نوع مقاله : خانه بهشت
خانم میم یک غرغروی کاردرست بود
فاطمه لیاقت
آشنای خانوادگی بودند؛ از سالها پیش دوران خدمت در مناطق محروم و هنوز. آن سالها هر بار میدیدمشان، از خستگیهای مرد خانه گلایه داشت؛ از شبهایی که باید باشد و نیست؛ از سفرهایی که نمیروند؛ از دیر آمدنها. غر میزد؛ ولی با لبخند. توی جمع خانمهای همکار، همه میدانستند خانم میم شاکی از روزگار همسر «آلوده به کار» است.
آن سالها، غریب هم نبود اینطور کارکردنهای مردانی که در سیستم دولتی مسئولیتهای سنگین داشتند.
بعد از دههی هفتاد، توسعه حسابی دست به کار بود. آن سالها سیاست رسیدگی به وضعیت معیشت مدیران باب شده بود؛ کارت تردد فلان، پروازهای پاویون، رانندهی شخصی، سفر فلان و...
خانم میم همچنان غرولندهایش را داشت. یکبار از تمام امکاناتی که در اختیارشان بود، میگفت و غر میزد که «فلان و بهمان میخواهم چه کار؟ فلانی باید توی خانه بالای سر پسرها باشد که نیست! شبها کنار دخترش شام بخورد که نمیخورد.» خانم میم با لبخند غر میزد و تعریف میکرد، چهطور از این همه امکاناتی که طبق قانون در اختیار دارند، استفاده نمیکنند. تعریف میکرد، چهطور آقای میم هزینهی اقامت و همراهی خانوادهی خود را در فلان سفر تفریحی، به حساب دولت واریز کرده است. خانم میم با شور و حرارت غر میزد و کنار این همه نبودنها، از کارهای خودش میگفت؛ از اینکه با فلان گروه خانمهای وزرا، رفتند برای فلان کار خیر یا با گروه خانمهای مدیران ارشد، بهمانجا مشارکت داشتهاند، چندتا عروس را جهیزیه دادهاند و ...
خانم میم با همهی غرولندهایش، بلد بود چهطور بایستد.
همه میدانستند که آقای میم در طول سالهای مسئولیتش، همسری ناراضی را کنار خود داشت؛ کسی که هرگز سد راه درستکاریاش نبود. خانم میم یک غرغروی کاردرست بود که مرد خانه را به گود رقابتهای کثیف مالی نکشاند.