نوع مقاله : گزارش
گام دوم انقلاب و مؤلفههای سبک زندگی
حسین سروقامت
درآمد
«سبک زندگی؛ سخن لازم در اینباره بسیار است. آن را به فرصتی دیگر وامیگذارم و به همین جمله اکتفا میکنم که تلاش غرب در ترویج سبک زندگی غربی در ایران، زیانهای جبرانناپذیر اخلاقی، اقتصادی، دینی و سیاسی به کشور و ملّت ما زده است. مقابله با این مسئله، جهادی همهجانبه و هوشمندانه میطلبد که باز چشم امید در آن، به شما جوانهاست.»
عبارتی را که خواندید، فرازی از بیانیهی «گام دوم انقلاب» است که اخیراً از سوی رهبر حکیم انقلاب اسلامی، خطاب به ملت ایران نگاشته شده است.
بیانی موجز که علیرغم اختصار، از حقیقت شکنندهای حکایت میکند؛ عبارت از تلاش و کوشش بیوقفهی غربیها در استیلای فرهنگی بر ملت ایران.
ناخدای کشتی انقلاب پیش از این نیز، در شرایط گوناگون از موضوع مهم و اساسی سبک زندگی(life style) سخن گفته و موارد ارزشمندی را به جوانان ایرانی متذکر شدهاند.
یکی از برجستهترین این موارد، سخنرانی ایشان در مهرماه 1391، در دیدار پرشور جوانان استان خراسان شمالیست که ضمن آن، به بیست پرسش اساسی دربارهی سبک زندگی اشاره کرده و بدین ترتیب، به حساسیت جامعه دربارهی شرایط موجود دامن زدهاند.
در این مجال، کوشش شده است که با تلفیق بیانیه «گام دوم انقلاب» و آنچه من از آن به منشور «نسیم خراسان شمالی» یاد میکنم، به طرح هفت پرسش از آن بیست پرسش اساسی پرداخته و دیدگاههای مختصری ارائه گردد. امید است چارهاندیشیهای نخبگان فرهنگی و حرکت جهادی مسئولان امر، ما را در رهایی از استیلای فرهنگی دشمن یاری رساند.
1- چرا فرهنگ کار جمعی در ایران ضعیف است؟
آموزش کافی، مهارتورزی و خردگرایی، از لوازم فرهنگ کار جمعیست. انجام چنین اموری، هنوز در کشور ما نهادینه نشده است؛ در حالی که برخی کشورهای دنیا - علیرغم همهی محدودیتها و مضیقههای مادی و معنوی – سالهاست به نهادینهسازی این فرهنگ مبادرت ورزیدهاند.
بهعلاوه کشور ما، مهد قهرمانپروریست. در قهرمانپروری، این فرد است که حرف اول را میزند؛ حتی در ورزشهای قهرمانی، آنها که جنبهی فردی دارند، نزد ما ایرانیان محبوبتر از ورزشهایی هستند که مشارکت جمعی را میطلبند.
همچنین تنگنظری، آفت بزرگ کار جمعیست. ما گاهی بهگونهای زندگی کردهایم که نمیتوانیم موفقیت دیگران را تحمل کنیم. تو گویی آنان بهشدت جای ما را تنگ کردهاند!
اصطلاحاتی چون «پوست خربزه زیر پای دیگری انداختن»، «در کار کسی موش دواندن»، «چوب لای چرخ دیگری گذاشتن»، «زیرآب کسی را زدن»، «دست کسی را در پوست گردو گذاشتن»، «نان کسی را آجرکردن» و دهها ضربالمثل و تعبیر عامیانهی دیگر، حکایت از نوعی فرهنگ تنگنظرانه در میان ما ایرانیها دارد که باید بهسرعت علاج شود؛ والا آثار مخرب و زیانباری را پدید خواهد آورد.
بر همهی اینها، عدم مهارت در کار تشکیلاتی و الزامات آن را بیفزایید که نقیصهی بزرگی برای تحقق کار جمعیست.
هیچگاه از خود پرسیدهایم که نخبگان ما، برای تشکیلاتی بارآوردن جامعه چه کردهاند؟ این نخبگان، آیا خود از کار تشکیلاتی سررشتهای دارند؟ اصولاً چنین کاری، اولویت سرمایهگذاری آیندهی ما تلقی میشود؟
در یک کلمه، اذعان میکنید که فرهنگسازی کار جمعی را، باید از دوران کودکی آغاز کرد و قدمبهقدم پیش برد، تا سالهای آتی با نسلی مواجه باشیم که کار جمعی، خصیصه و ویژگی بارز آن تلقی شود.
2- چرا در روابط اجتماعی، حقوق متقابل رعایت نمیشود؟
حقوق متقابل، وقتی مطرح است که ما اساساً حقی برای افراد قائل باشیم؛ این در حالیست که برخورد برخی از ما، حکایت از آن دارد که حق از آنِ ماست و دیگران فقط وظایفی در برابرمان دارند و با کمال تأسف، هرچه شأن اجتماعی افراد بالاتر میرود، این روحیه نیز در آنان بیشتر به چشم میخورد!
انسانها بهواسطهی ثروت، قدرت، پست و مقام، شهرت و یا بسیاری از عوامل دیگر - که به آنان نوعی منزلت اجتماعی میبخشد - برای خود شأن و موقعیتی قائلاند که برای دیگران قائل نیستند.
طبیعتاً در چنین جامعهای، فرهنگ چاپلوسی و تملق شکل میگیرد و روزبهروز دامنهی آن گستردهتر میشود. آدمها وقتی به چاپلوسی کسی میپردازند که رضایتمندی فردِ فرادست را از آن ببینند. در چنین شرایطی، هر کس تلاش میکند که گلیم خود را از آب بکشد و از این نمد برای خود کلاهی بدوزد.
حقوق متقابل نیز، هنگامی مطرح است که نگاه ما از بالا به پایین نباشد. با بینش ارباب – رعیتی، حقوق متقابل کوچکترین مفهومی ندارد و فاصلهی طبقاتی، کشتارگاه چنین حقوقیست. آنجا که بهجای حقوق متقابل، حق شخصی از یک سو و وظیفهی شخص دیگر از سوی دیگر مطرح باشد، سخنگفتن از چنین مطلبی مزاحی بیش نیست. همچنین در این باره، سیستم تشویق و تنبیه میتواند نقش پیشبرنده یا بازدارنده داشته باشد. آیا این سیستم، در جامعهی ما وجود دارد؟
مسئولیتشناسی و توجه به مسئولیتهای فردی و اجتماعی افراد نیز، میتواند گام مؤثر دیگری در این مسیر باشد که باید در مقام دیگری به آن پرداخت.
3- چرا در برخی مناطق، طلاق زیاد شده است؟
نرخ طلاق، این مبغوضترین حلال خداوند، در جامعهی ما پایین نیست و این، زنگ خطر مهیبیست که بنیانهای اجتماعی ما را سست کرده، رو به زوال میبرد.
عوامل پرشماری در ازدیاد نرخ طلاق مؤثرند که از آن جمله، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
مشکلات اقتصادی، بیکاری و فقدان درآمد کافی، فاصله از تعالیم مذهبی و دینی، اختلال روانی و ضربوشتم ناشی از آن، دخالت خانوادهها در زندگی زوجین، عدم تحقق شروط ضمن عقد، ترک زندگی یکی از زوجین به دلایلی نظیر زندانیشدن و...، اعتیاد و مصرف مواد مخدر، عدم پرداخت نفقه از سوی مرد، ارتباطهای ناسالم، خیانت و فساد اخلاقی و همچنین گریز زوجین از مشاوره حین اختلاف به دلیل تلقی نادرست از آن بهعنوان بیماری روانی و... . متأسفانه در سالهای اخیر، حضور گستردهی زوجین یا یکی از آنها در فضاهای مجازی و شبکههای اجتماعی نیز، به اختلال زندگی و حتی طلاق منجر شده است!
از این مقوله که بگذریم، پرسشهای مهمی وجود دارند که نخبگان جامعهی ما، بایستی پاسخهای روشن و صریحی برای آنها بیابند؛ پیش از آنکه دیر شود و کار از کار بگذرد.
نخست آنکه چرا فرهنگ شکیبایی در زوجین جوان ما به حداقل ممکن رسیده، شعار اصلی پدران و مادران ما را که «زن باید با رخت سفید به خانهی شوهر بیاید و با کفن از خانه او برود»، تحتالشعاع قرار داده است؟
دوم آنکه طلاق توافقی، چه بیماری مهلکیست و قبح طلاق را ریخته است، روزبهروز در خانوادههای نورستهی ما بیشتر و بیشتر میشود؟
سوم آنکه چرا گاهی میان رفاه اقتصادی و طلاق، رابطهی مستقیمی وجود دارد؟ چرا برخی خانوادههای متمول و پولدار، با آنکه ابداً مشکلات مالی ندارند و کاملاً از عهدهی مخارج زندگی برمیآیند، کوس جدایی از یکدیگر را میزنند؟
چهارم آنکه آیا بهمخوردن تعادل زنان و مردان در جامعه و ازدیاد زنانِ آمادهی ازدواج و ورود آنان به زندگی خانوادگی مردان متأهل، یکی از دلایل مهم طلاق نیست؟
پنجم آنکه چرا نرخ طلاق در شهرهای مذهبی کمتر است؟ از چه رو پدیدهی طلاق، در پایتخت و بهویژه نقاط شمال شهر بیشتر و گستردهتر است؟ آیا حضور زوجین در مناطق مذهبی یا غیرمذهبی، تأثیر مستقیم بر استحکام خانواده دارد؟
ششم آنکه آیا وجود ماهوارهها و شبکههای فاسد ماهوارهای در خانوادهها، باعث گسترش انحطاط اخلاقی و درنتیجه خیانت همسران به یکدیگر نبوده است و اساساً میان این دو، ارتباط معناداری وجود ندارد؟
هفتم آنکه گریز زوجین از فرزندآوری، تأخیر فرزندآوری به سالهای پس از ازدواج و بالأخره تکفرزندی، باعث سرعت در طلاق در حداقل موارد اختلاف نبوده است؟ آیا میتوان یکی از دلایل تقید گذشتگان به ادامهی زندگی مشترک را وجود فرزندان متعددی دانست که باعث محکمشدن پایههای زندگی زوجین بودهاند؟
هشتم آنکه عدم ابراز علاقه، یادنگرفتن و بلدنبودن آداب عشقورزی، شلختگی زوجین در محیط خانه و عدم زینت و آراستگی برای همسر از یک سو و وجود جاذبههای متعدد جنسی در جامعه از سوی دیگر، باعث سردشدن روابط زن و شوهر و درنهایت ازهمگسیختن آن از یکدیگر نمیشود؟
4- الگوی تفریح سالم کدام است؟
در الگوی تفریح سالم، ملاکهایی مدّ نظر است که بیتوجهی به آنها، سبک زندگی ما را تحت تأثیر قرار میدهد.
در این الگو بایستی خلاقیت افراد پرورده شود، نشاط مادی و معنوی فراهم شود، تفریحات جوانان خالی از آموزش و یادگیری نباشد، همکاری جمعی در این برنامهها گسترش یابد، همبستگی ملیمان تقویت شود و همچنین از اختلاط دور شویم تا گناه، فساد و فحشا را دامن نزند.
تفریحات ما باید حتیالمقدور کمهزینه و پرفایده باشد، به اتلاف وقت افراد نینجامد، قابل توصیه از سوی عقلا باشد، سن و سال افراد در آن لحاظ شده باشد و به نیازهای جسمی و روحی افراد بهصورت توأم پاسخ دهد.
این تفریحات، باید حتماً برای شرایط پس از کار در نظر گرفته شده باشد. در حقیقت تفریح، باید خستگی کار را بزداید و از بین ببرد؛ والا بیکاری و علّافی، از سم مهلک خطرناکتر است.
تفریحات، باید بخشهای گوناگونی از فعالیتهای جوانان را دربرگرفته، ناظر بر اسباب و لوازم مختلفی نظیر فیلم، کتاب، نمایش، هنر، آموزش و پرورش، گردشگری و مسافرت، خوردوخوراک، مسابقات، مهارتها، رقابتها، طبیعتشناسی و... باشد.
در الگوی تفریح سالم لذتهای ارزان، جذاب و هدفمند نباید از نظر دور داشته شوند. چندی پیش نویسندهای خوشقریحه، صد لذت ارزان و شیرین را که هیچیک با موازین ما ناسازگار نبودند، فهرست کرده بود؛ لذتهایی که اغلب ما از آنها غافلیم.
در الگوی تفریح سالم، شرایطی پیشبینی میشود که آدمها، در محیطی سالم و مطبوع، خستگی و کدورت از روح و جسم بزدایند و با توان و آمادگی بیشتری، بار دیگر به عرصهی کار و تلاش بازگردند.
در یک جمله در الگوی تفریح سالم، تفریح و التذاذ با کار و تلاش، پیوندی ناگسستنی دارند.
5 - چقدر وجدان کاری و انضباط اجتماعی داریم؟
وجدان کاری، از خصیصههای جوامع مسئولیتپذیر است؛ اما به نظر میرسد، این مهم میان آحاد گوناگون ملت ما بهگونههای مختلف دد مخاطره قرار میگیرد؛ از جمله:
ü مدیران به مسائل کماهمیت، اهتمام بیشتری میورزند و تقسیم کار درستی میان زیردستان انجام نمیشود؛
ü سیستمهای رقابتی صحیح، کمتر وجود دارند که باعث رشد و اعتلای افراد گردد؛
ü استخدام قطعی (به مفهوم برقراری امنیت کامل شغلی)، خیال افراد را از بابت اینکه روزی بهخاطر سهلانگاری و تنبلی از کار کنار گذاشته شوند، کاملاً راحت کرده است.
ü ادارات و سازمانهای ما، فاقد چشمهای تیزبین نظارهگریست که باعث شود افراد، دستوپای خود را جمع کنند و به انجام دقیق امور محوله مبادرت ورزند.
ü افراد پرکار، تشویق نمیشوند و آدمهای بیعار، توبیخ نمیگردند و میان دوغ و دوشاب، در سازمانهای ما تفاوت چندانی وجود ندارد؛
ü خلاقیت و ابتکار عمل مغفول شده است و افراد به روزمرگی و انجام کارهای روتین بسنده میکنند؛
ü در بسیاری از سازمانها، تخصص و تعهد مبنای تصدی مشاغل نیست و رانتخواری، پارتیبازی، نسبتهای فامیلی، خط و ربط سیاسی و... جای آنها را گرفته است.
6- توجه به کیفیت در تولیدات داخلی چقدر است؟
شرایط کشور ما، اقتضا میکند که به مباحث اقتصادی - بهویژه تولیدات داخلی - اهمیت کافی داده شود. راهکارهای زیر، میتوانند به ارتقای کیفیت در تولیدات داخلی کمک کنند:
ü مسئولان خود به میدان بیایند و پیشقراولِ استفاده از کالاهای داخلی باکیفیت شوند؛
ü صداوسیما، رسانهها، شبکههای اجتماعی و...، دست به دست یکدیگر بدهند و اجناس داخلی مرغوب را به مردم معرفی نمایند؛
ü تمرکز رسانهها - اعم از رسانههای نوشتاری، گفتاری و مالتیمدیا (چندرسانهای نظیر گفتار، موسیقی، عکس، متن، انیمیشن، محیطهای تعاملی و...)، بر نشاندادن موفقیتهای اقتصادی باشد؛
ü کامیابیها برجسته شوند و شادکنندهها، محور بحث و گفتوگو قرار گیرند؛
ü الگوی برنج، زعفران، فرش و پستهی ایرانی، برای برندسازی دیگر کالاها مورد توجه قرار گیرد. به بیان دیگر توجه کنیم که در آن موارد چه کردهایم و لازم است دربارهی دیگر کالاها نیز همان اقدامات را دنبال کنیم؟
ü عزم خود را جزم کنیم که کالای بیکیفیت نخریم و در عوض از کالاهای مرغوب داخلی استقبال کنیم؛
ü از دانشگاهها، بهویژه ظرفیت فکری پایانناپذیر اساتید و دانشجویان نهایت بهره را ببریم؛
ü جستوجو کنیم که اگر کالای ایرانی با کالای خارجی از جهت کیفیت برابری میکند، یا حتی اندکی با هم متفاوتاند، برای حمایت از کارگر ایرانی جنس داخلی بخریم؛
ü آموزش و فرهنگسازی مداوم، برای اعتلای فرهنگ توجه به خودی را همواره مدّ نظر قرار دهیم؛
ü هرچند در سیستم اقتصادی کشور به مسئلهی رقابت توجه جدی نمیشود، خودْ رویکرد مناسبی به رقابت سالم داشته باشیم و از مزایای بیشمار آن استفاده کنیم.
7- چرا برخی حرفها و ایدههای خوب، در حد حرف و رؤیا باقی میماند؟
اگر بخواهیم در یک جمله به سؤال مذکور پاسخ دهیم و شرایط لازم را برای عملیشدن ایدههای خوب فراهم آوریم، نگارنده شیوهی آزمودهی مدیریت جهادی را پیشنهاد میکند.
مدیریت جهادی شاخصههای مهمی دارد که از جملهی آنها، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
ü جوانگرایی و اعتماد به نیروهای جوان و تازهنفس؛
ü مسئولیتسپاری و مطالبهی جدی مسئولیتهای واگذارشده؛
ü استفاده از ظرفیتهای بالقوه - و نه بالفعل - اشخاص و دستگاهها؛
ü وظیفهشناسی فراتر از حد و مرزهای متعارف مدیران؛
ü پرکاری ویژه، تقسیم وظایف و انتخاب مدیران جهادی براساس شایستهسالاری؛
ü ازمیانبردن رانتها و سهمخواهیها؛
ü اولویت و ترجیح مصالح کشور بر منافع شخصی؛
ü پاکدستی مالی، اقتصادی، اخلاقی و اجتماعی؛
ü بلندنظری، دوراندیشی و تیزبینی؛
ü ... .
در مدیریت جهادی، تنبلی و رفاهزدگی، انتصابات ناشایست فامیلی، تحزّب و وابستگی فکری به گروههای سیاسی، وامداری به احزاب و گروهها، اختلاس و رانتخواهی، دریافت حقوقهای نجومی، خودرأیی، تعصب و جمود، روزمرگی و بیمبالاتی دربارهی بیتالمال و اموال عمومی و...، جایی ندارد.
امید است به همت مضاعف، در این مسیر روشن گامی درخور برداریم!