نوع مقاله : خبر در خبر
از کریسمس تا ولنتاین
اندراحوالات ما در مناسبت های وارداتی
نمیدانم ریشه مشکل کجاست؟ یا ما خیلی غربزدهایم یا از آنها که برای سنتهایشان ارزش قائلند، هر چه که هست این روزها کشور ما با مناسبتهای وارداتی زیادی رو به روست. سالها پیش با شروع شدن فصل سرما مردم فقط به فکر برگزاری جشنهای سنتی ایرانی بودند: یلدا، چهارشنبه سوری، نوروز. اما این روزها، خصوصا در پاییز و زمستان مناسبتهای مختلفی در خیابانها، مهدکودکها، مدارس و خانوادههای ایرانی برگزار میشود.
کریسمس: قرار بود مردمان ایران زمین با به واسطه حضور هموطنان مسیحی و ارمنی کریسمس را به شادی بگذرانند، به لبخند و به تبریک گفتن، اما حالا کریسمس در ایران خصوصا در شهرهای بزرگ گاهی با شکوه تر از نوروز برگزار میشود. تا جایی که به جای حاجی فیروز، بابانوئل به خیابان می آید. این عشق به کریسمس تا جایی پیش میرود که بانوی عزیز ایرانی حوصلهی سبز کردن مشتی گندم و ماش را برای سفره هفتسین ندارد ولی حتما درخت کریسمس را با گلولههای برفی و تزئینات مختلف تهیه میکند. همان مادرانی که به دمده شدن خرید عید اعتراض دارند کلاههای بابانوئلی و پاپوشهای قرمز را به تن بچههایشان میکنند و اینستاگرام پر میشود از عکسهای جشن کریسمس در ایران، یا همان پز فرهنگی.
ولنتاین: در افسانهها آمدهاست یکی از امپراطورهای روم باستان براین عقیده بود که مردان مجرد بهتر از مردان متاهل میجنگند. ازدواج را برای مردان جوان امپراطوری منع کرد. اما کشیشی به نام "والنتین" این حکم را ناعادلانه میدانست و جنگجویان را مخفیان به عقد دختران محبوبشان در میآورد. اما بعد از لو رفتن این ماجرا کشته شد و سال مرگ این کشیش "روز عشق" نامگذاری شد.جوانهای ایرانی شدیدا به این روز علاقههایمند هستند، خیابانها در این روز پر میشود از نمادهای قرمز. از شکلات و گل تا خرسهای فانتزی. بیخبر از اینکه تنها چند روز پس از والنتاین فرنگی ایرانی های باستان جشنی داشتند به نام "پندارمذگان" و آن روز گرامی داشتن عشق بود.نکته اینجاست که ایرانیهای باستان زنان را در این روز بر تخت مینشاندند و هدیهای درخور شان بانو به او تقدیم میکردند اما نهایت عشق در ولنتاین در یک خرس پشمالوی قرمز یا شکلات قلبی خلاصه میشود و حتی مواردی داریم که خانم میگوید: "طلا چه ارزشی داره، کاش برایم یه خرس کوچولو میخرید و عشقش رو ثابت میکرد."
هالووین: یک جشن مسیحی غربی و بیشتر سنتی است. در شب هالووین مردم با چهرههای نقاشی شده، لباسهای عجیب و غریب و غیرمرسوم میپوشند و کودکان با قاشق زنی برای جمعآوری شکلات و آجیل به در خانه دیگران میروند. ایرانیها چندسالیست که به برگزاری این مراسم علاقه زیادی نشان میدهند. مردم برای اینکه اصرار دارند این سنت را اجرا کنند مهمانی میگیرند، کدو تنبل روشن میکنند و از مهمانان میخواهند لباسهای عجیب بپوشند. حتی به آتلیه میروند و با صورتهای رنگ شده عکس میگیرند. حتی در مواردی گزارش شده که مدارس از اولیا خواستهاند تا در روز هالووین کودک را با گریم و لباسی عجیب و غریب به مدرسه بفرستد. این شیفتگی تا جایی ادامه دارد که کودکان ایرانی که حتی یکبار هم از روی آتش چهارشنبه سوری نپریدهاند تا یک هفته هالووین را جشن میگیرند.
جشنها و رسومات مردم در هرجای جهان ارزشمند است، اما نگرانی از برپایی جشنهای غربی زمانی بروز میکند که میشنویم با وجود انواع جشن های زیبای ملی و سنتی، برخی چنان مجذوب جلوه های عجیب و غریب فرهنگ غرب می شوند که برگزاری جشنهای وارداتی را از نان شب بر خود واجبتر می دانند جشنهایی که روز به روز کودک ایرانی را با فرهنگ و گذشتهاش بیگانهتر میکند.
دامنی پر از طلای سرخ
این روزها هرجا که پا میگذارد او با لقب " کارآفرین" میشناسند. همه از او تعریف و تمجید می کنند، مراسم تجلیل می گیرند و او را به عنوان یک بانوی موفق ایرانی می شناسند، اما کسی نمی داند که خانم جعفری برای کارآفرین شدن مسیر سختی پیموده است. او می گوید: «سال 67 دیپلم گرفتم. دوست داشتم مترجمی زبان بروم اما بهداشت قبول شدم. باید از میمه تا تهران میآمدم و به دانشگاه علوم پزشکی میرفتم. تعهد میخواستند که برای پنجسال در مرکز بهداشت روستایی کار کنم. ترم دوم فهمیدم کارهای دیگری هم میشود کرد و انتخابهای دیگری هم است. در دانشگاه آزاد واحد جنوب قبول شدم؛ چون زبان و فیزیکم خوب بود، چهارمین نفری بودم که در مترجمی زبان قبول شدم. سه ترم خواندم و بعد چون خرج تحصیل برای خانوادهام زیاد بود، انصراف دادم. مادرم قالیبافی می کرد و پدرم هم کشاورز بود و قصابی هم داشت، با همه اینها، خرج ده بچه را دادن سخت بود» دانشجوی انصرافی آن روزها آستین همتش را بالا می زند و شروع می کند به کشاورزی، در ابتدای کار هرکس تلاش هایش را می بیند متعجب می شود، شروع می کند به گله کردن از بازار کار و سختی های کاشتن زعفران، اما خانم جعفری کوتاه نمی آید.کم کم زعفران ها به بار می نشینند، حالا بعد از سی سال تلاش مداوم روستای ازان، دیگر جای کشت ندارد. همه زمینهایی که روزی بلا استفاده بودند به همت خانم جعفری پر شده اند از زعفران و زرشک و گل محمدی. خانم محمدی فقط یک بانوی موفق نیست، او کارآفرینی ست که روستایشان را نجات داده، اهالی روستا قصد کوچ به شهر داشتند اما حالا زعفران، برکت روستا شده و همه را پابند کرده است. فصل برداشت زعفران که میرسد، نزدیک به 2500 نفر در روستا به چیدن، پاک کردن و بستهبندی مشغول میشوند. عشق، نیت خالصانه، همت والا زعفران خانم جعفری را در رقابت با دیگر نشان ها سربلند کرده است. این روزها تلاش های شبانه روزی صغری جعفری به بار نشسته و عطر و رنگ زعفرانهای او در روستاها و شهرها و کشورها پیچیده است. این بانوی کارآفرین در حال حاضر با تلاش و توکل حدود 500 کیلو زعفران در سال تولید می کند.
این عزیزان گفته اند:
ذوالقدر نماینده ایران در بین المجالس آسیایی: وضعیت زنان ایران تحولی جدی و رو به پیشرفت را نشان می دهد.
_الحمدلله که یک نفر پیشرفت های ایران زمین را دید. الحمدلله...
سید محسن حسینی رییس کمیسیون حقوقی شورای شهر مشهد: فضای شهری باید برای حضور زنان مناسب سازی شود.
_جسارتا چه کسی باید دست به اقدام بزند؟ میخواهید ما زنان آستین بالا بزنیم؟
فرشته روح افزا دیر رصد و آمار شورای فرهنگی زنان: ازدواج اجباری در هیچ سنی مورد قبول نیست.
_لیلی و مجنون ها این روزها در راهروی دادگاه خانواده هستند، وای به حال ازدواج اجباری.
شهیندخت مولاوردی: دستیار ویژه رئیس جمهور در حقوق شهروندی:پیگیر مطالبات زنان و دختران ورزشکار هستم.
_وای بانو جان، شرمنده این پیگیر بودنتان هستیم.
طیبه سیاوشی ضو فراکسیون زنان مجلس در گفتوگو با فارس عنوان کرد۱۲۰ هزار زن سرپرست خانوار بدون بیمه در کشور داریم.
_حالا که چه؟ بیمه زنان سرپرست خانوار مهمتر است یا حضور در ورزشگاه؟!
معصومه ابتکار: معاون رئیس جمهور در امور زنان و خانواده:«کمتحرکی» عامل اصلی بیماریها در زنان ایرانی است
_شکر که عامل بیماری زنان ایران هم شناخته شد، بانو علت یابی بعدی لطفا!