ویلیام بلیک
مترجم: زهره دربانی
در دامنهی درهی وحشی،
نوایی شاد و خرم مینواختم.
کودکی را دیدم که بر ابری سوار بود
و با لبخند به من گفت:
«برایم آهنگی از برهای کوچک بنواز»
و من آهنگی شادیآور نواختم.
باز گفت: «ای نینواز! برایم بار دیگر بنواز»
برایش نواختم و او از خوشی سخت گریست.
آن نی را بینداز، همان نی شادیآور را
و همان آواز را باز برایم بخوان؛
پس آن را دگرباره خواندم
و او دگر بار با شادی گریست:
«ای نینواز! بنشین و هر آنچه را برایم خواندی در دفتری بنویس؛
شاید دیگران نیز آن را بخوانند!»
و ناگاه از برابر چشمانم محو شد
و من ساقهای نی چیدم
و از آن قلمی ساختم
و در آب زلال جوی فروبردم
و آوازهای شادمانهی خود را با آن نگاشتم
تا هر کودکی از خواندن آن غرق در لذت و خوشی گردد.