فرهنگ مستوری

نوع مقاله : گفت‌وگو

10.22081/mow.2019.66991

گفت‌وگوی تحلیلی پیام زن با استاد نصیری‌فرد، درباره‌ی حجاب اجباری و موج آزادی‌های یواشکی

مخالفان حجاب اجباری، چرا اجبار عدم پوشش در غرب را زیر سؤال نمی‌برند؟

نازلی مروت

شعارهای فمنیستیِ اوایل برقراری انقلاب را، شاید بسیاری از ما به یاد داشته باشیم؛ شعارهایی که اکنون در آستانه‌ی چهل‌سالگی نظام اسلامی، دوباره علم و رفته‌رفته به‌عنوان نمادی از آزادی زنان بدل شده است. این موج که در یک سال اخیر بیشتر از هر زمان شاهد هستیم، از چهارشنبه‌های سپید و آزادی‌های یواشکی آغاز شد و به علمک خیابان انقلاب ختم شد. هرچند اکنون مدتی‌ست که از این موج خبری نیست، نباید از آن غافل شد و باید از فرصت فرونشست این جریان برای نوسازی فرهنگی تازه استفاده کرد.

«حجت الاسلام دکتر عباس نصیری‌فرد (مدرس دانشگاه، عضو کارگروه سبک زندگی شورای عالی انقلاب فرهنگی و رئیس مجمع تبیین و ترویج تمدن نوین اسلامی)»، به شرح و بسط سرنوشت «حجاب» در چله‌ی انقلاب پرداخته است.

یکی از موضوعاتی که در چله‌ی انقلاب با آن مواجهیم، مسئله‌ی پوشش بانوان است که به چالش جمهوری اسلامی بدل شده است؛ لطفاً بفرمایید چه وجه اشتراک و التزامی بین حجاب و عفاف وجود دارد؟

حجاب و عفاف هر دو به معنی مانع و بازدارنده هستند و در فرهنگ دینی و ملی ما، وجود هر دو ضرورت دارد؛ با این تفاوت که حجاب، مانع و بازدارنده‌ی ظاهر و عفاف، مانع و بازدارنده‌ی باطن است. ما پیوسته درباره‌ی حجاب، مطالب مختلفى شنیده‌ایم؛ ولى مسئله‌ی اصلى و بنیادین، عفت است که فراتر از حجاب می‌باشد. حجاب، همان پوشش ویژه و عفت یک خصلت، بینش و منش است. حجاب می‌تواند ریایى، تحمیلى، ظاهرى یا غیراختیارى باشد؛ ولى عفت، خصلت و ارزشی اختیارى‌ست که نمودهاى گوناگونى دارد؛ از جمله عفت در نگاه، در سخن، در شهوت و... . ممکن است کسى حجاب مناسب داشته باشد؛ ولى عفت در نگاه، عفت در سخن‌گفتن یا عفت در امور جنسى نداشته باشد. این خود، نمونه‌ی حجاب بدون عفت است؛ بنابراین براى سالم‌سازى جامعه، باید دنبال عفت عمومى باشیم تا حجاب آگاهانه گسترش یابد. ناگفته پیداست که هرچه عفت درونی و باطنی بیش‌تر باشد، باعث حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر در مواجهه با نامحرم می‌شود؛ بنابراین می‌توان گفت که رابطه‌ی بین حجاب و عفاف، مانند رابطه‌ی ریشه و میوه است. در این قیاس، عفاف ریشه‌ی حجاب و حجاب میوه‌ی عفاف است.

حجاب یا پوشش؟

شاید برای رعایت مناسبات زنان و مردان در ارتباطات اجتماعی، واژه‌ی حجاب متناسب با فلسفه و مقصود آن نباشد؛ همان‌گونه که در قرآن و منابع روایی هم، برای این مقصود از این واژه استفاده نشده است.

شهید مطهری در کتاب شریف «فلسفه‌ی حجاب» می‌نویسد: «استعمال کلمه‌ی حجاب درباره‌ی پوشش زن، اصطلاحی نسبتاً جدید است. در قدیم، به‌ویژه در اصطلاح فقها، کلمه‌ی «ستر (به‌معنای پوشش)»، به‌کار رفته است. فقها چه در «کتاب الصلوه» و چه در «کتاب النکاح» که متعرض این مطلب شده‌اند، از کلمه‌ی ستر استفاده کرده‌اند، نه کلمه‌ی حجاب. بهتر این بود که این کلمه عوض نمی‌شد و ما همیشه، همان کلمه‌ی «پوشش» یا همان ستر را به‌کار می‌بردیم؛ زیرا چنان‌که گفتیم، معنی شایع لغت حجاب «پرده» است و اگر درباره‌ی پوشش استفاده می‌شود، به اعتبار پشت پرده واقع‌شدن زن است و همین امر موجب شده عده‌ی زیادی گمان کنند که اسلام خواسته است، زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بیرون نرود. پوشش زن در اسلام، این است که در معاشرت خود با مردان، بدن خود را بپوشاند و به جلوه‌گری و خودنمایی نپردازد. آیات قرآن نیز، همین معنی را ذکر می‌کنند و فتوای فقها هم، مؤید این مطلب است. ناگفته نماند که کلمه‌ی حجاب در قرآن ذکر شده است؛ اما این تعبیر فقط درباره‌ی زنان پیامبر(ص) به‌کار رفته است. تأمین مصلحت جمعی، کنترل زمینه‌های انحراف جنسی و تأمین بهداشت روانی، از جنبه‌های اجتماعی حجاب هستند.

یکی از چالش‌هایی که این روزها مسئله‌ی حجاب با آن دست و پنجه نرم می‌کند، این است که این امر را مسئله‌ای فردی و خارج از اراده‌ی جمعی می‌خواهند؛ آیا چنین چیزی برای حجاب رخ خواهد داد؟

حجاب از آن جهت که شروع و انجامش از طرف شخص است و آن را رعایت می‌کند و نیز می‌تواند تقصیر داشته باشد، یا مزایایی برای او در پی دارد، دارای جنبه‌های فردی‌ست؛ اما از این جهت که مصلحت فرد باحجاب را تأمین می‌کند و همراه با اختیار و آگاهی فرد انجام می‌شود و برای دیگران خالی از مصلحت نیست، دارای جنبه‌ی اجتماعی‌ست؛ زیرا زنی که حجاب را رعایت می‌کند، با حفظ آن زمینه‌های تحریک جنسی در جامعه را کنترل و از لغزش افراد جلوگیری می‌کند. ضمن این‌که رعایت حجاب، در سالم‌سازی فضای دینی و اخلاقی جامعه و تعادل روانی آن، نقش بسزایی دارد و در مقابل عدم رعایت حجاب، به فراخوار هر یک از مراتب بی‌حجابی، سلامت فرد و جامعه را تهدید می‌نماید.

در غرب هم حجاب به‌عنوان سمبل و نماد عفت و حیای زن مطرح است. غربی‌ها با منع این نماد اجتماعی و قابل مشاهده در سطح عمومی، این پیام را القا می‌کنند که اگر حجاب فراگیر شود، موجی اجتماعی ایجاد می‌شود و حجاب و حفظ آن، پیام‌های متعددی در پی دارد که در سطح اجتماعی، قابل ملاحظه است.

تلاش در تقسیم‌بندی احکام به فردی و اجتماعی براساس کنش‌های انسانی، به این دلیل است که الزام حکومت در احکام فردی، راه ندارد و این تقسیم‌بندی، در مقام پاسخ به دیدگاه موافقان با الزام حکومتی حجاب است؛ زیرا به گمان آنان، حجاب جزء احکام فردی‌ست و حکومت دینی، نمی‌تواند در احکام فردی دخالت کند.

برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری فرهنگی مسوولان ما درباره‌ی حجاب، چه مسیری را پیموده و راه به کجا برده است؟

متأسفانه این روزها مخالفان حجاب، مغالطه‌ای در این باره پیش گرفته‌اند و با به‌کار بردن کلمه‌ی «اجبار»، مسئله را به نحو خاصی طراحی می‌کنند که مخاطب، گرفتار نوعی بازیِ باخت‌باخت شود. وقتی مسئله به این صورت مطرح می‌شود که آیا اسلام طرفدار حجاب اجباری است، هر پاسخی باخت موضع شما در قبال حکم اسلام را قطعی کرده است؛ زیرا اگر بگویید نیست، یکی از واجبات اسلام را انکار کرده‌اید که مورد اتفاق شیعه و سنی‌ست و اگر هم بگویید هست، بار منفی کلمه‌ی اجبار، در دوره‌ای که شعار آزادی مهم‌ترین محور ارزش‌گذاری‌ها شده، چنان بر دوش شما سنگینی می‌کند که از اسلام چهره‌ای خشن ارائه و موجب می‌شود فضاهای عاطفی بر تحلیل منطقی غلبه کند. در صورتی که حجاب یک حکم اجتماعی در اسلام و پوشش افراد در مجامع عمومی، جزء مباحث حقوق مدنی‌ست. اساساً اسلامی‌بودن یک نظام و حکومت، معنایی جز این نمی‌تواند داشته باشد که آن حکومت، درصدد پیاده‌کردن احکام اسلام باشد و این مطلبی‌ست که در قانون اساسی جمهوری اسلامی، ذکر شده است. بر این اساس، تردیدی نمی‌ماند که نظام جمهوری اسلامی، موظف است قانون حجاب در اسلام را که جزء احکام واضح و متفق‌علیه مسلمانان و قانونی مدنی برای پوشش زنان است، به‌عنوان یک قانون به رسمیت بشناسد و در اجرای آن بکوشد.

نکته‌ی جالب‌تر این‌که حتی در اروپا هم، براساس قوانین مدنی خود، نوع پوشش را برای زنان آزاد نمی‌گذارند؛ بلکه در عدم پوشش کامل سخت‌گیری می‌کنند که جا دارد از مخالفان حجاب اجباری در ایران سؤال شود، چرا اجبار بر عدم پوشش در کشورهای غربی را زیر سؤال نمی‌برند و حال این‌که آن‌هم یک اجبار است. بالأخره اگر اجبار بد است، باید برای همه‌ی موارد آن بد باشد و مذمت شود؛ بنابراین اگر براساس حقوق مدنی غربی در غرب حجاب کامل ممنوع است، در جمهوری اسلامی هم براساس حقوق مدنی اسلامی، بی‌حجابی ممنوع است. حتی اگر بپذیریم حجاب اجباری امری اخلاقی نیست، آیا ربطی دارد به این‌که فرد محجبه‌شده‌ی اجباری، شایسته‌ی مذمت باشد؟ اگر هم مقصود مذمت اجبارکنندگان است، چه ربطی به موضوع بحث (قضاوت اخلاقی درباره‌ی خود حجاب) دارد؟

به گفته‌ی «شهید مطهری»، این‌که زنان باید حجاب را رعایت کنند، زور و دستوری از ناحیه‌ی مردان نیست تا آزادی آنان را سلب کنند؛ بلکه وظیفه‌ی شرعی آنان است که حجاب را رعایت کنند. زنان باحجاب در فعالیت‌ها و رفت‌وآمدهای خود آزادترند؛ زیرا مردان بوالهوس، اطمینان دارند که این‌ها طعمه و ملعبه نمی‌شوند؛ بنابراین، کمتر برای آن‌ها ایجاد مزاحمت می‌کنند. زنِ باحجاب، مظهر عفاف شناخته شده است و از این روی، در خانه و خارج از آن مزاحم ندارد و آزادانه دنبال کارها و مسئولیّت‌های خویش است.

در جامعه‌ای که باورهای دینی در مبانی و اهداف آن نقش مهمی دارند و پایه‌های نظام حاکم بر آن را می‌سازند، دولت مسئول پاسداری از باورها و ایجاد شرایط مطلوب برای بالندگی و گسترش آن‌هاست. این مسئولیت، می‌طلبد که دولت رفتارها و هنجارهایی را که به این باورها آسیب می‌رساند، محدود و مهار سازد و از عمومیت‌یافتن آن‌ها جلوگیری کند و در مقابل، حمایت کند از هرگونه هنجار و حرکتی که به نهادینه‌شدن این باورها می‌انجامد.

حجاب و عفاف در دین اسلام، از باورهای انکارناپذیر و مورد قبول مذاهب اسلامی‌ست و نقش بسزایی در تحکیم ارزش‌هایی چون حیا و عفت دارد و بایسته‌ی کرامت و حرمت زن مسلمان است که باید سازوکار گسترش و نهادینه‌شدن آن - چه در سطح فرد و چه در سطح جامعه - از سوی دولت فراهم شود.

اسلام که دینی با داعیه‌ی جهان‌شمولی‌ست، از همان ابتدای ظهور خود، برترین و بزرگ‌ترین خدمات را به جامعه زنان داشته است و آنان را همواره ارج نهاده و کرامت آن‌ها را رعایت و بر آن تأکید کرده است. امروز که در دنیا، به دروغ موضوع حقوق زنان مورد ادعاست و بدترین جنایات را از این رهگذر به اینان روامی‌دارند، باید دید چه کسی، حقوق زنان را بهتر و کامل‌تر ادا می‌کند.

حجاب زنان در حقیقت، یکی از مصادیق بارز حقوق انسانی و برای احترام‌نهادن و ارزش‌گذاری به آنان است؛ لذا امر حجاب، بر خلاف بسیاری از ادعاهای کذبی که عده‌ای همواره بر آن اصرار می‌ورزند (مبنی بر محدودیت‌زایی و...)، ابزار مهمی‌ست در جهت یافتن هویت زنان و طرد از هر انسانی که در تلاش برای نابودی آن است.

آسیب‌هایی که مقوله‌ی حجاب به‌عنوان یک امر فرهنگی با آن مواجه است، چگونه قابل رفع است؟

هر نظامی که انتظارات و نقش‌هایی را از گروه‌های مختلف اجتماعی انتظار دارد، باید مکانیزم حمایت از نقش‌ها را نیز تمهید کند؛ بنابراین انتظار مشارکت اجتماعی و فعالیت‌های علمی و سیاسی، از تمام مردم یا گروه‌های خاص می‌طلبد که زمینه‌های مناسب برای حسن اجرای نقش‌ها فراهم شود. رعایت حجاب از زمینه‌هایی‌ست که می‌تواند به افزایش آرامش روانی زن و مرد، کم‌شدن گناه و بالارفتن توانمندی اجتماعی منجر شود. به تعبیر دیگر آرامش روانی، می‌تواند استهلاک قوا در محیط اجتماعی را کاهش دهد.

در این‌جا نقش قوانین محدود‌کننده‌ی دین در موضوع پوشش، شبیه نقش قوانین محدود‌کننده در میدان‌های ورزشی‌ست که با ایجاد محدودیت در اعمال رفتارهای غیرورزشی و در نظرگرفتن جریمه‌ی خطا، کارت زرد و کارت قرمز، سعی می‌کند تا استعداد بازیکنان را به سمت انجام رفتار ورزشکارانه متمرکز کند.

  بررسی‌های تاریخی هم نشان می‌دهد که پوشش زنان در ادیان گذشته، نه تنها اجباری بوده که بسیار سخت‌گیرانه هم اِعمال می‌شده است. همه‌ی مؤرخان، از حجاب سخت زنان یهودی سخن گفته‌اند. به نوشته‌ی «ویل دورانت»، مورخ نامدار جهان، در نزد یهودیان گفت‌وگوی علنی میان ذکور و اِناث، حتی بین زن و شوهر از طرف فقهای دین ممنوع گردیده بود، دختران را به مدرسه نمی‌فرستادند و نپوشاندن موی سر خلافی بود که مرتکب آن را مستوجب طلاق می‌ساخت. این نویسنده درباره‌ی قوم یهود و قانون تلمود می‌نویسد: «اگر زنی به نقض قانون یهود می‌پرداخت، چنان‌که مثلاً بی‌آن‌که چیزی بر سر داشت میان مردم می‌رفت یا در شارع عام نخ می‌رشت یا با هر سنخی از مردان درددل می‌کرد و یا صدایش آنقدر بلند بود که چون در خانه‌اش تکلم می‌نمود، همسایگانش می‌توانستند سخنان او را بشنوند، مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه طلاقش دهد. جالب این‌جاست که بدانید در طول تاریخ، حجاب و پوشش زنان ایرانی بیشتر تحت تأثیر اسلام بوده است و ریشه‌ی فرهنگی دارد. فرهنگ ایران باستان، فرهنگ مستوری (پوشیدگی) داشته است و این‌که می‌گویند ما بعد از مسلمان‌شدن حجاب را آورده‌ایم، کاملاً اشتباه و دروغ محض است. در نوشته‌های ویل دورانت آمده است که ایرانیان، بیشترین لباس را داشته‌اند؛ طوری که لباس زنان و مردان را، با داشتن زیورآلات می‌توانستند از هم تشخیص بدهند. او گفته است که اسلام، حجاب زنان را کمتر کرد. 

اسناد تاریخی نشان می‌دهد ما در ایران، هرگز دورانی به‌نام دوره‌ی بی‌حجابی نداشته‌ایم. دوره‌ی بی‌حجابی از دوران تجدد، یعنی از زمان قاجار شروع شده است؛ جایی که ایرانیان در جنگ‌ها شکست می‌خوردند و ضعف خود را در مشکلات نظامی می‌دیدند. اولین برخورد با دنیای مد، از طریق نظامی بود و ما قصد داشتیم از لحاظ نظامی، خودمان را به‌روز کنیم. درواقع مدرن‌شدن از آن دوران شروع شد؛ اما بسیار کند پیش می‌رفت. از زمانی که نخبگان به فرنگ رفتند و سفرهای «ناصرالدین‌شاه» به اروپا و متأثرشدن از محیط آن‌جا و حضور گسترده‌ی اروپاییان در ایران و ورود لباس‌های ارزان‌قیمت به ایران شروع شد، اولین برخوردهای ایرانیا ن با مد بوده است.

آیا قابل قبول است که برخی مدعی‌اند، حجاب آخرین سنگر جمهوری اسلامی‌ست؟

در مسئله‌ای که سال گذشته شاهد آن بودیم و به پدیده‌ی دختران خیابان انقلاب معروف شد، ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست، فروکش‌کردن یک‌باره‌ی پدیده‌ی دختران خیابان انقلاب که تلاش فراوان می‌شد یک پدیده‌ی ریشه‌دار و عمیق و نمادی از اعتراض فوران‌کرده‌ی زنان ایرانی به مسئله‌ی حجاب جلوه داده شود، نشان داد این مسئله، پدیده‌ای تحمیلی بوده است. گذشته از این‌که دختران روسری از سر برداشته، چه کسانی بودند و درباره‌ی کار خود چه گفته‌اند، صفرشدن ناگهانی این حرکت، نشان می‌دهد درباره‌ی «ریشه‌ی اجتماعی» اعتراض به حجاب در ایران، به‌شدت غلو شده است. جامعه‌ای چنان عصبانی که کارش به‌باددادن روسری بر فراز پست برق گوشه‌ی خیابان کشیده باشد، به این سادگی از خواست خود کوتاه نمی‌آید. اکنون خبری از آن کشف حجاب‌ها نیست و جامعه هم به راه خود می‌رود.

این‌که درون جامعه‌ی ایرانی، دیدگاه‌های مختلفی درباره‌ی حدومرز پوشش زنان وجود دارد، بی‌گفت‌وگو صحیح است؛ اما این‌که در این چند هفته، تلاش شد گفته شود که اساساً اکثریت زنان ایرانی به تنگ آمده‌اند و دیگر حاضر به حفظ حجاب نیستند، آشکارا یک «فضاسازی» بوده است. باید به دقت میان «دیدگاه‌های مختلف درباره‌ی پوشش» و «شکل‌گیری اراده‌ی عمومی میان زنان برای عبور از حجاب» تفکیک کرد؛ اولی طبیعی است و دومی اگر واقعاً شکل گرفته بود، قضیه به انتحار چند خانم وابسته به این‌جا و آن‌جا ختم نمی‌شد.