تو را زائر شود خورشید


مریم زارع

سلام ای بهترین مفهوم دخترها و خواهرها!

سلام ای حضرت باران، شکوه سبز باورها!

کنار عصمتت زانو زده دنیا و مافیها

به پابوس تو می‌آیند؛ مریم‌ها و هاجرها

شمیم عطر احمد می‌وزد از سمت تو بانو

دخیل چادرت هستند، هر ساعت معطرها

نسب از نور داری، پس بدان که غیرممکن نیست

تو را زائر شود خورشید، با خیل منوّرها

شکوه فاطمی از چشم‌های نافذت پیدا

شدی زیباترین زیب پدر، الماس افسرها

زبان واژه‌ها از وصف صبرت لال می‌ماند

چرا که غیر زیبایی، ندیدی بین پرپرها

زمین و آسمان پیچیده در بغضی سراسر غم

چه محزون می‌رود از پیش رویت لشکر سرها

میان شام و کوفه، باصلابت خطبه می‌خوانی

برای استماعت صف به صف کل پیمبرها

به‌حق ساعت سخت پریشان‌حالی‌ات بانو

بیا دستی بکش بر پیکر بی‌جان مضطرها!