سرمقاله
همه باهم زیر درخت سیب
اندک اندک جمع مستان میرسند
اندک اندک میپرستان میرسند
قبل از اینکه نوشتهها را بخوانید، با دقت این عکس را ببینید. امام خمینی چهطور همه را دور خود جمع کرد؟ یا بهتر بگویم چهطور سلیقههای مختلف، حرفی، سخنی یا رفتاری در امام یافتند که در نظرشان مقبول افتاد و از ایشان پیروی کردند؟
عکسی که میبینید، حیاط خانهای است که امام خمینی در نوفللوشاتو با مردم ملاقات میکرد. رهبر آخرین انقلاب جهان، به همین درخت سیب تکیه میزد و سخنرانی یا مصاحبه میکرد. در بهمنماهِ تمام این 44سالِ پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تصاویری شبیه این، در تلویزیون و مطبوعات دیدهاید. این تصاویر واقعیاند؟ یعنی میشود همینقدر ساده و بیتکلف با مردم حرف زد؟ همینقدر خدامدارانه و توحیدی؟ ابتدا و انتهای انذار و تبشیر امام خمینی، در دایره بندگی خداوند متعال است. از نظر امام خمینی، انقلاب و دگرگونی حکومت سیاسی، امری است مورد تایید خدا، پس تا پای جان باید برایش ایستاد. امام میگفت برای خدا و اجرای شعائر دینی، متحد و یکدست شوید.
شاید در نگاه اول، تعابیر و تعامل امام خمینی را فقط با ادبیات دینی و سنتی بتوانیم تحلیل کنیم. ولی امام کارهایی انجام داد که نظریههای آکادمیک جامعهشناسی سیاسی در تشریح و پیشبینی آن، الکن بودند. امام یکتنه و به پشتوانه ملت، تو دهن نظام اجتماعی و نظام سلطه سیاسی رایج جهان زد. کار درست را انجام داد و گوش به حرف هیچ تحلیلگری نسپرد. اما مفسران و علمای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، هریک تأویلی در گفتار و کنش ایشان یافتند. امام مفاهیم ثقیل فقهی و حکومتداری براساس قواعد دینی را به زبانی درمیآورد که مردم کوچه و بازار، شیفته سخنانش میشدند. این مردمِ «از مال و بنون» گذشته، پای تصمیم امام ایستادند؛ با خون خود و عزیزانشان.
آنچه در این عکس، حسرت ما را برمیانگیزد، تنوع افرادی است که گرد امام جمع شدند. تکثری که با یک وجود مقدس، به وحدت رسید. میان کسانیکه در این حلقه بیتکلف حضور دارند، تیپهای شخصیتی گوناگونی دیده میشود، اما چیزی که چشم ما و دوستان «پیام زن» را بیشتر میگیرد، ترکیب سنی و ظاهری خانمهاست. خانمی با چادر گلدار بالای سر امام ایستاده، خانم دیگری رو پوشانده از عکاس، چند خانم با پوشش و حجاب کامل، اما بدون چادر حضوردارند و دخترانی نوجوانی که وجودشان سرشار از محبت و اطاعت رهبر انقلاب است. این روزها چقدر حسرت چنین گعدههایی را داریم!
رفتار امام را میشود با اِشِلهای آکادمیک بررسی کرد. طبق نظریههای علوم اجتماعی، سطح بالای انسجام در یک جامعه، زمانی اتفاق میافتد که کنشهای افراد، اخلاقی و معطوف به یک جمع باشد. هیچ امری حتی حرص و آز، نمیتواند انسان را بهجایی برساند که از جان شیرین بگذرد. اخلاق انسانی، معنویت و خداانگاریِ دور از منیت سوپرانقلابیها، حس مسئولیت و وفاداری در قبال دیگران را به حد اعلا میرساند. «ملت» وقتی شکل میگیرد که کسی از خود نگوید و همه حول ارزشمندترین موجود، یعنی خدا حلقه بزنند و پای ارزشها و صلاح جمعی بایستند. متاسفانه در سالهای گذشته با مفاهیم خدایی بازی شد، بررسی قاصر و مقصر، مفصل است و منظور این مقال نیست. اما بعضی جاها رفتار متناقض با مردم و بازی سیاسی در توجیه اتفاقها، مردم را ناراضی و مکدر کرده است. مردم حول محور خدا هنوز هم جمعاند. اصلا انسجام اجتماعی یعنی چه؟ تعریف ساده این است که عدهای با سلیقههای مختلف اما اصول واحد، تصمیم بگیرند روزگار بهتری برای خود و فرزندانشان رقم بزنند. تعامل عمیق و وسیع افراد جامعه، نظام ارتباطی را شکل میدهد که در آن، سعادت جمع، بر توفیق فردی ارجحیت دارد. ارتباط متقابل اجتماعی و میزان اعتماد افراد جامعه نسبت به هم، همواره یک نمودار صعودی است. در این نظام اجتماعی، سوال و توجیه وجود ندارد، افراد فقط به فکر خدمترسانی هستند، ممکن است یک پیرمرد به جوان خدمت بدهد، یا فردی علیل، به آدم سالم. فهم و تصور این شرایط سخت است، اما روزگار پیش و پس از پیروزی انقلاب، جنس مردم ایران و غالب جامعه، اینطور بود. نسل دهه شصت به بعد از این حرفها، توهم غیردقیقی در ذهن دارد، اما همایش عظیم اربعین، چیزی شبیه روزگار مردم انقلابی و جنگزده ایران است. پسر جوان همسایه از جانش میگذشت برای آسایش هموطن و اصلا برایش مهم نبود همکلاسیاش سر سفره دامادی نشسته؛ نمیگفت چرا من کشته شوم و او داماد! امام خمینی با این جامعه، توانست آخرین انقلاب جهان را در تاریخ پرمخاطره معاصر رقم بزند.
مقایسه کنید این انسجام و یکپارچگی را با اخم و توهین بر سر صندلی اتوبوس که این روزها بارها در جامعه ما اتفاق میافتد. ظاهر ایرانیها، آنها را از هم دور کرده، انگار ما هیچوقت نظام ارزشی مشترک نداشتیم. مدام در حال سوال و قضاوتیم؛ چرا او این کار را کرد و چرا من فلان کار را کنم؟
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوید؟ با این دستفرمان، بعید است. احساس یکپارچگی در جامعه، باعث میشود روابط دوستانه برمبنای محبت تکثیر شود. اهالی یک جمع، مدام در حال پیدا کردن نقاط مشترکاند. با نگاه جستوگو و عیبجو میشود زندگی مشترک 50ساله را از هم پاشید، همسایگی و همشهری که جای خود دارد.
حس تعلق زیباست، خیلی زیبا. متاسفانه عدهای مغرض، شبانهروز به مردم عزیز ایران اینطور القا میکنند که تو زن بدبختی هستی، تو فقیری، حتی اگر دکتر و مهندسی، جهانسومی هستی و مدرک نمیتواند به تو شأن و منزلت بدهد، مهاجرت کن، وابستگی به والدین نداشته باش، فرزندانتا را از بند عاطفه رها کنید تا بروند جای دیگری خوشبخت شوند. منِ ایرانی که با حافظ و مولوی و سعدی انس دارم، چهطور با رهایی از بند محبت، میتوانم کنار بیایم. ما همانهایی هستیم که وقتی از سفر خارج به ایران برمیگردیم، میگوییم «هیچجا خونه خود آدم نمیشه!»
نسخههایی که غربیها و عملههای فارسیزبانشان پیچیدند، به کار ما نمیآید، این را باور کنیم. ما مردمی هستیم که برای همسایه ندیده که شب و روز در جدال با همسرش هست، دل میسوزانیم. برای خانوادهای که اصلا آنها را ندیدم و فقط صدایشان را از پس دیوارهای نازک زندگی آپارتمانی شنیدهایم.
ما نیاز داریم به دوست داشته شدن و دوست داشتن افراد جامعه. ما ملت دورهمی و انسجامیم نه انزوا و تفرق! از دیدگاه جامعهشناختی، همبستگی پدیدهای است که براساس آن، اعضای یک جامعه به هم وابسته و متقابلا نیازمندند.
نهتنها آلبوم انقلاب، آلبومهای خانوادگی را ورق بزنید و ببینید با فلان همسایه یا فامیل دور چقدر صمیمی بودید. چه مسافرتها با هم رفتید و کنار بلوار معلم رامسر خوابیدید، یا دور میدان نقش جهان اصفهان، یا ساحل محمودآباد، یا پارک ملت مشهد و... چقدر از چادر کناری کبریت قرض گرفتید و با چند قاچ خربزه پس دادید.
ما همان ملتیم، فقط حافظهمان کمرنگ شده.
انسجام اجتماعی، مقولهای نیست که دولتها بتوانند از بالا به پایین بخشنامه کنند یا دستور بدهند. در این ساحت، دولتها فاقد اعتبارند. این گره، فقط به دست مردم باز میشود و گروههایی که مرجعیت اجتماعی دارند، مثل ریشسفیدها یا روحانیهای محله و... خواستم بنویسم هنرمندان و ورزشکاران، اما پشیمان شدم. افراد مشهور، کاری با جامعه ایرانی کردند که بهتر است فعلا مکتوم بماند.
عکسهای قدیمی و اثری را که در احوال شخصی و جمعی ما میگذارند، جدی بگیرید. حرفهای جالب و جدیدی در اینباره داریم، ورق بزنید و بخوانید.
خرم آن باغی که بهر مریمان
میوههای نو، زمستان میرسند