نوع مقاله : ماجرای واقعی
به جشن عروسیات دعوتم کردهای؟!
کارشناس روانشناس: ابراهیم اخوی
نویسنده: سیده طاهره موسوی
آلبوم به دست، از آتلیه بیرون میآید. پشت فرمان مینشیند. در آینه جلوی ماشین خودش را نگاه میکند. صورتش دیگر مثل آن روزها جوان نیست. نگاه سرسری که در آتلیه به عکسها انداخته او را وسوسه میکند تا با دقت عکسهای عروسیاش را نگاه کند. آلبوم را که باز میکند چشمانش میان سپیدی لباس عروس و سیاهی لباس داماد گم میشود و در خاطرههای باغ پیدا میشود. از پشت درخت سرش را بیرون میآورد و تور لباس عروسش میان چشمهای داماد حریری از لبخند میسازد. به هم قول میدهند از همین لحظه تمام خاطرههای تلخ را فراموش کنند و تمام امروز را عاشقانه مشغول عاشقانه ترین جشن زندگیشان باشند. فرشته قول میدهد کر شود و نشنود کنایههای ریز و درشت مادر و خواهر محسن را و محسن هم قول میدهد که نبیند چشم غرهها و تکه انداختنهای مادر فرشته را.
صدای زنگ موبایلش میآید. از آتلیه زنگ زده اند. انگار شناسنامهاش را جا گذاشته است. یاد روز عقد میافتد که خواهر محسن از قصد شناسنامه محسن را از کیفش برداشته بود و محسن مجبور شده بود به دروغ، شوقش را بهانه حواس پرستی کند.
امروز زیباترین روز برای محسن و فرشته بعد از چهار سال انتظار است. بالاخره خانواده محسن تصمیم گرفتند به انتخاب محسن احترام بگذارند و خانواده فرشته هم راضی به ازدواج شدند. همه در محضر نشستهاند و منتظر شناسنامهاند تا بالاخره بعد از یک ساعت محمد، عموی فرشته که شوهرخواهر محسن است شناسنامه را میآورد.
شناسنامه را روی داشتبورد ماشین میگذارد. از خاطره دنباله لباس عروسش بیرون میآید. از خیابانها که میگذرد مردم را میبیند که اکثرا مشغول خرید عید هستند و خاطره چند سال پیش تا به عید امسال را مرور میکند. قبلا همه روزها را شمرده است؛ از 4 سال فقط 300 روز با هم قهر نبوده اند. از عید بدش میآید یاد روزهایی میافتد که چشمش به در خشک شد تا محسن بیاید. ولی محسن از ترس مادر و خواهرهایش نمیآمد.
از سر کوچه دختر همسایهشان، با نامزدش دارد میآید؛ آنها را که کنار هم میبیند آه میکشد از روزهایی که چقدر دلتنگ جای خالی محسن بود.
باید جای خالی خواهرهای محسن را برای مادرشان پر میکرد. هنوز چند هفته ای از عروسیشان نگذشته بود. بالاخره بعد از یک سال و نیم عقد که یک سالش به دعوا گذشت زندگیشان را شروع کرده بودند آن هم در طبقه پایین خانه مادر محسن. کارش را دوست دارد؛ سالها درس خوانده بود تا مهندس شود ولی مادر محسن دوست ندارد عروسش کار کند. بالاخره بعد از چند هفته جر و بحث مجبور میشود سر کار نرود. ولی زندگی آرام پیش نمیرود. مادر محسن از فرشته توقع دارد همه کارهای خانه داریاش را انجام دهد. فرشته که در خانه مادرش هرگز کار خانه انجام نداده با اصرارهای محسن به اجبار کارهای مادرش را هم انجام میدهد. هنوز سه ماه از زندگیشان نگذشته که محسن ورشکست میشود و بوتیک را جمع میکند و شاگرد مغازه دوستش میشود. تمام درآمد محسن به وامها میرود و محسن مجبور میشود برای بدهیهایش از مادرش پول بگیرد. فرشته دلش میخواهد سرکار برود اما مادر محسن اجازه نمیدهد. باید در زندگیشان صرفه جویی کنند. مادر محسن که حالا خرج خانه آنها را میدهد، به خود حق میدهد بیشتر در زندگیشان دخالت کند؛ به همین خاطر به محسن میگوید که اجازه ندهد فرشته با دوستانش رفت و آمد داشته باشد. آنقدر در گوش محسن میخواند که مجبور میشود قبول کند.
فرشته هر دفعه که به مادرش زنگ میزند یا خانهاش میرود تمام درد و دلهایش را برایش سوغاتی میبرد و از زورگوییهای محسن و مادرش همیشه ناله میکند. مادرش هم به جای راهکار دادن به فرشته فقط دلش میخواهد حسابی جاری گری کند و عوضش را از زندگی خواهر محسن دربیاورد ولی دلش نمیآید.
پدر و عموهای فرشته در لوازم خانگی فروشی با هم شریک هستند، چند ماه بعد از عروسی فرشته، به خاطر مسائل مالی با هم دعوایشان میشود و قرار میشود که سهم عمومحمد را که از همه کمتر است بخرند. الهه، همسر عمو راضی به این کار نیست. مادر محسن تا ماجرا را میفهمد فکر میکند تقصیر مادر فرشته است به همین خاطر با فرشته سر مادرش دعوا میکند و فرشته برای قهر به خانهشان میآید.
مادرش تا در را به رویش باز میکند، شوکه میشود. چشمان قرمز و آلبوم، بی آنکه فرشته حرفی بزند، همه حرفها را میگویند. مادرش دلش نمیآید آلبوم را ببیند. چشمان قرمز فرشته مادرش را به یاد اولین قهر فرشته میاندازد.
محسن روی صندلی نشسته است؛ آن هم بعد از هشت ماه! فرشته حتی فکرش را هم نمیکرد که محسن هشت ماه سراغش نیاید. تنها دلیل محسن احترام به مادرش و مراعات قلب مریضش است. ذوق گل کرده در چشمهای فرشته؛ مثل همان ذوقهایی که اولین بار روز سیزده به در چهار و نیم سال پیش گل کرد و در چشمهای محسن گره خورد. همان چشمهایی که بارها خواهرهای محسن به خاطر کوچک بودن مسخرهاش کرده اند.
یک هفته ای بیشتر نیست که محسن فرشته را دوباره به خانهاش آورده است. فرشته و مینا نهار درست میکنند ولی صدای تینا و الهه میآید که دارند چشمهای فرشته را مسخره میکنند. آنقدر شنیده است که دیگر نسبت به صورتش هیچ اعتماد به نفسی ندارد. فرشته از خواهرشوهرهایش فقط با مینا روابط خوبی دارد. هنوز دو ماهی از اولین برگشتش نگذشته است که محمد و الهه با هم دعوایشان میشود. عمو محمد فرشته که از دست خرجهای زیاد الهه خسته شده برای کمتر خرج کردن الهه را به طلاق تهدید میکند. همین که الهه با ناراحتی به خانه بر میگردد مادرمحسن مدام در گوش محسن میخواند که اگر عموی فرشته بخواهد خواهرت را طلاق دهد تو هم باید فرشته را طلاق بدهی. محسن با فرشته سر این قضیه شدیدا دعوا میکند و آخر هم بعد از کلی کتک خوردن دوباره برای قهر به خانه مادرش میرود. جای کتکهای محسن، روی صورت و بدن فرشته هنوز عشق فرشته را خاموش نکرده است. فرشته هنوز هم محسن را دوست دارد. عموی فرشته که ماجرای طلاق دادن فرشته را میشنود با پدر و مادرش برای منت کشی میرود و بعد از تعهد الهه به خانهاش میرود. الهه که به خانهاش میرود بعد از چند هفته محسن دوباره به دنبال فرشته میرود. هر چقدر هم پدر و مادر فرشته از فرشته میخواهند که برنگردد قبول نمیکند.
چند ماهی میگذرد اما اختلافهای عموهای فرشته زیاد میشود و عمو محمد مجبور میشود سهمش را بفروشد. خانواده الهه که این موضوع را تلافی مادر و پدر فرشته میدانند آنقدر فرشته را اذیت میکنند تا فرشته به خانه مادرش بر میگردد. همین که فرشته به خانهشان بر میگردد، خانواده محسن که از اول فرشته را نمیخواستند مدام از دخترهایی که برای محسن نشان کردهاند برای او میگویند؛ ولی محسن نمیخواهد.
محسن بعد از چند ماه به اصرار مادرش شکایت عدم تمکین میکند. دادگاههایشان شروع میشود؛ محسن در دادگاهها فیلم بازی میکند که قصد ادامه زندگی با فرشته را دارد؛ از طرفی شرط فرشته، زندگی در خانه جداست. محسن که تک پسر است و پدرش هم به رحمت خدا رفته؛ تنها مرد خانه است و مادرش هم روی او کلی حساب میکند و اصلا نمیگذارد محسن دور از او زندگی کند. از طرفی محسن هم خیلی به مادرش وابسته است به همین خاطر مشکل مالی را بهانه میکند و دادگاه هم رأی میدهد که فرشته باید در همان خانه محسن زندگی کند اما خانواده محسن اجازه نمیدهند محسن فرشته را برگرداند. پدر فرشته حاضر است یکی از خانههاشان را به دخترش بدهد ولی محسن قبول نمیکند. خانواده محسن شرط میگذارند که محسن یا باید فرشته را انتخاب کند یا آنها را!
دو سال ونیم میگذرد و آخر محسن خانوادهاش را انتخاب میکند. فرشته بعد از دو سال و نیم جنگیدن با دلش وقتی متوجه میشود که محسن او را دوست ندارد از این همه عشق و انتظار خسته و حاضر به طلاق میشود. مهریهاش را میبخشد ولی دلش محسن را نمیبخشد!
مادرش کنارش نشسته است. فرشته که دیگر تک دختر شاد و لوس نیست، به آلبوم خیره شده است. مادرش با خودش میگوید: «کاش وقتی الهه و خانوادهاش فکر کردند که مشکلاتشون تو شراکت زیر سر منه، باهاشون حرف میزدم که سوءتفاهم برطرف بشه نه اینکه بی تفاوت باشم.»
فرشته ماژیک مشکی را بر میدارد؛ در چشمان محسن خیره میشود و از خودش میپرسد: «یعنی محسن هیچ وقت عاشقم نبود؟» میخواهد ماژیک را روی صورت محسن بکشد ولی دلش نمیآید، عکسهایش را سیاه کند؛ همان عکسهای روزهای جوانی اش را! اشکهایش سرازیر میشوند مثل هر روز. مادرش دارد نگاهش میکند، دلش نمیآید ماجرا را برایش بگوید؛ ولی همین که اشکهای فرشته را میبیند، از زیر رومیزی کارت عروسی را بر میدارد و به فرشته میدهد و میگوید: «یادته با پدرت چقدر بهت گفتیم این پسره تو رو دوست نداره، گوش نکردی... یادته چقدر دلت براش میسوخت و همه تقصیرها رو گردن مامانش مینداختی... حالا فهمیدی که مشکل از خودش بود!... اِ اِ هنوز یک هفته از طلاقتون نگذشته... دیروز کارتهای عروسیش رو پخش کرده... با دختر خالهاش ازدواج کرده... مدام میگفت پول نداره... نمیتونه پول آتلیه رو بده و عکسا رو بگیره... پول نداره و نمیتونه خونه بگیره... ولی همه اینها دروغ بود... الان از کجا آورده تو بهترین باغ داره عروسی می گیره... نمیدونم چطور روش شده کارت رو تو صندوق پستی ما هم انداخته.»
انگشتهای فرشته میلرزند، هق هق صدایش شانههای مادرش را هم آوار میکند. ماژیک را بر میدارد و روی صورت محسن میکشد. دلش به حال خودش میسوزد و با خودش میگوید: «فرشته دیوانه ببین کارت عروسی محسنه ... همون که روزها عاشقش بودی و به خاطرش بدترین شرایط رو تحمل کردی...»
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی ریشه ها:
بررسی کارشناسان خانواده نشان می دهد که وابستگی همسران به خانواده هایشان، یکی از عوامل مهم طلاق به شمار می آید. این مسئله ریشه در سبک تربیتی والدین دارد که به جای ایجاد دلبستگی و علاقه همراه با استقلال عمل، از آنها مردان و زنانی متکی به خانواده می سازند. این افراد در تصمیم گیری های اساسی زندگی شان به شدت با بحران روبرو بوده و اجازه مداخله به اطرافیان را در مسائل زندگی شان می دهند.
در این داستان، محسن نمونه مردهایی است که اعتماد به نفس کافی برای تصمیم گیری شغلی، محل اسکان، مدیریت عاطفی بین مادر و همسر و نیز راه حل کافی برای برطرف سازی مشکلات را ندارد. به همین دلیل، ساختار خانوادگی او از دیوارهای امن تهی است و تصمیم گیری های زندگی اش بر دوش دیگران سنگینی می کند. گاهی این افراد مسائل دینی و لزوم احترام به والدین را بهانه فروپاشی زندگی خود می کنند؛ مسئله ای که با شفافیت تمام از سوی خداوند رد شده است. خداوند از بندگان خود می خواهد که اطاعت از والدین را تا جایی که معصیت الهی در میان نباشد، بپذیرند و به هیچ وجه اجازه ندارند در مواردی مثل ظلم به همسر و بازی با سرنوشت او، از دستورات پدر و مادر پیروی کنند.
مانند همه نمونه های دیگر طلاق، ریشه مشکل به انتخاب نادرست و شتاب زدگی در تصمیم برای انتخاب همسر بر می گردد. اطلاعات زیادی در اختیار فرشته است تا حدس بزند که محسن فردی وابسته به مادر است و به احتمال زیاد زندگی آینده آنها تحت تاثیر این مسئله خواهد بود؛ ولی با این حال چشم خود را روی همه این دانسته ها بسته و به امید معجزه ای تازه، او را انتخاب می کند. در چنین شرایطی اصل انتخاب نادرست است و در صورت انتخاب از همان ابتدا لازم است نسبت به محل سکونت مستقل، توافق ایجاد شود.
مسئله دیگری که به شکل گیری این مشکل دامن می زند، تفاوت تحصیلی و طبقه اجتماعی همسران است. زمانی که فرشته توانایی های خود را از سوی همسر، محبوس می بیند ناخواسته موجی از خشم در روان وی فوران می کند که نمی تواند آن را مهار کند و هر از چندگاهی در زندگی خود را نشان می دهد.
راهکارها:
یک) خداوند برای ایمن سازی زندگی خانوادگی، حق انتخاب عاقلانه همراه با تحقیق کامل در این زمینه را برای همسران به رسمیت شناخته است. شتاب در انتخاب، مسیر زندگی را با مخاطرات جدی روبرو می کند.
دو) یکی از رخصت های مهم الهی در تشکیل زندگی، وضع شرایطی در قرارداد عقد بین دو طرف است که موجب صیانت از خانواده می شود. فرشته می توانست با شرط کردن اجازه اشتغال و سکونت مستقل، زندگی خود را در شرایط بهتری قرار دهد.
سه) یکی از مهم ترین صفات صلاحیت شوهر برای یک زندگی موفق، داشتن روحیه مستقل و رشد یافتگی کافی در این زمینه است. این خصوصیت را از طریق بررسی شرایط تجرد وی و نیز مشاوره های پیش از ازدواج می توان به دست آورد.
چهار) اهل ایمان حق ندارند خود را در وضعیتی قرار دهند که سبب خواری آنها می شود. پس از بروز اولین نشانه های مشکل از سوی همسران، لازم بود مسئله به شکل جدی تری از سوی خانواده های طرفین بررسی می شد و حکمیت این مشکلات توسط خانواده فرشته جدی گرفته می شد تا مانع بروز بقیه مسائل می گشت.
پنج) دوران عقد، دوران آزمون شخصیت و بررسی میزان توانمندی هاست. همسرانی که در دوران عقد با مسائلی مثل قهر طولانی مدت روبرو می شوند، حتما باید نسبت به ادامه مسیر در همان دوران با کمک متخصصان تصمیم های جدی تر بگیرند.