نوع مقاله : مادرانه

10.22081/mow.2018.65901

مژده پورمحمدی

 

یکی از ابعاد پرورش فرزند بالنده و متعادل، پرورش فردی‌ست که به والدبودن تمایل دارد و مهارت­های کافی برای انجام این وظیفه را نیز آموخته است؛ فردی که راغب است در زمان مقتضی، فرزندانی داشته باشد و برای پدر یا مادر بودن، آمادگی نسبی نیز کسب کرده است. این ویژگی، علاوه بر اهمیت‌داشتن از منظر فردی، نقش بسزایی در تعادل، ثبات و رشدیافتگی اجتماع نیز دارد. در سالیانی نه چندان دور، اهمیت این نقش و پذیرش آن، چنان طبیعی اتفاق می­افتاد که شاید هرگز کسی به این موضوع فکر نمی­کرد، چه کنم تا دخترم مادرشدن را دوست داشته باشد یا پسرم از پذیرش نقش پدری سر بازنزند؛ اما این روزها وضعیت به‌گونه‌ی دیگری درآمده است و بسیار پیش می­آید که فرد پس از ازدواج، تا سال­ها انگیزه­ای برای فرزنددارشدن ندارد؛ یا حتی پس از والدشدن نیز، مدت قابل‌توجهی به طول می­انجامد تا خود را با این نقش جدید، وفق دهد. حال سؤال این‌جاست که برای ایجاد و تثبیت هویت پدری و مادری در فرزندان­مان، به چه لوازمی نیازمندیم؟ چه راهکار­هایی دیدگاه صحیح را در آن‌ها تقویت می­کند؟ ایا ممکن است سبک فرزندپروری خود ما، یکی از عوامل مخل در این مسیر باشد؟

 

سلطان لذت مادر

پدر و مادر، اولین و مهم­ترین الگوهای تفصیلی هستند که کنار فرد قرار دارند و ذهنیات و تصورات او را شکل می­دهند. این امر، درباره‌ی دیدگاهی که فرزندان در زمینه‌ی فرزندپروری پیدا می­کنند نیز صادق است. والدین راضی و شاد، این پیام را به فرزند خود منتقل می­کنند که مادر و پدر شدن، مساوی با سلطنت بر غم­ها نیست. در این راستا، سعی کنید در محیط خانواده­، بزرگ‌کردن بچه را کاری طاقت­فرسا و سهمگین جلوه ندهید. از مادر و پدر بودن، بازخوردهای مثبت مستمر به بچه­ها بدهید؛ بازخوردهای واقعی، غیرمتظاهرانه و غیرتصنعی. در بسیاری از خانواده­ها، فرزندان تنها بازخوردی که از مادرشان در زمینه‌ی والدبودن می­گیرند، گله و شکایت‌هایی‌ست که مادر در گفت‌وگویش با خود آن‌ها یا اطرافیان بیان می­کند: «همه‌ش کمبود خواب دارم، نمی­رسم یه غذای درست و حسابی بخورم، نمی­رسم یه شونه به موهام بکشم، کلاً شدم ماشین خدمت­رسان به بچه­ها»، «گذشت اون زمانی که آزاد و رها هرجا می­خواستم می­رفتم، الآن دیگه تا سر کوچه هم می­خوام برم، تا مطب دکتر هم که برم، یه نفر دنبالمه، حتی اگه همراهم نبرمش، فکرم مشغولشه، دیگه دوران آسایش تموم شد، خوشی مال دوران مجردی و بی­بچگیه!»، «لج‌بازی کن، لج‌بازی کن، حرص به دل من بده، وقتی مُردم همه می‌گن از دست این بچه‌ی چموشش مرد»، «تربیت خیلی سخته، مسئولیت بزرگ‌کردن بچه خیلی زیاده، این‌همه کتاب روان‌شناسی می­خونیم، آخرشم بچه­هامون اونی که باید درنمیان، سرنوشت­مون هم می‌شه سرای سالمندان» و... . همچنین بروز پدرها، در موارد بسیاری، یا بی­تفاوتی‌ست یا شکایت از هزینه­های بالای بچه­ها و یا دل­نگرانی برای آینده‌ی آن‌ها. به بچه­ها لذت­های پدر و مادر بودن را نشان بدهید. آن‌ها باید احساس آرامش و رضایت را در رفتارها و گفت‌وگوهای عادی شما ببینند. این‌که بزرگ‌کردن نوزاد سختی دارد؛ اما شیرینی­هایش همه‌ی خستگی را از تن مادر به­در­می­آورد؛ این‌که با حضور فرزندان، کانون خانواده چقدر گرم­تر شده است؛ این‌که همراه با رشد آن‌ها، شما نیز رشد کرده­اید و این فرصت را تحت شرایط دیگری به آسانی نمی­یافتید؛ این‌که تربیت فرزند، این قابلیت را به شما داده تا تأثیر مثبت بر یک نسل و جامعه بگذارید و البته باقیات‌الصالحاتی برای خود فراهم کنید و... . البته لازمه‌ی این‌که نمود ناخودآگاه شما احساس رضایت و خوشی باشد، این است که حقیقتاً نگرش‌تان به فرزندپروری مثبت باشد و آن را یک سختی بی­پایان قلمداد نکنید.

ما همه با هم هستیم!

در قرون متمادی، فرزندآوری یک ارزش بلامنازع بوده است؛ اما در دوران اخیر، این ارزش تاحدی رنگ باخته و ارزش­های اجتماعی دیگر، گوی سبقت را از آن ربوده­اند. متأسفانه در برخی از اجتماعات، این ارزش قدیمی به ضدارزش نیز بدل شده است! البته در کشور ما، علاوه بر تأثیرات نظام ارزشی جهان مدرن، سیاست­های دولتی در قبال جمعیت نیز، در این زمینه مؤثر بوده­اند. در این پس­زمینه‌ی اجتماعی، لازم است تا ما یاورانی ارزشی برای خود و فرزندان‌مان بیابیم. سعی کنید با فرزندتان در گروه­های اجتماعی و موقعیت­هایی قرار بگیرید که نگاه مثبتی به فرزندآوری دارند و آن را تحسین می­کنند. قرار نیست در این جمع­ها، صحبت مستقیمی در این باره صورت بگیرد؛ همین کافی‌ست که در پس‌زمینه‌ی ذهن بیشتر افراد آن مجموعه، چنین نگاهی وجود داشته و تاحدی بروز عملی یافته باشد. مهمانی خانوادگی، دورهمی دوستانه، مسجد و هیأت، فضای بازی و دیگر اماکنی که با کودک‌تان در آن‌ها حضور پیدا می­کنید، می­توانند مبتنی بر این جهت­گیری انتخاب شوند. هرچند طبیعی‌ست که ما نمی­توانیم همه‌ی موقعیت­های حضورمان را مبتنی بر ترجیحات­مان انتخاب کنیم، خوب است به این نکته توجه کنیم و محیط پیرامون ما خالی از چنین جمع­هایی نباشد.

استراتژی قربان صدقه!

وقتی مادر با عشق، حیرت و هیجان به نوزادان توجه می­کند، پیام مثبتی از این رفتار به فرزندان او منتقل می‌شود. سعی کنید به بچه­ها و نوزادانی که در مکان­های مختلف می­بینید، توجه کنید. به آن‌ها ابراز علاقه نمایید. زیبایی­های‌شان را توصیف و در حد توان، از آن‌ها حمایت کنید. اجازه دهید فرزندتان هم در صورت تمایل خودش، به بچه­های کوچک نزدیک شود و از همراهی با آنان و محبت به آن‌ها لذت ببرد. مواظب بچه‌ی کوچک‌تر باشید؛ اما نگرانی از این‌که نکند او به گریه بیفتد یا فرزندتان نتواند به شیوه‌ی درست در آغوشش بگیرد و به‌طور کلی آسیبی به بچه­ برسد، باعث نشود تا فرصت انس با این انسان­های جدیدالعهد را از او بگیرید. برای برخی از کودکان آن‌قدر توجه به نوزاد موضوع جذابی‌ست که این کار، به یکی از بازی­های آن‌ها بدل می‌شود؛ یعنی یکی بچه می­شود و بقیه ناز و نوازشش می­کنند. بدین ترتیب بازنمایی­ای که از بچه­ی کوچک در ذهن فرزند شما شکل می­گیرد، بیشتر شیرینی­های آن خواهد بود تا بوی بد پوشک، استفراغ و گریه­های کولیکی.

سهل می­گیرم، پس هستم!

پرورش فرزند را تا جای ممکن راحت بگیرید. الگوی اسطوره­ای مادر و پدر خوب، نباید منجر به نابودی شما شود. سعی کنید ورود فرزندان به زندگی شما، به یک عارضه بدل نشود و در فعالیت­های روزمره‌تان ممزوج گردد. از رفتارهای بچه­ها، از بیماری­های­شان و از اقتضائات طبیعی سن­شان در برهه­های مختلف، در ذهن‌تان بحران­سازی نکنید. والد خوب بودن، همراه دنیایی از مسئولیت و حساسیت نیست. این‌که ما تلاش خود را برای پرورش فرزندانی سالم و متعادل بکنیم، خوب است؛ اما قرار نیست عملیاتی هراس­انگیز باشد با طوماری از دستورالعمل­های تغذیه­ای و تربیتی. وقتی ما فرزندپروری را عملیاتی تقریباً غیرممکن در چشم فرزندان‌مان جلوه می­دهیم، طبیعی‌ست که پذیرش آن در آینده برای‌شان دشوار باشد. با نوزاد هم می­شود به مهمانی رفت. سفر رفتن با کودک سه ـ چهارماهه، خود می­تواند تجربه­ای شیرین باشد. زمانی ­که در جلسه‌ی سخنرانی هستید و کودک­تان کمی سروصدا می­کند، اگر شما آرامش خود را حفظ کنید، دیگران چندان آزرده نمی­شوند. تفریح، نشاط و سرگرمی بر یک پدر و مادر موفق حرام نیست. هیچ اشکالی ندارد که وقتی نوزادتان دل­درد کولیکی­اش شروع شده، شما در حین راه بردن او، مشغول سریال دیدن باشید. مطمئن باشید شما مادر خیانت‌کاری حساب نمی­شوید! وقتی بچه‌ی شما روی لباس فرد دیگری شیر بالا آورده، وقتی هم­بازی­اش را کتک زده، وقتی در آستانه‌ی رسیدن مهمان همه‌ی پذیرایی را آردپاشی کرده، وقتی سه روز پشت سر هم فقط ماکارونی خورده و وقتی در حسرت کیف هم­کلاسی­اش بسیار گریه کرده و بدون شام به خواب رفته، دنیا به پایان نرسیده و زندگی در جریان است.

آماده­­باش!

آیا تاکنون تصویر دختربچه­ای روستایی را دیده­اید که کودکی را به پشت خود بسته و با بچه­های دیگر در کوچه بازی می­کند؟ در نسل­های پیشین بسیار عادی بود که دختری ده‌ساله، از لحاظ مهارتی در حد یک مادر واقعی، کامل عمل کند و در تروخشک‌کردن کودکان کوچک‌تر از خودش، چیزی کم از مادر نداشته باشد. او حتی این توانایی را آموخته بود که چگونه نگه‌داری از کودکان را انجام دهد تا با دیگر نقش­هایش تداخل چندانی پیدا نکند. با کودک روی کمرش بازی می­کرد، ظرف می­شست، قالی می­بافت و حتی مشق می­نوشت. فقدان مهارت کافی برای انجام امورات مرتبط با فرزندپروری، یکی از پاشنه‌آشیل­های فرزندان ما برای پذیرش نقش والد است. لازم است ما در جایگاه پدر و مادر، فرزندان­مان را در موقعیت یادگیری این مهارت­ها قرار دهیم. کسی که تجربه‌ی حمام‌بردن بچه‌ی کوچک را دارد، گاهی کودکی را خوابانده، پوشک عوض کرده، از بچه‌ی بیمار نگه‌داری نموده، با لج‌بازی­های کودک سه‌ساله سروکله زده، شیوه‌ی بازی‌کردن با بچه­ها را آموخته، تجربه‌ی گفت‌وگو با نوجوانان را دارد و... با اعتماد به نفس بیشتری پا به عرصه‌ی پدری یا مادری می­گذارد. در این روی‌کرد، جایی برای این وجود ندارد که به فرزند نوجوان‌مان بگوییم تو به هیچ‌چیز دست نزن و هیچ مسئولیتی در قبال خانواده و خواهر و برادرانت نداشته باش و فقط درس بخوان. فرزندانی که در این سنین تاحدی در مسئولیت­های بچه‌های کوچک‌تر درگیر می­شوند، هم مهارت­های‌شان افزایش می­یابد، هم طعم لذت­بخش ارتباط با کودکان را بیشتر می­چشند و هم از همه مهم­تر، مهارت جمع‌کردن فعالیت­های مختلف و به‌عبارتی، برقراری صلح بین ساحت­های مختلف زندگی یک انسان را می­آموزند. البته به یاد داشته باشید که مسئولیت دادن، باید در حد تعادل و مطابق با توانایی فرد باشد و خطاهای احتمالی، چنان توبیخ و سرزنشی در پی نداشته باشد که موجب انزجار فرزندان گردد. مثلاً بعضی از نوجوانان از این‌که مسئول گرفتن ناخن کوچک‌ترهای خانه باشند، استقبال می­کنند؛ اما همین کار برای برخی از آنان چندش­آور است.

باید توجه کرد که علاوه بر داشتن مهارت­­های مستقیم فرزندپروری، پرورش برخی صفات اخلاقی و مهارت­های عمومی نیز، لازمه‌ی تقویت هویت والدگری در فرزندان است؛ برای مثال، روحیه‌ی مسئولیت­پذیری، قدرت تصمیم­گیری، توانایی مدیریت بحران، روحیه‌ی دگردوستی، لذت‌بردن از محبت‌کردن و گره­گشایی و... .

والد، انسان است

سبک فرزندپروری طاقت­فرسا که دستورالعمل­های زیادی برای پدر و مادر دارد، عموماً مانع می­شود که والدین، به‌ویژه مادر بتوانند جایی برای دیگر جنبه­های وجودی­شان باز کنند. این سبک، هم پدر و مادر را رنجور می­کند و هم مشاهده‌ی این رنجوری، پی‌آمدهای منفی برای فرزند شما دارد. کمال­گرایی در مادری و پدری را کنار بگذارید و سعی کنید والدینی خوب باشید؛ نه همه‌چیز تمام! بگذریم که اساساً همه‌چیزتمام‌بودن ممکن نیست. در این صورت شما می­توانید برای رشد و شکوفایی استعدادهای‌تان، زمانی را اختصاص دهید و بر دانش و مهارت فردی­تان نیز بیفزایید. فرزندتان نباید احساس کند که شما هرچه داشته­اید، در طبق اخلاص مادری­تان گذاشته‌اید و اکنون اگر مادربودن را از شما بگیرند، هیچ بُعد درخشنده‌ی دیگری ندارید. طبیعی‌ست که در آغاز راه مادری، بیشتر زمان شما صرف پرورش فرزندان بشود؛ اما تلاش کنید تا در دشوارترین برهه­ها هم، آب‌باریکه‌ای از وقت برای رشد و تعالی خودتان و پرداختن به علایق و توانایی­های شخصی­ اختصاص دهید. ممکن است شما ادامه‌تحصیل را انتخاب کنید، یا شرکت در یک دوره‌ی آموزش مجازی را، یا انجام یک کار هنری، یا افزایش مهارت در آشپزی، یا اشتغال به شغلی پاره‌وقت و همراه با دورکاری، یا مشارکت در فعالیتی خیریه و عام‌المنفعه و یا هر کار دیگری. مهم این است که کار ویژه‌ی خودتان را در گوشه‌وکنار والدگری­تان حفظ کنید.

از کوزه همان برون تراود

یادمان باشد که نظام ارزشی ما به‌طور ناخودآگاه، بر اطرافیان و به‌ویژه فرزندان‌مان اثر می­گذارد. هرچه به زبان از ارزشمندی و جایگاه والای پدری و مادری بگوییم، مادامی­ که این حقیقت در ذهن و دل ما رسوخ نکرده باشد، بین مجموعه‌ی گفتارها و اعمال‌مان ناهماهنگی دیده می­شود؛ براین مثال برخی از خانواده­ها تا مدت زیادی، با ازدواج فرزندشان موافقت نمی­کنند که در حال تحصیل دانشگاهی‌ست یا اگر متأهل شده باشد، او را تشویق می‌کنند که فرزندآوری را به تعویق بیندازد، تا بتواند مسیر تحصیل را با فراغت ادامه دهد. این رفتار در دل خود، پیامی بدین مضمون دارد که موفقیت تحصیلی، بر موفقیت خانوادگی و پذیرفتن نقش­ مادری و پدری ترجیح دارد و با یک‌دیگر منافات دارند. یا هنگامی که به تحلیل رفتار دیگران می­پردازیم نیز، ممکن است چنین پیام‌هایی را به فرزندمان منتقل کنیم: «خبر داری فلانی دکتری قبول شده؟ البته استادش گفته تا آخر دوره نباید بچه‌دار بشه. سخته؛ اما بالأخره بعدش وقت داره برای بچه‌دارشدن. خوبه مثل بهمانی با لیسانس دانشگاه فلان نشست تو خونه، هی پشت هم بچه آورد، هیچ خیری هم از مدرکش ندید؟ خوب چه فایده از این درس خوندن؟ نه ادامه‌تحصیلی، نه شغلی!»