نوع مقاله : کیمیا
زندگی به شرط اخلاق
زندگی خانوادگی به روایت اهل دین
محمد احمدی فیروزجایی
نظری
تک جملۀ ناب
«هیچوقت انگل دیگران نباشید؛ اگر حمالی شد بروید و انجام دهید؛ اما سربار دیگران نباشید!»
(آیتالله انصاری همدانی)
نکته
تظاهر نباید کرد
به همان اندازه که ازدواج دو نفر ارزش پیدا میکند، وسوسه و حسادت دوست و دشمن زیاد میشود که درگیریها را زیادتر میکند؛ پس نباید بهگونهای تظاهر کرد که حسادتها و دشمنیها بجنبد و سربردارد. اگر این حسادتها به زندگی شما آسیب نزند، باعث ازهمپاشیدگی زندگی دیگران میتواند باشد. شما در جمع آنان بهگونهای سخن بگویید که توقعها کم و تحملها زیاد بشود و از مشکلات زندگی بهره بردارند و با سختیها هم راحت باشند؛ چون رنج و راحتی، در ظرفی قلبی و در پختگی برخوردهاست. گاهی آدمی با تمامی راحتیها، در رنج است و غصه میخورد و گاهی با همۀ رنجها راحت است، بهره میبرد و پاداش میگیرد.
(استاد علی صفایی)
کودکانه
وای بر این پدر و مادر!
والدین باید ادب بچهها را مواظب باشند. این بیادبیها را که در بچهها ملاحظه میکنید، رعایت بزرگترها را هیچ نمیکنند و سخنان لغو و رکیک میگویند، نتیجۀ بیبندوباری و ولنگاری پدر و مادرهاست که در زبانشان کنترل نیست.
وای بر پدر و مادرهایی که فردای قیامت، فرزندان دامنشان را بگیرند و مطالبه حقوق بنمایند! وقتی قرآن میفرماید: «روزی که شخص فرار میکند از برادرش، مادر و پدرش، همسر و پسرانش...» بهخاطر مطالبۀ حقوق است؛ وگرنه چگونه شخص از اولاد یا والدین خودش بگریزد؟ میترسد که الآن پسرش بگوید چرا مرا بدبخت کردی؟
همسرانه
آفرین بگویید!
در خانه به یکدیگر آفرین بگویید. تقصیرپذیر باشید. مخصوصاً به آقایان محترم که زیر بار نمیروند بگویم، تقاضا دارم که اگر یکوقت عصبانی شدید ـ که نباید بشوید ـ اگر بد گفتید که ـ نباید بگویید ـ وقتی غضب برطرف شد، فوری عذرخواهی کنید، تقصیرتان را گردن بگیرید و زیر بار بروید. این زیر بار رفتن، نوعی خودسازیست. خانه باید برای ما مکتب باشد. بهترین مکتبها، بهترین کتابهای اخلاقی و بهترین معلمهای اخلاق برای زن و مرد ـ بهویژه برای خانمها ـ خانه است. اگر خدایناکرده آقا بدی کرد و زیر بار نرفت که عذرخواهی کند، تقاضا دارم از خانمها فوری عذرخواهی کنند. قهر نکنند. فخر نداشته باشند. اخم ننمایند. بینشاط نباشند. قهر از جهنمیهاست. نگویید تقصیر توست؛ بگویید تقصیر من است! بالأخره در نزاعها همینطور است که اگر یک طرف کوتاه بیاید، نزاع تمام میشود. اگر میبینید نزاع تمام نمیشود، برای این است که کوتاه نمیآییم.
توصیه
یک رمز موفقیت شما مردان، این است که بکوشید گاهبهگاه ـ در زمانهای نزدیک بههم ـ در امور زندگی، شغلی یا اجتماعی، به موفقیتهای کوچک و بزرگ دست یابید. زنانی که پیوسته شاهد موفقیت همسرشان هستند، ناخواسته و ناخودآگاه به همسرشان بیشتر علاقهمند میشوند و به تقاضای او ـ در هر زمینهای که باشد ـ آسانتر پاسخ دلخواه را میدهند. وقتی شما بهطور مرتب از روند زندگی اظهار دلتنگی میکنید، به همسرتان وانمود میشود که در کسب موفقیت ناتوانید.
(استاد یوسف غلامی)
عملی
یادگاری
اختیار با ایشان است
«اقرار مینمایم که آنچه دارا هستم، از اموال... ملک طلق مال خالص علیه عالیه متعالیۀ خان والدۀ محترمه، فرزند آقا ضیاءالدین و غیره سلمهم الله تعالی است و ابدا احدی از ورثه را نمیرسد با ایشان چون و چرا نماید؛ مال خود ایشان است. هر نحو بخواهند در آن تصرف نمایند و به هر که میل ایشان باشد بدهند...
و من احتمال میدهم که کسی اقدام نماید و قروض مرا بدهد و اگر نداد، کسی بر اولاد من و بر خانم حقی ندارد. لیکن میدانم که خانم از آن محبتی که به من دارد و از آن تقوا که دارد، خودش اقدام خواهد نمود در ادای قروض من. اختیار با ایشان است. الزامی بر ایشان نیست.»
(از وصیتنامۀ شیخ فضلالله نوری به همسرشان)
سیرۀ سیاسی
به بزرگترت بگو بیاید
وقتی که رضاخان دستور داد منبر را از مسجد بردارند، تا مانع سخنرانی «آیتالله شاهآبادی» شود، ایشان دست از سخنرانی برنداشتند و بهطور ایستاده سخنرانی میکردند. مأموران شهربانی هم مرتب به مسجد میآمدند و مطالب منابر ایشان را مینوشتند و گزارش میکردند. یکبار که رئیس کلانتری به مسجد آمده بود، چون میخواست با کفش وارد مسجد شود، ایشان با صدای بلند فرمودند: «فاخلع نعلیک...» و آنچنان با مأموران پرخاش نمودند که آنها ترسیدند و از مسجد بیرون رفتند. وقتی سخنرانی آیتالله تمام شد و از مسجد خارج شدند، مأموران هم دنبال ایشان رفتند و از وی خواستند تعهد بگیرند که دیگر منبر نرود؛ ولی ایشان با همان لهجۀ اصفهانی فرمودند: «برو به بزرگترت بگو بیاید!» بالأخره چون اصرار مأموران زیاد میشود، ناگهان ایشان دستشان را به طرف آنان میآورند و فریاد میزنند: «بگیرید مرا... میگویم مرا بگیرید...» از این عمل و اُبهت ایشان، چنان رعب و وحشتی در دل مأموران میافتد که چند قدم عقب میروند و مراجعت میکنند بدون آنکه عکسالعملی از خودشان نشان دهند.
سیرۀ اجتماعی
قبایی که مَثَل شد
حضرت «آیتالله العظمی میرزا حسین فقیه سبزواری(ره)» با اینکه خدمات اجتماعی وسیع و کمنظیری همچون مدرسۀ باغ رضوان، تکیۀ سیدها، درمانگاه رازی، 150 باب منزل برای سیلزدگان و... در حیات خود انجام دادند؛ اما در زندگی شخصی بسیار اهل قناعت بودند. کسی به پای ایشان جوراب نمیدید و قبایشان هم بین طلاب ضربالمثل بود؛ زیرا هر قبایی که به تن میکردند، دیگر بیرون نمیآوردند؛ مگر برای شستن. پس از شستوشو، باز آن را میپوشیدند و به همین نحو استفاده میکردند تا وقتی که پاره میشد و به درد پوشیدن نمیخورد.