نوع مقاله : رهیافته

10.22081/mow.2017.64721

بسمه تعالی

 واکاوی جاذبه‌های اسلام از منظر تازه مسلمان

حسین سروقامت                                                                                       

به صراحت می‌توان ادعا کرد اگر آدمی بنای بر تغییر هم داشته باشد، یقیناً دین جزء فهرست تغییرات او نیست!

اعتقادات دینی چنان در رگ و پی آدمی ریشه دوانده‌ اند که اساساً کندن و تهی شدن از آنها، تهی شدن از خویشتن آدمی است.

با این وجود، چرا در گوشه و کنار دنیا، این همه با آدم‌هایی مواجه می‌شویم که از دین و اعتقادات دینی آبا و اجدادی خود کناره گرفته، اسلام را جایگزین دین خویش کرده‌اند؟

 مگر در اسلام چه جاذبه‌ای هست که می‌تواند با چنین قدرتی دژ وجود انسان را تصاحب کرده، او را تا تغییر مهمترین شالوده وجودی خویش که دین وی باشد، پیش ببرد؟

 

مهر بکارید؛ عشق درو کنید!

 

ü نام سختی نداری؟

نه «ترزا کیم کرانفیل» نام سختی است؟

ü برای ما ایرانی‌ها شاید؛ از کدام کشور؟ کدام سرزمین؟

از ینگه دنیا، آمریکا!

ü می‌دانی چرا به آمریکا ینگه دنیا می‌گویند؟

ینگه دنیا یعنی دنیای جدید... شاید به خاطر تکنولوژی برتر و نوآوری‌های علمی و فناوری‌های نوین؛ اما می‌دانید برای من- ترزا کیم کرانفیل- چیزی وجود دارد که از آمریکا و جاذبه‌های آمریکایی تروتازه‌تر، شیرین‌تر و جذاب‌تر است؟

ü راستی؟ چه چیزی؟

فکرش را هم نمی‌کنید؛ نگاه عرفانی اسلام که دیدنی نیست. حس کردنی است و جای پای آن را در عمق وجودم احساس می‌کنم. عرفان اسلام در وجود من غوغا می‌کند. حیف که زبانم از بیان آن عاجز است.

ü جنس اسلام، فلز اسلام، همین عرفان است؟

فلز اسلام مهربانی و عرفان است. به نظرم از همین فلز هم باید برای تبلیغ آن استفاده کرد. امروزه دنیا از زور و فشار روی گردان است. هرجا شما مهر بکارید، عشق درو می‌کنید و آدم‌ها باید بفهمند که شما نه فقط به خاطر ترویج مکتب خود، که برای علاقه‌ای که به مقوله انسانیت و شخصیت تک‌تک آنان دارید سراغشان رفته‌اید. آنان در این صورت به شما خواهند گروید و از این لحاظ بین مردم ایران و آمریکا، کوچک‌ترین تفاوتی وجود ندارد!

ü و همین باعث شد که شما از مسیحیت گریخته، به اسلام پناه آورید؟

شاید آری؛ شاید هم نه!

من در دوره نوجوانی پر از سؤال بودم. چرا به این دنیا آمده‌ام؟ هدف خداوند از آفرینش من چیست؟ چرا مسیحی هستم و باید هفته‌ای یک بار کلیسا بروم؟ چرا باید خدا را عبادت کنم؟ چرا...؟

در جوانی و در دانشگاه با یک همکلاسی ایرانی آشنا شدم که مسلمان بود و اخلاق و رفتار او مرا مجذوب وی و مکتبی کرد که چنین فردی را پرورده است!

او برای نخستین بار مرا با قرآن آشنا کرد و قرآن به مهمترین سؤال زندگی من پاسخ داد.

ü و آن سؤال چه بود؟

اینکه ما در کدام نقطه از هستی قرار داریم و نقش ما در دنیایی که همه چیز آن - جز خداوند که ابدی و فناپذیر است - رو به سوی فنا و نیستی دارد، چیست؟

قرآن مرا به خدایی متصل کرد که به هیچ چیز وابسته نیست بلکه همه هستی سر در گروی وابستگی او دارد.

آشنایی با قرآن حقیقتاً جذاب‌ترین و شگفت‌انگیزترین پدیده زندگی من بوده و هست!

ü برای من که پدر در پدر مسلمان بوده‌ام مهم است بدانم قرآن با شما چه کرد؟

قرآن جاهای خالی زندگی مرا پر کرد. معجزه قرآن این بود که من با کمک آن توانستم به راحتی با شرایط دین جدید، کنار بیایم. قرآن به من فهماند دنیای دیگری نیز برای امیدواران هست. قرآن به من روحیه و امید داد. رنگ خدایی زد به همه آنچه مرا به این دنیای مادی گره زده است. قرآن واقعاً گمشده من در سرتاسر زندگیم بود.

ü با آن ایرانی مسلمان ازدواج کردید؟

بله، آشنایی با او و آنگاه با آداب و رسوم ایرانیان برایم هم تازه بود و هم شگفت؛

و اگر از حق نگذرم گام اول را در مسیر بلندِ مسلمانی من همسرم برداشت. نام «لیلا وقار فرد» را با مشورت او انتخاب کردم. با او خوشبختم و به خاطر شغل شوهرم در بندرعباس سکونت گزیده‌ایم. حاصل زندگی مشترک ما سه فرزند است. پسرم ساکن آمریکاست و دخترانم اینجا درس می‌خوانند.

üهوای گرم بندرعباس برای شما که در محیطی سرد و معتدل زندگی کرده‌اید، آزاردهنده نیست؟

چرا، شرایط بندرعباس برای زندگی قدری دشوار است. اما من در پرتو اسلام یاد گرفته‌ام که برای زن چیزی مهمتر از بودن کنار خانواده‌اش نیست؛

چیزی که شما در فرهنگ آمریکایی مطلقاً ردّ پایی از آن نمی‌بینید!

üگام اول را در آشنایی شما با اسلام همسرتان برداشت؛ عوامل دیگرچه؟

قرآن که حساب آن از همه چیز جداست و کتاب‌های آیت‌الله بهجت که عجیب برای من جذاب بودند. شاید به لحاظ عمق نگاه عرفانی اسلام!

هر چند خواندن کتاب فارسی برایم سخت بود ولی شیرینی مطالعه این کتاب‌ها، سختی فهم آن را برای من هموار کرده بود... و دعاها و اذکاری که با روح من عجین گردیده، مرا در عقیده‌ام سخت‌تر و محکم‌تر می‌کردند.

üو خاطره زیبایی که هیچگاه از ذهن شما محو نخواهد شد.

خاطره دیدار با امام خمینی رحمت‌الله علیه در آغازین روزهای اقامتم در ایران.

آن روزها امام در قم سکونت داشت. دیداری خصوصی ترتیب داده شد و من برای نخستین بار چهره ملکوتی امام را دیدم. در باورم نمی‌گنجید که یک انسان زمینی از چنین جذبه آسمانی برخوردار باشد. حس عمیق و دلنشینی در دل و جان خویش یافتم که در بیان نمی‌گنجد!

üهمین؟

نه؛ همچنین خاطره حضور در خرمشهر عزیز، پس از آزادسازی. من پس از خاتمه جنگ ایران و عراق سفرهایی به این مناطق داشتم.

جاهایی قدم گذاشتم و نماز خواندم که امثال شهید چمران حضور داشتند. لذت آن حضور معنوی، هنوز گرمابخش زندگی من است.

ü قطعاً تغییر دین و مسلک سختی‌ها و دشواری‌هایی دارد که امثال شما کمتر به زبان می‌آورند کمی از آنها حکایت می‌کنید؟

بله، مهم‌ترین آنها موقعیت‌های جدیدی است که قبلاً تجربه نکرده ایم. خانواده‌ای که نسبت به این تغییر اساسی مهم واکنش نشان نمی‌دهند و تو نمی‌دانی که آیا چنین کاری رضایت دارند یا نه؟ دوستان و همکارانی که ماه رمضان را نمی‌شناسند و سراسر روز، کار و تلاش خویش را با خوردن و آشامیدن توأم می‌کنند و تو باید پرهیز کنی و برای آنها نیز توضیح دهی که این پرهیز برای چیست؟ برای کسانی که کوچکترین خبری از این عوالم ندارند.

اما همه اینها یک سو؛ ما زنها در پذیرش اسلام با مسئله دشواری مواجه می‌شویم که از همه موارد دیگر سخت‌تر و شکننده‌تر است. می‌دانید چه؟

üلابد حجاب و پوشش اسلامی!

صددرصد؛ در آمریکا داشتن حجاب کاری سخت و نامأنوس است. من دوست نداشتم با بقیه متفاوت باشم. این نگرانی از تفاوت با دیگران آزارم می‌داد. راستش را بخواهید خجالت می‌کشیدم. از این تغییر بزرگ که همه ظاهر مرا در برمی‌گرفت، می‌ترسیدم. همچنان که از عکس العمل دیگران و رفتاری که ممکن بود نژادپرستان با من داشته باشند هراس داشتم.

بعدها دریافتم که این ترس و واهمه و خجالت تنها امری ذهنی بوده است. من با پوشیدن سر و بدن خویش به آرامشی خاص دست یافتم. همچنین دریافتم که این ما هستیم که گاهی کار را برای خود سخت و طاقت‌فرسا می‌کنیم! ذهنیت ما چنین می‌کند و چه توهم آزاردهنده‌ای می‌آفریند!

ü و حرف آخر؛

از زندگی در ایران خوشنودم. اذان روح مرا نوازش می‌کند. از اینکه در سرزمینی زندگی می‌کنم که هر روز نمادهای دین را می‌ینیم و می‌شنوم. خوشحالم... خیلی خوشحالم!