نوع مقاله : گزارش
جشنوارهی عمار
زهرا قدیانی
تراس
پدر خانواده، از مدافعان حرم است. او قطع نخاع و خانهنشین شده است. ظاهراً مادر خانواده همراه دخترش، قرار است با گروهی از همسایهها به گردش بروند؛ اما درواقع اینطور نیست و همسر مرد مدافع حرم، با یکی از همسایهها نقشهای کشیده تا مرد تصور کند که او همراه آنها به گردش میرود. دختر با خانم همسایه به گردش میرود و در تمام مدت، مادر خانواده اوقاتش را در جای دیگری میگذراند.
نامهها
قرار است بچههای یک مدرسهی دخترانهی ابتدایی، هر کدام نامهای به رزمندگان مدافع حرم بنویسند. ستایش، یکی از بچههای این مدرسه، در نامهی خود از رزمنده میپرسد که چرا در سوریه میجنگید؟ امنیت سوریه چه ربطی به امنیت ما دارد که شما بچههای خود را تنها گذاشته و رفتهاید؟ پس از مدتی پاسخ تمام نامهها از سوی رزمندهها میآید؛ جز پاسخ نامهی ستایش. مخاطب نامهی ستایش به شهادت رسیده است. فاطمه، دختر سوری همسن ستایش، پاسخ نامهی او را مینویسد.
امحمزه
او، معلمی 37ساله در «نبل» سوریه است. «نبل» و «الزهرا»، دو شهر در شمال غربی حلباند که هفتادهزار نفر جمعیت دارند و ساکنان آنها، همه از پیروان مذهب شیعهی جعفری هستند. این دو شهر، پنج سال در محاصرهی داعش بوده و مردم در این مدت، مقاومت کردهاند. امحمزه بیست نفر از دانشآموزانش را برای گردش به طبیعت آورده است؛ دانشآموزانی که همگی فرزند شهید هستند. او از روزهای محاصره و مقاومت میگوید و در پایان هم، فرزندان خود را معرفی میکند.
آهوانه
دو دختر نوجوان مشهدی، تصمیم میگیرند عروسکهای نمدی به شکل آهو بسازند و به زائران کوچک امام رضا(ع) هدیه دهند.
بعدازظهر
چند زن طلبه در اغتشاشات سال 88، یک دختر را از میان منازعات نجات میدهند. دختر قبلاً با یکی از طلبهها ارتباط داشته است. طلبه قصد داشته دختر را کمک کند تا از بحرانهای خانوادگی خود و مشکلاتی رهایی یابد که با برادرش دارد. طلبهها دختر را داخل حوزهی علمیه پناه میدهند. دختر در اثر شدت جراحات جان میبازد. بیبیسی این خبر را مخابره میکند و مردم معترض، جلوی حوزه تجمع میکنند. بخشی از حوزه به آتش کشیده میشود و...
به گزارش رؤیا
رؤیا یک دختر جوان عراقیست که در جبهههای مقاومت علیه داعش به کار خبرنگاری مشغول است. دوربین، همراه رؤیا میشود و کار و زندگی او را روایت میکند.
بهت میاد
سیر تحول حجاب زن ایرانی، از صد سال پیش تاکنون. فیلم تأثیر اقدامات شاهان و فضای فرهنگی قبل انقلاب را بررسی میکند تا به انقلاب اسلامی میرسد؛ سپس تأثیر انقلاب و اتفاقات پس از آن را شرح میدهد که به وضع موجود منجر شده است.
چشمبهراه
فیلم دربارهی مادر دو شهید جاویدالاثر است؛ روایت زندگی و زمانهی این مادر که بیش از سی سال چشم به راه فرزندان شهیدش بوده و امروز با سه شهید گمنام درددل میکند که در مزار خالی پسرانش دفن هستند.
حاصل فصل من
در یکی از روستاهای ارومیه، آفت به زمینهای کشاورزی زده است. سلیمه، یکی از دختران روستا، با دیدن این شرایط تصمیم میگیرد که در رشتهی کشاورزی درس بخواند و به مردم روستا کمک کند. مردم روستا ابتدا سلیمه را جدی نمیگیرند؛ اما او خود را به همه ثابت میکند، آفات را ریشهکن مینماید و زمینهی اشتغال و پویایی اقتصادی روستا را فراهم میآورد.
خانم ف
حمیرا ریگی، بهعنوان فرماندار شهر قصرقند انتخاب میشود. مخالفت مردم و مسئولان با این انتخاب و مشتقات قبول این مسئولیت در خانوادهی خانم ریگی، موضوع این مستند است. خانم ریگی تلاش میکند که جایگاه خود را تثبیت و در مسئولیت خود موفق عمل کند.
خانهی پنجم
داستان مربوط میشود به دوران کشف حجاب. دختری که به کلاس خیاطی میرود، در مسیر بازگشت به دست مأموران حکومتی، بهخاطر حجابش مورد ضربوشتم قرار میگیرد. مردی از دختر حمایت میکند. از طرفی همان شب قرار است برای او خواستگار بیاید.
دختران بهار
بهاره، دختری که در خانهی خود دست به سیاهوسفید نزده، همراه یک گروه جهادی به یکی از روستاهای عربزبان میرود. اهالی روستا به گروه جهادی میگویند که به یک پیرزن کمک کنند؛ اما بهاره و دوستانش هرچه به منزل پیرزن مراجعه مینمایند، نمیتوانند او را پیدا کنند.
دهبار
خانمی که همسر و خواهر جانباز است، به روستایی اطراف مشهد به نام دهبار میرود، در مسجد روستا به فعالیتهای فرهنگی میپردازد و برای زنان روستا کلاس قرآن برگزار میکند.
به روایت ریحانه
ریحانه، به شهر پدری خود گرمان میرود و بین خانواده، خاطرات عموی شهیدش «محمدرضا کاظمیزاده» را روایت میکند.
روزگار کهن
مدیر مدرسه متوجه می شود بعضی از داش آموزان از شدت ضعف در مدرسه بیهوش می شوند. خانم مدیر تصمیم می گیرد به مادران این دانش آموزان پته دوزی یاد بدهد تا بتوانند برای خود درآمدی داشته باشند. کم کم تعداد زنان پته دوز افزایش می یابد و شرکت تعاونی پته دوزی توسط خانم مدیر تاسیس می شود. کمی بعد همسر خانم مدیر در تصادفی فوت می کند و خانم مدیر افسرده و خانه نشین می شود.
زن تنها
زنی با پنج فرزند در الزهرا، شهری در حومهی حلب زندگی میکند. همسرش شهید شده و او از روزهای سخت محاصرهی شهر به دست داعش میگوید.
شاهد بزم بهار
نهم دی 1357، تظاهراتی در مشهد علیه حکومت وقت برگزار میشود. فاطمه، خواهر و مادرش، در این تظاهرات شرکت کرده بودند. مادر فاطمه زیر تانک مزدوران حکومت شهید میشود. فاطمه امروز خاطرهی آن روزها را برای دانشآموزان مدرسهای تعریف میکند.
شایستگان
مادر شهید گمنامی که برای آزمایش دیانای، حاضر نیست نمونه بدهد. او دوست دارد فرزندش گمنام بماند.
شهر سفید
یک توریست دانمارکی، از شگفتیهای ایران و شهر ورزنه میگوید؛ بناهای تاریخی ورزنه و از همه مهمتر، زنان ورزنه را توصیف میکند که همگی چادرهای سپید بر سر دارند.
عاشقی
روایت همسران جانبازان قطع نخاع است.
عیار
فرزند یک مادر جوان، دچار سوختگی میشود؛ اما چون پولی در خانه ندارد، از همسایگان کمک میگیرد تا فرزندش را به بیمارستان برساند. بعد از این اتفاق، او تصمیم میگیرد که طرح ویزیت رایگان را پیگیری کند. حالا با دو بچه که یکیشان نوزاد است، همراه پزشکان به روستاها و مناطق محروم میرود.
فاطمه
دختر نواب صفوی قبل از انقلاب، همراه همسر و دخترش تحت عنوان سپاه دانش به مناطق محروم سیستان تبعید میشود. او پس از آن به آمریکا میرود و تحصیلات خود را ادامه میدهد. بعد از انقلاب و با شروع جنگ، به جبههها میپیوندد و همراه دکتر چمران میرزمد.