نوع مقاله : نگاه
10.22081/mow.2017.64746
مروری بر حضور سینمایی زن وخانواده درفیلم های دفاع مقدس
نبض زنانه سینمای مقاومت
صبا صالحی
- لیلی با من است (1375)؛ کمال تبریزی: صادق مشکینی، فیلمبردار تلویزیون که خیلی از جبهه و جنگ میترسد، برای اینکه بتواند از صندوق تلویزیون وام بگیرد تا خانۀ نیمهساختهاش را تکمیل کند، باید برای فیلمبرداری فیلمی مستند از اسرای عراقی به منطقۀ جنگی برود. همسر او خوابی دیده و صادق برای اینکه پایش به جبهه، منطقۀ جنگی و خط مقدم نرسد، حوادث عجیب و غریبی رقم میزند.
- کیمیا (1373)؛ احمدرضا درویش: در آغاز جنگ تحمیلی، رضا همسر باردارش را به بیمارستان میرساند و خود به اسارت قوای دشمن درمیآید. همسر رضا حین عمل جراحی میمیرد و شکوه جراح، فرزند رضا را نجات میدهد. پس از گذشت نه سال، وقتی رضا از اسارت آزاد میشود، دنبال دخترش میگردد.
- هیوا (1377)؛ رسول ملاقلیپور: هیوا اکبری پس از گذشت پانزده سال از مفقودشدن همسرش حمید در بحبوحۀ جنگ، تصمیم میگیرد تا بازدید کند از مناطق جنگی و خانهای که در آن با همسرش زندگی میکرد.
- فرزند خاک (1386)؛ محمدعلی آهنگری: مینا دریافته که مسافر گمشدهاش، در دیاری غریب چشم به راه اوست. مینا که تاب ماندن ندارد، دل به دریا میزند و سر به کوه. راه دلدار صعب و طولانیست و آتش شوق مینا سخت پرشراره. راهنمای مینا گواناست؛ زن جوان کرد که بار درماندگی پیرش کرده و این دو، همسفران سفری تلخ و شیریناند.
- گیلانه (1383)؛ رخشان بنیاعتماد و محسن عبدالوهاب: ننهگیلانه همراه پسر و دختر جوانش، در کوران جنگ و در بمبارانهای تهران، زندگی دشواری را میگذرانند.
- به نام پدر (1484)؛ حاتمیکیا: فیلم دربارۀ رابطۀ پدری بسیجی و دختر جوان اوست که مینهای باقیمانده از دوران جنگ، مجروحش کردهاند.
- بوی پیراهن یوسف (1374)؛ حاتمیکیا: شیرین برای یافتن برادرش که در جنگ اسیر شده، به ایران میآید و با رانندهتاکسیای بهنام غفور آشنا میشود که علیرغم گفتۀ همه، فکر میکند پسرش زنده است و شهید نشده.
- خاکستر سبز (1372)؛ حاتمیکیا: هادی برای انجام تحقیقات فیلمسازی خود، روانۀ کرواسی میشود. عزیز دوست هادی در جریان مسافرت او به کرواسی، با در اختیار قراردادن یک نوار کاست، یک قطعه عکس و یک نیمه پلاک از وی، برای یافتن دختری بهنام فاطمه کمک میگیرد...
- برج مینو (1374)؛ حاتمیکیا: مینو بهتازگی با موسی ازدواج کرده است. موسی طی نامهای، باخبر میشود که باید دکل ققنوس در جزیرۀ مینو را جمع کنند؛ اما او حاضر نیست این کار را بکند و دوست دارد حالا که جنگ تمام شده، دیگر به خاطراتش برنگردد و برای ماه عسل به اصفهان برود. صبح زود حرکت، علیرغم میل موسی و به اصرار مینو، به جزیرۀ مینو میروند و آنجا، منصور برادر مینو را در خیال میبینند.
- نیمۀ گمشده (1378)؛ محمدعلی آهنگر: راحیل که نگران حال نامزدش علیست، بیخبر نزد علی به جبهه میرود.
- دفتری از آسمان (1378)؛ پرویز شیخطادی: طوبی، دفتری از آسمان دارد که نشانی صدها مادر داغدار در آن است. او رازی را میداند و قصد دارد با دیگران تقسیم کند. به مادران شهید وعدۀ دیدار دادهاند؛ اما کسی او را باور ندارد. هر کدام از مادران، نامهای از جای نامشخصی دریافت میکنند که به آنها وعده داده تا در روز و زمان خاصی، برای ملاقات با فرزندان شهیدشان به جایی بروند. مادران در تحقق این دعوت عجیب تردید دارند؛ اما سرانجام در روز موعود، به این ملاقات رؤیایی میروند.
- عروسی خوبان (1367)؛ محسن مخملباف: حاجی که در جبهه دچار موج انفجار شده، از آسایشگاه روانی مرخص میشود تا در محیطی آرام سلامت خود را بازیابد. نامزد او، مهری، دختر تاجر ثروتمندی شده است. شعبان پدر دختر با ازدواج آن دو مخالف است. حاجی در تعارض با ناگواریهای محیط اطرافش، دچار حملههای شدید عصبی میشود...
- شیدا (1377)؛ کمال تبریزی: فرهاد که در جنگ مجروح شده و موقتاً بیناییاش را از دست داده، به بیمارستانی صحرایی منتقل شده که در آن، پرستاری به نام شیدا از مشاهدۀ مقاومت فرهاد در تحمل درد، شگفتزده میشود و بهتدریج میفهمد که میتواند با تلاوت قرآن، التیامبخش او باشد.
- متولد ماه مهر (1378)؛ احمدرضا درویش: دختر دانشجویی که در رشتۀ جامعهشناسی مشغول تحصیل است، با پدر مستبد، مادر و برادر کوچکترش زندگی میکند. او که دلباختۀ دانیال همکلاسیاش است، ماجرا را به مادر میگوید و از او میخواهد که جریان را به پدرش اطلاع دهد تا دانیال به خواستگاری بیاید.
- نغمه (1380)؛ ابوالقاسم طالبی: محمود که جانباز شیمیایی و مبتلا به سرطان است، عاشق زنش است؛ اما چون میداند زیاد زنده نخواهد ماند، تصمیم گرفته از او جدا شود.
- دیوانهای از قفس پرید (1381)؛ احمدرضا معتمدی: یلدا با روزبه، جانباز جنگ ازدواج کرده؛ اما بیماری روزبه شدت گرفته و او را در یک آسایشگاه، برای مراقبت و درمان بستری میکنند. یلدا اگرچه علاقۀ زیادی به روزبه دارد، دربارۀ رابطهاش دچار تردید شده است.
- مزرعۀ پدری (1382)؛ رسول ملاقلیپور: محمود شوکتیان برای جلسۀ نقد و بررسی کتابش به اهواز دعوت شده، تا دربارۀ ادبیات جنگ سخنرانی کند. در طول حضور در اهواز و دزفول، رؤیای همسر و فرزندانش که در بمباران شهید شدهاند، رهایش نمیکند...
- بیداری رؤیاها (1388)؛ محمدعلی آهنگر: رخشانه از شهادت همسرش ایوب مطمئن شده و به ازدواج برادر او، یعنی داوود درآمده است. حالا پس از سالها، خبر آمده که ایوب زنده است.
- روزهای زندگی (1390)؛ پرویز شیخطادی: سال 1367، آخرین روزهای جنگ تحمیلی، در یک بیمارستان صحرایی نزدیک خط مقدم جبهه، دکتر امیرعلی علوی که سرپرستی بیمارستان را برعهده دارد، با تمام تخصص، علاقه و توانش به مداوای مجروحان جنگ مشغول است و همسرش لیلا نیز که پرستار و دستیارش است، با او کار میکند. با پذیرفتهشدن قطعنامۀ 598، به نظر میرسد که جنگ به پایان رسیده؛ اما ساعتی پس از اعلام پذیرفتن قطعنامه، عراقیها با بمبافکن، هلیکوپتر، تانک و نیروی پیاده، حملۀ سخت و مرگباری را آغاز میکنند و این بیمارستان نیز، سر راه آنهاست.
- رهایی (1361)؛ رسول صدرعاملی: قاسم که داوطلبانه به جبهه رفته، در حالی که یک پای خود را از دست داده، به خانه برمیگردد. او از ازدواج با دختر داییاش فاطمه، بهدلیل نقص عضو سربازمیزند و تلاش میکند تا نویسندۀ عراقی یک نامۀ نیمهتمام را که پیش از مجروحشدن در سنگر دشمن یافته، در اردوگاه اسرا بیابد.
- پرندۀ آهنین (1370)؛، علیشاه حاتمی: به نظر میرسد که ناصر، خلبان هلیکوپتر رزمی، طی یک عملیات نجات به شهادت رسیده و اینک همسر و دو فرزندش تنها ماندهاند. بهروز، دوست و همکار ناصر قصد دارد با فرشته همسر او ازدواج کند. هنگام برگزاری مراسم ازدواج، ناصر که هشت سال اسیر بوده و حالا معلول شده، بازمیگردد.
- بر بال فرشتگان (1371)؛ جواد شمقدری: در این فیلم زنی به نام مریم، سعی میکند نام و هویت همسر شهیدش را حفظ کند که در اسارت دشمن خاکستر شده است. او دنبال پلاک شناسایی همسرش و مشاهدۀ شهادتگاه او، برادر بیتفاوت همسرش را خواهناخواه وادار به یادآوری گذشته میکند.
- نجاتیافتگان (1374)؛ رسول ملاقلیپور: یک دختر، امدادگر هلال احمر است که ناخودآگاه سر از خط مقدم درمیآورد و همراه یک رزمندۀ زخمی، در بیابان سرگردان میشود.
- سرزمین خورشید (1375)؛ احمدرضا درویش: شش مجروح و پزشک، پس از محاصرۀ خرمشهر، در یک آمبولانس سعی میکنند از محاصرۀ عراقیها بگریزند...
- شیار 143 (؟؟؟)؛ نرگس آبیار: الفت، چشمانتظار پسرش است که خبر خوبی از راه میرسد؛ اما امتحان بزرگی در راه است.
- ویلاییها (1395)؛ منیر قیدی: در سالهای جنگ خانوادۀ برخی رزمندگان، در مجتمعهای ویلایی حوالی خط مقدم ساکن شدهاند. عزیز برای دیدن تنها پسرش داوود، همراه دو نوهاش وارد مجتمع میشوند. ورود عزیز، مصادف با اتفاقات جدیدی برای ساکنان ویلاییهاست.
- کودک و فرشته (1387)؛ مسعود نقاشزاده: در آخرین روز تابستان سال ۱۳۵۹، فرشته و خانوادهاش آماده میشوند تا در جشن عروسی یکی از اقوام نزدیک شرکت کنند؛ اما غرش صدای هواپیماهای جنگندهای که از مرز عبور کردهاند، موجب میشود که پدر فرشته تصمیم بگیرد از خیر عروسی خواهرش بگذرد و خانواده را از مهلکه بهدربرد. فرشته برای آوردن مادربزرگ، از خانه خارج میشود و دیگر هیچگاه خانوادهاش را نمیبیند.
- روبان قرمز (1377)؛ ابراهیم حاتمیکیا: محبوبه زن جوان جنگزدهایست که پس از سالها، به مزرعۀ پدرش در جنوب ایران بازگشته تا در آنجا ساکن شود؛ ولی ارث پدری را ویرانهای محصور در روبانهای قرمز مییابد. در بدو ورودش با داوود (پرویز پرستویی) که از پایان جنگ تاکنون مشغول پاکسازی منطقه از مینهای زمین است و مردی افغانی و تنها، بهنام جمعه (رضا کیانیان) که نگهبان گورستان تانک است روبهرو میشود.
- ستاره و الماس (1367)؛ سیامک شایقی: پیرمرد جنگزدهای، اسباب و اثاثیۀ مختصر خود را با وانتی به تهران میبرد تا به دخترش ستاره ملحق شود. در راه بر اثر حملۀ هوایی دشمن کشته میشود. مصطفی، رانندۀ وانت، تصمیم میگیرد که همراه مادرش، وسایل پیرمرد را به خانوادۀ او برساند.
- شما فرشتهاید (1368)؛ محمدعلی میاندار: محور اصلی داستان عشق و امید به زندگی، شهر و زادگاه مهاجران است. پس از پایان جنگ تحمیلی، آنها شوق بازگشت دارند و سازندگی، فیلم ماجراهای نخستین گروه مهاجر در بازگشت به زادگاهش است.
- آخرین مهلت (1368)؛ پرویز تأییدی: با آغاز جنگ ایران و عراق، گروهی از سربازان مهاجم قصد دارند با تضعیف روحیۀ اهالی یک روستا، آنها را وادار به مهاجرت کنند تا روستا را به تصرف درآورند. عراقیها به کمک فئودالی به نام احمد صالح، در تدارک نقشۀ خود هستند؛ اما نادختری او (لیلا) با آگاهکردن مردم، نقشه را برملا میسازد.
- عشق و مرگ (1369)؛ محمدرضا اعلامی: دکتر متینی در سالهای پیش از انقلاب، ابتدا جزو دانشجویان مبارز بود؛ اما با طرح و توطئۀ پدرزنش که یکی از سران ساواک بوده، به همرزمانش خیانت کرده و از این رهگذر به زندگی راحتی دست یافته است. پس از انقلاب، همسرش همراه خانوادۀ خود به خارج از کشور رفته و متینی برای جبران گذشته، تمامی داراییاش را در اختیار بیمارستان گذاشته و خود نیز تماموقت در بیمارستانی دیگر به خدمت مشغول است. یکی از دانشجویان او که در ضمن پرستار نیز هست، شیفتۀ شخصیت ایثارگرانهاش میشود.
- عروس حلبچه (1369)؛ حسن کاربخش: کالی، دختری از اهالی شهر حلبچه، در شب عروسی منتظر بازگشت پدرش (کاک صدیق) است. پدر یک مبارز کرد است که پس از سالها دوری، برای شرکت در عروسی دخترش قرار است به شهر برگردد. او همان شب در حالی که از دور شاهد جشن عروسی دخترش است، به دست عوامل حزب بعث کشته میشود. مأموران دولتی به مجلس عروسی حمله میکنند و داماد را که جوانی به نام محمد است، دستگیر کرده و به نقطۀ نامعلومی میبرند.
- وصل نیکان (1370)؛ ابراهیم حاتمیکیا: امیر و مریم قرار است با هم ازدواج کنند؛ اما روز عروسی، شهر از سوی دشمن موشکباران میشود و مردم، شهر را خالی میکنند.
- سجده بر آب (1375)؛ حمید خیرالدین: امیر که خبرنگار و عکاس است، بر اثر انفجار بمب در مراسم عروسی دچار تشنج شده و به بیمارستان منتقل میشود؛ ستاره (نامزدش)، میداند که او به مرور بینایی خود را از دست خواهد داد.
- بوسیدن روی ماه (1390)؛ همایون اسعدیان: روایتِ دوستی، رفاقت و همدلیِ دو زن که فرزندان هر دو در جریان دفاع مقدس مفقودالاثر شدهاند و هر دو بیست سال است که منتظر خبر و نشانهای از پسرهایشان هستند.
- میم مثل مادر (1385)؛ رسول ملاقلیپور: پزشکان دلیل وضعیت سعید فرزند سپیده را ناشی از استنشاق گازهای شیمیایی در زمان جنگ از سوی سپیده میدانند. سهیل (پدر سعید) اصرار دارد تا فرزند را به یک آسایشگاه تحویل دهند؛ اما سپیده مخالفت میکند.
- پروانهای در مه (1384)؛ محمدجواد کاسهساز: مهرانه زنیست که در روستا زندگی میکند. همه تصور میکنند که شوهر این زن در جنگ شهید شده و امیدی به برگشت او ندارند؛ ولی مهرانه چشم به جادهای دوخته است که روزی همسرش از آن برمیگردد.
- باشو غریبۀ کوچک (1365)؛ بهرام بیضایی: باشو در پی بمباران هوایی و کشتهشدن پدر و مادرش، درون کامیونی میپرد و از زادگاهش (جنوب) میگریزد. وقتی چادر بار کامیون را کنار میزند، خود را در شمال میبیند. باشو به مزرعۀ زنی بهنام «نایی» پناه میبرد. نایی در غیبت شوهر که به جنگ رفته است، مزرعه را اداره میکند. زن به زبان غلیظ گیلکی تکلم میکند و باشو به زبان عربی.