زندگی به شرط اخلاق

نوع مقاله : کیمیا

10.22081/mow.2017.64756

زندگی به شرط اخلاق 

زندگی خانوادگی به روایت اهل دین

محمد احمدی فیروزجایی

نظری

تک جملۀ ناب

«هیچ‌وقت انگل دیگران نباشید؛ اگر حمالی شد بروید و انجام دهید؛ اما سربار دیگران نباشید!»

(آیت­الله انصاری همدانی)

نکته

تظاهر نباید کرد

به همان اندازه که ازدواج دو نفر ارزش پیدا می­کند، وسوسه و حسادت دوست و دشمن زیاد می­شود که درگیری­ها را زیادتر می­کند؛ پس نباید به‌گونه­ای تظاهر کرد که حسادت­ها و دشمنی­ها بجنبد و سربردارد. اگر این حسادت­ها به زندگی شما آسیب نزند، باعث ازهم­پاشیدگی زندگی دیگران می­تواند باشد. شما در جمع آنان به‌گونه­ای سخن بگویید که توقع­ها کم و تحمل­ها زیاد بشود و از مشکلات زندگی بهره بردارند و با سختی­ها هم راحت باشند؛ چون رنج و راحتی، در ظرفی قلبی و در پختگی برخوردهاست. گاهی آدمی با تمامی راحتی­ها، در رنج است و غصه می­خورد و گاهی با همۀ رنج­ها راحت است، بهره می­برد و پاداش می­گیرد.

(استاد علی صفایی)

کودکانه

وای بر این پدر و مادر!

والدین باید ادب بچه­ها را مواظب باشند. این بی­ادبی­ها را که در بچه­ها ملاحظه می­کنید، رعایت بزرگ‌ترها را هیچ نمی­کنند و سخنان لغو و رکیک می­گویند، نتیجۀ بی‌بندوباری و ولنگاری پدر و مادرهاست که در زبان‌شان کنترل نیست.

وای بر پدر و مادرهایی که فردای قیامت، فرزندان دامن‌شان را بگیرند و مطالبه حقوق بنمایند! وقتی قرآن می­فرماید: «روزی که شخص فرار می­کند از برادرش، مادر و پدرش، همسر و پسرانش...» به‌خاطر مطالبۀ حقوق است؛ وگرنه چگونه شخص از اولاد یا والدین خودش بگریزد؟ می­ترسد که الآن پسرش بگوید چرا مرا بدبخت کردی؟

همسرانه

آفرین بگویید!

در خانه به یک‌دیگر آفرین بگویید. تقصیرپذیر باشید. مخصوصاً به آقایان محترم که زیر بار نمی­روند بگویم، تقاضا دارم که اگر یک‌وقت عصبانی شدید ـ که نباید بشوید ـ اگر بد گفتید که ـ نباید بگویید ـ وقتی غضب برطرف شد، فوری عذرخواهی کنید، تقصیرتان را گردن بگیرید و زیر بار بروید. این زیر بار رفتن، نوعی خودسازی‌ست. خانه باید برای ما مکتب باشد. بهترین مکتب­ها، بهترین کتاب­های اخلاقی و بهترین معلم­های اخلاق برای زن و مرد ـ به‌ویژه برای خانم­ها ـ خانه است. اگر خدای­ناکرده آقا بدی کرد و زیر بار نرفت که عذرخواهی کند، تقاضا دارم از خانم­ها فوری عذرخواهی کنند. قهر نکنند. فخر نداشته ­باشند. اخم ننمایند. بی­نشاط نباشند. قهر از جهنمی­هاست. نگویید تقصیر توست؛ بگویید تقصیر من است! بالأخره در نزاع­ها همین­طور است که اگر یک طرف کوتاه بیاید، نزاع تمام می­شود. اگر می­بینید نزاع تمام نمی­شود، برای این است که کوتاه نمی­آییم.

توصیه

یک رمز موفقیت شما مردان، این است که بکوشید گاه‌به‌گاه ـ در زمان­های نزدیک به­هم ـ در امور زندگی، شغلی یا اجتماعی، به موفقیت­های کوچک و بزرگ دست یابید. زنانی که پیوسته شاهد موفقیت همسرشان هستند، ناخواسته و ناخودآگاه به همسرشان بیشتر علاقه­مند می­شوند و به تقاضای او ـ در هر زمینه­ای که باشد ـ آسان­تر پاسخ دل‌خواه را می­دهند. وقتی شما به­طور مرتب از روند زندگی اظهار دل‌تنگی می­کنید، به همسرتان وانمود می­شود که در کسب موفقیت ناتوانید.

(استاد یوسف غلامی)

عملی

یادگاری

اختیار با ایشان است

«اقرار می­نمایم که آنچه دارا هستم، از اموال... ملک طلق مال خالص علیه عالیه متعالیۀ خان والدۀ محترمه، فرزند آقا ضیاءالدین و غیره سلمهم الله تعالی است و ابدا احدی از ورثه را نمی­رسد با ایشان چون و چرا نماید؛ مال خود ایشان است. هر نحو بخواهند در آن تصرف نمایند و به هر که میل ایشان باشد بدهند...

و من احتمال می­دهم که کسی اقدام نماید و قروض مرا بدهد و اگر نداد، کسی بر اولاد من و بر خانم حقی ندارد. لیکن می­دانم  که خانم از آن محبتی که به من دارد و از آن تقوا که دارد، خودش اقدام خواهد نمود در ادای قروض من. اختیار با ایشان است. الزامی بر ایشان نیست.»

 (از وصیت­نامۀ شیخ فضل‌الله نوری به همسرشان)

سیرۀ سیاسی

به بز‌رگ‌ترت بگو بیاید

وقتی که رضاخان دستور داد منبر را از مسجد بردارند، تا مانع سخن‌رانی «آیت­الله شاه­آبادی» شود، ایشان دست از سخن‌رانی برنداشتند و به‌طور ایستاده سخن‌رانی می­کردند. مأموران شهربانی هم مرتب به مسجد می­آمدند و مطالب منابر ایشان را می­نوشتند و گزارش می­کردند. یک­بار که رئیس کلانتری به مسجد آمده بود، چون می­خواست با کفش وارد مسجد شود، ایشان با صدای بلند فرمودند: «فاخلع نعلیک...» و آن‌چنان با مأموران پرخاش نمودند که آن‌ها ترسیدند و از مسجد بیرون رفتند. وقتی سخن‌رانی آیت‌الله تمام ­شد و از مسجد خارج شدند، مأموران هم دنبال ایشان رفتند و از وی خواستند تعهد بگیرند که دیگر منبر نرود؛ ولی ایشان با همان لهجۀ اصفهانی فرمودند: «برو به بزرگ‌ترت بگو بیاید!» بالأخره چون اصرار مأموران زیاد می­شود، ناگهان ایشان دست‌شان را به طرف آنان می­آورند و فریاد می­زنند: «بگیرید مرا... می­گویم مرا بگیرید...» از این عمل و اُبهت ایشان، چنان رعب و وحشتی در دل مأموران می‌افتد که چند قدم عقب می­روند و مراجعت می­کنند بدون آن‌که عکس­العملی از خودشان نشان ­دهند.

سیرۀ اجتماعی

قبایی که مَثَل شد

حضرت «آیت‌الله العظمی میرزا حسین فقیه سبزواری(ره)» با این‌که خدمات اجتماعی وسیع و کم‌نظیری همچون مدرسۀ باغ رضوان، تکیۀ سیدها، درمانگاه رازی، 150 باب منزل برای سیل‌زدگان و... در حیات خود انجام دادند؛ اما در زندگی شخصی بسیار اهل قناعت بودند. کسی به پای ایشان جوراب نمی‌دید و قبای‌شان هم بین طلاب ضرب‌المثل بود؛ زیرا هر قبایی که به تن می‌کردند، دیگر بیرون نمی‌آوردند؛ مگر برای شستن. پس از شست‌وشو، باز آن را می‌پوشیدند و به همین نحو استفاده می‌کردند تا وقتی که پاره می‌شد و به درد پوشیدن نمی­خورد.