در بهار آمده است

اکرم سادات هاشمی پور

 

بهار آمده است و پنجمین ستار هی روشنایی عشق در بهار آمده است

و شک ب هیقین رسید، آن دم که خداوند باقرالعلوم را به علم ناقص آدمی هدیه کرد

زمین سبز است و رنگ سپید بال کبوتران غز لخوان، عشق را در برگرفته است

و این بار، بهار با سبدسبد نوید برای پیامبر آمده است

و از میان ابرهای تیره و سیاه خورشیدی به در آمده که گویا اذان م یخواند

اذان م یخواند و فرشتگان ب هعظمت تقدسش سجده کرد هاند

و از دمادم پرندگان نوای امید به گوش م یرسد

ای نجا تمام لحظ ههای شهر شاعر شد هاند و محمدی از تبار محمد ب هدنیا آمده است

مردی از تبار طه از آل یاسین

پنجمین امام طلوع کرده از آسمان مدینه و شهر را سرشار از تقوا ساخته است

ای ماه نورسید هی شیعیان و بزر گمرد راستین علم و علوم و امید!

به پادشاهی در زمین

به کوچ ههای تیر هی هستی خوش آمدی

بیا که شهر روشن شود و عطر حضورت در بر گبرگ دفتر هستی جریان یابد!

 

باران تمام شده است

نذر ام البنین در شب وفات و روز تکریم مادران و همسران شهداء

اکرم سادات هاشمی پور

 

 

قدم برندار

باران تمام شده است

و خیم هها بوی ماه گرفت هاند

دس تهای فرات پنهان شده در آتش

من راه خویش را گم کرد هام

بانوی مهربانی و عشق

وسیل های م یخواهم تا موهای پریشان آفتاب را بپوشانم

و دستانی که اش کهای خورشید را در دامن فرات

شعل هور کنم

بانوی من! قدم بر ندار

که این سپیده

اندوه درو کرد هاند حوریان در انتظار

موهایت سیا هتر ازخشم نیز ههاست

و بغضت فرو خورد هتر از عطش رقیه

قدم بر ندار!