روی تشک زندگی

نوع مقاله : مادرانه

10.22081/mow.2018.65933

مژده پورمحمدی

 

«داره می‌ریزه، داره می‌ریزه»، «بده من برات بیارم که نشکنه»، «آی، دست‌تو نبری. اصلاً بده خودم»، «تو هنوز مهارت نداری، بده من زود تمومش کنم»، «چرا اینو بهشون گفتی، نمی‌خواستم باخبر بشن. کلاً از این به بعد تلفن رو بده خودم جواب می‌دم»، «برنامه­ریزی بلد نیستی که، همیشه من مجبورم برای همه‌ی کارات تدبیر کنم» و...

ما قهرمان‌های انجام هر کاری به بهترین وجه‌ایم؛ سریع، کامل، باکیفیت. این قبول! حالا اگر بخواهیم این ژن قهرمانی در نسل‌مان باقی بماند، چاره‌اش چیست؟ تذکر مدام به بچه‌ها، نگذشتن از هیچ اشتباهی، دخالت در هرکاری که می‌کنند و برعهده‌گرفتن صفر تا صد مسئولیت همه‌چیز، برای آن‌که نتیجه عالی دربیاید؟ این‌طوری پیش برویم، نتیجه چیزی جز یک نسل‌کُشی تمام‌عیار نیست! نسلی که در المپیک همه‌چیز تمام‌بودن، از آخر اول می‌شود و البته طلب‌کار، غرغرو و راحت‌طلب هم هست. تازه اگر عمرمان به دنیا بماند، برای دیدن نتیجه‌ی رفتارهای‌مان. این‌طور که ما در مسیر زندگی پاتیناژ می‌رویم، خیلی زود از پا درمی‌آییم و آن‌همه کمال، جمال و جلال، دود می‌شود و می‌رود هوا.

بیایید به دیگران ـ به‌ویژه بچه‌های‌مان ـ هم، فرصت بدهیم تا در میدان‌های پهلوانی و قهرمانی، شانس خودشان را امتحان کنند. شاید یک روز توانستند به گرد پای ما برسند. باور کنیم که مهمان‌ها دلخور نمی‌شوند، اگر دخترجان زعفران روی برنج را کمی کج‌وکوله ریخته باشد. سالاد شیرازی که هر قطعه‌اش یک شکل هندسی بی‌همتاست و محتواهایش سایزبندی اسمال تا سه ایکس را پوشش می‌دهند، می‌تواند خوشمزه‌ترین سالاد دنیا  باشد. نصف لکه‌ها روی شیشه‌ی میز مانده‌اند؛ اما نصف دیگرشان که رفته‌اند. بپذیریم که درون هر انسانی، میرعمادی خفته نیست. خط معمولی فرزندمان، چیزی از ارزش‌های ما کم نمی‌کند. تصمیم پسرجان، شاید حاصل ماه‌ها کار کارشناسی یک اتاق فکر قوی نباشد؛ اما خودش گفته که مسئولیت نتایج آن را می‌پذیرد.

برای ورزیده‌شدن جان و تن فرزندجان‌ها، مربی و حریف تمرینی‌شان باشیم؛ نه رقیب همه‌چیزتمام و همیشه‌پیروز آن‌ها!