نوع مقاله : گزارش
موبایل و تبلت و قربانیکردن دوران کودکی
نعمتالله سعیدی
واقعیت این است که تابستانها هوا گرم میشود و زمستانها سرد. بعضیها از گرمای تابستان بدشان میآید، بعضیها از سرمای زمستان و بعضیها از هر دو؛ اما آیا کسی را سراغ دارید که بگوید من با گرمای تابستان یا سرمای زمستان مخالفم یا موافق؟ موافقت و مخالفت با واقعیتهایی مثل گرمای تابستان و سرمای زمستان و اشعهی ماورای بنفش و انفجارات عظیم سطح خورشید، معنا ندارد. پدیدههایی مثل موبایل و تبلت نیز، امروز دیگر وجود دارند و همینگونهاند. بنابراین در نخستین گام میخواهم عرض کنم موافقت و مخالفت با موبایل و تبلت، خیلی معنا ندارد، که اینها نیز، دیگر جزو واقعیتهای زندگی معاصر هستند.
بهجای موافقت و مخالفت با واقعیتهای زندگی، باید ابتدا آنها را پذیرفت و سپس با تلاش، چارهای برایشان اندیشید. مثلاً گرمای تابستان را باید با کولر چاره کرد و سرمای زمستان را با بخاری. واقعیتهای زندگی، همان مقدرات زندگانی ما هستند. با مقدرات زندگی و سرنوشت، نه میتوان جنگید و نه میتوان دستبسته تسلیمشان شد. پدیدههایی همچون موبایل و تبلت را نیز، دیگر نمیتوان انکار کرد؛ همانطور که دیگر خیلی وقت است چیزهایی مثل تلویزیون، اتومبیل، یخچال و... وارد زندگیهای ما شدهاند. بنابراین اجمالاً باید خود «گزینهی حذف» موبایل و تبلت را از زندگی کودکانمان، حذفشده فرض کنیم.
همانطور که گفتیم، این حرف بهمعنای پذیرش بدون چونوچرای موبایل و تبلت نیست؛ وگرنه ممکن است در سالهای نهچندان دور، عمل آرتروز گردن و ستون فقرات نیز مثل جراحی دماغ، پدیدهای عادی و مرسوم باشد. خلاصه، بنا بر دلایل فراوان، ممنوعکردن فضای مجازی، جز برای طیف بسیار محدود و معدودی از کودکان جوامع معاصر (از جمله جامعهی ایرانی)، خیلی ممکن و مقدور نیست؛ یعنی موضوع، استفادهکردن یا نکردن از اینها نیست؛ بلکه «چگونه استفادهکردن» است که موضوعیت دارد.
ظاهراً در جامعهی معاصر ایرانی، کمی اوضاع تفاوت نیز دارد؛ یعنی گویا کار به جایی کشیده که اگر کودکان را از فضای مجازی محروم کنیم، آنوقت ما بزرگترها از چه کسی نسخههای جدید فیلترینگ را بگیریم؟ یا آنوقت چه کسی بناست تلگرام ما را آپدیت کند؟ چه کسی بناست بیاید و ببیند که این اینستاگرام لعنتی، چرا بالا نمیآید؟ یا چطور باید فهمید که حافظهی تلگرام کی پر شده است؟ اگر کودکان ما تبلت و موبایل نداشته باشند، ما بزرگترها از کجا بفهمیم که چه برنامههایی با ویندوز قابل اجرا نیست و مخصوص اندروید است؟ چند درصد از ما بزرگترها بلدند با اینترنت قبض آب و برق خانه را پرداخت کنند؟ اگر کودکان نبودند، ما از کجا میفهمیدیم که فرق ایمیل با جیمیل چیست؟ یا عکس پروفایل را باید چطور ویرایش و جایگزین کرد؟
خلاصه اگر اوضاع به همین منوال پیش برود، چند وقت دیگر صورتمسئله عوض خواهد شد؛ یعنی آنوقت این کودکان ما هستند که باید تصمیم بگیرند آیا فضای مجازی برای ما بزرگترها واقعاً مناسب است؟ به عبارت دیگر، بسیاری از مشکلات مربوط به فضای مجازی کودکان را باید در فضای واقعی و واقعیتهای دنیای ما بزرگترها جستوجو کرد. اگر کودکان تبلت نداشته باشند، مادرها چطور وقت میکنند که تعداد لایکهای آخرین پست خود را در اینستاگرام بشمارند و سپس شروع به تحقیقات گسترده و دقیق کنند که کدامیک از فالوئرها، هنوز آنها را لایک نکرده و دقیقاً چرا و چه باید کرد که چنین چیزی دوباره تکرار نشود؟ بگذریم.
1. امروز فضای مجازی دیگر خیلی هم مجازی نیست! اولاً روزبهروز ابزارهایی مثل موبایل و تبلت ارزانتر میشوند؛ تا جایی که حتی در جامعهای مثل ایران، شاید امروز هشتاد درصد مردم، قدرت خرید چنین وسایلی را دارند. کشور ما از نظر آمار مطالعه و خرید کتاب، یکی از کشورهای تهجدولیست؛ اما از نظر میزان استفاده از اینترنت، جزو کشورهای ردهبالای جهان هستیم؛ یعنی طبق آمارها، ایرانیان روزی دو دقیقه هم مطالعه نمیکنند؛ اما درصد بسیار بالایی از مردم، روزی سه ساعت در فضاهای مجازی حضور دارند، لایک میدهند و لایک میگیرند... .
2. فرایند یادشده، بهتدریج نرمافزارهایی مثل اینستاگرام و تلگرام را به کوچه، محله و خیابانهای شهر بدلکردهاند و میدانیم مفهومی مثل کوچه، دهها سال است که از زندگی ما ایرانیها ـ بهویژه بچهها ـ کنار گذاشته شده است؛ یا بافتهایی مثل محله، دیگر در بسیاری از کلانشهرها وجود ندارند. همچنین اگر چیزی بهنام مدرسه و همکلاسی وجود نداشت، دیگر هیچیک از کودکان ما بچهمحل نداشتند.
3. در این مجال کوتاه، فرصت بحثهای مفصل فلسفی را نداریم؛ اما اجمالاً باید یادآوری کرد که دیجیتالیبودن یک دنیا، دلیل مجازیبودن آن نمیشود. جهان واقعیت خارجی، فارغ از ذهن ما نیز وجود دارد؛ اما نباید فراموش کرد جهان واقعیتی که ما میبینیم، فقط در ذهن ماست. برای مثال برخی از فیزیکدانان معتقدند که مفهومی بهنام زمان، ممکن است فقط در ذهن ما وجود داشته باشد؛ یعنی عملاً در جهان خارج چیزی بهنام دیروز، امروز و فردا نداریم. البته در اینجا منظور خودآگاهی ذهن دربارهی زمان است؛ زیرا ذهن و زمان، ارتباط مستقیمی با یکدیگر دارند و بدون وجود زمان، ذهنی نیز وجود ندارد و شاید برعکس. خلاصهی اصل مطلب این است که تمام همین دنیای مثلاً واقعی نیز، باید از صافی «ذهن» ما عبور کند... .
4. الغرض، برخی از وجوه فضای مجازی، اتفاقاً کاملاً واقعیست. پیش از این مثلاً در محلهای، تعداد افراد ناباب مشخص بود و والدین میتوانستند بر روابط فرزندان با این افراد نظارت داشته باشند؛ اما در فضای مجازی، چنین نظارت و کنترلی، نه خیلی میتواند وجود داشته باشد و نه اساساً ممکن است. امروز کودکان ما ـ حتی قبل از رسیدن به سن ورود به مدرسه ـ میتوانند با بسیاری از تصاویر و مفاهیم مبتذل و مستهجن در همین فضای مجازی آشنا شوند و به این ترتیب با وجود فضای مجازی، برخورد کودکان با افراد ناباب و افکار فاسد، تقریباً قطعیست؛ از آشنایی با انواع مواد مخدر گرفته تا مسائل ریز جنسی. ما باید بسیار خوشباور باشیم که فکر کنیم کودکانمان وارد چنین فضاهایی نمیشوند.
۵. حذف فضای مجازی از زندگی کودکان، تقریباً ناممکن است. برای مثال امروز بسیاری از والدین، خودشان برای فرزندشان موبایل میخرند و تأکید دارند که این موبایل، همیشه همراه آنان باشد (برای اینکه بتوانند با آنها تماس بگیرند و از سلامتیشان مطمئن شوند). از طرف دیگر احتمال دارد تا چند وقت دیگر، پیداکردن گوشیهای موبایلی که نتوانند به اینترنت متصل شوند، ناممکن شود. شاید نخستین راهکاری که به فکر بسیاری از والدین میرسد، ایجاد محدودیت در ساعتهای اتصال به اینترنت است؛ در صورتی که باید دقت کنیم مشکل اصلی، کیفیت اتصال به فضای مجازی است، نه کمیت آن. آیا شما والدینی را سراغ دارید که به فرزندشان بگویند حق نداری روزی دو ساعت بیشتر با قاچاقفروشها و افراد بزهکار ارتباط داشته باشی، و با ایجاد چنین محدودیتی، خیالشان راحت شود؟
۶. در دنیای واقعی ارتباطگرفتن، دوستشدن و دعواکردن با دیگران، فرایندی زمانبر است. مثلاً گاهی ماهها و سالها طول میکشد که کودک، دوستی صمیمی گیر بیاورد و در طول زمان، روابط آنها مستحکمتر شود. در دنیای واقعی، افراد مجبورند با ویژگیهای شخصیتی دیگران کنار بیایند تا بتوانند رابطهی خود را با آنان حفظ کنند؛ اما در فضای مجازی، چنین الزامی وجود ندارد. افراد بهسرعت با یکدیگر آشنا میشوند یا با کمترین مشکلی، از گروهی لفت میدهند. اجمالاً میخواهم عرض کنم که از نظر روابط اجتماعی، نخستین و مهمترین خطر فضای مجازی، تشدید انزوای افراد و بحران تنهاییست. ارتباطهای فضای مجازی، در بهترین حالتهای خود نیز، بخش کوچکی از ماهیت وجودی نیاز ما به ارتباط جمعی را پوشش میدهند و این، همان چیزیست که عصر ارتباطات را به دوران تنهایی و غربت نسلهای بشری بدل کرده است.
۷. درمجموع فضای مجازی را میتوان شمشیری دولبه دانست. امروز بهترین آثار نویسندگان بزرگ، مقالات علمی، کتابهای افرادی چون استاد مطهری یا بهترین تفسیرهای قرآن و حدیث نیز، در فضای مجازی وجود دارند. بنابراین نباید فراموش کنیم که تولید و توزیع محتوای سالم و مفید، نخستین راهکار مورد نیاز ماست. مثلاً حتی همین بهترین نقدهای فضای مجازی نیز، در خود همین فضا وجود دارند. اینترنت میتواند بهترین فضا برای انجام تحقیق، پژوهش و مطالعهی کودکان ما باشد؛ اگرچه نباید فراموش کنیم که این نگاه اخیر، میتواند بهشدت یک ایدئالگرایی غیرمنطقی باشد؛ وگرنه کارکرد طبیعی و معمولی فضای مجازی، در راستای سرگرمی و ابتذال است. بنابراین فضای مجازی بهصورت بالقوه، خطری واقعی برای کودکان ماست؛ مگر اینکه خلافش ثابت شود.
۸. بخش خصوصی در اکثر مناطق دنیا، بخشیست بسیار معدود ، دلالصفت، سودجو، بیرحم و فرصتطلب. بیشتر شرکتهای اینترنتی، دنبال منافع شخصی خودشان هستند؛ یعنی حتی خیرخواهانهترین رفتارهای این شرکتهای خصوصی نیز، در درجهی نخست، در راستای حفظ منافع مالی و مادی آنان است. معمولاً سرمایهداران بخش خصوصی، یکهزارم نگرانیهایی را که برای منافع و اموال خود دارند، برای منافع عمومی جامعه ندارند. بنابراین از یک شرکت اینترنتی یا صاحب یک اپلیکیشن، نمیتوان انتظار داشت که نگران وضعیت فکری و فرهنگی کودکان ما باشد. با این حساب کنترل و نظارت بر فضاهای مجازی، در درجهی نخست وظیفهی دولتهاست و بسیاری از دولتهای جهان نیز، همین کار را میکنند؛ اما در کشور ما بنا بر دلایل سیاسی بسیاری که مجال طرح آنها در اینجا نیست، برخی از دولتها خودشان نقش و ژست اپوزوسیون دارند و بخش عمدهای از تعداد آرا و هواداران خود را، مدیون همین فضای ناسالم مجازی هستند. خلاصه در کشور ما بهبهانهی مزخرفات دهنپرکنی مثل آزادی بیان، حاکمیت نمیتواند نظارت چندانی بر فضاهای مجازی داشته باشد؛ مگر اینکه مطالبهی این موضوع، در افکار عمومی فراگیر شود؛ وگرنه خلاصهی ماجرا از این قرار است که در فضاهای مجازی، سنگ را بستهاند و سگ را رها کردهاند.
۹. اگر با همین بیان اجمالی سراغ راهکارهای ماجرا برویم، نخستین موضوع، راهکاری سیاسیست و راهکارهای سیاسی، بستگی مستقیمی به افکار عمومی دارند (اگرچه افکار عمومی نیز از سوی همین صاحبان رسانه مدیریت میشوند). اینترنت، فضایی عمومیست و در بخش عمومی، این دولتها هستند که میتوانند کنترل و نظارت مؤثر و واقعی داشته باشند؛ از الزام به تولید اپلیکیشنهای مناسب و حمایت از آنان گرفته، تا تولید محتوا. اینها مواردیست که نیاز به نقشپذیری جدی و فعال دولتها و نهادهای فرهنگی دارد.
متأسفانه هنوز مردم ما چنانکه باید، متوجه وجوه مردمسالارانهی این نظام نشده و نمیدانند که بخش عمدهای از مقدرات این جامعه، به دست خود آنان شکل میگیرد. این ما هستیم که با هر انتخاب سیاسی (از نمایندگان مجلس و شوراها گرفته تا ریاستجمهوری)، سیاستهای خرد و کلان یک نظام را تعیین میکنیم. برای مثال، نباید فراموش کنیم که تبعات منفی فضاهای مجازی در کشورها و فرهنگهایی مثل ما، بهمراتب شدیدتر است (چون مصرفکنندهی ابزارهای جدید هستیم، نه تولیدکنندهی آنها. پس نمیتوانیم از سازندگان این وسایل توقع داشته باشیم متناسب با هویت فرهنگی ما عمل کنند).
بنا بر همین دلایل، امروز خود خانوادهها مجبورند که نقش فعالتری در این زمینه داشته باشند. مثلاً هر یک از ما، باید از خود بپرسد که در صورت حذفشدن موبایل و تبلت از زندگی کودکانمان، چه چیزهایی باید جایگزین آنها شود؟ کودکان خانوادههای تکفرزند، در ساعات طولانی اوقات فراغت خود باید چه کنند؟ آنها قطعاً به ارتباط نیاز دارند؛ در صورتی که ما بزرگترها، شاید روزی ده دقیقه هم حاضر نباشیم برای آنان مستقیم وقت بگذاریم. آیا وقتی برای جشن تولد کودکمان تبلت جدیدی میخریم، نگران مهرههای گردن و ستون فقرات او هستیم؟ روزی چند ساعت قوزکردن روی صفحهنمایش تبلت یا موبایل، میتواند درخت چنار را هم کجوکوله کند.
ما انسانها موجوداتی اجتماعی و مدنیالطبع هستیم؛ اما سالمترین نوع ارتباطات در فضای مجازی نیز، همیشه ناقص است. فرزندان ما مجبورند دیر یا زود، در دنیایی واقعی زندگی کنند. پس باید مهارتهای لازم برای همین دنیای واقعی را نیز بیاموزند. خطر فضای مجازی، مواردی بسیار مهمتر از بلوغ زودرس است. در فضای مجازی، کودک نمیتواند شرم و حیا را بیاموزد یا تحمل دیگران را یاد بگیرد و بفهمد که در بسیاری از مراتب زندگی واقعی نمیتوان بهراحتی لفت داد و از دادگاههای طلاق سردرآورد.