نوع مقاله : ادب و هنر
چکیده
بپذیریم؛ تئاتر هنر انتقادی است
چکیده تصویری
کلیدواژهها
سرویس هنر
بررسی اجمالی کارویژه هنر در نظام حاکمیتی به بهانه نمایش «پردهخانه»
بپذیریم؛ تئاتر هنر انتقادی است
حمیدرضا حسینی
جدال سنت و مدرنیته در تاریخ ملل، جدالی شایع و همیشگی است. منظور از مدرنیته، صرفا تحول زمانی در دنیای جدید مثلا بهواسطه انقلاب صنعتی، رنسانس یا تحولاتی نیست که در هزاره اخیر بهوجود آمده است. امر مدرن، بهمعنای هر چیزی است که بخواهد سنتهای گذشته را در هر صورتی اعم از دینی یا آداب و رسوم، از بین ببرد، تغییر بدهد، دچار توسعه یا محدودیت کند. جدال میان سنت و مدرنیته همیشه وجود داشته است. هرچه پیش آمدیم، جهان جدید و نظام تمدنی غرب، بیشتر تلاش کرد برای برتری و سلطه بر آداب، رسوم، سنتها و سبکزندگی، نظام تولید، توزیع، مصرف و بهرهگیری از مجموع منابع و بازار مصرف جهان. جهان جدید تلاش کرد تا میتواند سنتهای جاری اعم از دینی و غیردینی را در کشورها و جوامع مختلف بهنفع خود تغییر دهد. نظام تمدنی غرب قصد داشت سنتها را با مجموعه بازار تولید محصولات فکری، فرهنگی، تمدنی، صنایع فرهنگی و اقلام مورد نیاز مصرف روزمره تغییر دهد تا بتواند بازار مصرف بهتری برای خود به وجود بیاورد. این، یک اصل مهم است. در این میان جریان مدرن و جریانی که میخواهد غلبه فکریـتمدنی بر حوزه زندگی جاری مردم داشته باشد، نیاز به بخشی از جامعه دارد که در حوزههای مصرف و زندگی عمومی و عرصه عمومی زندگی پیشران است.
زنها مهمترین و اثرگذارترین بازیگران عرصه عمومی زندگی و مدیریت جاری زندگی چه در خانه و چه در سایر محیطهای اجتماعی هستند. زنها بهدلیل وجوه زنانگی یعنی داشتن مجموعه غرایز و طبایع، ویژگیهای ذهنی و عاطفی، جسمی و بدنی، فکری و مدنی، ظواهر و نقشهایی که در جامعه میپذیرند، بخش پیشرو جامعه در حوزه عمومی زندگی و مصرف روزمره فرهنگی و اقتصادی هستند. اگر قرار باشد یک نظام تمدنی و یک نظام فرهنگی جدید در جامعه به وجود بیاید، دو عرصه نرمافزاری و سختافزاری دارد. یعنی این نظام تمدنی جدید، باید تفکیک جدی در حوزههای فکریـنظری و حوزههای عملیـمیدانی عرصه زندگی عمومی و انضمامی داشته باشد. قطعا زنان در حوزه انضمامی، زندگی عمومی و زندگی جاری از مردها بسیار قویتر، اثرگذارتر و برای تغییر در این فضا مهمترند، پس سرمایهگذاری روی افکار عمومی زنان بسیار سودمند و زودبازده است.
نظم جدید تمدنی برای ساخت دنیای جدید، روی زنها حساب ویژهای در روند تغییر سبک زندگی باز کرده است. حتی وقتی به ساختارهای مختلف اجتماعی و انقلابهای بزرگ اجتماعیـسیاسی نگاه میکنید، میبینید مردها کنشگران اصلی عرصههای نظری، عرصههای فکری و حتی جدال سخت بدنی هستند، اما زنها زندگی جاری عمومی را اداره یا از مردان پشتیبانی میکنند و نظم عمومی زندگی جاری را بهوجود میآورند.
این داستان در جامعه ایران هم خودش را به خوبی نشان داده و قابلردیابی است. زن در ادوار مختلف تاریخ ایران، حداقل در چند صد سال اخیر، جنسیتی بوده که از عرصه عمومی اجتماعی کنار گذاشته شده، یا در حوزههای محدودی کنشهایی داشته. براساس سنت، آداب، رسوم و فرهنگ ایران و به انضمام تعالیم اسلامی، زنان در حاشیه کنشگری اجتماعی بودند و اداره امور داخلی خانه را بهعهده میگرفتند. این، پدیدهای نبود که صرفا براساس خواست سلاطین، حکمرانان یا دیوانسالاران ایجاد شود. از طرفی، سنت جاری جامعه هم اینطور بوده که زن از عرصه کنش اجتماعی دور و در حاشیه قرار داشته است.
شکستن قلیان یا درهم کوبیدن حکم شاه؟
در تاریخ ایران، یکی از مقاطع مهمی که غرب تلاش کرد نظم تمدنی خود را در ایران جاری کند و از کشور ما بهمثابه یک مستعمره فعالِ پرسود برای خود و بازار مصرف کالاهایش استفاده کند، بعد از جریان مشروطه بود. بهرهگیری از مواجهه با همین ویژگیهای سنتی و دینی در جامعه ایران نشو و نما داشت و زن را از عرصه کنش اجتماعی بر حذر میداشت. درحالیکه میتوانیم در تاریخ ایران تکروایتهای تاریخی در مقاطع حساس و ایفای نقش زنان را در پشتیبانی از مردان، هنگام کنشگری اجتماعی ببینیم. اما این حمایتها ظهور و بروز اجتماعی نداشته. مثلا بعد از اعلام فتوای تنباکو توسط میرزای شیرازی بزرگ، زنان داخل حرمسرا و در حریم سلطانی، قلیانها را میشکنند. این کنش، پاسخی حمایتی است به فتوای رهبران دینی در محدود کردن سلطان و اعلام اینکه ما با ندای رهبران دینی همراهیم و در این فضا حرکت میکنیم.
همینطور که پیش میآییم، میبینیم مداخله زنان در عرصههای اجتماعی مثل ماجرای کشف حجاب و ترویج کنشگری زنان در امور اجتماعی، جدی میشود.
نویسنده در نمایشنامه «پردهخانه» تلاش میکند زن را بهگونهای بازنمایی کند که دور از رسوم و سنتهای ایرانی باشد. طوری زن را نشان دهد که گویی استثمار شده و جامعه به زن، نگاه ابزاری و مصرفی دارد. از سوی دیگر نویسنده سعی میکند حرمسرا را بهعنوان مرکز شکمچرانی و شهواترانی شاه نشان دهد. حتی در سریال جیران هم چنین تصویری را میبینیم. حال آنکه وقتی به ادوار مختلف تاریخ ایران و حتی تاریخ جهان نگاه میکنیم، زندگی شاهان را زندگی گسترده همراه با همسران بسیار میبینیم؛ با این توجیه که در خانواده همایونی! باید زاد و ولد زیاد باشد تا خاندان گسترده شود. چرا؟ برای اینکه نظام دیوانسالاری از درون خاندان اداره شود. یعنی نیروهای انسانی برای اداره امور حاکمیت و امور دیوانی از درون خاندان سلطنتی تامین شود. یکی از حکمتهای جدی تعدد زوجات در ادوار مختلف تاریخ که توسط سلاطین در دنیا شکل گرفته، همین تامین نیروی انسانی برای مدیریت نظام حاکم، توسط خانواده سلطنتی است. روایتهای تاریخی متعددی در اینخصوص داریم که البته محدود به ایران هم نیست؛ در امپراطوری عثمانی و امپراطوری روم و امپراطوری ایران باستان هم این سنت وجود داشته. بعد از آن در سلسلههای پادشاهی کشورهای مختلف، چنین چیزی وجود داشته و در بخش نمایشی، فرهنگها و سنن و آداب اقوام مختلف بازنمایی میشود.
در سالهای اخیر سریالهای متعددی در کشورهای مختلف با موضوع نظام امپراطوری و نظام پادشاهی ساختند که همین حکایت را نشان میدهد. پس این پدیده محدود به ایران، شاهان قاجار، یا سلسله سلطانی درون ایران نیست. البته این گفته دلالت نمیکند که اگر کار قبیح یا خلاف عرف، شرع یا شأن زن در یک نظام سلطانی انجام شد، آن را تطهیر و مدح کنیم، یا برایش وجه تاریخی بتراشیم. غرض این است که به فضای اجتماعی، زمینهها و باورهایی که وجود داشته و زمینههایی که پدیده در آن شکل گرفته، توجه کنیم. برخی تلاش میکنند 200سال بعد، یک پدیده تاریخی را که صد سال قبل رخ داده، بهراحتی نقد، نفی و تقبیح میکنند، این کار درستی نیست. باید نگاه کرد به زمینههای تاریخی، سنتی و فرهنگی یک رخداد تا بتوان آن را بهدقت تحلیل کرد.
ایجاد فضای عفیفانه و امن، جرم است!
نکته دوم، درباره بافت و زمینههای اجتماعی اکنون ماست. نمایشی هنرمندانه و پر زحمت که سعی میکند با بازنمایی زن عفیف و اهل پوشش ایرانی، به قوانین پوشش و عفاف زنان امروز، اعتراض کند. این ویژگی در تناقض با شخصیتها و همچنین طراحی لباس و پوشش زنان است که در نمایشنامه نوشته شده. هدفی که کارگردان با بهرهگیری از متن بهرام بیضایی دارد، در تناقض با آداب و رفتار سنتی است که در آن دوره وجود داشت.
با یک مقایسه سطحی بین زن در آن زمانه و دوران بعد از انقلاب اسلامی، درمییابیم زن یک جنسیت تاثیرگذار در تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است که از آگاهی، سواد و رفاه عمومی زندگی بهخوبی برخوردار شده و در عرصههای امور اجتماعی و سیاسی مشارکت میکند. ممکن است ما نقدهایی هم داشته باشیم یا تحلیلهایی ارایه کنیم که زن در جامعه ایرانی بهتر از این میتوانست مشارکت کند یا شأن زن بیشتر رعایت شود، اما وقتی به این نوشتهها نگاه میکنیم، میبینیم اینها نقض اتفاقی است که در این سالها در کشور ما افتاده. جمهوری اسلامی تنها محدودیتی که بهزعم دیگران برای زن ایجاد کرده، فراهم کردن محیط امن زندگی عفیفانه و تلاش برای دوری از نگاه ابزاری، کالایی و سرمایه اقتصادی به زن بوده است. آیا این اتفاق، ایجاد محدودیت است؟ احکام شرعی و قوانین جمهوری اسلامی در این سالها هیچوقت زن را محدود نکرده و نگفته زن نباید در محیط اجتماعی مشارکت کند و در فضای عمومی کنشی داشته باشد، نمیتواند فعالیت هنری انجام دهد، یا نمیتواند اهل نطق و سخن و علم و درس و کار اقتصادی باشد.
حکومت، امری مردسالارانه
«حکومت» ماهیت مردسالارانهای دارد. نمیتوان نقد کرد که حکومتها چرا مردسالارانه هستند و چرا خشن؟ حکومت براساس نظریههای مختلف جامعهشناسان سیاسی، چند ویژگی، صورت و چند رخ نشان میدهد و باید نسبت به گروههای اجتماعی، نقش خودش را تعریف کند. اول نقش ایدوئولوژیک، دوم نقش وجه اجبارآلود و خشونتباری که بهمعنای ظلم نیست. اینجا خشونت به معنای ابزارهایی است که حاکمیت در اختیار دارد برای ایجاد نظم و انتظام درونی و مواجهه با تخاصم دشمن در حوزههای بیرونی و... همه حکومتها این ویژگی را دارند. مثلا آیا میتوان وجه پلیسی حاکمیت را حذف کرد؟ البته اعمال کارویژههای پلیسی حاکمیت در دنیا، گونههای مختلفی دارد. مثلا در مقاطعی پلیس ایران، یک شخصیت مهربان معرفی شد که مردم برای رفع مشکلات به او مراجعه میکردند. یک تصویر هم این است که پلیس، شخصیتی است که باید از آن اعتبارزدایی و مرجعیتزدایی کرد. پلیس را طوری در جامعه بازنمایی کنیم که باید از آن بترسیم و حساب ببریم. قطعا پلیس در عین اقتدار، باید محبت و رأفت هم داشته باشد. پس وجه پدرسالارانه حاکمیت نباید از بین برود و مخالفت با این اصل، شعاری بیش نیست. همان کسی که در وجه پدرسالارانه حاکمیت حرف میزند و نقد میکند، اگر دزد به خانهاش سر بزند، یا کسی حریم خصوصیاش را هتک یا خطری برایش ایجاد کند، صدای همان آدم درمیآید و میگوید حکومت کجاست که امنیت من را حفظ کند و جلوی چپاولگران و کسانی را بگیرد که به حریم من دستدرازی میکنند. شعارهای ظاهرا زیبایی که وجود دارد، حاصل نگاه روشنفکری است که واقعبینی ندارد. عدهای که از این شعارها خوششان میآید، یا از آن پیروی میکنند، کسانی هستند که به واقعیتهای اجتماعی توجه نمیکنند. اگر در زندگی فردیشان بحرانی پیش بیاید، سریع فریاد میزنند. اما بهوقت صحبت یا زمان نقد، یا طرح هر انتقادی به حاکمیت، از این شعارها استفاده میکنند.
حالا این سوال مطرح میشود که آیا این وجه پدرسالارانه باید سایه بیاندازد بر رأفت و مهربانی حاکمیت، یا عطوفتی که با گروههای مختلف اجتماعی و جامعه تحتحاکمیتش باید داشته باشد؟ قطعا در اجرا و گسترش این اقتدار، حاکمیت باید بهگونهای عمل کند که مردم احساس امنیت و آرامش کنند. چون در کنار امنیت، آرامش هست. اما امنیت نباید به هر بهایی برای ما فراهم شود. نظامهای کمونیستی در جامعه خفقان ایجاد میکنند؛ مثلا در نظام چین، کرهشمالی و شوروی سابق، امنیت وجود داشته، اما بهشدت خفقان بوده و هیچ نوع آزادی وجود نداشته و هیچکس نمیتوانست اعتراضی کند. واقعا جامعه ایران، اینطور است؟ هیچکس نمیتواند ادعا کند در یک وضعیت پدرسالارانه حداکثری بهسر میبریم. باوجود همه نقدهایی که به حوزههای آزاداندیشی و فکری وارد است، ولی همچنان ما میتوانیم درباره این مباحث، صحبت کنیم. در شرایط خفقان، اصلا نمیشود درباره مقولهای حرف زد، چهرسد به اینکه پدیده را نقد کرد.
نکته دوم اینکه در ساختن تصویری واقعی از وضعیت زن در جامعه ایران، آیا میزان آگاهی و آزادیهای زنان در 40سال اخیر روزبهروز کم شده یا افزایش پیدا کرده؟ اگر منصفانه و آماری نگاه کنیم، میبینیم با شواهد متقن، آگاهی و آزادی زنان افزایش پیدا کرده است.
سوال اینجاست آیا جامعه زنان ایران از یک طرف و حتی سیاستگذاران کلان فرهنگی در جمهوری اسلامی توانستند از ظرفیت آگاهی زنان در کشور بهنفع بالا بردن فرهنگ اصیل ایرانی اسلامی استفاده کنند؟ یا این آگاهی برای جامعه زنان ایران، خلاف نظام سنتی و نظام تمدنی، خلاف آداب و رسوم و سنن تعالیم اسلامی در فرآیندی به ضد خودش تبدیل شد؟ باید جلوی این اتفاق را گرفت!
جامعه ایران نسبت به گذشته خود و حتی نسبت بسیاری زنان در جوامع همتراز خودش در این زمانه، از آگاهیهای بیشتری برخوردار است. آیا این مقوله، تبدیل به یک عنصر مطلوب پیشبرنده برای ارتقا، بالندگی و رشد نظام اجتماعی، فرهنگی، تمدنی و تربیتی ما شده یا در فرآیندی به ضدخودش تبدیل میشود؟ پس علاوه بر اینکه میگوییم آگاهی در جامعه ایران بالا رفته، مشارکتهای اجتماعی و سیاسی زنان هم بیشتر شده است. آگاهی علمی، ادبی و کنشگری زنان در این حوزهها افزایش پیدا کرده، در عین حال مراکز سیاستگذار در جمهوری اسلامی و دستگاههای عملیاتکننده و کنشگر موظف در این حوزه نتوانستند از این ظرفیت بهخوبی استفاده کنند و در فرآیند غلطی با سیاستها و ساختارهایی که بهوجود آوردند، آگاهی به فرآیندی ضد خودش تبدیل شد. اتفاقهایی که چند ماه اخیر در جامعه ایران رخ داد، یکی از دلایلش یا بهتر بگوییم مهمترین دلیلش سیاستها، ساختارها و برنامههایی است که جمهوری اسلامی برای بهرهگیری از ظرفیتهای زنان در ایران، طراحی کرده است. شاید به خوبی طراحی نکرده، یا اگر طراحی کرده بهدرستی بهره نبرده، بههمین دلیل به ضد خودش تبدیل شده است. وقتی آگاهی علمی، اجتماعی، سیاسی، جهانی و هنری برای هر قشر و جنسیتی ایجاد شود، ولی بهازای آن نتوانند برنامهریزی کنند و مرجعیت درستی برای بهرهگیری از این نظام ایجاد کنند، آگاهی به ضدخودش تبدیل میشود. خب این جامعه آگاه کمکم از آبشخورهای دیگری برای اشباع نظری یا اشباع عملی خود استفاده میکند و طبیعتا اگر مبانی معرفتی، فرهنگی و نظری متفاوت باشد، به سمت آن سوق پیدا میکند. یعنی در جامعه و محیط اجتماعی شما زیست میکند، اما درواقع زیست فکری، فردی، زندگی و شخصی او در محیط دیگری پیش میرود. اگر این تراکم، تعدد و تکثر ادامه پیدا کند، طبیعتا زیست اجتماعی را هم تحتشعاع قرار میدهد و زمینههای یک تحول اجتماعی عمیق را به وجود میآورد.
آیا پیشگیری بهتر از درمان نیست؟
نکته بعدی اینکه خوب است از اینگونه نمایشها استقبال کنیم و از این ظرفیت در هنر و ادبیات، بهره ببریم. این کارها درواقع بهصدا درآوردن هشدارهایی است برای یک نظم حاکمیتی که ممکن است بهدلیل نوع نگاه درونگرایی که بهعرصههای حاکمیت دارد و اداره امور حاکمیت به عهدهاش هست، نتواند به بسیاری از این مسائل توجه کند. چه اشکالی دارد عدهای مخاطبِ این هنر قرار بگیرند، ولو با برداشتهای متفاوت از تاریخ که ممکن است حتی به این برداشتها نقد داشته باشیم. بالاخره فهم و برداشت این طیف فکری که نمایندهاش، نویسندگانی هستند که مینویسند و یک جامعه پشتیبان هم دارند که از این نوع نوشته استقبال میکنند. چه ایرادی دارد اینها شنیده شود و حتی آثارش ساخته شود؟ مخاطب هنر ببیند و درباره آن گفتوگو کند. نگاههای آنها بررسی شود و با واقعیتهای اجتماعی تطبیق داده شود. خوبی نمایش این است که میتوانید هر زمانی بر واقعیت اجتماعی تطبیق کنید و براساس آن نگرشسنجی، نظرسنجی و افکارسنجی انجام دهید. از این مسیر، خیلی زودتر میتوانید به مسالههایی که گسلهای اجتماعی را شکل میدهد و ممکن با نظام حاکمیتی یا سیاستهای رسمی حاکمیت، واگرایی ایجاد کند، بازشناسی و و شناسایی و رفع کنید.
کار نظام سلامت و نظام بهداشت کارآمد و موثر در حاکمیت این است که بتواند ساختاری را برای جامعه خود بهوجود بیاورد که بسیاری از بیماریها را قبل از اینکه ریشهدار و عمومی شود یا حتی شکل بگیرد، شناسایی کند. در نظام سلامت همه قبول داریم، پیشگیری مقدم بر درمان است، خب چرا در نظام سلامت اجتماعی، سیاسی و فکری جامعه چنین نگاهی نمیکنیم که پیشگیری میتواند مقدم بر درمان باشد. اگر پیشگری مقدم بر درمان باشد، طبیعتا این نوع نگاه، صدا و این برداشتهای تاریخی یا نقدهای اجتماعی سیاسی دیگر بد دانسته نمیشود و اگر بخواهیم برایش محدودیت ایجاد کنیم، محدودیتهایی داخل هنجارهای دینی و عرفی خودمان ایجاد میکنیم. آن را از بین نمیبریم و حذف نمیکنیم، اجازه میدهیم فضا ایجاد شود و اینها حرفشان را بزنند، ما هم بهعنوان مخاطب فعال، حرفها را میشنویم و قدردانی میکنیم از اینکه خب کسی یا جریان فکری که ریشه اجتماعی دارد، این نقد را مطرح میکند که قابلتأمل است.
بهطور کلی تئاتر، یک هنر انتقادی، روشنفکری و پیشرو در شناخت آسیبهای اجتماعی است. همانطور که آسیبهای فکری، نظری، اجتماعی و فرهنگی میتواند جریان فکری ایجاد کند و برای نظم اجتماعی جاری تهدید باشد، میتواند فرصت جدی و آوردههای مهمی برای هر نظام حاکمیتی داشته باشد، کما اینکه در تمام دنیا از ظرفیت این نوع هنر استفاده میکنند و از وجوه انتقادی آن بهره میگیرند، در چهارچوب هنجارها مجوز صادر میکنند برای اینکه چنین کارهایی تولید شود و هنر بتواند کارویژههای خودش را انجام دهد.