بازتاب رسانهای مدیریت زنان در رسانهی ملی
نسرین دمیرچی
زنان امروز، در مقایسه با زنان دهههای گذشته، در فعالیتهای خانوادگی، اجتماعی و سیاسی نقشهایی اساسی ایفا میکنند؛ اما نمود آنها در برنامههای تلویزیونی ـ برخلاف رشدی که داشته است ـ همچنان با واقعیت جامعه فاصله دارد. آیا در چنین شرایطی، زنان به برنامههای تلویزیونی اعتماد خواهند داشت؟ آیا برنامههای تلویزیون برای زنان و خانواده، مفید و جذاب خواهند بود؟
دربارهی این مسائل و با پرسشهایی از این دست، با سرکار خانم دکتر «اعظم راودراد»، استاد گروه ارتباطات دانشگاه تهران و سردبیر فصلنامه پژوهش زنان، گفتوگو داشتیم.
* به نظر شما در تلویزیون، حضور اجتماعی زنان درست به تصویر کشیده میشود؟
در نتایج تحقیقهای پیشین دربارهی سریالهای تلویزیونی، مشخص شده که نمایش زنان در سریالها، غالباً در نقشهای خانوادگی و با تسلط نگرش منفی به آنان بوده است. آنها در تقابل با شوهرانِ بافکر، منطقی و واقعبینِ خود که دارای حس مسئولیت، وجدان کاری و وظیفهشناسی هستند؛ غیرمنطقی، ظاهربین، بهانهگیر و مشکلآفرین هستند.
نتایج تحقیقی در سال 1380 دربارهی سریالهای تلویزیونی نشان داد از نظر وضعیت تحصیلی، شغلی و مدیریت زنان، شاخصها افزایش چشمگیری دارند؛ همچنین از نظر ویژگیها، خصوصیتهای اخلاقی و شخصیتی زنان، تغییرهای قابلتوجهی رخ داده است. نکتهی جالب این است که در مقایسه با آمار واقعی، شاخصهای حاصل از سریالها، وضعیت بسیار رشدیافتهتر و مثبتتری دارند.
هنوز هم تعداد مردان نقش اول سریالها، بیشتر از زنان است. گروه سنی زنان بیشتر شامل زنان جوان میشود که برای ایجاد جذابیت و جذب بیشترِ مخاطب است؛ اگرچه از اطلاعاتِ سریالها میشود فهمید که زنان نقش اول و دوم، اکثراً شاغل و دارای تحصیلهای عالی هستند، با استفاده از شیوهی فنای نمادین (محکوم شدن و ناچیز شمردن)، زنان اغلب در فضاهای درونی و خانگی نشان داده میشوند.
این موارد نشان میدهد که هنوز هم دیدگاه سنتی مبتنی بر پدرسالاری ـ که وظیفهی اصلی زن را در خانه و ایفای نقش همسری و مادری میداند ـ در رسانه، غلبه دارد؛ اگرچه در ظاهر با انتخاب زنان در نقشهای شغلی و تحصیلی بالاتر، به نظر میرسد که تغییرهای اساسی رخ داده باشد.
* آیا تغییرهایی مانند افزایش تعداد زنان مدیر و تحصیلکرده در جامعه، بر سریالها اثری گذاشت؟
سال 1380، تغییرهایی در سیاستگذاریهای تلویزیون، برای بهبودِ ترسیم سیمای زن، انجام شده است که نتایج آن، بهشکل توسعهی نگاه جدیدی به زن و نقشهای خانوادگی و اجتماعی وی، قابلمشاهده است. این نگاه جدید، ارتباط مستقیم با افزایش میزان باسوادی زنان و افزایش زنان با تحصیلهای عالی و فعالیت بیشتر زنان در جامعهی واقعی دارد. طبیعی است که بازنمایی زنان در سریالها، با تغییرهای رخ داده در جامعه در رابطه باشد؛ بنابراین، همانطور که میزان باسوادی، تحصیلهای عالی و اشتغال زنان در سریالها ـ با تفاوتهایی در مقایسه با جامعهی واقعی ـ تغییر کرده است، خصوصیتهای اخلاقیِ نشاندادهشده هم با گذشته، متفاوت شده است؛ طوری که این زنان، اگرچه همچنان ویژگی عاطفیبودن و حساسیت زنانه را دارند، این ویژگی برخلاف گذشته، یک نکتهی مثبت قلمداد شده و توانایی زنان را در حل مسائل افزایش داده است.
نکتهی دیگر قابلتوجه اینکه در سریالهایی که زنان در نقش اول حضور پررنگ و مؤثری دارند، اغلب نقش مردان کمرنگ شده است؛ مثلاً به دلیل اینکه مرد زندانی است، فوت کرده، معتاد شده و مانند آن، زن ناچار است که بار سنگین زندگی را بهتنهایی بر دوش بکشد. در حقیقت، میتوان گفت که اهمیت نقش زن در جایی نشان دادهشده که نقش مرد کمرنگ است؛ در غیر اینصورت، همچنان مردان هستند که تصمیمگیرندگان اصلی زندگیاند.
در یک تحلیل کلی میتوان گفت که در سال 1380، برخی از خصوصیتهای جدید اجتماعی زنان در تلویزیون تشویق میشود؛ اما ویژگیهایی است که یا با ویژگیهای سنتی مورد تأکید در این رسانه موافق است، یا اینکه حداقل آنها را نفینمیکند؛ برای مثال، اگر تحصیل و اشتغال زن با نقشهای خانوادگی تعارض دارد، در تلویزیون زن به آسانترین راهحل، یعنی خانهنشینی و واگذاری موقعیتهای اجتماعی ترغیبمیشود.
* خانم دکتر! نظر شما دربارهی بازنمایی نقش زن در تلویزیون چیست؟ آیا تلویزیون تصویر مناسب از زنِ مدیر و ایدهال را ارائهمیدهد؟
تلویزیون، بخش بسیار محدودی از واقعیتهای جامعه را بازنمایی میکند. همچنین بازنمایی زنان، علاوه بر اینکه نوعی بازنمایی گزینشی و محدود است، جنبهی تبلیغاتی و ایدئولوژیک هم دارد. تلویزیون ما، تلویزیونی دولتی و نمایندهی فکری نظام جمهوری اسلامی است؛ از این رو، خود را مؤظف میداند که چهرهی زنِ ایدهال را از نظر جمهوری اسلامی بازنمایی و تبلیغکند.
برای ارائهی زن آرمانی، الگوهای فراوانی وجود دارد؛ ولی تلویزیون بهجای آنکه با روشها و تکنیکهای عمیق هنری به مسائل مختلف بپردازد ـ حتی اگر جنبهی تبلیغی هم داشته باشد ـ بهظاهر و پوستهی قشری آن ایدهال توجه میکند. در حقیقت، ظاهرگرایی و ظاهرسازی، در برنامههای تلویزیون حرف اول را میزند؛ مثلاً برای نشاندادن زنی معتقد و مذهبی، فقط به همین موضوع بسندهمیکند که این زن چادر داشته باشد. در واقع با ساختن ظاهر، تصورمیکند که باطن هم ساخته میشود و مثلاً اگر این زن با همان ظاهر مذهبی، در برابر کوچکترین مشکلها به زانو درآید، ضجه و زاری بکند یا نتواند مشکلهای خودش و خانوادهاش را مدیریت کند، اشکالی ندارد! در حالی که زن مسلمان، زنی توانمند است که سلاحش در برابر کوه مشکلها، ایمان و اعتقاد اوست و میتواند با این سلاح، مشکلها را کناربزند.
تصور تلویزیون این است که ظاهر، یعنی همهچیز. این نوعی تفکر قشریگراست. هنرمند به این فکر میکند که فیلمش باید چگونه باشد تا تلویزیون آن را پخش کند؛ بنابراین آنقدر درگیر معیارهای ظاهری میشود که نمیتواند عمق و توانمندی فردی مسلمان را نمایش دهد. زندگی فردی که به عقیدهای پایبند است، بسیار متفاوت با کسی است که یا عقیدهای ندارد یا چندان مقیّد به آن عقیده نیست. تمام انسانها به مشکلهایی دچار میشوند؛ ولی فقط کسانی میتوانند از عهدهی مشکلها برآیند که براساس ایمان و اعتقادشان زندگیمیکنند.
اینکه از ایمان فقط پوستهای ظاهری را به نمایش بگذاریم، در واقع به بحث جذابیّت یا مصلحت ربطی ندارد. مصلحت این نیست که به مخاطب اجازه ندهیم بهلحاظ فرهنگی و هنری رشدکند؛ برای نمونه، پیامهای اخلاقی آخر سریال را آنقدر صریح و شعاری مطرحمیکنند، گویی با کودکی پنجساله صحبتمیکنند! هنر برای بیان مسائل در لفافه و در قالبهای زیباییشناختی است تا ذائقهی هنری مخاطبِ خود را ارتقادهد و در پسِ آن ارتباط هنری، حرف خود را بزند. از زبان شخصیت داستان، موعظهکردن که هنر نیست. این، یعنی از نظر هنری سطح مخاطب خود را پایین تصورکردن و حفظ آن. با نگاهی که تلویزیون به مخاطب دارد، سطح پایین ذائقهی هنری او را تقویتکرده و اجازه نمیدهد که رشدکند.
مخاطبی که تفکر و عقیدهی خود را دارد و هنر را میشناسد، با هر اثری که میبیند تعامل میکند، نکتههای خوب را پذیرفته و نکتههای بد آن را نمیپذیرد؛ بنابراین، نباید به بهانهی اینکه تلویزیون مخاطب میلیونی دارد ـ که از سطوح مختلف تحصیلی، سِنّی، حرفهها و صنفهای مختلف هستند ـ کیفیت برنامهریزی را کاهش دهیم و تصورکنیم که همه میفهمند. درست است، در اینصورت همه میفهمند؛ ولی آنهایی که بهتر میفهمند، دلزده میشوند و دیگر این برنامهها را دنبالنمیکنند و در نتیجه، مخاطب ما ریزش میکند.
* زنان خانهدار و تحصیلکرده، بهطور کلی چه تفاوتهایی با زنان خانهدار گذشته دارند؟
زنانِ باکفایت خانهدار، فقط خودشان را در خانه محصورنمیکنند، بلکه فعالیتهای اجتماعیِ داوطلبانه داشته و در حیات جامعهی خود نقشی فعال دارند. فرزندان خوبی تربیتمیکنند و خودشان را رشدمیدهند. همچنین، در فضای خویشاوندی خود، ارتقای فرهنگی و علمی پدیدمیآورند. این در حالی است زنانی که تلویزیون نشانمیدهد، مدام در حال گریه، نقزدن، پولخواستن، زیادهخواهی، زیادهطلبی و دعواکردن با شوهر و فرزندان هستند و نمیتوانند خانه و مشکلهای آن را مدیریتکنند. چیزی جز زنانِ قربانی در تلویزیون نمیبینیم؛ اما زنِ امروز برای بهتر زندگیکردن، چشمانداز وسیعتری پیش رو دارد؛ چون دانش و فرهنگ او ارتقا پیداکرده است؛ ولی تلویزیون این ارتقا را نشاننمیدهد.
مثلاً در سریال «راه طولانی»، زن مشخصههای ظاهری مذهبی را دارد: چادر سرمیکند و نمازمیخواند؛ در حالی که نه میتواند با بچههایش صحبت کند، نه میتواند مشکلها را مدیریتکند. فقط بلد است با شوهرش قهر کند و این قهرکردن، گویی یگانه راهحلی است که زنان ما در زندگیشان دارند؛ در حالی که در واقعیت اینگونه نیست. در همین سریال، دلیل شاغلبودن این خانم، این است که شوهرش زندانی است، محتاج نانِ شبشان هستند و او مجبور شده است تدریس کند. در واقع تدریس این خانم، فعالیتی فرهنگی برای او در نظر گرفته نمیشود. چرا به فعالیت اجتماعی زن، فقط به دید اقتصادی نگریسته میشود؟ مگر زن مسلمان، فقط باید دنبال بهتر زندگیکردن از نظر اقتصادی و پولی باشد؟ و نباید دنبال تعالی فرهنگی، مذهبی، فکری و ساختن جامعهای برتر باشد؟ در تلویزیون، زنان فقط به فکر خانواده و بچههای خود هستند و مشارکت اجتماعی ندارند. در واقعیت، فقط بخشی از خانمها بهدلیل نیاز اقتصادی کار میکنند؛ در حالی که بخشی از زنان برای احساس رضایت شخصی، احساس توانمندبودن، احساس مفیدبودن در جامعه و مشارکت اجتماعی کارمیکنند. تلویزیون فقط بخش اول زنان را به نمایش میگذارد؛ بدینترتیب این بازنمایی، باعث رشد و ارتقای فرهنگ نمیشود.
* از نظر شما، زنانی که مخاطب برنامههای تلویزیونی هستند، چه واکنشی به این برنامهها نشانمیدهند؟
زنِ مخاطب را میشود به دو گروه ـ که خودم را جزء دستهی اول میدانم ـ تقسیمکرد: دستهای که آرمانهایی در ذهن دارند و از نسل انقلاب هستند؛ جوانهایی که در زمان انقلاب، راهپیمایی میکردند. اینان دنبالِ ایدهالها بودند. آن زمان در کلاسهای دینی و مذهبی، حتی کلاسهای زبان عربی شرکتکرده و کتابهای دانشمندان مختلف را مطالعهمیکردند. در واقع این نسل انقلابی، سابقهای علمی دارد و برای موضوعهای مختلفی از جمله دربارهی موضوع زن، ایدهالهایی در ذهن خود پرورده است. اینچنین فردی ممکن است به سراغ «فارسیوان»، «من و تو» یا شبکههایی از این دست نرود که محوریت آنها مسائل زنان است؛ ولی از این تلویزیون هم چیزی نصیبش نشده، دلزده و سرخورده میشود و شاید درونگرا یا ناامید شود!
گروه دوم، معتقدند آن آرمانها برای مادرانشان بوده است و الآن، باید زندگی خود را بکنند و دنبال آرمانهای خود باشند. این گروه بهراحتی، از این تلویزیون صرفنظر میکنند. دستگاه تلویزیون روشن است؛ ولی تلویزیونهای ماهوارهای را تماشامیکنند و گویی از نظر ارتباطی، در این جامعه زندگینمیکنند. زن و شوهری را در نظر بگیرید که در یک خانواده و زیر یک سقف زندگیمیکنند؛ ولی هیچگونه ارتباط عاطفی با هم ندارند. در واقع، طلاقی عاطفی بین این دسته از زنها اتفاقمیافتد. تلویزیون را کنار میگذارند و رسانهی دیگری را انتخابمیکنند. با همفکرهای خودشان ارتباط برقرارمیکنند و در نهایت، جامعهای جدا از جامعهای که در آن زندگیمیکنند، با هم تشکیلمیدهند و با همان خود را راضیمیکنند.
اگر به تلویزیون اعتماد داشته باشیم، آن را تماشامیکنیم! این اعتماد وقتی بهدست میآید که ببینیم همهی ما در تلویزیون بازنماییمیشویم و صدا داریم. دستِکم اینکه ببینیم انواع زنان با انواع تفکرها، ظاهرها، رفتارها و انواع زندگیها بازنماییمیشوند. بازنمایی محدودِ تلویزیون از جامعه و موضوعهای آن، باعث بیاعتمادی مخاطب به رسانه میشود. وقتی مخاطب به تلویزیون بیاعتماد شد، دیگر به آن مراجعهنمیکند.
رسانهی ملی باید به هنرمندان جامعهی خود اعتمادکند. باید چشمانداز دید این بازنمایی را وسیعتر کرد تا همهی آدمها خود را بیشتر در تلویزیون ببینند. اگر این رسانه ملی است، نه رسانهی قشری خاص، باید همهی افراد بتوانند خود را در آن ببینند! منظور فقط در سریالها نیست؛ خبر، برنامههای تفسیری، برنامههای گزارشی، مسابقهها، سرگرمیها و... برنامههایی هستند که وقتی این طیف وسیع جمعیت خود را در آنها ببینند، با رسانه آشتی میکنند و برمیگردند و کمکم، اعتمادسازی اتفاقمیافتد. اگر هم هیچ اتفاقی نیفتد، دستِکم دلِ مخاطب راضیمیشود؛ چون حرفِ خود را از رسانهی ملی شنیده است.
اینکه زنهای توانمند جامعهی ایران چگونه در رسانه نشان داده میشوند، مهمترین سؤالی است که دربارهی زن و رسانه به ذهن میرسد و باید مسئولان و متفکران این حوزه به آن پاسخ دهند یا دستِکم به آن فکرکنند. با بازنمایی تصویر زن در رسانه، مدیریت و حضور درستِ زن در خانواده و عرصههای مختلف اجتماعی، مخاطب احساسمیکند میتواند به اهداف و برنامههایی که در ذهن خود دارد، در واقعیت هم دست پیداکند.
* نقش سیاسی زن را در برنامههای تلویزیونی چگونه ارزیابیمیکنید؟
از نظر پرداختن به نقشهای اجتماعی زنان، دورههای مختلفی را پشتِ سر گذاشتهایم. تحقیقها نشان دادهاند که بعد از انقلاب تا سال 1374 نقش زنان در سریالهای تلویزیونی، غالباً در حوزهی نقشهای خانوادگی محدود بوده است. در برنامههای غیرنمایشی تلویزیون نیز، بازنمایی نقش زنان خانهدار در پشتیبانی از همسرانِ موفق خود، اولویت داشته است؛ اما تا سال 1378 بر بازنمایی نقشهای اجتماعی زنان در مشاغل و فعالیتهای مختلف در بیرون از خانه افزوده شده و پس از آن نیز، نمایش زنان در سریالها با افتوخیزهایی در این زمینه، مواجه بوده است؛ طوری که گاه بر نقشهای خانوادگی و گاه بر نقشهای اجتماعی ایشان تأکید میشده است.
در تمامی این دوران ـ غیر از برخی فیلمهای تاریخی مربوط به فعالیتهای انقلابی علیه نظام ستمشاهی ـ میتوان گفت هرگز زنان در نقشهای سیاسی دیده نشدهاند. منظور از نقش سیاسی، دو مفهوم عام است؛ از یک طرف مبارزه برای رسیدن به شرایط بهتر در حکومت و نهادهای سیاسی جامعه ـ که اصطلاحاً فعالیت سیاسی نامیده میشود ـ و از طرف دیگر، تلاش برای تصمیمسازی در سرنوشت خانوادگی و اجتماعیِ خود و دیگران که میتوان آن را سیاست در معنای وسیع در نظر گرفت. نقش سیاسی زنان در سریالهای تلویزیونی، در هر دو معنای فوق غایب است. تعداد زیادی از نویسندگان و روزنامهنگاران، زن هستند. با نگاهی به تشکلهای غیردولتی ـ که برای حرکت به سمت جامعهای بهتر تشکیل شده است ـ متوجه میشویم که نهتنها در بسیاری از آنها، زنان مشارکت دارند، بلکه تعدادی نیز منحصراً تشکلهای زنان هستند. تعداد زنانی که در نقشهای مشاور امور زنان، تقریباً در تمامی وزارتخانهها و سازمانهای مهم دولتی فعالیت دارند، کم نیست و در هر دورهی انتخابات مجلس یا شوراها، زنان بسیاری نامزد میشوند. این حضور فعالانه و رو به گسترش اجتماعی زنان در عرصههای مختلفِ اجتماعی، روزبهروز نقش سیاسی آنان را در سرنوشت و حیات جامعه افزایشمیدهد. بهرغم همهی این تغییر و تحولها، در تلویزیون تقریباً هیچ نشانی از نقش سیاسیِ زنان ایرانی دیدهنمیشود. اگر تصویر زنی را در تلویزیون ببینید که دارد صحبت میکند، بدون شنیدن صدای وی حدسهایی که میتوانید دربارهی موضوع صحبت وی بزنید، محدود به چند احتمال محدود است که سیاسیبودن، نامحتملترینِ آن است. زنان گفتوگوکننده در تلویزیون یا گوینده هستند، یا کارشناس پزشکی، یا هنرمند، یا در نقشهایی که ادامهی نقشهای خانوادگی آنهاست؛ مثل: آشپزی، خیاطی، هنرهای دستی و مانند آن. زنان، همسران و فرزندان شهدا و مردان بزرگ سیاسی نیز در مناسبتهای خاص در کسوت نقشهای خانوادگیِ خود، به بازگویی خاطرهها میپردازند.
در گفتوگوها و تحلیلهای پایانیِ برنامههای مختلف خبریِ تلویزیون، همواره مردانِ سیاستمدار نشستهاند و با گویندگانِ خبرِ مرد، به گفتوگو میپردازند. شبکهی خبر که بیشتر به خبرهای سیاسیِ آن سوی مرزها تکیه دارد، در تحلیلهای خود از مردان سیاستمدار کمک میگیرد. با این توضیحها، اگر معیار فعالیت سیاسی زنان در ایران، بازنمایی تلویزیونی آن باشد، هر بینندهای به این نتیجه خواهد رسید که زنان را با سیاست چهکار؟ زنان سرنوشتسازی در عرصهی سیاست هستند که شناخته نشدهاند؛ چراکه در سایهی نقش غالب سیاسی مردانِ جامعه و در پشت نقشِ غالب خانوادگیِ زنان جامعه هستند؛ نقشهایی که منشأ پذیرش و طبیعی پنداشتن آنها در کنار دیگر نهادهای جامعهپذیریِ رسانهی بزرگی به نام تلویزیون است.