نوع مقاله : پسغام زن

10.22081/mow.2017.64466

 طنزن (شعر طنز زنانه)                           

  صامره حبیبی کارگر

 

مزایای اولاد

خداوندا چه شیرین است اولاد     

فراتر از مضامین است اولاد

نمی‌دانم چرا گفتند دائم   

بد و اخ است و نفرین است اولاد

فقط خرج اضافی می‌تراشد     

مرتب می‌خورد؛ این است اولاد

یکی عالی دوتا خوب و سه‌تا بس      

اگر طبق قوانین است اولاد

نفهمیدم که این فکر از کجا بود      

زیادش عیب و ننگین است اولاد

جوانب را نسنجیدند و گفتند   

برای مملکت مین است اولاد

ولی دیدند نه دیگر چنین نیست    

کجا همچین و پرچین است اولاد

نباید بچه کم آورد، مردم     

دقیقاً بحث یک جین است اولاد

کمی دور از تجمل زندگی کن     

کجا آخر دهن‌بین است اولاد

اگر این چشم و هم‌چشمی نباشد      

تو می‌بینی چه شیرین است اولاد

فشار جیب شاید باشد اما    

خدایش گفته تأمین است اولاد

مبادا بی‌خیال بچه باشید     

بقای دین وآیین است اولاد

 ****

اندر احوالات خاص بودن

پارک

افسانه بختیاری‌نژاد

 

«همین بغل پارک کن» با این جمله‌ی امری، تازه یاد چادرم افتادم. آن را که معلوم نبود موقع رانندگی دقیقاً کجا می‌رود، از اطرافم جمع کردم و نصفه و نیمه، کج و معوج روی سرم انداختم.

 همیشه همین‌طور بود؛ تا استارت می‌زدم، چادرم را به امان خدا می‌سپردم، دو دستم را به فرمان می‌چسباندم و چشمانم را به شیشه‌ی جلوی ماشین می‌دوختم تا مبادا عابری، درختی، دیواری، چیزی از اطراف، به من بزند.

نفس عمیقی کشیدم و نقطه‌ی مورد نظر را انتخاب کردم. طبق آموزش مربی برای پارک، فاصله‌ای به‌اندازه‌ی یک جای پا را تا جدول محاسبه کردم.  نفس در سینه حبس، ماشین را پارک کردم. قلبم تاپ‌تاپ می‌کرد و منتظر بودم. منتظر بودم ببینم بعد از این همه تلاش، نظر مربی چیست و چه می‌گوید.

مربی در اتومبیل را باز کرد. نگاهی به جدول و فاصله انداخت. سبیلش را تابی داد و گفت: «آفرین، آفرین، احسنت! دقیقاً اندازه‌ی یک جای پا...»

از خوشحالی لب‌هایم شکفت. قوز کمرم صاف شد و با ذوق گفتم: «واقعاً؟»

مربی که کاردش می‌زدی خونش درنمی‌آمد، نگاهی عاقل اندر سفیه به من انداخت و گفت: «بله واقعاً!... فقط جای پا، جای پای گودزیلاست!»