نوع مقاله : مادرانه

10.22081/mow.2019.67337

ناظمی

چرا تنبیه می‌کنیم؟

دلیل موجه و اصلی ما برای تنبیه کودکان‌مان، نگرانی و ترس‌هایی‌ست که از آینده‌ی آن‌ها داریم و می‌خواهیم، ارزش‌های‌مان در آن‌ها نهادینه شود و وقتی بزرگ می‌شوند، از عهده‌ی مسئولیت زندگی‌شان بربیایند. آن‌ها باید شخصیت قابل‌احترامی داشته باشند و عضوی مفید و مؤثر در جامعه گردند؛ پس هر موقع نشانه‌هایی ببینیم که با این آینده در تضاد باشد، واکنش نشان می‌دهیم.

چرخه‌ی معیوب تنبیه و آغاز یک جنگ

ما ارزش‌ها و اهدافی داریم که نمی‌توانیم از آن کوتاه بیاییم؛ آن سو نیز کودک و نوجوانی ایستاده است که تمایلات و خواسته‌های دیگری دارد و این، نقطه‌ی آغاز تعارض است. وقتی ما بارها و بارها به او توضیح دادیم و او هم قول داد که دیگر کار بدش را تکرار نمی‌کند یا به مسئولیتش عمل می‌کند و باز هم نکرد، در مرحله‌ی اول فکر می‌کنیم که نادیده بگیریم؛ بعد رو ترش می‌کنیم و اخم می‌نماییم و در نوبت دیگر، غیرمستقیم می‌گوییم و طعنه می‌زنیم. دفعه‌ی بعدی، مترصد فرصتی می‌شویم که به او سرکوفت بزنیم و نتیجه‌ی عملش را در سرش بکوبیم؛ بلکه به رگ غیرتش بربخورد و اصلاح شود. باز چون نتیجه نمی‌گیریم و ارزش‌های‌مان خط‌قرمز ماست، حاضر می‌شویم به او باج بدهیم. بعد از مدتی، از باج‌گرفتن‌های پیاپی خسته می‌شویم که خیلی مواقع بی‌تأثیر هم شده‌اند و با خود می‌گوییم: «چه فایده؟ من می‌خواستم این‌ها درونی او بشود و شخصیتش ساخته شود.» بار دیگر، داد می‌زنیم؛ اما بعد از مدتی، داد هم بی‌تأثیر می‌شود و این‌بار، پای محرومیت به میان می‌آید. او را از دوست‌داشتنی‌هایش محروم می‌کنیم و به فراخور سنش، در اتاقی محبوس می‌کنیم تا به کار زشتش فکر کند و ندامت پیشه نماید؛ باشد که رستگار شود. بدین ترتیب، ناخواسته هر روز به آتش جنگی پنهان دامن می‌زنیم.

البته لابلای این موارد، لحظاتی هست که پیمانه‌ی صبرمان پرمی‌شود، به استیصال می‌رسیم و بچه، طعم کتک‌خوردن را هم می‌چشد. مسئله این است به علت نداشتن الگوی راهبردی و صحیح، در دام چرخه‌ای می‌افتیم که روزبه‌روز، ما قهر و قدرت بیشتری نشان می‌دهیم و نتیجه‌ی کمتری می‌گیریم. آنچه هم تحت عنوان لج‌بازی و پرخاش‌گری از کودک می‌بینیم، نشانه‌هایی‌ست از مسیری که نهایتش، عناد است و چالش بزرگ جامعه‌ی امروز ما.

 

 

کجای کار می‌لنگد؟

مشکل این‌جاست که ما کودک‌مان را مجموع یک‌سری رفتارهای بیرونی می‌ببینیم؛ در حالی که کودک، یک کل است و دارای یک شخصیت است که این شخصیت، از صفرروزگی و چه‌بسا از دوران جنینی در حال شکل‌گیری‌ست. ما برای رشد بچه‌ی‌مان و نهادینه‌شدن ارزش‌های‌مان، نیاز به روی‌کرد و ساختار تربیتی منسجمی داریم که منطبق فطرت و ساخت کودک باشد و اگر دنبال نهادینه‌کردن یک ارزش است، هم‌زمان موجب تخریب پایه‌های عزت نفس او نشود. اگر می‌خواهیم از خطای کودک جلوگیری کنیم، نباید حس مسئولیت‌پذیری و اعتمادبه‌نفس او را مخدوش کنیم.

 

خط‌قرمزهای ارتباط با فرزند

شاید با خود فکر کنیم که ما هم، با همین سیستم بزرگ شده‌ایم و الآن هم از نتیجه راضی هستیم. برای رسیدن به پاسخ، تنها کافی‌ست در زندگی خود دقیق شویم. چه میزان ترس انباشته شده در وجود شما هست؟ چقدر احساس گناه دارید؟ بیشترین زمان زندگی‌‌تان را با چه کسانی می‌گذرانید؟ برای گرفتن تصمیم‌های مهم زندگی سراغ چه کسانی می‌روید؟ شاید هیچ‌چیز برای یک پدر و مادر، سخت‌تر از این نباشد که بعد از بیست سال زحمت‌کشیدن در تربیت فرزند، او حالا در هیچ‌یک از تصمیم‌های زندگی‌اش، حتی حاضر به شنیدن نظر پدر و مادر نباشد.

برای آن‌که جنگی در خانواده نباشد، برای این‌که به‌مرور و بدون هیچ فشار و مشکلی، کودک‌تان شبیه شما بشود و به‌مرور ارزش‌های‌تان را فرا بگیرد، بایستی این خط‌قرمزها (که به تعبیر دیگر نیازهای اولیه‌ی کودک است) را جدی بگیرید: امنیت، احساس تعلق (دوست‌داشتن و دوست‌داشته‌شدن) و تأیید و احترام.

هر مسئله‌ای که یکی از این سه امر را مخدوش کند - حتی اگر در موارد لازم باشد - نیاز به جبران دارد.

 

ساختار صحیح تعامل با کودک (تشویق، جبران و تنبیه)

ذهنیت ما و درنتیجه به‌طور معمول واکنش ما، این‌گونه است که کودک اگر کار خوبی انجام می‌دهد، طبیعتاً وظیفه‌ی اوست و نیاز به واکنشی ندارد؛ مگر در موارد خاص که حالا یا واقعاً برای او ذوق می‌کنیم و یا برایش جایزه‌ای می‌گیریم. اگر خطا و اشتباهی هم از او سر بزند، تذکر می‌دهیم، بارها و بارها با وی صحبت می‌کنیم و حتی تمام تلاش‌مان را می‌کنیم که مطمئن شویم قبل از این‌که مرتکب اشتباهی شود، راه را برای اشتباهش بسته‌ایم. در مواردی هم که ارزش‌ها را زیر پا می‌گذارد، دیگر به تذکر اکتفا نمی‌کنیم و داد می‌زنیم.

برای آن‌که بفهمیم حاصل این سیستم چیست، فرض کنید کودک از صد کاری که در طول هفته انجام می‌دهد، پنجاه‌تای آن خوب و درست باشد، چهل‌وپنج خطا و اشتباه داشته باشد و پنج‌بار هم از ارزش‌ها رد بشود. در این صورت یکی - دوبار تشویق می‌شود، چهل‌وپنج‌بار تذکر می‌شنود و پنج‌بار بر سر او داد می‌زنیم. حالا فرض کنید در محل کار از سوی کارفرما، یا در خانه از سوی همسرتان چنین مجموعه‌واکنشی را شما دریافت کنید، ارزیابی‌تان از خودتان چه خواهد بود؟ بی‌ارزش، فاقد توانایی و لیاقت، من را دوست ندارند و...؟ این ذهنیت و این مجموعه‌واکنش است که در عمل، چرخه‌ی معیوب تنبیه را می‌سازد. برای پرورش شخصیت متعادل کودک نیز، نیاز به یک ساختار صحیح داریم. در ساختار صحیح، ما در مقابل کارهای خوب و درست بچه، واکنش مثبت نشان می‌دهیم. کودک هرگز به جایزه نیاز ندارد و مهم‌ترین نیاز او، شادی والدین است. فرمول ما در منطقه‌ی سبز، واکنش هیجانی خلاق و در مرحله‌ی بعد، توصیف رفتار صحیح اوست. باید دقت کنیم که منطقه‌ی سبز، بزن‌گاه عزت نفس و احساس تعلق کودک عزیز ماست.

در مقابل خطاها، اشتباه‌ها و سهل‌انگاری‌ها، هیچ واکنش منفی نداریم. تنها واکنش ما، فراهم‌کردن زمینه‌ی جبران آن‌هاست. برای آن‌که این مسیر دل‌چسب‌تر باشد و کودک نیز همراهی بیشتر داشته باشد، حتی‌المقدور و در صورت نیاز، خودمان هم در جبران آن خطا با او مشارکت می‌کنیم. باید دقت کنیم که منطقه‌ی زرد، بزن‌گاه اعتمادبه‌نفس و مسئولیت‌پذیری کودک ماست و برخورد ناصحیح‌مان، موجب مخدوش‌شدن آن‌ها خواهد شد.

در مقابل عبور از ارزش‌ها، ما جلوی کودک می‌ایستیم و به او واکنش منفی نشان می‌دهیم. این موارد، تنها جایی‌ست که ما کودک را تنبیه می‌کنیم و ساختار ارزشی زندگی خودمان را به وی یاد می‌دهیم.

هر سه بخش، ریزه‌کاری‌هایی دارد که این‌جا بنا به موضوع بحث، تنها وارد مسئله‌ی چگونگی و روش تنبیه می‌شویم.

 

یک فوت کوزه‌گری مهم

فوت کوزه‌گری یعنی چی؟ یعنی ممکن است شما به همه‌ی موارد بالا عمل کنید و هیچ جوابی نگیرید؛ در این صورت برای این‌که به جواب مطلوب، یعنی رشد همه‌جانبه‌ی شخصیت کودک برسید، نه‌تنها لازم است که جنگی بین ما و او نباشد، بلکه باید نسبت بین موارد بالا، دقیق رعایت شود. یک کودک نرمال از بین صد کار، پنجاه کار خوب و درست، چهل‌وپنج خطا و اشتباه و پنج ضدارزش دارد و طبق فرمول بالا، پنج واکنش منفی در مقابل پنجاه واکنش مثبت دریافت می‌کند. با این حساب ارزیابی ‌او از خودش، کودکی خوب و دوست‌داشتنی‌ست که چندبار هم، کارهایی انجام می‌دهد و پدر مادر ناراحت می‌شوند؛ بدین ترتیب، این زمینه در او شکل می‌گیرد که به اصلاح آن موارد بپردازد.

حالا اگر نسبت در کودکی متفاوت بود، چه کنیم؟ در این صورت یقین داشته باشید، یا نظام ارزشی که در ذهن خود دارید، اشتباه است و باید آن را اصلاح کنید، یا مجبور هستید در حال حاضر موقتاً برخی ارزش‌های خود را نادیده بگیرید تا این نسبت برقرار شود و کودک در مسیر رشد، با شما همراه شود.

 

تنبیه استاندارد

«تنبیه» در لغت، به‌معنای «آگاهی‌دادن» است. آنچه ما نیز در اصطلاح تربیتی داریم، مبتنی بر همین معناست و غیر از جزا، مجازات و کیفر است.

تنبیه استاندارد که مؤثر باشد و آسیب جانبی در پی‌اش نباشد، شامل سه مرحله است:

 

انتقال احساس

دستگاه احساسی کودک، از صفرروزگی کار می‌کند؛ اما درک انتزاعی او، تازه از شش‌سالگی کم‌کم شروع به رشد می‌کند. ما برای آن‌که به کودک آگاهی بدهیم، لازم است از احساسات متناسب استفاده کنیم. نمی‌شود با خنده و روی گشاده به کودک بگوییم که نباید فلان کار را انجام داد و بعد، انتظار داشته باشیم همان‌گونه عمل کند. ما برای انتقال احساس از چشم‌ها استفاده می‌کنیم، اخم می‌نماییم و با نگاه به‌اصطلاح چشم‌غره، مستقیم در چشمان او نگاه می‌کنیم؛ حتی ممکن است کودک بخواهد رو برگرداند که می‌توانیم او را با دو دست بگیریم و بعد از یک نگاه ممتد با اخم و ناراحتی، زمان بیان پیام فرامی‌رسد.

بسته به موقعیت، طول زمان این نگاه متفاوت است؛ ولی دقت کنیم که هیچ‌وقت بیش از سی ثانیه نشود.

 

بیان پیام

بعد از انتقال احساس، نوبت به بیان پیام می رسد: خیلی شفاف، کوتاه و صریح. به هیچ وجه داستان و قصه اخلاقی نمی گوییم. کل کلماتی که استفاده می کنیم باید ساده و قابل فهم برای کودک و بیشتر از تعداد انگشتان دست نباشد. برای مثال: «زدن کار بدیه! ما هیچ وقت همدیگرو نمی زنیم!!» «نباید این رو می خوردی! این برای تو نبود!!»

 

جبران عاطفی

همین دو مرحله که شاید به نظر بعضی‌ها خیلی ساده و بی‌اثر بیاید، اگر پیش‌شرط‌هایی که در بالا گفته شد انجام بشود، بسیار نافذ است و بچه را دچار شک می‌کند. حالا لازم است وارد شویم و همین مقدار اختلالی که در رابطه‌ی عاطفی بوده را جبران کنیم. بدین منظور ممکن است کودک را بغل کنیم، لپش را بکشیم، یا هرچه بین ما معمول است را انجام بدهیم؛ سپس وقت آن است که کمی محتوای پیام تنبیهی‌مان را باز کنیم و توضیح بدهیم.

-         بله گلم؛ تو که این‌قدر دختر خوبی هستی، حتماً می‌دونی که ما وسایل دیگران رو بدون اجازه‌ی اون‌ها برنمی‌داریم؛ حتی اگه می‌خواستی، باید اول به من می‌گفتی و...

وقتی کل این سه مرحله طی می‌شود، بعد از چندبار کودک متوجه این مسئله‌ی مهم می‌گردد که ما، او و وجودش را کاملاً دوست داریم و آنچه با آن مشکل داشتیم، رفتار خاصش بوده است. این را کودک خودش باید بفهمد؛ نه این‌که به‌عنوان یک کلیشه‌ی توخالی، مدام به او بگوییم که هیچ تأثیری نخواهد داشت.

 

نکته‌ی پایانی

خشونت و آنچه به روان بچه‌ها آسیب می‌زند، فقط تنبیه فیزیکی نیست. هر موقع ما با حال بدمان با فرزندمان روبه‌رو شویم، خشونت است. حالا حال بد ما، الآن عصبانیت است یا احساس گناه یا استیصال و ناچاری یا غم و فقدان و... . ما تنها وقتی با کودک مواجه می‌شویم و او را تنبیه می‌کنیم که حال خودمان خوب باشد؛ یعنی احساس خوبی داریم و به‌خاطر این‌که کودک متوجه مسئله شود، به او اخم می‌کنیم؛ نه این‌که عصبانی باشیم و با این توجیه که می‌خواهیم ادبش کنیم، تمام عصبانیت‌‌مان را بر سر او خالی کنیم.

 

الآن چه کار کنیم؟

یک نفس عمیق و راحت بکشید. لازم نیست از الآن بروید و یک مادر یا پدر نمونه باشید. این مطالب را در ذهن خود مرور و بررسی کنید. به‌مرور اگر ذهنیت شما درست شد، نحوه‌ی تعامل با کودک‌تان نیز تغییر خواهد کرد. هرگز عذاب وجدان و احساس گناه نکنید و شتاب‌زده کاری انجام ندهید.