نوع مقاله : گفتوگو
«افسر افشارنادری» معتقد است که زنان، فرهنگ ایرانی – اسلامی را زنده نگهداشتند
زینب صفاری
لباسهای رنگارنگ، غذاهای متنوع، موسیقیهای گوشنواز محلی، سنتهای خانوادگی و آیینهای ملی، بخشی از غنای فرهنگی ایران را تشکیل میدهند و ثمرهی این جذابیت بصری و شنیداری، در هنر این سرزمین جلوهگر میشود؛ همان میراث جاودانهای که از نیاکان و بزرگان، سینه به سینه منتقل شده تا ما امروز، با شوق شناساندن فرهنگ و هنر ایرانی به جهانیان، برای آینده برنامهریزی کنیم. برای اینکه بدانیم فرهنگ و هنر ایرانی از دورهی پهلوی تاکنون چه تغییراتی داشته است و چه چشماندازی پیش رو دارد، با دکتر «افسر افشارنادری (استاد دانشگاه در رشتهی مدیریت فرهنگی)» گفتوگویی کردهایم. او در این گفتوگو، با تأکید بر پیشرفتها، معتقد است که در سالهای اخیر، نتوانستهایم از همهی ظرفیتهای هنری بانوان ایرانی، در عرصههای داخلی و جهانی بهرهمند شویم.
موضوعی که میخواهیم، دربارهی آن صحبت کنیم، سیر فرهنگ و هنر ایران در دورهی پهلوی و پس از انقلاب است. بحث را با مقولهی فرهنگ آغاز میکنیم. کشور ما، دارای تمدن 2500ساله است که بخش قال توجهی از داشتههای فرهنگیمان، به تمدن ایرانی بازمیگردد؛ فرهنگی که شامل باورها، عادات و رفتارهای اجتماعی، آداب و رسوم و سنتهای گذشتگان ماست و بعد از ورود اسلام به ایران، شاهد فرهنگ ایرانی - اسلامی هستیم؛ بهطور کلی در دورهی پهلوی، چه تلاشهایی برای حفظ این فرهنگ در ایران صورت گرفت؟
در دورهی پهلوی آنچه اهمیت پیدا کرد، نوعی باستانگرایی و نگاه به گذشته بود و ثمرهی این تفکر، تغییر تقویم شمسی قمری به تقویم پادشاهی و برگزاری جشنهای 2500ساله بود؛ درواقع تمدن پادشاهی ایرانی و تاریخ ایران مورد توجه بود، نه خردهفرهنگها. بخش اسلامی فرهنگ، نهتنها تبلیغ نمیشد که مظاهر فرهنگی، از جمله پوشش آزاد بانوان، وضعیت هنر، سیستم آموزش و پرورش و...، با آموزههای اسلامی فرهنگ ما مغایرت داشت. توجه به اقوام مختلف ایرانی نیز از نظر حکومت مطرح نبود؛ برای نمونه میتوان به سرکوب عشایر از سوی رضاخان اشاره کرد. با این حال، همهی آموزهها، سنتها و آداب و رسوم، بهصورت خودجوش از نیاکان به مردم منتقل شده بود. مردم با وجود تبلیغات منفی حکومت، باورهای مذهبی خود را داشتند و سنتهای ملی و آیینهای باستانی برقرار بود. اصولاً فرهنگ چیزی نیست که از بالا تزریق شود و تغییرات فرهنگی، در دل جامعه شکل میگیرد؛ بنابراین، مردم همچنان سنتها و مظاهر فرهنگ چندقومیتی خود را حفظ کرده بودند.
زنان در حفظ فرهنگ ایرانی و زندهنگهداشتن آیینها و آداب رسوم ملی ایران چه نقشی داشتند؟
بحث مربوط به آداب و رسوم و سنتها، مربوط به فرهنگ اقوام ایرانیست. مسئلهی چندقومیتیبودن فرهنگ ایران، باعث شده که ما در جامعهی جهانی، موقعیت ممتازی از این نظر داشته باشیم. تنوع و رنگارنگی فرهنگی که ریشه در اقوام متنوع ایرانی دارد، باعث شده در مقولههای فرهنگی مثل پوشش یا غذا، محصولات بیشتری برای ارائه باشد. حداقل نُه خردهفرهنگ متعلق به اقوام ایرانی شناخته شده است که بر این اساس، حداقل به همین تعداد لباس و موسیقی محلی وجود دارد. در قومیتهای مختلف، این زنان هستند که حفظ آداب و رسوم و انتقال آن به نسلهای بعدی را برعهده دارند و چون حس زیباییشناسی بانوان همیشه قویتر بوده است، رنگارنگی فرهنگی و ظرافتها و زیباییهای آداب و رسوم اقوام مختلف، بهدست زنان جلوهگر شده است. قسمت عمدهای از صنایع فرهنگی هم، مربوط به هنرها میشود - هم هنرهای تجسمی و هم نمایشی - که این بخش را نیز، زنان بیشتر برعهده گرفتهاند؛ برای مثال جشن «شب یلدا»، از آیینهای باستانی ایران است که آمادهکردن مقدمات و سفرهاش برعهدهی زنان است. «عید نوروز» هم که ثبت جهانی شده است، محصول قرنها پاسداری زنان از آیین و فرهنگ ملی ایران است و در طول سالیان متمادی، همیشه مادران و زنان، مقید به چیدن «سفرهی هفتسین» بودهاند. اگر بخواهیم هنر مد و لباس را هم بررسی کنیم، میبینیم که زنان در این عرصه نیز، پیشتازتر از مردان هستند.
یکی از جلوههای فرهنگی که در هر قومی رنگوبوی خود را دارد، بحث صنایع دستی مناطق است و نقطهی اتصال فرهنگ ایرانی به مقولهی هنر نیز شناخته میشود؛ درواقع زنانی که به کار فرشبافی، جاجیمبافی، سوزندوزی، خاتمکاری، تذهیب و... مشغول میشوند، هم از فرهنگ اصیل ایرانی محافظت میکنند و هم میتوان نام زنان هنرمند را بر آنان اطلاق کرد. وضعیت صنایع دستی ایران در دورهی پهلوی چگونه بود و زنان چه سهمی در آن داشتند؟
صنایع دستی، از دیرباز در شهرهای خاص و قومیتهای مختلف رواج داشت و میراث نیاکان و اجداد هنرمند ایرانی بود. زنان در آن دوره، بیشتر در هنرهایی همچون سوزندوزی، گلدوزی، قالیبافی، خیاطی، بافتنی و بهطور کلی هنرهای دستی، اجازهی فعالیت داشتند. در سینما و هنرهای نمایشی، هر کسی نمیتوانست عرض اندام کند. درواقع اینجور هنرها، بهدلیل فضای جامعه و فرهنگ غالب آن دوره، محدود به عدهای خاص شده بود که میتوانستند خود را با فضای سینما و تئاتر آن سالها وفق دهند و همهپسند نبود. ضمن آنکه نقشهای بانوان در سینما، نقش زنی نبود که عهدهدار امر مهمی باشد و قهرمانان و شخصیتهای محوری فیلمها، بیشتر مردها بودند. نقشهایی که زنان در فیلمهای آن دوره بازی میکردند، بیشتر برای جذابت فیلمها بود؛ مثلاً کسوت خوانندگی و رقص و آواز را در فیلم برعهده داشتند که این، نقش واقعی زن ایرانی نبود.
از میان هنرهای صنایع دستی، چه هنری بیشتر در دورهی پهلوی مورد توجه بود؟
هنرهایی که خانمها بهصورت انفرادی در اوقات فراغت خود انجام میدادند، بیشتر مورد توجه بود. در روستاها، هنر قالیبافی رونق داشت و هر شهری هم، هنر و صنعت دستی خودش را داشت که میان اهالی آن شهر مطرح و توانسته بود در شهرهای دیگر طرفدار پیدا کند؛ مثلاً سوزندوزی زاهدان، یا سفالگری همدان، از این دست هنرها بودند.
وضعیت هنرهای مدرن مثل نقاشی، عکاسی، موسیقی و مجسمهسازی در دوران پهلوی چگونه بود؟ زنان چقدر به این هنرها اشتغال داشتند؟
بانوانی که در این زمینه پیشینهی خانوادگی داشتند، بیشتر در هنرهای مدرن پیشرفت میکردند. غیر از موارد خاص، هنرهایی مدرن مثل نقاشی و موسیقی، رواج چندانی بین بانوان نداشت. اینگونه هنرها نیز مثل سینما، محدود به طبقهی خاصی از بانوان بود؛ ولی بین مردان، رشد قابل توجهی داشت. ضمن آنکه هنر مدرن، بهگونهای هنر اشرافی بود. دختران و زنانی که خانوادههای مرفهی داشتند، بیشتر امکان داشت که سراغ موسیقی یا مجسمهسازی بروند. علاوه بر آن، غیر از هنرهایی که مربوط به خانهداری بود، مثل انواع دوختودوز و هنرها دستی، فرهنگ عمومی جامعه قبول نمیکرد که زنان به هنرهای مدرنتر و متفاوتتری بپردازند. درواقع پرداختن به هنرهای مدرن را، دور از شئونات زنان میدانستند. زن حق داشت چیزهایی بیاموزد که او را در امور خانهداری، شوهرداری و انجام وظیفهی مادری توانمندتر کند؛ نه اینکه بخواهد، با هنرش در سطح جامعه مطرح شود. فرهنگ مردسالار جامعه که حتی به مقولهی هنر هم نگاه جنسیتی داشت، در این مسئله بیتأثیر نبود.
وضعیت بازار فروش هنرهای دستی بانوان چگونه بود؟ آیا زنان میتوانستند، هنرشان را عرضه کنند و از این طریق منبع درآمدی داشته باشند؟
مسئلهی درآمدزایی از این هنرها، نهتنها برای خانمها، بلکه برای آقایان نیز چندان مطرح نبود. در هیچ دورهای، هنر کاملاً بهعنوان یک شغل پذیرفته نشده است. هنوز هم با وجود اینکه خیلی از تابوها در این زمینه شکسته است، باز هم عدهای هنر را پیشه، شغل و منبع درآمد نمیدانند. مسئلهی هنر ناب، یعنی هنری که صاحب اثر آن را برای دل خودش و رسیدن به اعتبار، تجربه و شهرت انجام میدهد، در دورهی گذشته پررنگتر بود. شاید تنها بتوان به صنعت قالیبافی اشاره کرد که توانست بهعنوان شغل و پیشه، جایگاه خود را پیدا کند. اگرچه سود حاصل از فروش قالیها نیز، به حساب دلال و واسطه میرفت و باز هم هنرمند قالیباف، از عواید فروش هنرش کمترین بهره را میبرد.
بعد از انقلاب چه تغییر و تحولاتی در حوزهی هنر به وجود آمد؟ آیا خانمها جایگاه بهتری در صنایع دستی و اشتغال به هنرهای مدرن پیدا کردند؟
بعد از انقلاب تا نزدیک به دو دهه، وضعیت مثل گذشته بود. شاید بتوان گفت در دورهای مثل دههی شصت، با افت و عدم توجه به برخی از مقولههای هنری هم مواجه بودیم که ناشی از اختلاف سلیقهها و شرایط خاص آن دوره بود؛ اما از دههی هشتاد که بحث جهانیشدن فرهنگ در ایران بهطور جدی مطرح شد، شاهد تحولاتی در این عرصه هستیم. حضور زنان در صنایع دستی، همچنان مثل گذشته رونق داشت؛ اما نکتهای که از قبل به آن توجه نمیشد، حق مالکیت اثر بود؛ یعنی زنان، آفرینندهی اثر هنری شناخته نمیشدند و اثری که خلق میکردند، به نامشان ثبت نمیشد. الآن میتوان گفت که این مشکل در آثار هنری تا حد قابل توجهی برطرف شده و اثر هنری، به نام هنرمند شناخته میشود که زنان نیز از این قضیه مستثنا نیستند؛ هرچند هنوز در هنر قالیبافی این مشکل وجود دارد و قالی، بهنام شرکت سفارشدهنده ثبت و ضبط میشود و اعتبار پیدا میکند، نه به اسم و رسم قالیباف. تقریباً بین دیگر مشاغل صنایع دستی نیز، در سطح عام این مشکل را داریم؛ اما هنرمندانی که مطرح هستند و در حوزهی کاری خودشان اعتبار دارند، توانستهاند اثر هنری را بهنام خودشان ثبت کنند.
آیا خانمها جایگاه بهتری در صنایع دستی پیدا کردهاند و تعداد خانمهای شاغل در این حرفه بیشتر شده است؟
بله، خانمهای زیادی در این حوزه فعال هستند که کارهای زیبایی هم انجام میدهند و اقبال عمومی در سالهای اخیر به آموزش صنایع دستی بیشتر شده؛ اما بهای چندانی به هنر آنها داده نمیشود. خانمهایی را میشناسم که در کار نمدبافی، چرمدوزی و حتی سوزندوزی بسیار موفق هستند، نمایشگاههایی خارج از کشور برپا کردهاند و هنرشان را به ثبت رساندهاند، اما داخل کشور آنطور که شایسته است، به هنرشان اهمیت داده نمیشود. مثلاً مکانی در اختیارشان قرار نمیگیرد که هنرشان را بهصورت موزه در معرض دید عموم قرار دهند و بیشتر شناخته شوند یا نمیتوانند از طریق فروش هنر خود، به سودآوری برسند.
یعنی مردم برای هنر دست بانوان ایرانی هزینه نمیکنند؟
با وجود تلاشهای بسیار، همچنان مشکلات اساسی در این حوزه داریم و برای صنایع دستی ما، هیچ تبلیغی نمیشود. قیمت صنایع دستی در ایران گران است؛ چون در همهی رشتهها تولید انبوه نداریم و این کار، هزینههای زیادی برای هنرمند دارد. البته در سالهای اخیر، با کاربردیکردن این صنایع، توجه بازار داخلی بیشتر به این هنر جلب شده است. مثلاً استفاده از صنایع چرمدوزی، نمدبافی و... در صنعت پوشاک استفاده شده و این هنرها را از جنبهی تشریفاتی و تنها تزئینی خارج کرده که با اقبال عمومی مواجه شده است؛ اما همچنان مشکلاتی در این حوزه داریم و بازار داخلی، تحت تأثیر شرایط اقتصادی متزلزل میشود. وقتی تأمین نیازهای اولیهی زندگی در اولویت باشد، کمتر کسی سراغ صنایع دستی میرود.
در سطح بین المللی چطور؟ آیا هنر سنتی و صنایع دستی ایرانی، بازار جهانی دارد؟
ما از نظر تنوع و زیبایی صنایع دستی، جزء پنج کشور اول دنیا هستیم؛ اما تنها عدهای که خود دستی بر آتش دارند و آثار هنری و هنرهای سنتی کشورهای دیگر را میخرند، مثل مجموعهدارها یا توریستها، هنر ایرانی را میشناسند؛ وگرنه برای بازارهای جهانی در سطح عام، تبلیغات مؤثر و درخوری انجام نشده است و همچنان گمنام هستیم. ما هرگز سعی نکردهایم، صنایع دستی و هنرهای سنتیمان، را برندسازی کنیم. ایران رقبای قدرتمندی در بازار جهانی دارد، صنایع دستی ما معرفی نشده است و قیمت گرانتری هم از نمونههای خارجی دارند؛ برای همین سهم صنایع دستی در صادرات ایران، ناچیز است به نسبت ظرفیت فوق العادهای که دارد.
شناخت کارشناسانهی اهل فن نسبت به صنایع دستی ایران، بهتنهایی پاسخگوی نیاز ما برای شناختهشدن نیست و باید از تودهی مردم در سطح جهان، مشتری داشته باشیم. تا وقتی کار اساسی در این حوزه انجام نشود و ما ضعفهای خود را نبینیم، نمیتوانیم در این عرصه به موفقیتهای جهانی برسیم و نمیتوانیم روی درآمدهای مربوط به آن حساب ویژهای باز کنیم.
وضعیت هنرهای مدرن، در داخل ایران چگونه است؟ آیا بعد از انقلاب، زنان در این هنرها رشد و پیشرفت داشتهاند؟
نکتهی مثبت همین است که هنرهای مدرن مثل نقاشی، عکاسی و موسیقی، بعد از انقلاب طرفداران بیشتری پیدا کرد و خانمهای بسیاری در این حرفهها مشغول به کار شدند. البته علاوه بر ایجاد محیطی سالم در اینگونه هنرها، سطح آگاهی و فرهنگ عمومی مردم نیز، تحت تأثیر جهانیشدن فرهنگ و رشد طبیعی جوامع، افزایش پیدا کرد و باعث شد تابوهایی که مانع حضور زنان در هنرهای مدرن بود، شکسته شود و امروزه میبینیم، دختران و زنان در طبقات اجتماعی مختلف و با سطوح درآمدی متفاوت، هنرآموز رشتههایی همچون عکاسی، موسیقی، مجسمهسازی و نقاشی هستند؛ حتی سودآوری در اینگونه هنرها نیز بیشتر است. برای مثال عکاسی، در مناسبتها و آداب و رسومهای مختلف زندگی مردم رسوخ کرده است و زنان عکاس، بهراحتی میتوانند با هنر خود کسب درآمد کنند و علاوه بر آن، بهعنوان عکاس خبری، در مطبوعات مشغول کار شوند. وضعیت عکاسی هنری که زاویهی دید متفاوتتر و مخاطب خاصتری هم دارد، نسبت به گذشته بهتر شده است و نمایشگاههای عکاسی رونق بیشتری دارند. نقاشی هم، دیگر هنر مخصوص زنان درباری و طبقات مرفه جامعه نیست؛ با این حال، حتی این رشتهها نیز، با وجودفراگیری و رشد بیشتر، مشکلات خاص خودشان را دارند.
آیا هنرمندان زن در این رشتهها، توانستهاند در عرصههای جهانی هم بدرخشند؟
کیفیت کارها و هنر زنان ایرانی، گاه با نمونههای خارجی برابری میکند؛ اما بسترهای لازم برای شناساندن اثر آنها در سطح جهانی فراهم نشده است و هنوز باید در این زمینه تلاش کنیم و قدمهای جدیتری برداریم. هنرمندان ما نیازمند حمایت دولت هستند. آنان اگر بخواهند خارج از کشور نمایشگاهی برای معرفی آثارشان برپا کنند، برایشان خیلی هزینهبر است. هنرمندان حوزهی موسیقی، در برگزاری کنسرتهای خارج از کشور موفقتر بودهاند. البته موسیقی را هم باید به حوزههای موسیقی کلاسیک، پاپ، موسیقی سنتی، فولکلور و...تقسیمبندی کنیم. موسیقی فولکلور و موسیقی ایرانی، به لطف اساتیدی که در سطح جهانی فعالیت میکنند، وضعیت بهتری دارند و بیشتر شناخته شده هستند؛ با این حال اشتهار و اعتبار جهانی مردان نیز، در این زمینه بیشتر از بانوان ایرانی نوازنده یا آهنگساز است.
برای سؤال آخر، چالش مهم هنرمندان زن ایرانی چیست؟ چه موانعی وجود دارد که اگر برطرف شود، آنان بیشتر میدرخشند؟
با وجود رشد بانوان هنرمند در سالهای اخیر و اینکه فضای مساعدتری برای پیشرفت آنها وجود دارد، نیاز است که مسئولان نگاه جدیتری به توانمندیها و کیفیت آثار زنان داشته باشند. نگاه سلیقهای و گاهی سیاستزده، باید از روی هنر و هنرمندان زن برداشته و از آنها حمایت مادی و معنوی شود، تا بتوانند خودشان را بهعنوان یک برند - چه در داخل کشور و چه در عرصههای جهانی - مطرح کنند. شرکت در جشنوارهها و نمایشگاههای جهانی یا برگزاری چنین نمایشگاههایی در بازارهای جهانی، خیلی به معرفی و شناختهشدن هنرمندان زن ایرانی کمک میکند و در این راستا، باید کارهای جدیتری کرد. کارهای اداری و کسب مجوزهای لازم، با مشکلات و موانع زیادی روبهروست و به هر کسی، اجازهی این کار داده نمیشود. این محدودیتها، قانونی نیست و بیشتر بهدلیل اقدامات سلیقهای مدیران و مسئولان ذیربط است.
از شیشهگری تا نقاشی
هرچند زنان در صنایع دستی، حرف اول را میزنند، تعداد بانوان مطرح در حرفههای مختلف صنایع دستی، بسیار اندک است؛ برای نمونه میتوان به «مریم وفایی» اشاره کرد که همراه همسرش «محمد نوری»، به صنعت شیشهگری اشتغال دارد. خانم وفایی، مدرک درجهدوی هنری در رشتهی طراحی شیشه دارد که تاکنون ده نمایشگاه انفرادی و شانزده نمایشگاه گروهی برگزار کرده و موفق به کسب مقامها و جوایز بسیاری در رشتهی هنری خود شده است. بانوی هنرمند دیگری که توانسته است «کاور دستدوزساز» را بهعنوان برند خود ثبت کند، «مریم مقدم» نام دارد. وی در زمینهی طراحی و نقاشی، نقاشی روی سنگ، بافتنی و دوختهای سنتی و صنایع دستی پارچهای و نمدی تخصص دارد. در عرصهی نقاشی هم، مرحومه «مکرمه قنبری»، به شهرت جهانی دست یافت. این بانو که حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداشت، نقاشی را در 67سالگی، بهصورت جوشش درونی و بدون هیچ آموزش رسمی آغاز کرد. او سال 74، نخستین نمایشگاه نقاشی خود را برگزار کرد و سال 1384، نمایشگاهی از آثارش در لسآنجلس برگزار شد. بانو قنبری سال 2001 میلادی، برای برپایی نمایشگاهی از آثارش، به سوئد رفت و همان سال، بهعنوان زن سال سوئد برگزیده شد.
لزوم تولید انبوه آثار هنری
بحث جهانیشدن فرهنگ، تنها حدود پانزده تا بیست سال است که در ایران مطرح شده و هنوز اول راه است؛ ولی طبق این نظریه، هنری ارزشمند است که بتواند از مرزهای جغرافیایی خاستگاه خود عبور کند؛ آن وقت است که آن فرهنگ و هنر میتواند ابزاری برای برقراری ارتباط در سطح بین المللی باشد، ملتها را به یکدیگر نزدیک کند و در اهداف جهانی مثل همبستگی و صلح مردم جهان کارآمد باشد. برای رسیدن به چنین جایگاهی، نیازمند تولید انبوه هستیم و با تولید نمونههای کوچک، نمیتوانیم در بازارهای جهانی حرفی برای گفتن داشته باشیم؛ بهویژه در هنرهای دستی که خاص فرهنگ و هنر هر کشور است و نمونههای مشابهش ممکن است در جهان وجود نداشته باشد. فقط با تولید انبوه میتوان اینگونه صنایع و هنرها را معرفی کرد. تولید انبوه هم، نیازمند سرمایهگذاری کلان و حمایت از کارآفرینان این عرصه است.