نوع مقاله : یادداشت

10.22081/mow.2019.65604

 

بچه‌داری مادربزرگ‌ها را دیده‌اید؟ آن‌وقت‌ها همه دور هم زندگی می‌کردند. بچه‌ای اگر دنیا می‌آمد، همه در بزرگ‌کردنش نقش داشتند. مادر شیر می‌داد. عمه‌ی کوچک که هنوز ازدواج نکرده بود، قنداق می‌پیچدش تا یاد بگیرد برای زمانی که خودش مادر می‌شود. مادربزرگ که می‌ترسید نوزاد از دست عروس جوان لیز بخورد، خودش بچه را می‌شست. زن‌عموی بزرگ که چندتا بچه از آب و گل درآورده و خانه‌شان آن‌طرف حیاط بود، تا صدای جیغ بچه را می‌شنید، سرمی‌رسید و طور خاصی دل بچه را می‌مالید. آنی بچه آرام می‌شد. وقتی نوزاد نق می‌زد، دختردایی با ذوق می‌دوید و گهواره را تاب می‌داد. خاله‌خانم که خانه‌شان کوچه‌ی پشتی‌ست، عصرها با چهارتا بچه‌اش مهمان می‌شد. بچه‌ها تا شب با هم بازی می‌کردند. شب از خستگی هر کدام، شام خورده و نخورده، گوشه‌ای بی‌هوش می‌شدند. مردم زیاد بچه می‌آوردند. گاه هم‌زمان چندتا از زن‌های فامیل باردار بودند. هر بچه، حداقل سه ـ چهار پسرخاله، دختردایی و پسرعموی هم‌سن داشت. گاهی حتی برخی کودکان با خاله، دایی، عمو یا عمه‌ی خودشان هم‌سن و هم‌بازی‌ بودند. فاصله‌ی بچه‌ها کم بود. با تولد هر بچه، تمام نکات بچه‌داری برای مادر مرور و مادرها خبره می‌شدند. تازه‌مادرها، همیشه چندتا مادر کارکشته دوروبرشان بودند تا چم‌وخم را یادشان بدهند و در لحظات سخت مادری کنارشان باشند. وقتی بچه ناغافل نصف شبی تب می‌کرد، مادربزرگ گل‌بنفشه دم می‌نمود و خاله دعای نور حضرت زهرا(س) را بالا سرش می‌خواند. خانه‌ها بزرگ بودند و حیاط‌دار. بچه‌ها زیر دست و پای بزرگ‌ترها نبودند و در حیاط و کوچه، با خواهر ـ برادرها و بچه‌های فامیل و همسایه بازی می‌کردند. بچه‌داری کاری عادی و روزمره به حساب می‌آمد؛ البته کنار چندین و چند کاری که یک زن داشت؛ کارهایی به‌مراتب سخت‌تر از بچه داری؛ از قالی‌بافی و نان‌پختن تا رفت‌وروب و رسیدگی به مرغ و خروس و گاو و گوسفند. گاه سر زمین می‌رفتند و در کشاورزی کمک می‌کردند. بیشتر خوراکی‌ها، خانگی بودند. تابستان‌ها کشمش و آلو، خشک می‌کردند. زمستان‌ها رشته برای آش درست می‌کردند. به همین دلیل تمرکز خانواده‌ها و جامعه، از روی بچه‌ها برداشته می‌شد. حساسیت‌های خاصی روی تربیت و حتی سلامت و تغذیه‌ی بچه نبود. از شش‌ماهگی و گاه زودتر، از غذای سفره یک‌لقمه در دهان بچه می‌گذاشتند. بچه‌ها حین بازی، دور هم یک‌تکه نان و پنیر محلی برای میان‌وعده سق می‌زدند. نان حلال و محیط خانواده، برای تربیت کافی بود. خانواده‌ها نیازی به رعایت ظرائف دیگری نمی‌دیدند. مادر کتاب تربیتی نمی‌خواند. مردها، پدر خود را الگوی تربیتی خویش قرار می‌دادند. جامعه ساده بود و همه مثل هم. کوچه، محل امن بازی بچه‌ها بود.

 

دورهمی‌های امروزی

 

آن روزگاران تمام شد. جامعه پیچیده شده. بچه‌ها کم و مادرها یکه و تنها شده‌اند. خیلی از بچه‌ها، اولین و تا مدت‌ها، تنها نوه‌ی خانواده هستند. بچه‌ها با فاصله به دنیا می‌آیند؛ آن‌قدر که تجربیات مادرهای خانواده به درد هم نمی‌خورد. توجه یا بهتر است بگوییم حساسیت به سلامت و تربیت، فوق‌العاده بالا رفته است. مادر باردار تکان‌های جنینش را می‌شمارد، از ابتدای بارداری درباره‌ی نوع زایمان مطالعه می‌کند، لیست بلندبالایی از بایدها و نبایدهای بارداری در دست دارد و با هر علامت مشکوکی پریشان می‌شود. معمولاً دوروبرش کسی نیست که تازه این مراحل را پشت سر گذاشته باشد تا تسلایش دهد. خانه‌ها کوچک‌تر شده‌اند و حیاط اختصاصی حذف شده است. خانواده‌ها از شکل گسترده‌ی دیروز، به شکل هسته‌ای امروز درآمده‌اند. زن و شوهرهای امروز، دیگر با مادر ـ پدرها و برادر ـ خواهرهای خود زندگی نمی‌کنند و مستقل شده‌اند. دخترها قبل ازدواج، مشغول تحصیل یا شغل‌اند. بیرون از خانه فعالیت دارند و زمینه‌ی حضور اجتماعی زنان بیش از پیش فراهم شده است. هر زن حتی اگر دو فرزند با فاصله‌ی سه سال داشته باشد و بخواهد به توصیه‌ی روان‌شناسان برای حفظ امنیت روانی فرزندش، تا دوسالگی آخرین فرزند را کنارش باشد، حداقل پنج سال از محیط کار و تحصیل دور می‌ماند. تعداد بالاتر فرزند، سال‌های بیشتری به مادر تحمیل می‌کند. ارتباطات خانوادگی، به طرز چشم‌گیری کاهش یافته و ارتباط با دوستان افزایش. امروز ارتباطات مجازی چندبرابر ارتباطات حقیقی‌ست. مادری که بخواهد پنج سال و بیشتر تنها در خانه باشد و از فعالیت‌ها و ارتباطات اجتماعی کناره‌گیری کند، قطعاً دچار انزوا خواهد شد. باید سازوکاری باشد تا مادرهای امروز تنها نباشند، بتوانند ارتباطات خودشان را داشته باشند، از مادری لذت ببرند، حس نکنند اگر برای فرزندآوری و تأمین سلامت روانی فرزندان‌شان مدتی از شغل و تحصیل تمام‌وقت دست کشیده‌اند، تمام راه‌های ارتباط اجتماعی خود را از دست داده‌اند. آنان باید بتوانند تجربیات ارزشمند مادری خود را در اختیار دیگران قرار دهند و آرای خود را در معرض تضارب و هم‌افزایی قرار دهند. حالا که بچه‌های‌مان توی فامیل هم‌بازی ندارند، باید جای امنی باشد که چندساعتی با هم‌سن‌وسال‌های‌شان وقت بگذرانند؛ البته هم‌سالانی که خانواده‌های‌شان را می‌شناسیم و فرهنگ و اعتقادات خانوادگی‌مان، اصطلاحاً با هم جور است؛ جایی که دغدغه‌های امروزی فرزندپروری را بتوان طرح کرد و برای‌شان دور هم، پاسخ‌های درخور امروز یافت. چه کسی جز خود مادرها، می‌توانند چنین فضایی را برای خود باز کنند؟