زنان لرستانی در گرداب سیلاب، ستون خانه‌ها را استوار کردند

نوع مقاله : گزارش

10.22081/mow.2019.67328

سرپناهی که زنان ساختند

شهر نیمه‌ویران است؛ اما دل‌ها همه آباد. ردپای طغیان کشکان، هنوز در پل‌دختر و معمولان دهان‌کجی می‌کند. آثار سیلاب از سر و روی لرستان پاک نشده است. همچنان پل‌دختری‌ها و روستاهای اطرافش، در تلاش‌اند تا به زندگی عادی بازگردند. آب آشامیدنی در برخی از روستاها قطع است. سیلاب، آسیب جدی به زیرساخت‌های این دیار کوهستانی زده و زمان طولانی نیاز است تا همه‌ی امکانات اولیه مانند آب آشامیدنی، گاز و غیره، به برخی مناطق بازگردد. در روستاها، زنان به تکاپو افتاده‌اند و در بدترین شرایط و کمترین امکانات، چراغ خانه‌ها را روشن نگه‌می‌دارند. در شهر پل‌دختر نیز، عده‌ی بسیاری بی‌خانمان شده‌اند و روز و شب را در چادرها سرمی‌کنند. بار زندگی، بیش از پیش بر دوش زنان است. خیلی از خانواده‌ها، در چادر زندگی می‌کنند و تا مدتی، باید به این سبک زندگی عادت کنند. با وجود این، زنان لرستانی بی‌وقفه کوشش می‌کنند تا زندگی را به حالت معمول بازگردانند.

ماتم چه را بگیریم؟

«مریم» از سیل نمی‌ترسد، از زندگی در چادر هراسی ندارد و از این‌که خانه‌اش را آب برد، غصه ‌دارد؛ اما از بی‌خانمانی هم نمی‌ترسد. او شیرزنی‌ست که غم انسانیت دارد. مادر چهار فرزند است. او علاوه بر کودکان قدو‌نیم‌قدش، پدر و مادر سال‌خورده‌ی همسرش را نیز تر و خشک می‌کند. اهالی محله‌ی سازمانی پل‌دختر، درباره‌اش می‌گویند: «وقتی سیلاب تمام شد، تا دو متر رسوبات و گل‌ولای بر جای ماند. برخی از اهالی دست روی دست گذاشته بودند و چشم‌ به راه داشتند که کسی پیدا شود و یاری‌شان دهد؛ اما مریم در انتهای این محله، یکه‌وتنها بیل به دست گرفته بود و داشت وسایل خانه‌اش را از زیر گل‌ولای بیرون می‌کشید. مردم دوره‌اش کردند و گفتند: «چه می‌کنی؟ صبر کن نیروی کمکی بیاید. بی‌فایده است و...» مریم در حالی که داشت چند پتو را از زیر گل‌ولای بیرون می‌کشید، قامت راست کرد و گفت: «مگر بی‌دست و پاییم. مصیب آمده است؛ خب بیاید! ما ماتم چه را بگیریم؟ خدا را شکر که چهار ستون بدن‌مان سالم است! خدا را صدهزارمرتبه شکر که تلفات سنگین ندادیم! حالا به جای این‌که دست روی دست بگذارید، بروید وسایل ضروری‌تان را از زیر گل‌ولای دربیاورید. اگر نخواهید برای زندگی‌تان قدم بردارید، کسی برای شما کاری نخواهد کرد. باید اول از خودمان شروع کنیم.» مریم 33ساله است و تا دوم راهنمایی بیشتر درس خوانده؛ اما همه او را انسانی عاقل و عالم می‌شناسند. وقتی از او می‌پرسم: «از چه ناراحتی؟» می‌گوید: «برخی از آدم‌های سیل‌زده، برای گرفتن اقلام کمکی حرص می‌زنند. آن‌ها بیش از حق خوشان دریافت می‌کنند و این باعث می‌شود که کمک‌ها کمتر به ناتوان‌ها و سال‌خورده‌ها برسد. این موضوع مرا خیلی آزار می‌دهد.»

آتش در خانه

حالا اوضاع در پل‌دختر بهتر شده است. برخی به خانه‌های خود بازگشته‌اند و عده‌ای هم که خانه‌ی‌شان ویران است، در چادر مستقر شده‌اند؛ اما آن روزهای اولیه‌ی بحران که هیچ سرپناهی وجود نداشت، در بستر رودخانه‌ی کشکان، چند زن پل‌دختری برای خانواده‌های خود سرپناه ساختند؛ سرپناهی شبیه کپر. هنوز برخی از کپرها، اطراف خانه‌ها به چشم می‌خورند. در نگاه اول، این‌طور تصور می‌شود که ساخت این پناهگاه‌ها، کار مردان باشد؛ اما زنان این خطه در رویارویی با حوادث و مشکلات، ایده‌ها و راه‌حل‌های بسیاری دارند. «خانم ابراهیمی»، جزو آن مادرانی‌ست که با دست خود برای کودکانش سرپناه ساخته است. او در این باره می‌گوید: «خوشبختانه خانه‌ی ما خراب نشد؛ اما اسیر گل‌ولای شدیم. من سه فرزند کوچک دارم. تقریباً پنج روز در مشقت بودیم که نیروهای امدادی رسیدند و به ما چادر دادند. روزهای اول، همه به فکر نجات شهر بودند که سیل بیش از این ویرانش نکند. وقتی خطر سیل برطرف شد، آمدند برای اسکان موقت دادن مردم. مشکل سرپناه، واقعاً جدی بود. به همین دلیل، با چوب و وسایلی که دم دست بود، همراه عده‌ای زیادی از زنان، شروع کردیم به ساختن سرپناه؛ کپرکی که سقفش از پتو بود. بعد که خیال‌مان بابت بچه‌ها و سرپناه کمی راحت شد، همراه همسرم و نیروهای امدادی، رسوبات را از خانه تخلیه کردیم. ظرف دو روز، گل‌ولای را خالی کردیم. نزدیک به ده تن رسوبات در خانه انباشته شده بود. بعد از این‌که خانه تخلیه شد، نم همه‌جا را فراگرفته بود. نظر همسرم این بود که تا مدتی، نباید در این خانه زندگی کنیم؛ اما ما زن‌ها دست روی دست نگذاشتیم. هیزم آوردیم و در خانه‌ها آتش روشن کردیم. دیوارها و بنیه‌ی خانه بلافاصله خشک شد و ما همراه کودکان‌مان، همان روز وارد خانه شدیم.»

اشک و جنگ

در برخی از روستاهای اطراف شهر پل‌دختر و معمولان، هنوز آب آشامیدنی وصل نشده است. با وجود این، اهالی زادگاه‌شان را ترک نکرده‌اند و در مقابل مشکلات مقاومت می‌کنند. زن‌های روستایی، روزانه بارها چندکیلومتر کوه‌نوردی را به جان می‌خرند، تا به چشمه‌های اطراف برسند. آن‌ها هم ظرف‌های آب را پرمی‌کنند و هم ظروف و لباس‌ها را کنار چشمه‌ها می‌شویند. آنان این نوع سبک زندگی را تا به حال تجربه نکرده‌اند؛ اما از هر کدام بپرسی، می‌گوید از مادر یا مادربزرگ‌ها شنیده‌اید که در گذشته وقتی امکانات اولیه نبود، چطور چرخ زندگی را می‌چرخانند. حالا زنان نسل جدید این دیار، تنها با آنچه از زنان قدیمی نقل شده، راه تازه‌ای برای زندگی‌کردن پیدا کرده‌اند. «سپیده‌خانم» در این باره می‌گوید: «برای ما، واقعاً این کار سخت است. نه‌تنها برای من، باقی زنان روستا هم به سختی روزها را سپری می‌کنند؛ اما چاره‌ای نیست و آدم زنده باید زندگی کند.»

«خانم بهادری» که تحصیل‌کرده‌ی دانشگاه است و حالا در روستا و زادگاهش، شانه‌به‌شانه‌ی زنان دیگر برای زندگی تلاش می‌کند، از سرسختی زنان این دیار می‌گوید: «لرستان دیاری‌ست بر فراز رشته‌کوه‌های زاگرس. مردمش مثل کوه استوارند، در برابر بلایا و حوادث. ما در طول همه‌ی سال‌هایی که درگیر جنگ و بحران بودیم، آموختیم که باید در برابر مشکلات زانو خم نکنیم. با این‌که خودم اهل این دیارم، در این منطقه زندگی می‌کنم و همیشه کنار مردمانش بوده‌ام، بارها در این ماجرای سیلاب از زنان ایثار و ازخودگذشتگی دیدم؛ آن‌ها هیچ‌گاه شکایت نکرده‌اند و گله‌ای ندارند. هر وقت بیش از اندازه فشار و سختی به آن‌ها وارد شود، کنجی پیدا می‌کنند تا دور از چشم هر کسی، چند قطره اشک بریزند. ما وقتی وسایل‌مان را از زیر گل‌ولای بیرون آوردیم، اشک‌های‌مان را پنهان کردیم. وقتی پتو و فرش‌ها را در آب گل‌آلود می‌شستیم، اشک‌های‌ خود را پنهان کردیم. حالا در مسیر سنگلاخی این چشمه و روزهای سختی که پیش آمده، باز پنهانی اشک می‌ریزیم؛ اما می‌جنگیم تا مسیری برای زندگی هموار کنیم.»