نوع مقاله : یادداشت

10.22081/mow.2019.65602

مژگان عباسلو

 

چندماهی از بازگشت‌مان به ایران می‌گذرد. من هنوز به رفت‌وآمدها و شلوغی‌ها عادت نکرده‌ام؛ اما راحیل، عاشق شلوغی و مهمانی‌ست. در یکی از همین مهمانی‌ها، صحبت رسید به خرید ظرف و ظروف و یکی از دوستان با افتخار، تعریف می‌کرد که کلی این‌در و آن‌در زده، تا سری ناقص قابلمه‌های آلمانی‌اش را کامل کند. به‌خصوص وقت خرید، حواسش به آرم حک‌شده زیر قابلمه بوده که حتماً ساخت آلمان بودنش ذکر شده باشد. خانم دیگری از آن سر مجلس، اعلام کرد که این روزها قابلمه‌های ترک حرف اول را می‌زنند؛ مثل خیلی دیگر از جنس‌های کشور ترکیه، از جمله لباس. من با این‌که این میان مشغول خودخوری و حرص‌‌خوردن بودم، سعی کردم و خدا شاهد است که بدجور هم سعی کردم، دندان‌ سر جگر بگذارم و دخالتی در بحث نکنم؛ اما همان خدا شاهد است که نگذاشتند و نظر منِ خارجه‌رفته و سه ـ چهار قابلمه‌ی خارجی بیشتر مصرف‌کرده را پرسیدند. والده‌ی مکرمه - که خدا حفظ‌شان کناد - نه که چندباری صابون وطن‌پرستی من به تن‌شان خورده، با زبان بی‌زبانی که معرف حضور همه‌ی مادران و دختران کشورم هست، قسمم داد که آبروداری کنم و چیزی نگویم تا خدای نکرده میان فک‌وفامیل اختلاف بیفتد و بحث بالا بگیرد؛ اما چه می‌شود کرد که من فرهنگ لغات نانوشته‌ی میان مادرها و دخترها را همان‌قدر ازبرم که دخترم راحیل ازبر است. این شد که گفتم: «والله چی بگم؟ مگه ایران خودش قابلمه تولید نمی‌کنه؟ چرا کسی باید قابلمه‌ی آلمانی یا ترک بخره؟» خانمی به‌سرعت جوابم را داد: «آخه جنس ایرانی که به درد نمی‌خوره مژگان‌جان!» اگر تا آن‌وقت گوشه‌ی چشمی به نگاه ملتمس والده داشتم، با شنیدن این حرف ناحق و ناحسابی، دهان واکردم: «خب اگه مردم آلمان و ترکیه هم این‌جوری فکر می‌کردند و از تولید داخلی کشورشون حمایت نمی‌کردند، الآن اجناس‌شون به کشورهای دیگه از جمله کشور ما صادر نمی‌شد!» یکی از دوستان به‌سرعت نچ‌نچی کرد و گفت: «وا، حرف زور می‌زنی‌ها! می‌گی من برم جنس به‌دردنخور بخرم که چه خبره؟... از تولید داخلی حمایت کنم!» خانم دیگری در تأیید حرف ایشان اضافه کرد: «من خودم پکیج گرم‌کن ایرانی خریدم واسه ساختمون‌مون؛ اصلاً خوب نیست! همین امروز مجبور شدم زنگ بزنم بیان بازش کنن. کلی هم خرج روی دستم گذاشت؛ در حالی ‌که دوستم خارجی‌ش رو نصب کرده، مثل ساعت داره کار می‌کنه!» خانم‌های دیگر هم نظریاتی مشابه داشتند: «والله ما هم یخچال ایرانی خریدیم، یه ماه نگذشته مجبور شدیم گازش رو پر کنیم!»

سؤال کردم: «خیلی از اجناس ضمانت‌نامه دارند و تعمیر یا تعویض مجانی؟ سعی کردید با تولید‌کننده‌ها به‌جای فروشنده‌ها تماس بگیرید؟» با این سؤال من، برخی پوف‌پوف کردند و برخی متعجب سر تکان دادند.

- نه! فایده‌ای هم داره مگه؟

- آره بابا! آخرش گفتند مشکل ما نیست!

- مال ما که گارانتی نداشت.

من که منتظر این عکس‌العمل‌ها بودم، به‌سرعت ادامه دادم: «خب، همین انتقادات و حرف‌ها رو باید به نمایندگی شرکت‌های تولیدکننده می‌گفتید تا نقایص کارشون‌ رو بدونند و حداقل در تولیدات بعدی اصلاح‌شون کنند.» نگاه‌ها ‌متعجب شد. معلوم بود هیچ‌کدام از این زاویه به مسئله نگاه نکرده بودند. برخی ساز مخالف زدند که: «دلت خوشه! از آمریکا اومدی هنوز گرمی! این‌جا کشور جهان سومه. گیرم زنگ زدیم یا ایمیل فرستادیم که قابلمه‌هاتون به درد نمی‌خوره بهترش رو بسازید، فکر می‌کنی اهمیت می‌دن؟ اونا فقط فکر سودشون هستند.» وقتی برای‌شان تعریف کردم که ژاکتی بچگانه را چند روز قبل از آمدن از آمریکا، در «آمازون (سایت آمریکایی معروف، مخصوص خرید و فروش لباس و لوازم خانگی و غیره)»، به قیمت بیست دلار (چیزی حدود هشتادهزار تومان) خریدم و با خود به ایران آوردم و چند ماه بعد، مادرم ژاکتی با همان طرح و خوش‌بافت‌تر و تولید داخل خرید، به قیمت فقط پانزده‌هزار تومان باور نکردند! وقتی از مزایای مقرون به‌صرفه و باکیفیت‌بودن خیلی از اجناس تولید داخل گفتم و توضیح دادم که ممکن است تولیدکنندگان به یک نامه یا تلفن اهمیت ندهند، اما وقتی تعداد انتقادها، پیشنهادها و تقدیر و تشکرها زیاد شود‌، کارخانه یا کارگاه تولیدی، خود را مؤظف به پاسخ‌گویی می‌بیند هم، باور نکردند. از نگاه‌های‌شان می‌فهمیدم که نه حرف‌هایم را باور دارند و نه باورم را برای حمایت از تولیدات داخلی. راستش تا قسمتی هم بهشان حق می‌دادم؛ بالأخره دعوا بر سر هزینه‌ی سرآسام‌آور زندگی‌ست و ضرر احتمالی، آن‌هم در این شرایط بد اقتصادی که قیمت هر تکه‌ی لوازم خانگی یا مایحتاج زندگی سر به فلک می‌زند!

 آن مهمانی تمام شد. حالا من مانده‌ام و این سؤال بزرگ که بالأخره کِی و با چه ترفند مؤثری، حمایت از تولیدکننده‌ی داخلی برای یک ارزش ملی و اخلاقی، در خانواده‌های ایرانی جا می‌افتد؟ شما چه فکر می‌کنید؟