یک بانوی موفق /خداکند «تب» نگیردتان!

نوع مقاله : خبر در خبر

10.22081/mow.2017.64389

یک بانوی موفق

زنی از دیار قرآن‌آباد

ساختمان کاهگلی، محقر و کوچک بود. یک ساختمان دوطبقه با استادانی که سواد زیادی نداشتند؛ اما اعظم می‌دانست چطور از همین امکانات کم استفاده کند. از کودکی با عشق به قرآن بزرگ شده بود. اصلاً روستایشان را به‌جای محمدآباد، به اسم قرآن‌آباد می‌شناختند. اعظم متولد سال 1366 بود. او از نوزادی با صدای قرآن بزرگ شده و از نه‌سالگی حفظ قرآن را آغاز کرده بود؛ اما برای ادامۀ راه، نیاز به نیروی مضاعف داشت. در روستای محرومشان نه کلاسی بود، نه استاد و نه لوح آموزشی. زمانی که مؤسسۀ بیت‌الاحزان توی روستا تأسیس شد، اعظم چهارده سال داشت و برای ادامۀ حفظ، هر روز از صبح تا ظهرش را در ساختمان کاهگلی و کوچک مؤسسه می‌گذراند و بیش از پیش موفق می‌شد. پانزده سال داشت که پسرعمویش به خواستگاری او آمد و از آن زمان، اعظم از دنیای بی‌دغدغۀ کودکی، به بزرگ‌سالی پا گذاشت. سال اول دبیرستان را که خواند، ترک تحصیل کرد تا حافظ کل قرآن شود. بعد از یک سال، زمانی که سرشار از آیات نور بود، به مدرسه برگشت و درسش را در رشتۀ تجربی شروع کرد. اوایل گمان می‌کرد، از هم‌سالانش عقب افتاده؛ اما زمان تدریس متوجه می‌شد که درس را خیلی بیشتر و راحت‌تر از هم‌کلاسی‌هایش متوجه می‌شود. آن‌قدر در درس‌خواندن موفق بود که همه از او انتظار قبول‌شدن در رشتۀ پزشکی را داشتند؛ اما علاقۀ او، علوم قرآنی بود. پس رشتۀ دانشگاهی‌اش را قرآن و حدیث انتخاب کرد. سال 85، خانم محمدی متوجه شد که روستای نورآباد به یک معلم آقا و یک معلم خانم نیاز دارد. او و همسرش تصمیم گرفته بودند تا زندگی راحت و امکانات و برنامه‌های شهر را رها کنند و برای آموزش و توسعۀ قرآن به نورآباد بروند. زمانی که برای اولین‌بار در نورآباد آزمون سطح تحصیلی گرفتند، متوجه شدند که اکثر مردم روستا یا بی‌سوادند و یا کم‌سواد و قادر به روخوانی قرآن هم نیستند. خانم محمدی که خود با کمترین امکانات حافظ کل شده بود، کمر همت بست تا هرطور شده، مردم را در راه حفظ و یادگیری قرآن یاری کند. بعد از دو سال زحمت مداوم و سخت با کلاس‌های فشردۀ آموزشی که خانم محمدی برگزار می‌کرد، از مردم بی‌سواد نورآباد، بیست حافظ کل و چندین حافظ چند جزء قرآن تربیت شد؛ افرادی که خود می‌توانستند استاد باشند و خانم محمدی با خیال آسوده کلاس‌ها را به آنان سپرد. بانو اعظم محمدی، مقام‌های قرآنی زیادی را کسب کرده؛ مقام‌های اول در مسابقات مختلف داخلی و رتبۀ اول حفظ در مسابقات اردن از افتخارات ایشان است. در یکی از مسابقات که در لیبی برگزار شد، داور که از توانایی خانم محمدی شگفت‌زده شده بود، با صدای بلند گفت: «این از اعجاز قرآن است که یک غیرعرب‌زبان، چنین توانمندی‌هایی در قرائت دارد و توانسته تمامی قرآن را به‌خوبی حفظ کند.» بعد خطاب به او گفت: «عالی می‌خوانی!» فاطمۀ شش‌ساله و علی دوساله، فرزندان خانم محمدی هستند.

 

 

 

خداکند «تب» نگیردتان!

هر روز تب‌سنج بگذارید تا مبادا تب داشته باشید

دربارۀ تب‌ها چه می‌دانید؟ تب همان مدرن‌شدۀ کلمۀ «جو» است؛ همان که می‌گفتند: «خدا کنه هیچ‌کس رو جو نگیره!» تب‌ها به‌مراتب خطرناک‌تر هستند؛ مثلاً تبِ داشتن فیس‌بوک در سال‌های گذشته که بسیاری را از کار و فعالیت‌های مفید بازداشت، یا تب خرید پارتیشن و بوفه برای گذاشتن در پذیرایی‌ها، آن‌قدر زیاد شد که بعضی از عروس‌خانم‌ها، همراه خود دو پارتیشن بردند و تا خرید کالاهای لوکسی که از جنس نقره بود هم، پیش رفتند. یا همین الآن اگر کمی دوروبرتان را نگاه کنید، خرید یخچال‌های «ساید و دور اند دور» به یک تب همگانی و فراگیر بدل شده است. در تب مورد آخر، فرقی ندارد که پدر عروس‌خانم کارمند سادۀ یک اداره باشد، یا یک وزیر؛ فرقی ندارد تعداد افراد ساکن در منزل دو نفر است یا شش نفر؛ فرقی ندارد که قفسه‌ها و کشوها خالی می‌مانند یا پر می‌شوند؛ فرقی ندارد که اصلاً خانواده نیاز به این مدل یخچال دارد یا نه؛ فقط صرف این‌که خدای نکرده خانوادۀ گلپری‌خانم از خانوادۀ خانم ریاحی‌این‌ها عقب نیفتد و جهیزیۀ مریم‌گلی از جهیزیۀ الی‌جان کم نداشته باشد، این یخچال خریده می‌شود.

تب‌ها چند دسته هستند. نوع دیگر تب که بیشتر به معنویات نزدیک و کمی خطرناک‌تر است نیز، در جامعه شایع شده؛ مثلاً تب نه به ماهی گلی، نه به چهارشنبه‌سوری و... در این تب‌ها فرد با تفنگ شش‌لول، هرگونه شکاری انجام می‌دهد و گوشت آهو و پرنده‌های کمیاب را با ولع می‌خورد، سگ‌ها را به قصد کشت کتک می‌زند و دل‌ دادن نان‌ریزه‌های ته سفره را به یاکریم‌ها ندارد؛ اما از ماهی قرمز دفاع می‌کند و یا تب کتاب‌بازی. از آن‌جایی که خواندن کتاب در بیشتر رسانه‌ها توصیه می‌شود و دست‌گرفتن کتاب، یک روشن‌فکری و اهل فکربودن نامحسوسی همراه دارد، بسیاری قفسه‌های کتاب کوچک و بزرگی در خانه‌هایشان ایجاد کرده و در هر نمایشگاهی شرکت می‌کنند که در دسترس باشد. کتاب‌های قطور و نازک با جلدهای چرمی و فانتزی، می‌نشیند توی قفسه‌های مرتب، منظم. انگار کتابخانۀ ایجاد شده، تا خانه را قشنگ‌تر کند! یکی از این کتاب‌ها را که دست بگیرید، متوجه می‌شوید که تاکنون ورق زده نشده و گاه صاحب خانه از موضوع و محتوای آن هم بی‌خبر است.

تب نوع دیگر که خطرهای جبران‌ناپذیری همراه دارد، تب‌های شخصی ـ اجتماعی است؛ مثل تب خودزشت‌انگاری. این روزها به هرکس که برسید، از یک جای بدن یا همۀ اندامش ناراضی است! از آن‌جا که این پدیده بیشتر در خانم‌ها نمود پیدا می‌کند، نوددرصد بانوان قصد دارند که لاغر شوند. بسیاری از اهل فن، رسانه‌های جمعی را مقصّر ردیف اول معرفی می‌کنند. آنان با بررسی فیلم‌های سینمایی، این سؤال را مطرح می‌کنند که چرا هالیوود و فیلم‌های خودمان، هیچ‌وقت زنی چاق را در نقش معشوقی رمانتیک در نظر نمی‌گیرند و آنان غالباً در نقش آدم‌های دست‌وپاچلفتی ظاهر می‌شوند؟ این تب خطرناک تا جایی پیشرویی کرده که خود زنان نیز، زنان دیگر را بر حسب همین «بدن استانداردسازی‌شده از سوی رسانه‌ها» ارزیابی می‌کنند؛ در حالی که چاق و لاغربودن ـ از گذشته تا امروز ـ قصۀ جالبی داشته است؛ مثلاً در تاریخ کشورهای اروپایی، زمانی که دسترسی به غذا برای همۀ اقشار جامعه آسان نبود، چاقی مایۀ کسب منزلت اجتماعی بود. تب خودزشت‌انگاری و سایزگرایی، خطرهای زیادی به دنبال دارد؛ کم شدن اعتمادبه‌نفس، دیگرزشت‌انگاری، خودبرتربینی افراد لاغر و... از جملۀ این خطرهاست. از طرفی بسیاری تلاش می‌کنند تا به هر شکلی، به الگوی «بدن استاندارد» برسند و در این فرآیند، کمتر سلامتی و بیشتر کسب پرستیژ اجتماعی مورد نظر است. نتیجۀ چنین فرآیندی، یک‌سانی و تشابه همۀ چهره‌ها و رنگ‌باختن تنوعات اجتماعی خواهد بود؛ همان‌طور که یک روز خانه‌ها، رشته‌های تحصیلی‌ و لباس‌هایمان یک‌شکل شد. این، یک سقوط کاملاً واقعی است؛ پس مراقب باشید، تب نگیردتان!

 

این عزیزان گفته‌اند:

حجت‌الاسلام ذوالنوری، نمایندۀ مجلس: «مسئولی که ده صبح بیدار می‌شود، اقتصاد مقاومتی را محقق نمی‌کند.»

_ نگو نگو! مگه داریم؟ مگه می‌شه؟ مسئولان پیرو خط امام و ده صبح بیدارشدن؟ نگو نگو!

 

شهلا کاظمی‌پور، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران: «برنامه‌ریزی مناسب و مدونی در حوزۀ زنان نداریم.»

_یعنی در زمینه های دیگه برنامه های مناسب و مدون داریم؟فقط حوزه زنان مونده؟

 

محمدجعفر منتظری، دادستان کل کشور: «قوۀ قضائیه هر هفته، بین ۱۶ تا ۲۰هزار کانال تلگرامی را فیلتر می‌کند؛ ولی بی‌فایده است و باید شبکۀ ملی اطلاعات به وجود آید.»

_ چه عجب! به نظرتون یکم زود نیست؟ هنوز لازم نیستا!... والا.

 

مینو اصلانی، رئیس سازمان بسیج جامعۀ زنان: «آسیب فضای مجازی به مرحلۀ بحران رسیده و نظام آموزشی، تهی از مبانی تربیتی است.»

_ ای خواهر! چه بحرانی؟ همه‌چی آرومه! ما چقدر خوشبختیم... چرا شکر نمی‌کنید؟

 

ادیب یزدی، استاد حوزه و دانشگاه: «آیندۀ استقلال کشور، به تربیت مادر خانواده بستگی دارد.»

_ صحیح است؛ اما مادرا الآن زیاد وقت ندارن. تلگرام و استوری اینستاگرام رو چی‌کار کنند؟ شما این مسئولیت خطیر رو قبول می‌کنی؟

 

 اشرف بروجردی، عضو کمیتۀ زنان و جوانان مجمع تشخیص مصلحت نظام: «کرامت زنان و تلاش برای رفع نیازهایشان را در جامعه، از جمهوری اسلامی انتظار داریم.»

_ متأسفانه قدر این جمهوری اسلامی را نمی‌دانیم! شما رو نمی‌گما... بعضیا منظورمه.

 

کبری خزعلی، رئیس شورای فرهنگی ـ اجتماعی زنان: «الگوی تحریف‌شده از دین در جامعه آغاز شده؛ باید الگوی فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ در جامعه برای زنان اجرا شود.»

_ چه کسی باید اجرا کند؟ چه کسی باید الگوسازی کند؟ ما فقط در شیرینی‌دادن شب میلاد و روضۀ شب شهادت استادیم.

 

بسیج اساتید و نخبگان حوزه: «سند آموزشی یک کشور اسلامی، باید براساس معیارهای تربیتی اسلامی تدوین و تصویب شود یا براساس معیارهای لیبرالیسم؟»

_ تا الآنش رو نمی‌دونم؛ اما براساس سند آموزش 2030، ان‌شاءلله تربیت جنسی بچه‌هامون هم با نظر غرب صورت می‌گیره.

فاطمه دولتی