نوع مقاله : مهارت
این زن جوان با حضور در کورههای آجرپزی شمسآباد، زندگی بسیاری از کودکان کار را در این منطقه تغییر داده است
ناجی کودکان کار
جلالالدین شمسایی
بسیاری از کودکان کار بهدلیل سن و سال کمشان و همچنین عدم نظارت دستگاههای مربوطه، براساس ارزش واقعی کاری که انجام میدهند حقوق نمیگیرند. این کودکان بهعلت فقر و نداری والدینشان، مجبورند تن به کارهای سخت و طاقتفرسا بدهند تا با حقوق ناچیزی که میگیرند، گرهی از مشکلات خانواده باز کنند. مشکل کودکان کار، مشکلی جهانیست که در کشور ما هم وجود دارد. بچههای کمسنوسال کار، در کورههای آجرپزی شمسآباد تهران، مشتی نمونۀ خروار هستند که وضعیت زندگیشان چندان روبهراه نبود؛ اما حضور یک دختر فعال و پرانرژی در این منطقه، باعث شد تا سرنوشت آنان جور دیگری رقم بخورد. حالا یک سالی میشود که با فعالیتهای این دختر جوان، بیشتر کودکان کار در تهران مثل دیگر همسنوسالانشان زندگی میکنند.
.....................................
«نسترن دانهکار»، متولد 1370 و یکی از بچههای پرانرژی و فعال در زمینۀ کارهای فرهنگی و جهادیست. شهریور سال گذشته بود که یک تیم جهادی به سرپرستی دانهکار، عازم مناطق و روستاهای محروم کردستان شدند، تا بتوانند دستی بر سر و روی روستا بکشند و وضعیت آن را بهبود بخشند. خودش دربارۀ اولینباری که در اردوهای جهادی شرکت کرد، اینطور توضیح میدهد: «برای اولینبار همراه یک تیم جهادی عازم کردستان شدیم و اولین گروه دخترانهای بودیم که تمام کارهای فنی و تأسیساتی را هم انجام میدادیم. شاید باورتان نشود که بچهها خودشان برای مردم روستا حمام و سرویس بهداشتی ساختند، لولهکشیهای آب را سروسامان دادند و بسیاری از خانهها و مدارس را رنگآمیزی کردند.»
کودکانی که دیگر کار نمیکنند
آبان سال گذشته بود که دانهکار تصمیم گرفت تا کاری جدی، جدید و جهادی را در شهر خودش، یعنی تهران شروع کند. اولین فکری که به ذهن نسترنخانم رسید، رسیدگی به وضعیت بیسروسامان کودکان کار بود.
ـ در منطقۀ شمسآباد شهرک گلدسته، چندین کورۀ آجرپزی هست که بسیاری از اقشار ضعیف و کمدرآمد جامعه آنجا زندگی میکنند. کوچههای تنگ و باریک و خانههای کوچک که از پانزده مترمربع تجاوز نمیکنند، واقعاً شرایط سختی در این محل به وجود آورده است. بیشتر خانوادهها هم برای گذران زندگی، مجبورند بچههایشان را به همین کورهای آجرپزی بفرستند تا بلکه کمکخرجی برای خانواده باشند؛ در حالی که بچههای شمسآبادی از صبح تا شب به کورهها میروند و حقوق ناچیزی میگیرند. برای همین تصمیم گرفتم تا با خانوادۀ این بچهها صحبت کنم و آنان را از کارکردن منصرف کنم.
بعد از حضور نسترنخانم، بچههای کورۀ آجرپزی عرب و کورههای اطراف، مثل دیگر بچههای همسنوسالشان، همگی یکجا جمع میشوند، بازی میکنند، کنار هم درس میخوانند و دیگر خبری از انجام کارهای سخت و طاقتفرسا نیست؛ اما چه شد که خانوادۀ بچهها و خودشان، اینقدر زود و راحت به نسترنخانم دل بستند و توانستند به او اعتماد کنند؟ دانهکار در جواب این سؤال میگوید: «حقیقتاً اوایل خیلی به ما سخت میگذشت و خانوادهها اعتماد نداشتند؛ اما کمکم بعضی از دوستانم را به اینجا آوردم که در زمینههای پزشکی، تحصیلی، فرهنگی و... مهارت داشتند و با انجام خدمات پزشکی و تحصیلی برای بچهها و خانوادهها، موفق شدم اعتمادشان را جلب کنم. حالا چندین ماه است که من همراه دوستانم، یک گروه جهادی به اسم «حنیفا» تأسیس کردهایم و تمام هموغممان رسیدگی و سروساماندادن به زندگی کودکان کار شده است.»
از تئاتر و کلاس قرآن تا خرید و گردشهای هفتگی
وقتی از دانهکار میپرسیم که تا به حال چه فعالیتهایی در شمسآباد و دیگر مناطق تهران داشته، کمی فکر میکند و با نشاندادن چند عکس، به ما میگوید: «ما برای بچهها برنامههای متنوعی در نظر داریم. کلاسهای تقویتی و درسی، کلاس قرآن، نقاشی، زبان انگلیسی، کلاسهای خلاقیت و... برنامههاییست که برای بچهها منظور کردهایم. معمولاً آخر هفتهها هم بچهها را به پارک میبریم، با آنان فوتبال بازی میکنیم یا به اتفاق هم برای خرید به فروشگاه میرویم.»
بردن بچهها به پارک ژوراسیک، پارک آب و آتش، قلعۀ شادی، باغ وحش، سیرک، استخر و خرید همراه با آنان، از کارهاییست که بروبچههای گروه حنیفا در این مدت انجام دادهاند.
ـ عید نوروز امسال برای بچهها با سلیقۀ خودشان لباس و کفش خریدیم و با کمک خیّران و مردم، توانستیم دوچرخه، لباس، کفش ورزشی و... برایشان تهیه کنیم.
یکی دیگر از برنامههای شاد و مفرحی که در کورههای آجرپزی و برای این بچههای کمسنوسال انجام میگیرد، برگزاری جشن به مناسبت اعیاد مختلف و همچنین جشن تولد بچههاست که باعث شادی و دلگرمی آنان میشود.
ـ ما یک گروه تئاتر هم تشکیل دادهایم و با کمک همین بچهها، کلیپهای کوتاه و یکدقیقهای طنز، در قالب پیامهای اخلاقی درست میکنیم و در شبکههای اجتماعی قرار میدهیم؛ همچنین بعضی از رسومات ایرانی را جشن میگیریم؛ مثلاً ایرانیها قبل از آمدن تابستان، با یکدیگر آببازی میکردند تا آمدن این فصل را جشن بگیرند؛ کاری که ما امسال با خریدن چندین تفنگ آبپاش انجام دادیم و اسم «آبپاشونک» را برای آن انتخاب کردیم تا بچهها هم حسابی آببازی کنند و هم با رسم و رسومات کشورشان بیشتر آشنا شوند.
پزشک، معلم، پرستار و...، همه هستند!
گروه جهادی حنیفا یک گروه خودجوش و مردمیست که حالا اعضای آن به صد نفر رسیده است. با این حال بدنه و هستۀ اصلی این گروه جهادی، ده نفر هستند که سرپرستی آنان را نسترن دانهکار برعهده دارد؛ ده دختر جوان و فعال که وقت، انرژی و حتی پولشان را در این راه خرج میکنند تا برای بچههای کمبضاعت کاری انجام دهند؛ دخترانی که هرکدام بهغیر از شغل و دغدغههای زندگی خود، بخشی از وقتشان را برای گذراندن کنار کودکان کار قرار دادهاند.
ـ ما از طریق طراحی پوستر، شبکههای اجتماعی و سامانۀ پیامکی، برای برنامههایمان تبلیغ میکنیم تا کسانی که تمایل دارند در این کار خیر شرکت نموده و با ما همکاری کنند. معمولاً طرح و ایدههایی را که داریم، از این راه با مردم در میان میگذاریم تا هرکس بهمیزان وسعش به ما کمک کند. در این کار یک نفر کمک مالی میکند و یک نفر هم با حضور در برنامه و بودن و بازیکردن کنار بچهها یاریمان میدهد.
بین اعضای گروه جهادی حنیفا آرایشگر، دانشجو، تکنیسین دارویی، پزشک، معلم، طلبه و... دیده میشود که نشاندهندۀ حضور تمام اقشار جامعه در این طرح زیباست. افرادی که در زمینۀ تخصصی خودشان به بچهها و حتی خانوادههایشان کمک میکنند تا آنان هم، بتوانند مثل دیگر افراد جامعه به شکل عادی و با خوبی و خوشی در جامعه زندگی کنند.