نوع مقاله : مادرانه
مژده پورمحمدی
عموم پدر و مادرها، بهطور طبیعی مایلاند که فرزندانشان متحمل سختی و تنگنا نشوند و اسباب عافیت و راحت برای آنها فراهم باشد. این گرایش طبیعی، در حالت کلی مثبت است و موجب بقا و رشد فرزندان میشود؛ اما اگر والدین بخواهند فرزندانی متعادل پرورش دهند، باید تلاش کنند تا این گرایش را بهقدر تعادل اعمال کنند و نگذارند که با افراط یا تفریط در بروز این حس، فرزندانشان دچار رفاهزدگی یا احساس کمبود و حقارت گردند. آسیبی که در نسل امروز بیشتر به چشم میآید، غرقشدن فرزندان در رفاهیست که خانواده برای آنها فراهم میکند و این موضوع، لزوماً ارتباطی با سطح مالی خانواده نیز ندارد. یکی از دغدغههای جدی برخی از والدین، این است چگونه فرزندانی تربیت کنیم که متکی به نفس باشند، شیرینی تحمل سختیها و پذیرش رنجها را چشیده باشند و بتوانند برای رسیدن به خواستهها و ماندن بر سر آرمانهایشان، استقامت و صبوری به خرج دهند.
درد بیعشقی!
شاید برای برخی از پدر و مادرها این سؤال مطرح باشد که چرا ایجاد رفاه بیش از حد برای فرزندان، مذموم است و رفاهزدگی واژهای با بار منفیست؟ فرزندی که اینقدر برای ما عزیز است، چرا سر تا پایش را طلا نگیریم و لای پر قو بزرگش نکنیم؟ در پاسخ باید گفت که یکی از تبعات منفی رفاهزدگی، بیتفاوتی به نعمتها و عادیشدن آنهاست؛ لذتنبردن از داشتهها، ذوقنکردن از دستآوردها، دچارشدن به آرزوهای دور و دراز یا حتی بیآرزو شدن. کودکی که از ابتدای بازکردن چشم، همهچیز را مهیا دیده و هرچه را خواسته با اندک فاصلهای پاسخ گرفته، داشتههایش برای او ارزشی ندارند و بهمرور، هیچ هدیهای شادش نمیکند، هیچ تشویقی برای او کارآمد نیست و هیچ خواستهای برایش ارزش تلاش و تکاپو ندارد. روبهرونشدن با سختیهای طبیعی زندگی، منیت و خودخواهی را در افراد بالامیبرد. فرد همواره در فکر تمایلات و خواستههای بیپایان خویش است و آمادگیای برای مسئولیتپذیری، صبوری، همدلی، درک متقابل و شاکربودن کسب نکرده است. ناگفته پیداست که چنین انسان ضعیفی، نمیتواند در جبههی حق قرار بگیرد. او مقاومت همراه با لذت و رضایت در لحظات سخت زندگی را نیاموخته است.
ای خواهشی که خواستنیتر ز پاسخی!
یکی از محورهای بحث رفاه، نحوهی پاسخگویی به خواستهها و نیازهای کودکان است. پدر و مادر میتوانند براساس میزان حقیقی یا کاذببودن یک نیاز و میزان فوریت آن، دربارهی نحوهی پاسخگویی به آن، تصمیمگیری کنند. گاهی باید پاسخی کامل و سریع برای کودک آماده کرد؛ همچون زمانی که کودک بسیار گرسنه است. گاهی میشود پاسخ را به تأخیر انداخت؛ برای مثال کودک طلب کفش جدید میکند و کفش قبلی او هم نسبتاً فرسوده شده است. والدین میتوانند بعد از مدتزمانی، این خواسته را تأمین کنند؛ اما در مواردی، کودک خواهان چیزیست که آثار سوء فرهنگی دارد یا از توان مالی خانواده خارج است و یا بهتازگی خریدهایی برای او انجام شده و خواستهی کنونیاش، ضرورتی ندارد. در این موارد، پدر و مادر باید به شیوهای صحیح، درخواست کودک را رد کنند. خوب است که والدین دربارهی خواستههای کودک، با بیتفاوتی برخورد نکنند و حتی اگر خواستهای را نابجا میدانند، با خود بیندیشند که کدام مسیر غلط تربیتی یا کدام غفلت، موجب شده تا اکنون فرزندشان، چنین درخواستی از آنها داشته باشد. باید دقت داشت که گاهی کودک، مطالبهای دارد که به لحاظ زیستی به آن احتیاجی ندارد و به لحاظ روانی نیازمند است؛ مانند کودکی که داشتن فلان اسباببازی گرانقیمت، آرزوی عمیقش شده و یا کودکی که مدتهاست دوست دارد رفتن به رستورانی خاص را تجربه کند. ما میتوانیم گاهی پیش از آنکه فرزندمان بر سر خواستهاش اصرار بورزد، خود برای رفع آن پیشقدم شویم تا دچار احساسات منفی نگردد. البته در پاسخ به خواستههای کودکان، باید مواظب باشیم که در دور باطلی نیفتیم؛ چراکه انتهایش همچون سراب است و هرگز رضایت و شادمانی را به ارمغان نمیآورد. در این دور باطل، ما به اشتباه فکر میکنیم که اگر به نیاز کودک پاسخ دهیم، او به شادمانی و رضایت میرسد؛ اما بلافاصله پس از این پاسخ، نیاز بعدی سربرمیآورد و همینطور سلسلهدرخواستهاست که پایانی ندارد. معمولاً مشکل در جای دیگریست و کودک نیازی عاطفی ـ روانی دارد؛ اما والدین به اشتباه میخواهند با پاسخ مادی، آن را جبران کنند.
فرمایش به روی چشم!
وقتی از رفاهزدگی حرف میزنیم، مجموعهی عوامل مختلفی را باید کنار هم ببینیم. یکی از این موارد ـ چنانکه بحث شد ـ مدیریت نادرست نیازها و خواستههای فرزندان است؛ وضعیت کودکانی که خواستههایشان عموماً بدون هیچ تلاشی از جانب آنها و بلافاصله اجابت شده است. موقعیتی را تصور کنید که مادر بهتنهایی، سفرهی غذا را آماده کرده و اکنون در حین غذاخوردن، فرزندان مدام مادر را مورد خطاب قرار میدهند: «مامان! لیوان کمه»، «مامان، نوشابه نداریم؟»، «مامان! قاشق برای سالاد»، «مامان! تهدیگ» و مادر پیوسته در حال رفت و آمد است تا تقاضاهای فرزندانش را جوابگو باشد. یا حال و روز خانوادهای که هر روز با درخواست جدیدی از سمت فرزندشان روبهرو هستند و پیوسته باید در پی تهیهی لیستهای خرید او باشند، چه کوچک و چه بزرگ؛ از یک اسباببازی یا لوازمالتحریر ساده گرفته تا تبلت، پلیاستیشن و لباسهای گرانقیمت.
ور نَبُود مشربه از زر ناب!
جنبهی دیگر این موضوع، سبک زندگی تجملاتی و برتریطلبانه است؛ هدیههای گرانقیمت، لباسهای مارک، غذاخوردن در رستورانهای لوکس، تفریحات و سرگرمیهای بالاتر از سطح عرف. پدر و مادر باید دقت داشته باشند که حتی اگر وضعیت مالی خانواده اجازهی چنین شیوهی زیستی را به آنها میدهد، این سبک زندگی بدون تجربهی محرومیت و تحمل ناکامی، نتیجهی تربیتی مطلوبی در پی ندارد. البته پرواضح است که آنچه مهم است، منظومهی سبک زندگی یک خانواده است و بعضاً رفتارها در آن، یکدیگر را جبران و خنثا میکنند؛ برای مثال اگر خانوادهای پالتوی گرانقیمتی برای فرزندش خرید که جنس خوبی دارد، ظاهرش تجملاتی نیست و میتوان مدت طولانی و حتی برای فرزندان بعدی هم استفاده کرد، این خرید احتمالاً آسیبزا نیست.
اولین مربیها
یکی دیگر از قطعات این پازل، سبک رفتاری والدین و نحوهی مواجههی آنها با جهان پیرامون است. مادری که به اسراف حساس است و مصرف خانواده را طوری مدیریت میکند که به بهینهترین وجه از مواد و لوازم استفاده شود، پدری که پیش از دورانداختن اشیای معیوب و مستعمل به فکر تعمیرشان است، مادری که تنها در صورت احتیاج خرید میکند، حتی اگر کالایی ارزانقیمت به او عرضه شده باشد، پدری که رفتوآمد با خانوادههای مستضعف را کسر شأن خانوادهی خود نمیداند و...، درسهای خوبی از زندگی همراه با قناعت، تلاشگری و نوعدوستی به فرزند خود میدهند.
نان گندم در دست مردم!
گاهی نشست و برخاست با خانوادههای بسیار مرفه، کودک را به تنوعطلبی و ریخت و پاش متمایل میکند. اگر والدین خود مقهور سبک زندگی این افراد نشوند و در جمع خانوادگیشان از جذابیت زرق و برقهای چنین زندگیای سخن نگویند و رفتارشان در برابر خانوادههای فقیر و غنی علیالسویه باشد، به این تمایل مقطعی کودکان دامن زده نمیشود.
ناقص زیباست!
از دیگر ریشههای ایجاد خوی عافیتطلبی در فرزندان، شخصیت والدین آنهاست. برخی از پدر و مادرها، شخصیتی وسواسی و کمالگرا دارند. آنها نمیتوانند کارها و وظایف خانه و زندگی را به فرزندان خود محول کنند؛ چراکه قوانین و چارچوبهای ذهنی سخت و غیرمنعطفی دارند و هرکسی نمیتواند از پس عمل به آنها برآید. این پدر و مادرها، خود دائم در حال فعالیت هستند تا استانداردهای بالایشان را در همهچیز عملیاتی کنند؛ اما اجازهی فعالیت، آزمون و خطا و تلاش به فرزندانشان نمیدهند. در نتیجه فرزندانی متوقع، کممهارت، نازپرورده، وابسته و طلبکار پرورش میدهند که اعتمادبهنفس انجام هیچ کاری را ندارند و نمیتوانند در برابر تندبادهای روزگار از خود مقاومت نشان دهند.
شور شیرین
گاهی گل هندوانه را به فرزندتان بدهید و گاهی آن را به عدالت تقسیم کنید. گاهی رأی و نظر او را در دستور کار قرار دهید، گاهی برخلاف میلش عمل کنید و صلاحدید خود را در پیش بگیرید. گاهی اول برای او خرید کنید و گاهی خرید برای پدر یا مادر را اولویت بدهید. اجازه دهید هم بداند که دوستش دارید و هم بفهمد که همیشه بر دیگران ترجیح ندارد. به او فرصت دهید تا لذت تلاش برای رسیدن به خواستهها و بهرهمندی از دسترنج خودش را بچشد؛ برای مثال در فرصتهای فراغت، کیک خانگی یا شربت سنتی درست کند و در پارک بفروشد. با چرخ خیاطی سرویس آشپزخانه بدوزد و به زنان فامیل هدیه دهد و یا به آنها بفروشد. معرق و خراطی بیاموزد و گاهی برای هدیهدادن به فامیل، شما تابلوهای او را بخرید و به دیگران کادو بدهید. مغازهها و کارگاههایی را شناسایی کنید که محیط سالم دارند و در ایام تابستان، او را برای مهارتآموزی، کسب درآمد و مواجهه با ناملایمات طبیعی زندگی، برای شاگردی یا دستیاری به این مکانها بفرستید. در مواقعی که شرایط فراهم است، با وسایل نقلیهی عمومی در شهر جابجا شوید و همیشه خودروی شخصی یا آژانس را برای رفت و آمد انتخاب نکنید. جابجایی با این وسایل علاوه بر آسودگی کمتر، هنگام استفاده از آنها فرصت خوبی فراهم میشود تا گذشتن از خود و اولویتدادن به بزرگترها و ناتوانان را از شما بیاموزد. با کوهنوردی و طبیعتگردی، به فرزندتان طعم سختیهای شیرین و خوشعاقبت را بچشانید. دستهجمعی به اردوی جهادی بروید و بهرهمند شوید از آثار تربیتی آنچه فرزندتان در آنجا میبیند و آنچه با دیگران انجام میدهد. با هم برای سرکشی به خانهی ایتام و نیازمندان بروید و اجازه دهید تا از نزدیک، حقیقت فقر و استضعاف را درک کند. گاهی موقعیتهایی خلق کنید که همهچیز در آن بر وفق مراد نیست و لازم است افراد با بعضی کاستیها سازگار شوند؛ برای مثال در گردشی خانوادگی یا دوستانه، غذا بهاندازهی کافی همراهتان نباشد، یا محل استقرارتان در سفر امکانات کامل نداشته باشد و یا گاهی غذای معمول برای یکی از وعدههای روزانه در خانه موجود نباشد و همه خوراکی بسیار سادهای بخورند.
بر مسیر تعادل
بسیار مهم است که نتیجهی تلاش شما برای پرهیز از رفاهزدهشدن فرزندتان، به آسیب دیگری نینجامد که همانا ایجاد عقدههای روانیست. پایبندی به اصل تعادل، در اینجا نیز مثل همهجا، بسیار حائز اهمیت است. شخصیت و روحیات فرزندتان را در نظر بگیرید و براساس آن برایش تدبیر کنید. ممکن است یک میزان از سختی، بچهای را در هم بشکند و بچهی دیگری را شکوفا سازد. فرزندی که ظرفیت سختی زیاد یا ناگهانی را ندارد، در صورت رفتار نسنجیده والدین، ممکن است در آینده به این سبک تربیتی برای فرزندانش برسد که هرچه خواستند فراهم کنم تا حسرت هیچچیز به دلشان نماند؛ اما فرزند دیگری که مستعد دستوپنجه نرمکردن با دشواریهاست، خود نیز در آینده تصمیم میگیرد تا فرزندش را غرق در رفاه و آسایش نکند و او را نازپرورده بارنیاورد؛ بنابراین باید تفاوتهای فردی افراد را لحاظ کرد و آهستگی و پیوستگی مسیر را بهگونهای تنظیم کرد که آسیبهای تربیتیای همچون خیالپردازیهای مخرب، دزدی، احساس حسرت، حسادت و... در فرزندان ایجاد نشود.