نوع مقاله : مادرانه
مژده پورمحمدی
یکی از ابعاد پرورش فرزند بالنده و متعادل، پرورش فردیست که به والدبودن تمایل دارد و مهارتهای کافی برای انجام این وظیفه را نیز آموخته است؛ فردی که راغب است در زمان مقتضی، فرزندانی داشته باشد و برای پدر یا مادر بودن، آمادگی نسبی نیز کسب کرده است. این ویژگی، علاوه بر اهمیتداشتن از منظر فردی، نقش بسزایی در تعادل، ثبات و رشدیافتگی اجتماع نیز دارد. در سالیانی نه چندان دور، اهمیت این نقش و پذیرش آن، چنان طبیعی اتفاق میافتاد که شاید هرگز کسی به این موضوع فکر نمیکرد، چه کنم تا دخترم مادرشدن را دوست داشته باشد یا پسرم از پذیرش نقش پدری سر بازنزند؛ اما این روزها وضعیت بهگونهی دیگری درآمده است و بسیار پیش میآید که فرد پس از ازدواج، تا سالها انگیزهای برای فرزنددارشدن ندارد؛ یا حتی پس از والدشدن نیز، مدت قابلتوجهی به طول میانجامد تا خود را با این نقش جدید، وفق دهد. حال سؤال اینجاست که برای ایجاد و تثبیت هویت پدری و مادری در فرزندانمان، به چه لوازمی نیازمندیم؟ چه راهکارهایی دیدگاه صحیح را در آنها تقویت میکند؟ ایا ممکن است سبک فرزندپروری خود ما، یکی از عوامل مخل در این مسیر باشد؟
سلطان لذت مادر
پدر و مادر، اولین و مهمترین الگوهای تفصیلی هستند که کنار فرد قرار دارند و ذهنیات و تصورات او را شکل میدهند. این امر، دربارهی دیدگاهی که فرزندان در زمینهی فرزندپروری پیدا میکنند نیز صادق است. والدین راضی و شاد، این پیام را به فرزند خود منتقل میکنند که مادر و پدر شدن، مساوی با سلطنت بر غمها نیست. در این راستا، سعی کنید در محیط خانواده، بزرگکردن بچه را کاری طاقتفرسا و سهمگین جلوه ندهید. از مادر و پدر بودن، بازخوردهای مثبت مستمر به بچهها بدهید؛ بازخوردهای واقعی، غیرمتظاهرانه و غیرتصنعی. در بسیاری از خانوادهها، فرزندان تنها بازخوردی که از مادرشان در زمینهی والدبودن میگیرند، گله و شکایتهاییست که مادر در گفتوگویش با خود آنها یا اطرافیان بیان میکند: «همهش کمبود خواب دارم، نمیرسم یه غذای درست و حسابی بخورم، نمیرسم یه شونه به موهام بکشم، کلاً شدم ماشین خدمترسان به بچهها»، «گذشت اون زمانی که آزاد و رها هرجا میخواستم میرفتم، الآن دیگه تا سر کوچه هم میخوام برم، تا مطب دکتر هم که برم، یه نفر دنبالمه، حتی اگه همراهم نبرمش، فکرم مشغولشه، دیگه دوران آسایش تموم شد، خوشی مال دوران مجردی و بیبچگیه!»، «لجبازی کن، لجبازی کن، حرص به دل من بده، وقتی مُردم همه میگن از دست این بچهی چموشش مرد»، «تربیت خیلی سخته، مسئولیت بزرگکردن بچه خیلی زیاده، اینهمه کتاب روانشناسی میخونیم، آخرشم بچههامون اونی که باید درنمیان، سرنوشتمون هم میشه سرای سالمندان» و... . همچنین بروز پدرها، در موارد بسیاری، یا بیتفاوتیست یا شکایت از هزینههای بالای بچهها و یا دلنگرانی برای آیندهی آنها. به بچهها لذتهای پدر و مادر بودن را نشان بدهید. آنها باید احساس آرامش و رضایت را در رفتارها و گفتوگوهای عادی شما ببینند. اینکه بزرگکردن نوزاد سختی دارد؛ اما شیرینیهایش همهی خستگی را از تن مادر بهدرمیآورد؛ اینکه با حضور فرزندان، کانون خانواده چقدر گرمتر شده است؛ اینکه همراه با رشد آنها، شما نیز رشد کردهاید و این فرصت را تحت شرایط دیگری به آسانی نمییافتید؛ اینکه تربیت فرزند، این قابلیت را به شما داده تا تأثیر مثبت بر یک نسل و جامعه بگذارید و البته باقیاتالصالحاتی برای خود فراهم کنید و... . البته لازمهی اینکه نمود ناخودآگاه شما احساس رضایت و خوشی باشد، این است که حقیقتاً نگرشتان به فرزندپروری مثبت باشد و آن را یک سختی بیپایان قلمداد نکنید.
ما همه با هم هستیم!
در قرون متمادی، فرزندآوری یک ارزش بلامنازع بوده است؛ اما در دوران اخیر، این ارزش تاحدی رنگ باخته و ارزشهای اجتماعی دیگر، گوی سبقت را از آن ربودهاند. متأسفانه در برخی از اجتماعات، این ارزش قدیمی به ضدارزش نیز بدل شده است! البته در کشور ما، علاوه بر تأثیرات نظام ارزشی جهان مدرن، سیاستهای دولتی در قبال جمعیت نیز، در این زمینه مؤثر بودهاند. در این پسزمینهی اجتماعی، لازم است تا ما یاورانی ارزشی برای خود و فرزندانمان بیابیم. سعی کنید با فرزندتان در گروههای اجتماعی و موقعیتهایی قرار بگیرید که نگاه مثبتی به فرزندآوری دارند و آن را تحسین میکنند. قرار نیست در این جمعها، صحبت مستقیمی در این باره صورت بگیرد؛ همین کافیست که در پسزمینهی ذهن بیشتر افراد آن مجموعه، چنین نگاهی وجود داشته و تاحدی بروز عملی یافته باشد. مهمانی خانوادگی، دورهمی دوستانه، مسجد و هیأت، فضای بازی و دیگر اماکنی که با کودکتان در آنها حضور پیدا میکنید، میتوانند مبتنی بر این جهتگیری انتخاب شوند. هرچند طبیعیست که ما نمیتوانیم همهی موقعیتهای حضورمان را مبتنی بر ترجیحاتمان انتخاب کنیم، خوب است به این نکته توجه کنیم و محیط پیرامون ما خالی از چنین جمعهایی نباشد.
استراتژی قربان صدقه!
وقتی مادر با عشق، حیرت و هیجان به نوزادان توجه میکند، پیام مثبتی از این رفتار به فرزندان او منتقل میشود. سعی کنید به بچهها و نوزادانی که در مکانهای مختلف میبینید، توجه کنید. به آنها ابراز علاقه نمایید. زیباییهایشان را توصیف و در حد توان، از آنها حمایت کنید. اجازه دهید فرزندتان هم در صورت تمایل خودش، به بچههای کوچک نزدیک شود و از همراهی با آنان و محبت به آنها لذت ببرد. مواظب بچهی کوچکتر باشید؛ اما نگرانی از اینکه نکند او به گریه بیفتد یا فرزندتان نتواند به شیوهی درست در آغوشش بگیرد و بهطور کلی آسیبی به بچه برسد، باعث نشود تا فرصت انس با این انسانهای جدیدالعهد را از او بگیرید. برای برخی از کودکان آنقدر توجه به نوزاد موضوع جذابیست که این کار، به یکی از بازیهای آنها بدل میشود؛ یعنی یکی بچه میشود و بقیه ناز و نوازشش میکنند. بدین ترتیب بازنماییای که از بچهی کوچک در ذهن فرزند شما شکل میگیرد، بیشتر شیرینیهای آن خواهد بود تا بوی بد پوشک، استفراغ و گریههای کولیکی.
سهل میگیرم، پس هستم!
پرورش فرزند را تا جای ممکن راحت بگیرید. الگوی اسطورهای مادر و پدر خوب، نباید منجر به نابودی شما شود. سعی کنید ورود فرزندان به زندگی شما، به یک عارضه بدل نشود و در فعالیتهای روزمرهتان ممزوج گردد. از رفتارهای بچهها، از بیماریهایشان و از اقتضائات طبیعی سنشان در برهههای مختلف، در ذهنتان بحرانسازی نکنید. والد خوب بودن، همراه دنیایی از مسئولیت و حساسیت نیست. اینکه ما تلاش خود را برای پرورش فرزندانی سالم و متعادل بکنیم، خوب است؛ اما قرار نیست عملیاتی هراسانگیز باشد با طوماری از دستورالعملهای تغذیهای و تربیتی. وقتی ما فرزندپروری را عملیاتی تقریباً غیرممکن در چشم فرزندانمان جلوه میدهیم، طبیعیست که پذیرش آن در آینده برایشان دشوار باشد. با نوزاد هم میشود به مهمانی رفت. سفر رفتن با کودک سه ـ چهارماهه، خود میتواند تجربهای شیرین باشد. زمانی که در جلسهی سخنرانی هستید و کودکتان کمی سروصدا میکند، اگر شما آرامش خود را حفظ کنید، دیگران چندان آزرده نمیشوند. تفریح، نشاط و سرگرمی بر یک پدر و مادر موفق حرام نیست. هیچ اشکالی ندارد که وقتی نوزادتان دلدرد کولیکیاش شروع شده، شما در حین راه بردن او، مشغول سریال دیدن باشید. مطمئن باشید شما مادر خیانتکاری حساب نمیشوید! وقتی بچهی شما روی لباس فرد دیگری شیر بالا آورده، وقتی همبازیاش را کتک زده، وقتی در آستانهی رسیدن مهمان همهی پذیرایی را آردپاشی کرده، وقتی سه روز پشت سر هم فقط ماکارونی خورده و وقتی در حسرت کیف همکلاسیاش بسیار گریه کرده و بدون شام به خواب رفته، دنیا به پایان نرسیده و زندگی در جریان است.
آمادهباش!
آیا تاکنون تصویر دختربچهای روستایی را دیدهاید که کودکی را به پشت خود بسته و با بچههای دیگر در کوچه بازی میکند؟ در نسلهای پیشین بسیار عادی بود که دختری دهساله، از لحاظ مهارتی در حد یک مادر واقعی، کامل عمل کند و در تروخشککردن کودکان کوچکتر از خودش، چیزی کم از مادر نداشته باشد. او حتی این توانایی را آموخته بود که چگونه نگهداری از کودکان را انجام دهد تا با دیگر نقشهایش تداخل چندانی پیدا نکند. با کودک روی کمرش بازی میکرد، ظرف میشست، قالی میبافت و حتی مشق مینوشت. فقدان مهارت کافی برای انجام امورات مرتبط با فرزندپروری، یکی از پاشنهآشیلهای فرزندان ما برای پذیرش نقش والد است. لازم است ما در جایگاه پدر و مادر، فرزندانمان را در موقعیت یادگیری این مهارتها قرار دهیم. کسی که تجربهی حمامبردن بچهی کوچک را دارد، گاهی کودکی را خوابانده، پوشک عوض کرده، از بچهی بیمار نگهداری نموده، با لجبازیهای کودک سهساله سروکله زده، شیوهی بازیکردن با بچهها را آموخته، تجربهی گفتوگو با نوجوانان را دارد و... با اعتماد به نفس بیشتری پا به عرصهی پدری یا مادری میگذارد. در این رویکرد، جایی برای این وجود ندارد که به فرزند نوجوانمان بگوییم تو به هیچچیز دست نزن و هیچ مسئولیتی در قبال خانواده و خواهر و برادرانت نداشته باش و فقط درس بخوان. فرزندانی که در این سنین تاحدی در مسئولیتهای بچههای کوچکتر درگیر میشوند، هم مهارتهایشان افزایش مییابد، هم طعم لذتبخش ارتباط با کودکان را بیشتر میچشند و هم از همه مهمتر، مهارت جمعکردن فعالیتهای مختلف و بهعبارتی، برقراری صلح بین ساحتهای مختلف زندگی یک انسان را میآموزند. البته به یاد داشته باشید که مسئولیت دادن، باید در حد تعادل و مطابق با توانایی فرد باشد و خطاهای احتمالی، چنان توبیخ و سرزنشی در پی نداشته باشد که موجب انزجار فرزندان گردد. مثلاً بعضی از نوجوانان از اینکه مسئول گرفتن ناخن کوچکترهای خانه باشند، استقبال میکنند؛ اما همین کار برای برخی از آنان چندشآور است.
باید توجه کرد که علاوه بر داشتن مهارتهای مستقیم فرزندپروری، پرورش برخی صفات اخلاقی و مهارتهای عمومی نیز، لازمهی تقویت هویت والدگری در فرزندان است؛ برای مثال، روحیهی مسئولیتپذیری، قدرت تصمیمگیری، توانایی مدیریت بحران، روحیهی دگردوستی، لذتبردن از محبتکردن و گرهگشایی و... .
والد، انسان است
سبک فرزندپروری طاقتفرسا که دستورالعملهای زیادی برای پدر و مادر دارد، عموماً مانع میشود که والدین، بهویژه مادر بتوانند جایی برای دیگر جنبههای وجودیشان باز کنند. این سبک، هم پدر و مادر را رنجور میکند و هم مشاهدهی این رنجوری، پیآمدهای منفی برای فرزند شما دارد. کمالگرایی در مادری و پدری را کنار بگذارید و سعی کنید والدینی خوب باشید؛ نه همهچیز تمام! بگذریم که اساساً همهچیزتمامبودن ممکن نیست. در این صورت شما میتوانید برای رشد و شکوفایی استعدادهایتان، زمانی را اختصاص دهید و بر دانش و مهارت فردیتان نیز بیفزایید. فرزندتان نباید احساس کند که شما هرچه داشتهاید، در طبق اخلاص مادریتان گذاشتهاید و اکنون اگر مادربودن را از شما بگیرند، هیچ بُعد درخشندهی دیگری ندارید. طبیعیست که در آغاز راه مادری، بیشتر زمان شما صرف پرورش فرزندان بشود؛ اما تلاش کنید تا در دشوارترین برههها هم، آبباریکهای از وقت برای رشد و تعالی خودتان و پرداختن به علایق و تواناییهای شخصی اختصاص دهید. ممکن است شما ادامهتحصیل را انتخاب کنید، یا شرکت در یک دورهی آموزش مجازی را، یا انجام یک کار هنری، یا افزایش مهارت در آشپزی، یا اشتغال به شغلی پارهوقت و همراه با دورکاری، یا مشارکت در فعالیتی خیریه و عامالمنفعه و یا هر کار دیگری. مهم این است که کار ویژهی خودتان را در گوشهوکنار والدگریتان حفظ کنید.
از کوزه همان برون تراود
یادمان باشد که نظام ارزشی ما بهطور ناخودآگاه، بر اطرافیان و بهویژه فرزندانمان اثر میگذارد. هرچه به زبان از ارزشمندی و جایگاه والای پدری و مادری بگوییم، مادامی که این حقیقت در ذهن و دل ما رسوخ نکرده باشد، بین مجموعهی گفتارها و اعمالمان ناهماهنگی دیده میشود؛ براین مثال برخی از خانوادهها تا مدت زیادی، با ازدواج فرزندشان موافقت نمیکنند که در حال تحصیل دانشگاهیست یا اگر متأهل شده باشد، او را تشویق میکنند که فرزندآوری را به تعویق بیندازد، تا بتواند مسیر تحصیل را با فراغت ادامه دهد. این رفتار در دل خود، پیامی بدین مضمون دارد که موفقیت تحصیلی، بر موفقیت خانوادگی و پذیرفتن نقش مادری و پدری ترجیح دارد و با یکدیگر منافات دارند. یا هنگامی که به تحلیل رفتار دیگران میپردازیم نیز، ممکن است چنین پیامهایی را به فرزندمان منتقل کنیم: «خبر داری فلانی دکتری قبول شده؟ البته استادش گفته تا آخر دوره نباید بچهدار بشه. سخته؛ اما بالأخره بعدش وقت داره برای بچهدارشدن. خوبه مثل بهمانی با لیسانس دانشگاه فلان نشست تو خونه، هی پشت هم بچه آورد، هیچ خیری هم از مدرکش ندید؟ خوب چه فایده از این درس خوندن؟ نه ادامهتحصیلی، نه شغلی!»