نوع مقاله : خبر در خبر

10.22081/mow.2017.64739

یک بانوی موفق

قرآن، مونس ننه‌گِلی‌ست

 

قرآن کهنه‌اش را دست گرفته و نشسته یک گوشه. ورق‌های کاهی و چروکیدۀ قرآنش، شاهدند که او با کتاب خدا رفیق است و هم‌دل. نگاهی به لب‌های جنبانش می‌اندازم. او پیرزنی‌ست که در 91سالگی، برای خواندن قرآن از عینک استفاده نمی‌کند؛ برخلاف خیلی از 91ساله‌های دیگر، نه چشمانش ضعیف است، نه آلزامیر دارد و نه از درد پا و کمر شکایت می‌کند. او نشسته کنج خانه، قرآن می‌خواند، لبخند می‌زند و عطر بهشت می‌پراکند. نامش «شمسی سیامی بیم‌آباد» است؛ معروف به ننه‌گِلی. قدخمیده شده و چروک؛ اما چشمان نافذ و مهربانی دارد. همه می‌گویند که با این همه سال، نماز شبش را ترک نمی‌کند.

ننه‌گِلی 4 فرزند، ۱۶ نوه و ۲۲ نتیجه دارد. 15 سال پیش، همسرش فوت شده و حالا تنها همدمش قرآن است. برنامۀ روزانۀ ننه‌گِلی ساده است؛ او روز خود را با چند کتاب شب می‌کند. زیارت عاشورا، نمازهای یومیه، تلاوت قرآن کریم و نماز شب، ۲۴ ساعت شبانه‌روز ننه را شکل می‌دهند؛ اما آنچه ننه را از دیگر پیرزن‌ها جدا می‌کند، علاقۀ شدیدش به قرآن است. ننه نه یک صفحه و یک جزء، بلکه هر روز هشت یا نُه جزء قرآن می‌خواند. او می‌گوید که همیشه سعی می‌کنم، تلاوتم محدود به روخوانی نباشد و با مفاهیم قرآن سروکار داشته باشم، تا بدانم خدای متعال چه می‌گوید. هرچند معتقدم قرآن را باید با قلب دید و شنید و نه با چشم و گوش. من معتقدم که اگر قرآن با ما باشد، جامعه از گناه دور می‌شود.

ننه خوش‌صحبت است و به‌روز؛ حتی مشکلات جامعۀ امروزی را می‌شناسد و برای‌شان راه‌حل ارائه می‌دهد؛ گویا این قرآن‌خواندن‌های دائمی، او را به استادی مکتب نرفته بدل کرده است! نامش نیز داستانی دارد؛ ننه‌گِلی. خود می‌گوید: «زمانی که جوان‌تر بودم و حوصلۀ آموزش به بچه‌ها را داشتم، برای این‌که آنان بهتر مفاهیم الهی را یاد بگیرند، دست به ترفندهایی می‌زدم؛ مثلاً برای تشویق بچه‌ها، می‌گفتم که برای جایزۀ امروز، برویم گِل‌بازی و کم‌کم به ننه‌گِلی معروف شدم! این پیرزن 91ساله، الگویی‌ست که در کمال سادگی، در روستایی دور توانسته مادری نمونه و همسری شایسته باشد. ننه‌گِلی بندۀ خوب خداست.

 

 

سگ‌ها را جایگزین بچه‌ها کنید

نام آسیب‌های ماهواره که به میان می‌آید، خیلی‌ها فکر می‌کنند که آسیب فقط فیلم‌های مخرب و ضدخانواده است؛ اما مهم‌تر از فیلم‌ها، خط فکری‌ست که ماهواره دنبال می‌کند و برای آن برنامه می‌سازد. از مدت‌ها قبل شبکه‌های ماهواره‌ای، روی پروژۀ «سگ» تمرکز کرده‌اند. ابتدای کار از خشونت ایرانی‌ها با سگ‌ها حرف زدند و اسلام که سگ را نجس دانسته و موجب این خشونت و بی‌مهری شده؛ بعد گفتند که نگه‌داری از حیوانات انسان‌دوستانه است و سپس رسیدند به این‌که سگ‌ها وارد خانه شوند و حتی آپارتمان‌های کوچک. «خانم بابک» کارشناس برنامه، حتی عقیده داشت که آب دهان سگ‌ها از انسان پاک‌تر است و ما می‌توانیم با نگه‌داری از سگ، عشق بی‌قید و شرط را تجربه کنیم؛ اما چندی بعد هدف اصلی آشکار شد و کارشناسان برنامه عقیده داشتند که یک زوج، می‌تواند به‌جای فرزندآوری از سگ نگه‌داری کند؛ یعنی سگ‌ها جای بچه‌ها را بگیرند! این‌که خیلی از هم‌وطنان ما نیز حرف‌های آنان را باور کردند بماند؛ اما نکتۀ جالب ساخت انیمیشن جدید غربی «بچۀ رئیس» است که می‌گوید: «نباید سگ‌ها پراهمیت باشند و جهان بدون بچه‌ها زیبا نیست!» این انیمیشن، بچه‌ها را تشویق می‌کند تا از پدر و مادر خود، خواهر یا برادری کوچک بخواهند. غرب آنچه برای خود می‌پسندد، برای ایران صلاح نمی‌داند؛ حالا چرا؟ جوابش با شما!...

 

الگوهای بی‌نقص انتخاب کنیم

الگویی که توی چاه بیفتد، الگو نیست

ما در روز تلویزیون تماشا می‌کنیم، شبکه‌های اجتماعی را زیرورو می‌کنیم و...؛ طوری که بازیگران، مجریان، فوتبالیست‌ها، خوانندگان و... به‌اندازۀ خویشاوندان‌ برای ما آشنا هستند. در قاب سینما یا تلویزیون و در شبکه‌های اجتماعی، افرادی را می‌بینیم که همواره از انسانیت، شادی، گذشت و بخشش می‌گویند، عاطفه، اخلاق و خانواده را ارزش می‌دانند و عقیده دارند باید به خانواده و جامعه احترام گذاشت و صداقت و مهربانی پیشه کرد. این حرف‌ها و صحنه‌ها، آن‌قدر تکرار می‌شود که ما نیز در جایگاه مخاطب، حرف‌ها و رفتارهای هنرمند محبوب خود را باور می‌کنیم، اگر او کتابی پیشنهاد دهد، لباسی بپوشد، به مکانی سفر کند و شخص یا جناحی را بپسندد، ما هم پیروش می‌شویم. واقعیت امر این است که ستاره‌ها یا همان به‌اصطلاح «سلبریتی»ها، همیشه جذاب و دوست‌داشتنی هستند؛ به‌نحوی که در و دیوار اتاق‌های جوانان ایرانی، با عکس‌های ریز و درشت همین آدم‌های معروف و محبوب آراسته می‌شوند. بارها از زبان دختران و پسران زیادی شنیده‌ایم که شیفته یا عاشق یک چهرۀ معروف شده‌اند و خیال خام ازدواج با او را در سر می‌پرورانند. این روزها علاوه بر تلویزیون، پردۀ سینما، مجله‌های مختلف و فضای مجازی هم، پر شده از جزئی‌ترین اخبار مربوط به سلبریتی‌ها؛ کی چی می‌پوشد، با چه آرایش و لباسی روی فرش قرمز  ظاهر می‌شود، چه ماشینی سوار می‌شود، مارک ساعتش چیست و تابستان و زمستان به کدام کشور سفر می‌کند یا فلان بازیگر، خواننده و ورزشکار، چرا از همسرش جدا شده و چندتا بچه دارد و هزارویک نکتۀ دیگر که با آن‌ها می‌توان در زندگی سلبریتی‌ها سرک کشید، با آنان احساس نزدیکی و راحتی کرد، رفتار و گفتارشان را زیر ذره‌بین کشاند و صرف‌نظر از همۀ کاستی‌ها و نواقص‌شان، آن‌ها را الگو قرار داد؛ اما آیا این الگوقراردادن کار درستی‌ست؟ اگر در خیابان ما بازیگر محبوب‌مان را ببینیم که به ترافیک فحش می‌دهد یا در یک مسابقۀ واقعی او را ببنیم که طاقت باخت ندارد و به‌جای رقابت سالم و پذیرش باخت، جرزنی می‌کند، عصبانی می‌شود و خیلی رفتارهای تعجب‌برانگیز دیگر که اصلاً شبیه حرف‌هایش نیست، چه بر سرمان می‌آید؟ در همه جای دنیا، سلبریتی‌ها طرفداران زیادی دارند؛ اما آنچه در ایران دربارۀ آنان در حال رخ‌دادن است، چیزی فراتر از نقش معمول یک بازیگر، هنرمند یا ورزشکار است؛ آن‌چنان که به نظر می‌رسد، سلبریتی‌ها کم‌کم دارند جایگاه رهبران افکار جامعۀ امروز ایران را می‌گیرند و در جهت‌دهی به افکار عمومی و الگوسازی، نقش برجسته‌ای را بازی می‌کنند. اصل خطر نیز همین‌جاست. سلبریتی‌ها جایگاه الگو برای بخشی از جامعه را پر می‌کنند و به یکی از شکل‌دهندگان ذائقۀ فرهنگی بدل می‌شوند. در این جایگاه، آنان خوراک فرهنگی بخشی از جامعه ـ به‌ویژه جوانان این کشور ـ را تهیه می‌کنند. این خوراک شامل نوعی «سبک زندگی نمایشی»ست که از سوی آنان بازنمایی می‌شود. حقیقت این است که «چهره‌ها» هم، مانند ما انسان‌های معمولی هستند و کنار خوبی‌ها، نواقصی هم دارند. آنان به‌دلیل شغلشان و در قالب نقشی که باید بازی کنند، به شخصیت‌های مختلف بدل می‌شوند. خوب است که آن‌ها را دوست داشته باشیم؛ اما در جایگاه یک هنرمند یا ورزشکار و به‌نام یک انسان؛ نه الگوی بی‌عیب و نقص و آرمانی.

 

این عزیزان گفته‌اند:

 

کبری خزعلی: «دولت همچنان سیاست‌های کاهش جمعیت را دنبال می‌کند.»

ـ حرص نخور خواهر! بذار وقتی محو شدیم، سیاست‌شون تغییر می‌کنه.

 

مدیرکل آسیب‌دیدگان سازمان بهزیستی: «زنان، قربانیان بیش از هشتاددرصد خشونت‌های خانوادگی هستند.»

ـ یعنی بیست‌درصد مردها هم مورد خوشنت خانگی قرار دارند؟

 

فریبا علاسوند: «خانواده‌ها، مرجعیت خود را در تعیین حجاب دختران از دست داده‌اند.»

ـ نه‌تنها در حجاب، در مواردی مانند انتخاب رشته، انتخاب همسر، انتخاب شغل و... هم مرجعیت خود را از دست داده‌اند.

 

شهین‌دخت مولاوردی: «این‌جانب، عهده‌دار سمت معاونت امور زنان نخواهم بود.»

ـ شهین‌دخت نرو... اگه بری نمی‌گن توانایی‌شو نداشتی... می‌گن دست‌های پشت پرده برداشتنت. مولاوردی نرو!...

 

مینو اصلانی: «مجوز خروج همسر بدون اذن شوهر، با شرع اسلام در تضاد است.»

ـ بابا ما خودمون یه‌پا فمینیستیم؛ صداشو درنمیاریم؛ والا!

 

مریم میرزاخانی: «برقراری توازن بین ریاضی و مادربودن خیلی سخت است.»

ـ روح شما قرین آرامش! خیلی‌ها هرگز به این موضوع فکر هم نمی‌کنند؛ نخبۀ ریاضی و دغدغۀ مادری!

فاطمه دولتی