک بههمزدن، رسید بالای ابرها و اما شرح ماوقع:
متأسفانه دورهی خالهخان باجیهای تپل و خاتونهای ابروکمانِ سیهچشم گذشته است؛ وگرنه میباید ما الآن برای خودمان کسی شده باشیم. در زمانهای دور، ما به توصیهی ننهجانهای باتجربهیمان که میگفتند زن هست و قرص صورتش و گِردی جان و پرش، تا جا داشت قند و چربی خوردیم؛ بلکه نیممثقال گِرد شویم و نزد همسران گِردپرستمان، عزیز گردیم و به اینوسیله، روی تخم چشمشان لنگر بیندازیم.
افسوس! آنموقع که قند و چربی خوردنمان ثمری نداشت و همانند تیر چراغبرق و چوب قلیان، شهرهی شهر گشتیم و ما را با انگشت نشان زنانشان میدادند و میگفتند: «ببین! آدم چندشش میشود وقتی بهش نگاه میکند. نبینم تو هم چندشآور شویها!» اَی بخشکی شانس! که ما لاجان ماندیم و روزبهروز خوارتر شدیم که عزیزتر نشدیم. فقط ماندهایم آنهمه قند و چربی کجا رفت؟ از شما چه پنهان، آگهی دادهایم شاید قند و چربیهای به سرقترفته، پیدا شدند و شوهران ما را از نگرانی درآوردند!
گذشت تا شد حالا، که یکدفعه تمام قندها و چربیهای تجمعیافته در سلولهای بنیادین ما، طی جهشی کروموزومی، با صدای بنگ، افاقه کردند و ما به قاعدهی کرهی زمین، گرد شدیم و لُپ درآوردیم اینهوا! غبغب را که دیگر نگو؛ اما در چهوقت این اتفاق ناگوار رخ داد؟ درست در وقت و زمانهای که ترکهایها عزیزند، مانکنها گرامیاند و مدلها لایکخورشان بالاست. اَی بخشکی شانس! که اگر لب دریا هم برویم، باید یک پیاله آب بگیریم دستمان.
مصرف بیرویهی ما از اصطلاح فوق که دیگر جرئت نداریم بر زبانش آوریم، اینگونه بلایی سرمان آورد و دائماً ما را به سوی نزول، سیر داد؛ از مانکن به خاتون و از خاتون به مانکن؛ آن هم به شکل ضربدری و در زمانههایی کاملاً بیربط.
سبک جدید زندگی در خانوادهها
از طرفی عالمان، صاحبنظران، دیپلماتها، فضانوردان، طنزپردازان، شوراهای شهر، نقاشان ساختمان، کسبهی محل، اصغرآقا دکهای، اِسی خطر، سیا ساکتی و دیگر اقشار جامعه، به اتفاق معتقدند که خانوادهها باید سبک زندگیشان را تغییر دهند؛ اگر میخواهند رسوا نشوند؛ و از همان طرف، تنها و آسانترین سبکی که سر راه همهی مردم، حتی کارتنخوابها قرار دارد و آنها را به محاصرهی خود درآورده، ماهواره است. ماهواره ظرف سهثانیه، سبکهای سابق را فُرمَت میکند، ورژنی جدید از سبک را روی خانوادهها نصب میکند و اگر خانوادهها قدری بیشتر در لودشدن سبک، شکیبا باشند و رغبت بیشتری از خود نشان دهند، برنامهی نصبشدهی مذکور، توسط اُتوران و سپس لوپ (همان تکرار مداوم تِرَکها) چسب دوقلو و سیریش میشود و میچسبد به لب و لوچه و دست و پای اهالی منزل و کلاً نهادینه میشود در تمام سلولهای عصبی و عقیدتیاش؛ یعنی ماهواره از زبانش نمیافتد و آمال و آرزوهایش میشود ماهواره. دستِ آخر هم، کاربر محترم ماهواره، اخبار داخلی را دروغ میانگارد.
حرف چه کسی خریدار دارد
زنان در همیشهی تاریخ، چه ضعیفه نام داشته باشند چه کَت وومَن، باید ناجی خانواده باشند؛ بدون اینکه کسی به ظریف و لطیفبودنشان توجه کند، یا کسی یادش باشد همینها هستند که دیوارشان کوتاه است و آیا از دیوار کوتاه، کاری برمیآید اصلاً؟
بنا بر اعتقاد تمام آحاد ملت، در قیل و قال ماهواره و هجوم بیبندوباریها، تغییر سلیقهها و سبکهای زندگی، بر زنان فرض است که در مقام رقابت با مانکنها برآیند و دایرهی دوّار اندامشان را چنان صیقل دهند تا چیزی جز شمایل عدد یک، از آنها باقی نماند؛ پوست صورت را بکشند و گونه بگذارند و بینی را به اندازهی یک نخود کنند و لیپوساکشن را سرلوحهی خود قرار دهند.
با توجه به این حال و اوضاع و مسئولیت خطیری که ناعادلانه، افتاده گردن زنان، با آمارها و برنامههای حذردهندهی تلویزیونی چه باید کرد که مرتب زنان را از جراحیهای زیبایی نهی میکنند؟ آیا میشود سرپرستان ذکور خانواده را با روشی غیر از اینها، از توجه به ماهواره و سریالهایش بازداشت و به سوی آپارتمان نقلی و اجارهای خود - که با وسایلی غیرآنتیک پُر شده است و فضایی جز بدهی، پرداخت قسط، قبض و شهریه ندارد - جلب کرد؟
خداییش اصلاً خودِ مسئولان، نظریهپردازان، بازاریها و الکیهای جامعه، میتوانند کسی را کفترِ جلد چنین فضایی کنند که زنان را میاندازند جلو و آنان را در چنین مواقعی، کانون مدیریت در خانه و حافظ پایههای متزلزل آن معرفی میکنند؟ اگر میتوانند چرا شانه خالی میکنند؟ و سؤال سوم اینکه آیا خودسازی بهتر نیست؟ هرچند حرف ما که خریدار ندارد!
رشد جمعیت، دچار سوءتغذیه شده است
حال که دیگر افراد خانواده به مصرف گیاهان دارویی، داروهای گیاهی و گیاهخواری روی آوردهاند و کمکم چای و قهوه به کناری رانده میشود و جای خود را به دمنوش گلگاوزبان و سنبلالطیب میدهد و تمامی اهل خانه عادت کردهاند که به جای خیار، کدو رنده کنند داخل ماست و بهجای نعناع از شوید در همان معجونِ ماست استفاده کنند تا با افزایش کلسترول مبارزه کرده باشند و دریچهای به سوی تغذیهی سالم گشوده باشند، دیگر نوبت رسیده به تنظیم تغذیهی دیگر ارگانهای وابسته به خانواده، از جمله ثبت احوال.
چندی است از اطراف و اکناف، از سمت علیا و سفلی، میشنویم که جمعیت رشد منفی دارد؛ یعنی یا خانواده تشکیل نمیشود، چون تمام هموارها، ناهموار شده است، یا خانوادهها صاحب یک فرزند هستند، یا ترجیح میدهند انگ نازایی را بر دوش بکشند؛ اما فرزندی نداشته باشند که فردا بخواهد به درد پدر و مادرش دچار شود. اینگونه میشود که رشد جمعیت دچار سوءتغذیه میگردد و کسانی باید آن را به روشی غیر از فستفود، بلکه با آش و آبگوشت، تغذیهی سنتی کنند و باز، زنانِ همیشه در صحنه!
لاجرم باز برمیگردیم به همان اصطلاح مذکور که ریشهی ما را با تیشه زده: اَی بخشکی شانس! چرا؟ چون تازه چند ماهی بود شبیه مانکنهای افسانهای و پریان دریایی شده بودیم و باز برای تغذیهی رشد جمعیت، باید گرد و تپل شویم و متعاقباً پوستمان لک بیاورد و باد بیفتد توی بینیهای عملیمان و بوی شیر تمام تن و بدنمان را بردارد.
دیدید این ارزش قائلشدن ما خانمها برای همهچیز، حتی برای چهار کلمهی بیارزش، اما کاربردی زبان فارسی، چه اثر مرموز و دوّاری بر زندگی ما گذاشته است؟ آن وقت بر ما بینوایان خرده میگیرند که «چرا میگویید زنان در همیشهی تاریخ، بازیچه بودهاند؟ اگر شما خودتان، خودتان را دستِ کم نگیرید، احدی جرئت نمیکند شما را کم بینگارد» و ما زنان فهیم این مرز و بوم، مسلماً باز در پاسخ به چنین جرائم آشکاری، سکوتی خانمانه اختیار میکنیم و برای حفظ مصالح خانه و خانواده و برای جلوگیری از اعتیاد آقایان و کشیدهنشدن فرزندان به سوی مشاغل و موارد کاذب، خود را قربانی هر فرضیه و نظریهای میکنیم تا علاوه بر خانهای آباد، ایرانی آباد هم داشته باشیم. اَی بخشکی شانس، واقعاً!
مگر حرفی مانده!
ما رشد جمعیت را تغذیه میکنیم؛ اما آیا شما عهدهدار تزلزل خانوادههای صاحب ماهواره میشوید که دلیل توجهشان به بانوان فیلمها و سریالهای ماهوارهای را، عدمصیقلیبودن اندام همسران خود، میدانند؟ نه، خودسازی را کاملاً بیخیالش شوید؛ چون جواب نمیدهد!