نوع مقاله : پرونده ویژه

10.22081/mow.2023.74192

چکیده تصویری

زنان برای حل مشکلات به میدان بیایند و منتظر حاکمیت نباشند

اجتماعی

از جنبش زنانه باید ترسید

مهدی زارعی 

 

بررسی اثربخشی کنش زنان در حل مشکلات با ورود به عرصه‌های اجتماعی

در گفت‌وگو با دکتر مسعود معینی‌پور

از جنبش زنانه باید ترسید؟

مهدی زارعی

 

دکتر مسعود معینی‌پور عضو هیات علمی دانشگاه باقرالعلوم علیه‌السلام و استاد جامعه‌شناسی سیاسی است. ما انتظار داشتیم در پاسخ به سوال‌ها، وجه سیاسی ایشان غلبه داشته باشد، ولی خلاف تصور ما جواب سوال‌ها و ابهام‌ها بیشتر از منظر علم جامعه‌شناسی و نگاه فرهنگی و تمدنی است. در تمام مدتی که شاهد ابعاد مختلف بحران در کشور بودیم، در رسانه‌ها حرف‌های ضد و نقیض فراوان شنیدیم، اما نسخه‌های قابل‌اجرا و شدنی و واقع‌بینانه بسیار کم و محدود بودند. دکتر معینی در این مصاحبه، مدلی ارایه کرده که شاید بتوانیم نام آن را «مانیفست جنبش زن مسلمان» بگذاریم!

 

بحث درباره گونه‌شناسی و راهکارهای کنش‌گری موثر زنان در آینده جمهوری اسلامی به‌خصوص در عرصه رسانه، مفصل و دامنه‌دار است. تحلیل شما از وقایع ماه‌های گذشته چیست؟ آیا رسانه، توانسته بازنمایی درستی از مسایل زنان ارایه کند؟

بازنمایی کنش‌گری‌های زنان در عرصه‌های مختلف اجتماعی در رسانه‌های جمهوری اسلامی، صرفا تقلیل یافته به یک گزارش‌گری عمومی با کارکردهای سیاسی و بین‌المللی. زنان کاملا درک می‌کنند که این بازنمایی صرفا ابزاری است و نه از سر اعتقاد واقعی به بازیگری زنان در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی و این درک و احساس زنانه بسیار برای جامعه آنان ناامیدکننده است. متاسفانه تاکنون بازنمایی درستی از کنش‌گری‌های زنانه در ادوار مختلف تاریخ معاصر و حتی تاریخ صدر اسلام نداشته‌ایم. اینجا از کنش‌گری زنانی سخن می‌گوییم که چارچوب‌های شرعی و عرفی حضور اجتماعی را رعایت می‌کنند. بازنمایی رسانه‌ای ما باید به اندازه‌ای قوی و باورپذیر و واقعی باشد که احساس جدی‌گرفته‌شدن زنان در مشارکت‌های اجتماعی در ساحات مختلف به‌وجود آید و بر رفتارهای آینده آنها تاثیر بگذارد. انگاره عمومی زنانی مانند زنان حاضر در جلسه ما، نوعا این است که جمهوری اسلامی در ابعاد مختلف، زن را جدی نمی‌گیرد و این خیلی بد است.

از طرف دیگر زنان توانمند ما هم به‌دلیل عوامل متعددی در کنش‌گری اجتماعی، فرهنگی و رسانه‌ای به انجام یک‌سری کارکردهای رسانه‌ای و ویترینی بسنده کرده‌اند، یعنی بیشتر آنها هم خودشان را جدی نمی‌گیرند و تأملی در این‌باره ندارند که آیا این حرکت و اقدام آنها اثر و ثمری دارد؟ یعنی منجر به تغییر کسی می‌شود؟ تحولی ایجاد می‌کند؟ مساله‌ای را مطرح و حل می‌کند؟ جریان‌ساز است؟ تقابل با یک جریان جاری ایجاد می‌کند؟ شبهه‌ای را پاسخ می‌دهد؟ تغییری در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند یا نه؟ متاسفانه باید بگویم در تربیت کنش‌گران اجتماعی و رسانه‌ای و تربیت علمی ما چنین چیزی دیده می‌شود که کارکردها بر اثربخشی‌ها برتری دارد و به صرف انجام درست فرم یک کار، از اثربخشی آن غافلیم.

در نظام سیاست‌گذاری، برنامه‌ریزی، قانون‌گذاری و اجرا در حوزه‌های اجتماعی، فرهنگی و رسانه‌ای ما این معضل و چالش جدی جاری است که انجام نسبتا درست فرم کار، مهم‌تر از اثربخشی آن است و این، بحران بزرگی است در کشور ما.

 

  • به نظر می‌رسد گروه‌های مختلف اجتماعی به‌خصوص گروه‌های اجتماعی زنانه، هم سرخورده‌اند و هم سردرگم نسبت به آینده! و سوال «چه باید کرد» سوالی بزرگ و پیچیده شده است. با توجه به شرایط موجود، راهکار شما برای برون‌رفت از این بحران چیست؟ پیشنهاد عملیاتی در این حوزه دارید که در تجربه تاریخی ما هم سابقه داشته باشد؟

جامعه ما مثل سایر جوامع جدید در طول سال‌های گذشته، درگیر ناجنبش‌ها و نامساله‌هایی بوده که برای مدیریت افکار عمومی طراحی شده است تا افکار عمومی را از تغییرات ریشه‌ای که در حال شکل‌گیری است، غافل کند. نظام فرهنگی طراحی شده، ریشه‌های اصیلی دارد که حول محورهایی مثل فردیت‌گرایی، ترویج اباحه‌گری و دین‌زدایی می‌گردد. در حاشیه، ناجنبش‌ها و نامساله‌ها، ریشه‌های کنش‌گری و طراحی فرهنگی را می‌پوشاند و در یک حرکت سطحی، جامعه را چه در حوزه زنان و چه در حوزه مردان در وجه کلان اجتماعی درگیر می‌کند. در نتیجه جامعه را غافل می‌کند از واقعیت اصیلی که ریشه در تحول‌های فرهنگی دارد و باعث می‌شود تحولی که در جامعه رخ می‌دهد، بازنمایی بسیار سطحی، در لایه‌های سطحی زندگی باشد و ما از لایه‌های ریشه‌ای و عمیق غافل باشیم، از مفاهیمی که می‌تواند جامعه را متحول کند، انسان را تغییر ‌دهد و تربیت انسان را عوض کند.

جامعه ما به‌شدت نیاز دارد که از جنبش زنان مسلمان و معتقد استقبال کند و برای ایجاد جنبش‌های جدید زنانه باید تلاش کنیم؛ به‌خصوص با عاملیت زنان، مدیریت زنان و کنش‌گری زنان که این جنبش‌ها بتواند در لایه‌های عمیق، تحول فرهنگی را شکل دهد. تحولی که برآمده سنت‌های ایرانی و تعالیم و احکام اسلامی است. باید جنبش‌هایی را در نظام اجتماعی به وجود بیاوریم که از سویی افکار عمومی زنان جامعه ایران و جهان اسلام را تغییر دهد و از سوی دیگر بتواند زندگی عمومی ما را مدیریت کند و نیازهای جاری زنان را تغییر دهد و مطالبات آنها را پیگیری کند.

 

  • این‌طور که شما می‌گویید ظاهرا داستان کمی پیچیده‌تر و بنیادی‌تر از مساله حجاب است. در عین حال، سوال مشخص من این است که آیا برداشتن حجاب، مقصد نهایی دشمن است و به همین بسنده می‌شود یا حجاب مثل بسیاری از مسایل دیگر، جرقه شکل‌گیری یک تحول اجتماعی بزرگ و اسم رمز است؟

ماجراهای اخیر کشور، یک اتفاق محدود به پدیده حجاب یا حتی قابل فروکاست به یک مساله زنانه نیست. خیلی تقلیل‌انگارانه است اگر فکر کنیم اتفاقی که افتاد، فقط در پی داستان حجاب است، یا صرفا یک مساله زنانه است. سال‌هاست به‌دلیل اتفاق‌هایی که در جامعه ایران افتاده، جامعه و تمدن غرب، به‌عنوان رقیب ما، در پی اعتبارزدایی از نمادها و شاخص‌های اصلی زندگی بر مدار تفکر انقلاب اسلامی و بر مدار دین در جامعه ایران و جهان اسلام است. این اعتبارزدایی‌ها، در تغییر نماد‌های اصلی جامعه، بروز و ظهور پیدا می‌کند. حجاب برای مسلمان‌ها و برای جامعه ایران و جمهوری اسلامی پس از انقلاب اسلامی، یک نماد است. نماد دین‌داری، نماد عفت و نماد تفکیک و تمایز بین جامعه ایرانِ بعد از انقلاب با جوامع، فرهنگ‌ها و مدل‌های غیرانقلابی است.

 

  • حجاب که ظاهرا یک امر زنانه است؛ پس چرا شما این نماد را تعمیم می‌دهید به تمام جامعه ایران؟

 حجاب صرفا یک امر زنانه نیست. ظاهرا حجاب را خانم‌ها رعایت می‌کنند، اما باید به این توجه کنیم که عفاف اعم از حجاب است که مردان و زنان باید رعایت کنند و محدود به زن‌ها نمی‌شود. همان‌طور ‌که در قرآن اشاره شده، در آیه‌های ابتدایی سوره مبارکه نور، وقتی خداوند می‌خواهد «غَضّ بصر» یا از پوشیدگی صحبت کند، اول به مردان سفارش می‌کند و می‌گوید: ضمن این‌که غض بصر می‌کنید، از فروج هم محافظت کنید. بعد به زن‌ها سفارش می‌کند. پس براساس ترتُب آیه‌های قرآن، عفاف، اول یک مساله مردانه است و بعد زنانه. در جامعه ما عفاف را تقلیل داده‌اند به مساله‌ای زنانه! عفاف، بحث مفصلی است کنش‌گران حوزه‌های اجتماعی، رسانه‌ای، فرهنگی و مطالعات زنان باید درباره این موضوع بنویسند و تلاش کنند تا عمومی شود. باید همه بدانند عفاف، یک مقوله مردانه و زنانه است. اگر مردان جامعه تقوا را رعایت کنند، بسیاری از مشکلات در حوزه عفاف و حیای اجتماعی از بین می‌رود. این مردان هستند که در بسیاری از موارد، حریمی برای خودشان و زنان قائل نیستند و زمینه‌های بی‌تقوایی را رقم می‌زنند. رعایت حیا و عفاف مردانه، داستانی است که از آن غافل شدیم و در جمع‌های به‌ظاهر مومنانه گاهی بی‌تقوایی‌هایی از ناحیه مردان دیده می‌شود که بسیار هولناک و اسفناک است. این بحث، جای بسط و تفصیل دارد که در مقام بیان آن نیستم.

 

  • دغدغه سایر جوامع هم شبیه ماست و عفت اجتماعی و پوشش برای آنها هم مساله است؟ به بیان دیگر حجاب، مقوله‌ای است که رعایت و عدم رعایت آن فقط در کشور ما مساله است، یا پوشش در سطح جهان، بحث‌برانگیز و مورد مناقشه است؟

حجاب، مقوله‌ای است که زن باید رعایت کند و بیشتر درباره زنان سفارش شده، اما صرفا یک نماد زنانه نیست. یک نماد تمایزبخش بین جامعه دین‌دار و جامعه غیردینی است. امروز به نمادی تبدیل شده که در فضای جهانی، مرز بین زن مسلمان و غیرمسلمان، مرز بین زن عفیف و غیرعفیف، مرز بین حیا و بی‌حیایی در دنیاست. در تمام جوامع جهانی حدی از حجاب را قبول می‌کنند؛ در کشور ما حجاب هرچه بیشتر باشد، مطلوب‌تر است و در کشورهای دیگر حجاب هرچه کمتر باشد، مطلوب‌تر و تا مرز برهنگی می‌تواند پیش برود. در غرب اگر حجاب از حدی بیشتر باشد، زن بسیاری از حقوق خود را از دست می‌دهد؛ آن هم به بهانه‌های امنیتی، رسانه‌ای، حقوق‌بشر و... جامعه فرانسه، آمریکا، یا جوامع غربی مختلف را نگاه کنید حتی محدودیت تعیین می‌کنند برای حضور علمی زنان، برای حضور سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زنان. مثل این‌که ما هم محدودیت می‌گذاریم و حدی را برای رعایت حجاب تعریف می‌کنیم. بعضی جوامع غربی برای حجاب حدی را تعریف می‌کنند و به کسانی‌که بیشتر از آن پوشش داشته باشند، خدمات نمی‌دهند. زنِ باحجاب از خدمات علمی‌ـ‌آموزشی، رسانه‌ای و سیاسی محروم می‌شود. بنابراین حجاب، یک نماد جهانی برای حفظ حیا و حریم زنانه است. غربی‌ها با تمام قدرت برای اعتبارزدایی از نمادهای انقلاب اسلامی و زندگی دین‌مدارانه و زندگی بر مدار گفتمان انقلاب اسلامی تلاش می‌کنند. جامعه غرب، تمام‌قد مقابل جریان تمدنی ما ایستاده و در حوزه رسانه‌ سعی می‌کند تک‌تک نمادها را از بین ببرد.

یکی از این نمادها، حجاب است. اگر به وجه نمادین حجاب نگاه کنیم این اعتبارزدایی شکل گرفته است. سوال اینجاست؛ آیا این اعتبارزدایی محدود به حجاب می‌شود؟ خیر. رسانه‌ها را در 10ـ 15سال اخیر، مرور کنید. در شبکه‌های ماهواره‌ای، فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی‌، در حوزه‌های مختلف هنجارها و ارزش‌های مختلف اجتماعی، دینی، سیاسی و اقتصادی این هنجارشکنی و این اعتبارزدایی از نمادها شکل گرفته. اختلاط زن و مرد، آرایش‌های آنچنانی برای حضور اجتماعی زن به بهانه رعایت نظافت و زیبایی‌ و... امروز خیلی از خانم‌ها حجاب شرعی یا همان وجه‌کفین را رعایت می‌کنند، اما با آرایش در محیط‌های اجتماعی رفت‌وآمد می‌کنند. با این کار، وجه متبرجانه حجاب شرعی رعایت نمی‌شود. این یک نمونه اعتبارزدایی از هنجارهاست که شما می‌توانید حجاب داشته باشید، اما آرایش کنید. یا درباره اختلاط زن و مرد، که متاسفانه امری عادی شده، در‌حالی‌که براساس نص روایات و آیات و سنن ایرانی و آدابی که در اقوام مختلف وجود دارد، بعضی سنن و عادات رعایت می‌شود و ازقضا ممدوح، عفیفانه و امنیت‌آور و آرامش‌بخش است.

متاسفانه بین روابط سببی و نسبی در خانواده‌ها، در روابط شغلی، اجتماعی و اقتصادی و در روابط روزمره، اختلاط زن و مرد و جلوه‌گری،‌ امری عادی و عمومی شده. حتی در حوزه روابط بین محارم، هنجارشکنی‌هایی شکل گرفته که آسیب‌هایی را به‌وجود آورده است. تمام این هنجارشکنی‌ها و خلاف شرع‌ها که به آن اشاره شد، مابه‌ازا دارد در فیلم‌های سینمایی، سریال‌ها، برنامه‌های تلویزیونی، برنامه‌های گفت‌وگومحور و ترکیبی که شبکه‌های مختلف ماهواره‌ای پخش می‌شود. حتی در فضای همین تلویزیون جمهوری اسلامی در بعضی سریال‌ها، حریم‌شکنی‌هایی بین روابط پدر و مادر، خواهر و برادر، پدر و دختر و پسر و مادر دیده‌ایم. اگر این هنجارها از بین برود، حیا و عفاف درون خانواده از بین می‌رود و به جامعه تسری پیدا می‌کند.

بخشی از اعتبارزدایی‌ها هم در حوزه عقاید، باورها و افکار اساسی صورت گرفته که گفتمان انقلاب اسلامی و گفتمان دینی و اسلام ناب را ترویج می‌کند. مثلا در حوزه معاد، عدل، نبوت پیامبر مکرم اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم در حوزه امامت و... از یک طرف جریان اغراق‌آمیز قوی داریم و از طرف دیگر، جریان عادی‌سازی، زمینی‌سازی و ارتباط عرفی و... اینها هنجارشکنی‌هایی است که به‌مرور به منابع و مراکز گفت‌وگوی افرادی تسری پیدا کرده که مروج دین یا مبلّغ گفتمان اسلام ناب هستند. یعنی وقتی حریم‌ها، حیا و عفاف از بین رفت، از شئون مختلف زندگی انسان قدسی‌زدایی شد و نسبت بین انسان و خدا، نسبت بین انسان و عالم غیب آرام‌آرام تبدیل شد به نسبت عمومی و اجتماعی، درنتیجه تربیت افکار عمومی در دست کسانی قرار می‌گیرد که این اعتبارزدایی عمومی از هنجارها، ارزش‌ها، نگرش‌ها و سنت‌ها در وجودشان رسوب کرده است.

همین حالا یک مرور سطحی کنیم از روابطی که اطراف خودمان در همین چند روز گذشته با آدم‌های پیرامون داشتیم. بعد برگردیم به 10‌ـ‌15سال قبل‌ خودمان نگاه کنیم؛ به چیزهایی که در فضای ارزش‌ها یاد گرفتیم و بزرگ شدیم. الان رسیدیم به 30، 40، یا50 سالگی. 15سال قبل روابط ما با همسر، فرزند و همکار چه‌طور بود؟ چه فیلم‌هایی را می‌دیدیم؟ از مرور چه تصاویری ابا داشتیم؟ موسیقی‌هایی که گوش می‌کردیم چه تفاوتی دارد با موسیقی‌های امروز؟ کجا می‌رفتیم؟ چه انتخابی در خوراک و پوشاک داشتیم؟ چه هنجارهایی برای پوشش و آرایش داشتیم، چه انتخابی که در مشارکت عمومی داشتیم؟ نظم ارتباط مناسکی‌ ما با خدا چه‌طور بود؟ اینها چیزهای بعید و عجیب و غریبی نیست، نظام هنجارها و سنت‌های جاری ماست. ما نسبت به گذشته تغییر کرده‌ایم.

پس نوعی اعتبارزدایی عام و عمیق در عرصه‌های مختلف زندگی دین‌داری داریم که یکی از آنها حجاب است. حجاب، نمادین‌ترین وجه اجتماعی‌ است، اما قبل از حجاب، از وجوه مختلف زندگی دین‌داران، اعتبارزدایی شده که ما اصلا حواس‌مان به آن نیست. ما یک گام عقب رفتیم بدون هیچ حرکت، کنش، تغییر و بدون هیچ مطالبه‌ای نشسته‌ایم و می‌گوییم ما در اقلیتیم، چه کار کنیم که برگردیم به اکثریت؟ در دوره‌ای این نوع تفکر، در اکثریت بود، چه شد که اعتبارزدایی از هنجارها، ارزش‌ها، نگرش‌ها و رفتارها شکل گرفت، تا جایی‌که احکام دینی هم به تمسخر گرفته شد و مجموعه‌های رسمی نظام حاکمیتی در رابطه با نفی احکام دینی مجوز قانونی می‌دهند.

 

  • موضوعی که مطرح کردید، بسیار ریشه‌ای و مهم است؛ هم ابعاد تمدنی در سطح کلان دارد و هم ابعاد اجتماعی در سطح خرد؛ کمی بیشتر برای مخاطبان ما بحث را توضیح دهید و بفرمایید اعتبارزدایی از نمادها، چه آثار و تبعاتی دارد؟

اولین اتفاقی که درباره اعتبارزدایی از نمادها می‌افتد، این است؛ حوزه هویتی ما که برآمده از تفکر اسلامی و زیرساخت‌های سنتی و رفتاری ایرانی است، دچار بحران هویت می‌شود. هرکسی نوجوانی در خانه دارد، با این بحران درگیر است. سوال اصلی جوان درباره زیرساخت‌های فرهنگی و اجتماعی ماست؛ من کی هستم؟ کجا زندگی می‌کنم؟ نظام فرهنگی و دینی‌ام چیست؟ چرا با نظم جدید جهانی نباید ارتباط داشته باشم؟ چرا باید قوانین و هنجارها را رعایت کنم؟ بحران عمیق هویتی در جامعه ما در حال رشد و نمو است، چون از نمادها، سنت‌ها و هنجارها، اعتبارزدایی صورت گرفته است.

نکته دوم، نفی مشروعیت نظام قانونی، اجتماعی و سیاسی جامعه ماست. وقتی اعتبارزدایی می‌کنند از مجموعه‌ای که قوانینی براساس آن وضع شده، یا مجموع هنجارها، ارزش‌ها و نگرش‌ها که براساس آن قوانین وضع شده، نظم اجتماعی جاری شده، باید و نباید شکل گرفته و... جامعه را به مسیر خطرناکی می‌اندازند. این اعتبارزدایی اگر شکل بگیرد، خودبه‌خود مشروعیت زیر سوال می‌رود. این‌طور نیست که حضور یک‌سری شهروند پای صندوق رأی حتی با درصد کمی از مشارکت، این نمایش‌گر اوج مشروعیت باشد، نه. این آدم، کنش سیاسی دارد برای این‌که می‌خواهد از حق انتخاب و حق تعیین سرنوشتش استفاده کند، اما در محیط ذهنی‌اش مشروعیت نظام قانونی و نظام هنجاری دچار چالش یا مضمحل شده. این آدم در ذهنش با مشروعیت نظام، درگیر است. به‌مرور جریان عمومی جامعه، خلاف جهت قوانین جاری حاکمیت حرکت می‌کند و هرجایی بخواهیم قانون را اعمال کنیم، جامعه جهانی، علیه ما می‌شورد.

حوزه سوم، نفی مرجعیت مدیریت افکار عمومی است. رسانه‌ای که اعتبارزدایی از نظام هنجاری و فرهنگی، اثر رفتار و تولیدات اوست. یعنی فیلم، سریال، تاک‌شو و مسابقه و برنامه‌هایی می‌سازد که الگودهنده، زمینه‌ساز، و جریان‌ساز نفی مرجعیت و اعتبارزدایی از هنجار دینی است. در مسابقه‌ای قمار را ترویج می‌کند، در سریالی تبرج را ترویج می‌کند، در سریالی چشم‌وهم‌چشمی را دامن می‌زند، در سریالی اختلاط بین زن و مرد را عادی جلوه می‌دهد، به ترویج موسیقی حرام دامن می‌زند، به الگوسازی شخصیت‌های غیردینی و غیرایرانی می‌پردازد و... حالا این رسانه می‌خواهد مدیر افکار عمومی باشد! یعنی به مردم بگوید حجاب را رعایت کن، خب افراد می‌گویند: خودت که خلاف این، رفتار می‌کنی! به افکار عمومی می‌گوید لوازم آرایشی و بهداشتی را به این شکل مصرف کن، چون مدیریت مصرف داریم در حوزه آرایش و پوشش بر مبنای هنجارهای دینی، تربیتی، فرهنگی، آداب و رسوم. خلاف این رویه، رسانه تبلیغاتی شکل می‌دهد به‌عنوان پرتکرارترین برنامه تلویزیونی در جریان بازرگانی و تبلیغات تلویزیون خلاف جهت هنجارهای دینی، تربیت کودک و نوجوان است و خلاف جهت ترویج افکار دینی است. چنین رسانه‌ای می‌خواهد افکار عمومی را مدیریت کند. آیا می‌تواند؟ این رسانه، فقط در ساحت کنش‌گری سیاسی می‌تواند افکار عمومی را مدیریت کند. بعد از دوران کوتاهی به‌دلیل کاهش مرجعیت افکار عمومی، از مرجعیت برای مدیریت افکار عمومی در حوزه سیاست هم کنار می‌رود. یعنی میزانی که فضای مجازی و شبکه‌های ماهواره‌ای مرجعیت پیدا می‌کنند، رسانه ملی مرجعیت پیدا نمی‌کند. در بسیاری از حوزه‌ها، رسانه ملی از ملیّت می‌افتد. چرا؟ چون با آداب، رسوم و سنن اقوام مختلف ایرانی که به سنت‌های ریشه‌داری پایبندند و دین، بیشتر آنها را امضا و قبول کرده، احترام نمی‌گذارد و عقیده‌ای ندارد. نگاه تمرکزگرایِ پایتختیِ تهرانیزه‌شده دارد. نه به خراسان توجه دارد، نه کردستان، نه جنوب کشور و نه شمال! این آداب و رسوم در جامعه جاری نمی‌شود.

 

  • اعتبارزدایی از جمهوری اسلامی، فقط در مساله‌های اجتماعی و فرهنگی نمود دارد، یا دامنه این بحث به امور سیاسی و مدنی هم می‌رسد؟

کاهش سطح مشارکت عمومی براساس قوانین و هنجارها، برآمده از این اعتبارزدایی است که با محوریت دین و مهم‌تر از همه اعتبارزدایی باعث توسعه نافرمانی مدنی می‌شود. همه ما کنش‌گر رسانه‌ای‌ هستیم، و بالاتر از آن این که خودمان رسانه‌ایم. ممکن است شما در صفحه شخصی‌تان، روی 50نفراثر بگذارید، یا 50میلیون نفر شما را دنبال کنند، فرقی نمی‌کند، به‌هرحال رسانه‌اید. یعنی شما به‌واسطه ارتباطی که با معارف دینی یا علوم دانشگاهی یا هر تخصصی که دارید، تبدیل به یک مرجع اجتماعی شدید. خب اگر توسعه نافرمانی مدنی در فضای عمومی شکل بگیرد، آیا حاکمیت می‌تواند در برابر توسعه نافرمانی مدنی همه را به صُلابه بکشد یا بر همه اعمال قانون کند؟

اعتبارزدایی از حجاب به‌عنوان عنصر نمادین جمهوری اسلامی در وضعیت تمایز بین زن و مرد و سیاست‌های جنسیتی جمهوری اسلامی شکل گرفت و کشور تبدیل شد به جامعه‌ای که چهره عمومی‌ا‌ش، بی‌حجاب است! یعنی توسعه نافرمانی مدنی در برابر قانون‌گذاری رسمی حاکمیتی. این، نتیجه اعتبارزدایی از سنت‌هاست. دشمن روی این اعتبارزدایی از سنت‌ها سرمایه‌گذاری کرد و ما اشتباه کردیم زمینه‌ساز حرکت دشمن شدیم با ابزاری که در اختیار داشتیم. نتیجه اقدامات ما بازنمایی غیرعقلانی و افراطی از هنجارها و تشبیه ما به بنیادگراها را به دنبال داشت. زن در جامعه ما یک موجود احساسی با عقلانیت کم و امکان محدود برای جنبش و حرکت اجتماعی و مطالبه اجتماعی معرفی شده و این بسیار غلط است.

 

  • اجازه دهید برگردیم به جامعه زنان، نوع نگاه و سیاست‌های جنسیتی جمهوری اسلامی، به‌رغم قبول تحلیل شما، به نظرم کمی بیشتر باید درباره باور جمهوری اسلامی به زن و نقش اجتماعی و تمدنی‌اش کند‌و‌کاو کنیم. قبول کنیم این رخدادها معلول نقصان جدی جمهوری اسلامی در مواجهه با مسایل زنان را نشان می‌دهد. حالا این سوال مطرح می‌شود که آیا  جامعه ایرانی به این مرحله از رشد اجتماعی رسیده که عقلانیت زنانه و تدبیر خانواده را برای زن، به رسمیت بشناسد؟

نکته تون رو قبول دارم، سوالی از مدت‌ها قبل در ذهنم مطرح شده است. مجموعه حاکمیتی ما چقدر از مساله‌های زنان درک درستی دارد و چقدر مساله‌های زنانه را می‌فهمد؟ چقدر زن را به خودی خود می‌نگرد و بعد نقش‌های او را به او الصاق می‌کند؟ چقدر قائل است که خانم‌ها می‌توانند بسیاری از امور حکمرانی را بهتر از مردان انجام دهند. مساله زنانه، به معنای صرفا یک مساله‌ مربوط به جنسیت زن نیست. مساله‌های زنانه اداره جامعه و حکمرانی را عرض می‌کنم که عنصر عواطف و احساسات و عقلانیت زنانه باید آنها را اداره کند. مثلا عقلانیت زنانه در حوزه هنر بیشتر و بهتر کارکرد دارد. یا حوزه بهداشت و سلامت، یا حوزه میراث فرهنگی و گردشگری، یا بعضی از حوزه‌های علم! زن در جامعه ما جنسیت مهجوری است. صحبت‌های اخیر رهبر معظم انقلاب را مرور کنید که گواهی است بر این مدعا. زن، جنسیتی در جامعه ماست که خانواده، بچه‌ و همسر را همه ابعاد خانواده مدیریت می‌کند. با عقلانیتی که خدا در اختیارش قرار داده و عناصر عاطفی و احساسی‌ که در خدمت آن عقلانیت خاص زنانه است، می‌تواند جامعه را بسازد. ما با دست خودمان زن را تبدیل کردیم به موجودی غیرعقلانی با غلبه احساسات و عواطف!ما جامعه زنان را محدود، محروم و محبوس کردیم، بعد توقع داریم اگر در فضای اجتماعی برای زنان ما هنجارسازی شد، این زنان خودباوری داشته باشند و حرکت‌های اجتماعی اثربخشی را رقم بزنند.

به تاریخ جامعه ایرانی نگاه کنید، در دوره‌ای زن ایرانی با اجبار به برداشتن حجاب و کشف حجاب محدود شد. کنش‌گری‌های زنان را در نگه‌داشتن حریم زنانه و حریم خانواده و احیای اجتماعی حضور زنان را در همین دوره مرور کنیم. تاریخ‌ اقوام ایرانی مملو و مشحون از کنش‌گری‌های فعال و اثربخش زنان است. در اتفاق اخیر، چقدر کنش‌گری زنانه دیدیم؟ چقدر از زنان ما در عرصه اجتماعی حضور پیدا کردند برای مطالبه از عرصه‌های حاکمیتی اجتماعی؟ حداقل در مواجهه با نظام حاکمیتی، نظام رسانه‌ای، نظام سیاست‌گذاری فرهنگی ما که زن مسلمان، عفیف، با ویژگی‌های زنانه که در اسلام و سنت ما مطرح شده، محدود کردند و در انفعال قرار دادند.

بنابراین اعتبارزدایی درنهایت منجر به بازنمایی غیرعقلانی و بازنمایی صرفا عاطفی و احساسی از زن می‌شود و جلوی کنش‌گری اجتماعی‌ او را می‌گیرد. در دوران پهلوی، اولین کنش‌گری‌های زنانه، از طرف زنان دانشجو، جریان‌های توده‌ای و چریک‌های فدایی خلق بود. در فضای دانشجویی که رویکردهای کمونیستی و مارکسیستی رواج پیدا کرد، حرکت‌های جنبشی زنان شکل گرفت. در مقابل آن، زنان مسلمان با مجموعه‌ای از دارایی‌های عقلانی و فهم اعتباری و فهم انقلابی نایستادند. یک جریان جدید جنبش زنان بر مبنای فهم دینی و فهم سنتی را رقم زدند. تظاهرات، شعارها و کتاب‌های عکس انقلاب را مرور کنید.

سندهایی که درباره کنش‌گری زنان تولید و پخش شده. ببینید، ما چقدر کنش‌گر زن داشتیم و بازنمایی که از زن در اوایل انقلاب صورت گرفت، چه بود؟ بازنمایی توده‌ای، بازنمایی چریکی فدایی خلق، اما بازنمایی لیبرالیستی نبود. غلبه بازنمایی زن مسلمان الگوی انقلابی بود. این نشان می‌دهد زن‌های ما کنش درستی را در آن جامعه رقم زدند. توانستند یک تفکر و یک بازنمایی زنانه از کنش‌گری درست به نمایش بگذارند، با این‌که غلبه حضور اجتماعی زنان در دوره پهلوی، حضور اجتماعی زنانه غیرعفیفانه بود. یعنی در آن دوره در اداره‌ها و فضاهای عمومی، زن‌های متدین بروز و ظهور نداشتند. اما چه‌طور این حرکت برعکس می‌شود و در شکل‌گیری انقلاب اسلامی، زن مسلمان الگوی انقلابی به مرجع تبدیل می‌شود و قانون حجاب مقبولیت اجتماعی پیدا می‌کند. این سوال مهمی است. واقعا چه اتفاقی رخ داد؟ ما در آن سال‌ها شاهد حرکت جنبش فعال زنان در جامعه ایران بودیم که امروز هم باید این کار شکل بگیرد. تنها راه مواجهه با اعتبارزدایی از نظام سنت‌ها و نظام دینی و نظام رفتاری ما، کنش‌گری فعال زنان در عرصه‌های مختلف؛ نظام فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ماست. زن‌ها باید وارد عرصه هنجارسازی براساس نظام تربیتی برآمده از مقاصد و معارف انقلاب اسلامی شوند و راه دیگری وجود ندارد، وگرنه منزوی می‌شویم و در حلقه انزوا محدود و مضمحل می‌شویم. در این‌صورت جامعه زنانه‌ای بازنمایی می‌شود که در آن خانواده‌ها و همسران ما حضور ندارند. به‌شدت محدود و منفعل می‌شویم.

 

  • چقدر از مشکلات جامعه ایرانی در رفتار و تعامل با زنان به محتوایی بستگی دارد که روزانه از فضای مجازی دریافت می‌کنیم؟

امروز در فضای اجتماعی پیش می‌رویم که عرفی‌سازی و عادی‌سازی به‌شدت رواج پیدا کرده است. عرفی‌سازی به معنای جدا کردن تمام عرصه‌های زندگی دینی از فضای اجتماعی، یا همان سکولاریزه کردن. عادی‌سازی یعنی جایگزینی هنجارهای جدید در مقابل هنجارهای دینی که به‌مرور به عادت‌ها و رسوم جاری ما تبدیل می‌شود. یعنی کسی از خودش نمی‌پرسد، من که در گذشته هنگام استفاده از رسانه، خودم را محروم می‌کردم از شنیدن موسیقی، از دیدن تصاویر و فیلم‌های مختلف و برای خودم ارزش قائل بودم و برای جلوگیری از کدورت روحم و رعایت تقوا، از چشمم محافظت می‌کردم، امروز در گوشی تلفن همراه، چه مصرف رسانه‌ای را برای خودم در نظر گرفتم؟ متاسفانه امروز مراقبت‌های گذشته را کمتر داریم و به‌شدت توجیه می‌کنیم. ناهنجاری‌های دینی برای‌مان عرفی و عادی شده. درمان این بیماری هم جز به تغییر در رویه‌های فعلی نظام فرهنگی و نظام رسانه‌ای نیست. باید خلاف جهتی که هستیم، حرکت کنیم. ببینید در چند عرصه ما نیاز داریم زنان مشارکت کنند و جنبش‌های اجتماعی‌ را رقم بزنند. چرا جنبش‌های اجتماعی در نقطه مقابل شکل بگیرد، اما بین زنان مسلمانی که علم، فضلیت، ادب، هنر، معرفت و آگاهی دارند، جنبش اجتماعی زنانه نباید شکل بگیرد!

 

  • باز هم می‌خواهم تدقیق کنم تا راهکارهای عملیاتی‌تری را بیان کنید. به نظر شما زن ایرانی با هویت ارزشی و دینی که برای او قائلیم، چه‌طور باید در عرصه اجتماعی و تمدنی کنش‌گری داشته باشد؟ هم بازنمایی مساله‌های خود را به‌درستی و در ساختار مطلوبی پیگیری کند و هم بتواند برای حل مساله‌های خود از نهادها و ساختارهای اجتماعی بهره ببرد؟

زن با هویت ایرانی و مسلمان برای هر نوع کنش‌گری و ایجاد حرکت مدنی می‌بایست تمایز خود را با اجتماعات و جنبش‌های زنان دیگر مشخص کند و به‌اصطلاح تمایز با دیگری خود را در نظر داشته باشد. به این نکته اضافه کنید در عین این تمایز به‌دلیل گستردگی روزآمد ارتباطات جهانی، می‌بایست امکان تفاهم جهانی را برای هر نوع کنش‌گری خود حفظ کند و بتواند مساله‌ها فراتر از مرزهای ملی حل کند. بنابراین بایستی از نهادهایی برای طرح و حل مساله‌های خود بهره بگیرید که فهم جهانی نسبت به آن وجود دارد. نهادهایی مثل هنر، دین و اندیشه که می‌توان مساله‌های زنانه را در آنها مطرح کرد و حل مساله را هم از این طریق پیگیری کرد. ما در این سال‌ها کنش‌گری زنان ایرانی و مسلمان را در این عرصه‌ها تقریبا از دست داده‌ایم؛ امروز فضای امنیتی و سیاسی جمهوری اسلامی، از آینده جنبش اجتماعی زنان، نگران است. این نگرانی هم درست است و هم اشتباه؛ می‌گویند آینده جمهوری اسلامی، در گرو جنبش‌های اجتماعی زنان است. این مقوله، در سال‌های گذشته در جنبش‌های فمنیستی شکل می‌گرفت و در جنبش‌های دانشجویی رواج پیدا می‌کرد و هیچ‌گاه نقطه تقابلی برای جنبش‌های زنان مسلمان انقلابی طراحی نشد. حتی وقتی جمهوری اسلامی زن‌های برگزیده را دعوت می‌کند، می‌بینیم بیشتر آنها فمنیست هستند. چرا؟ چون ما تربیت اجتماعی برای جنبش اجتماعی زنان انقلاب اسلامی ایجاد نکردیم.بحث مشارکت زنان و حضور اجتماعی زنان و .. داشته ایم اما وقتی این زن خواسته مسئله های خودش را رد سطوح مختلف از طرق مدنی پیگیری کند نتنها الگویی برای آن ارائه ندادیم بلکه آن را منکوب و سرکوب کردیم. یکی از حوزه‌های مهم که زنان قابلیت دارند ورود کنند و در سطح جهانی کنش‌‌های جدی داشته باشند، هنر است. ما هنر را از زن‌ها گرفتیم. زن‌ها می‌توانند نقاش‌های خوبی باشند. زن‌ها می‌توانند صنایع‌دستی خوبی تولید کنند. زن‌ها می‌توانند تولیدات فرهنگی راقی و شامخی داشته باشند. زن‌های ایرانی می‌توانند در عرصه جهانی، کنش‌گری هنری داشته باشند. زن‌ها می‌توانند نویسنده داستان‌های کوتاه درام خانوادگی و عاشقانه باشند و جهان را در حوزه‌های مناسکی، اجتماعی، روابط درون خانواده با فرزند و همسر روایت کنند. برای اینها چقدر ارزش قائلیم؟ این عرصه‌ها را از زن متدین و انقلابی گرفتند. گفتند تو اگر هنرمند شدی یا ژورنالیست شدی، خیلی کار بدی کردی! زن اگر هنرمند نباشد، چه‌طور می‌تواند در این بلبشوی اجتماعی، زندگی را اداره کند.

باید حرکت‌های اجتماعی زنانه و شبه‌جنبش‌هایی را رقم بزنیم ذیل مطالباتی که نظام دینی و نظام سنتی در ابعاد ایرانی و اسلامی برای ما شکل داده است. باید اینها را درون خودمان بازسازی و حرکت اجتماعی ایجاد کنیم. منتظر دولت نباشیم. ما باید به دولت و دستگاه‌های سیاست‌گذار و قانون‌گذار جهت بدهیم، مگر انقلاب اسلامی را جریان حاکمیت به وجود آورد! مگر دولت، زن را به میدان آورد برای انقلاب اسلامی و سال‌های سخت جنگ. دهه اول انقلاب مگر دولت زن را آورد به عرصه‌های دفاع، پشتیبانی از جبهه، خانواده و... در دهه اول انقلاب حضور زنان، بسیار درخشان است. قوی‌ترین دوره حضور زنان از دهه50 شروع می‌شود تا انتهای دهه اول انقلاب و بدترین حضور اجتماعی زنان ایران، از دهه70 به بعد است، براساس الگوهای توسعه!

اولا باید جنبش‌های زنانه، حرکت‌ها، رخدادها و رویدادهای زنانه در بستر هنر شکل بگیرد و ترویج شود. ما هم در فضاهای دینی حرکت می‌کنیم و جامعه را به این موضوع تشویق کنیم، البته وظیفه داریم آفت‌ها را هم گوش‌زد کنیم. مگر فضای مجازی و رسانه آفت ندارد؟

دوم این‌که در حوزه اندیشه، زنان‌ نیاز به آگاهی دارند. فضاهای اندیشه‌ای ژورنالیستی کاربردی را برای زنان توسعه دهید. در دوره‌ای در همین جمهوری اسلامی، زنان ما کنش‌گرهای فعال رسانه‌ها بودند. الان یک زنِ خوبِ نویسنده در فضای ژورنالیستی به‌سختی پیدا می‌شود. به فضای ژورنالیسم زنانه نیاز داریم. باید با نوشتن و گفتن درباره مساله‌های روزمره زنانه، پایگاه‌های آگاهی عمیقی در جمعیت زنان به‌وجود بیاید. زن اگر درگیر فضاهای عمیق فلسفی شود و نتواند آن را به لایه‌های مختلف روزمره‌اش بیاورد، عمق فلسفی و فقهی، برایش ثمری ندارد. عرصه عمومی زندگی و مسیر جاری زندگی دست زن است. مدیریت زندگی و تربیت عمومی فرزند با زنان است. ریشه‌ها و بنیان‌های جامعه را زنان طراحی می‌کنند، مگر می‌شود درباره امور روزمره فکر نکنند، یا آگاهی‌های عمیق را به لایه‌های مختلف زندگی عمومی تسری ندهند؟ این کار، فقط از راه ژورنالیسم زنانه و جریان‌های تربیتی آگاه‌سازی انجام می‌شود. باید در دوره‌های مختلف، روزمره‌نویسی‌، داستانک‌ و رمان‌نویسی را به زنان آموزش داد‌، تا بتوانند در لایه‌های مختلف زندگی روزمره‌ از پایگاه‌های عمیق فکری، روزمره‌نویسی کنند و به جریان‌های مختلف فکر کنند.

 

  • به نظر شما چالش آینده جریان انقلاب اسلامی، حجاب است؟

در پاسخ به سوال‌های قبل، سعی کردم لایه‌ای از رخدادهایی را بازنمایی کنم که در جامعه عمومی به‌خصوص در حوزه زنان اتفاق می‌افتد، تا درنهایت ببینیم چالش اصلی در وضعیت پیش‌روی انقلاب اسلامی، مساله حجاب نیست. حتی صرفا مساله زنان هم نیست. مساله خیلی وسیع‌تر و دامنه‌دارتر از اینهاست. زنان، اولین گروهی‌اند که می‌شود موثرترین حرکت را به‌کمک آنها شکل داد و اگر قلوب و اذهان آنها فتح شد، تغییر و تحول نظام اجتماعی حتمی است. کودک و نوجوان در اختیار زن است. زندگی جاری و عمومی روزمره یک مرد، در اختیار زن است. مرد مدیریت کلان دارد، اما این زن است که جهت‌دهی می‌کند. مرد یک وجه مربی‌گری در خانواده دارد، اگر این نقش و اقتدار مردانه و مهربانی را در خانواده داشت، می‌تواند سکان خانواده را با خیال راحت به دست زن بدهد.

خب برای اعتبارزدایی از نمادهای کلان نظام ارزشی و هنجاری سنت‌ها و دینی ما، روی زن سرمایه‌گذاری شده است. ما چه کار کردیم؟ زن را منفعل کردیم. به‌جای این‌که زن را به میدان بیاوریم، برایش دلسوزی کردیم. دشمن، اعتبارزدایی می‌کند، تو اعتبار ببخش! تو فضاسازی کن! حرکت کن، مطالبه کن، من فضا را برایت باز می‌کنم، تو جنبش زنانه را تاسیس کن. بسیاری از مدیران، به‌غلط فکر می‌کنند هر جنبش زنانه‌ای، خطرناک است. یک پایه، حرکت‌های انقلابی در دنیا زنان بوده‌اند، که در پشتیبانی و لایه‌ بیرونی انقلاب حضور داشتند.

به تاریخ صدر اسلام و تاریخ ادیان نگاه کنید. زنان مکرمی در ادیان و در اسلام مطرح شدند، که مرتبه اعلای آنان، حضرت صدیقه ‌کبرا سلام‌الله علیها است. به کنش‌گری حضرت زهرا توجه کنید، حضرت زهرا یک حرکت زنانه مقابل نظام طاغوت شکل می‌دهد، برای احیا و پاسداشت دین. خطبه قرّای حضرت زهرا سلام‌الله علیها را یک‌بار دیگر بخوانید. بعد حضرت زینب را نگاه کنید و ماجراهای بعد از شهادت امام حسین علیه‌السلام. پس حرکت‌ها و جنبش‌های زنانه در تاریخ اسلام، ریشه دارد و قابل‌توجه است.

 

  • در بخش آخر مصاحبه، اجازه دهید کمی وارد سیره امام و بررسی برخی نمونه‌های تاریخی کنش‌گری زنان شوم و سوال‌هایی در این حوزه بپرسم که در مطالب قبلی به آنها اشاره کردید و برایم سوال شد. امام خمینی در فرآیند پیروزی انقلاب اسلامی چه‌طور با گروه‌های مختلف تعامل داشتند و مواجهه ایشان با خانم‌ها چه‌طور بود؟

پیروزی انقلاب اسلامی در سال1357 در کشاکش جنگ رسانه‌ها و روایت‌های متعدد از ایئولوژی مبارزه با رژیم پهلوی است. امام در اوج جنگِ رسانه‌ای، موفق شد انقلاب را به‌کمک مردم به نقطه اوج و پیروزی برساند. در این‌باره روایت‌های متعددی وجود دارد. اتفاق‌های مهمی و تاثیرگذاری از سال1316 در ایران رخ داد، توده‌ای‌ها ادبیات ضدامپریالیستی‌ را در ایران راه انداختند، نه اسلام گراها! سیستم پهلوی‌ در ایران، نماد لیبرالیزم بود، به‌همین دلیل توده‌ای‌ها که نماینده بلوک شرق بودند، ادبیات مبارزه را شروع کردند برای برابری و عدالت. در دهه20 هم، این مذهبی‌ها نیستند که پرچم مبارزه انقلابی را سر دست می‌گیرند. ملی‌گراها این کار را می‌کنند. بنابراین توده‌ای‌ها و جبهه‌ملی‌ بر ما در کنش اعتراضی سبقت دارند. جریان جنبش‌های دانشجویی ذیل اینها شکل می‌گیرد. تا  می‌رسیم به اواخر دهه20 و اوایل دهه30 که جریان اسلام‌گراها و ملی گرا‌ها برای پیگیری یک موضوع همگرا میشوند ظاهرا. اما باز هم جبهه ملی است که کار را پیش می‌برد و به نام خود تمام می‌کند.

 

  • شما روایت مشهور تاریخ را می‌گویید؛ که با واقعیت فاصله دارد.

نه. من تاریخ روایت مشهور را نمی‌گویم، واقعیت را می‌گویم. عَلَم ملی شدن صنعت نفت را چه کسی برداشت؟

 

  • ملی شدن صنعت نفت در تاریخ به نام جریان ملی ثبت شده، ولی در اصل، فداییان اسلام این کار را کردند.

درباره این موضوع، جدل نمی‌کنم. ملی شدن صنعت نفت به نام جریان ملی ثبت شده و البته فداییان اسلام هم نقش داشتند. این موضوع، یک امر ملی بود، نه اسلامی. قبول است؟ یعنی ملی شدن صنعت نفت، دغدغه دین و فرهنگ که نداشت، یک دغدغه ملی بود. تا اینجا که اتفاق‌نظر داریم. بنابراین شکل‌گیری ادبیات جنبشی و اعتراضی در ایران قبل از شروع نهضت اسلامی در سال1342 که امام خمینی عَلَم آن را برداشت و رهبری سیاسی و اجتماعی از پایگاه اسلامی داشت، اینها متعلق به توده‌ای‌ها بود و توانست جنبش‌های دانشجویی را راه بیندازد. اینها در اوج اتفاق‌های دهه50 و مبارزات، سمپادهای اجتماعی و گروه‌های اجتماعی جدی در فضای جنبش‌های دانشجویی و در فضای عمومی داشتند. همگی رسانه داشتند؛ کتاب، رمان، داستان، بولتن، شب‌نامه، مجله و اطلاعیه و همه چیز داشتند. علیه ساختار حاکمیت مبارزه می‌کردند، مبارزه مسلحانه، مبارزه ایدئولوژیک، سیاسی، حقوقی و... امام خمینی و طرفداران ایشان هم یکی از همین طیف‌های مبارزاتی بود. امام در جنگ رسانه‌ای و در جنگ ایدئولوژی، اینها را باهم جمع‌ و هم‌گرا کردند. مردم براساس اعتقادی که به روحانیت داشتند، ریشه‌های مذهبی، اعتقادی و ریشه‌های تمدنی و تاریخی که داشتند، گرایش‌ بیشتری به امام پیدا کردند. با این‌که گروه‌های دیگر سوابق بیشتری داشتند و قدیمی‌تر بودند، ولی امام توانستند با توجه به جایگاهی که روحانیت در جامعه داشت، تفوق پیدا کنند.

 

  • این‌که واضح است، توده مردم حرف روحانی را بهتر می‌فهمند تا مانیفست توده‌ای‌ها.

دقیقا. حالا حرف این است؛ جنبش‌های دانشجویی چپ و راست، یعنی ملی‌ها و مذهبی‌ها و مدعیان برابری؛ اعم از مارکسیست‌ها، سوسیالیست‌ها و‌ کمونیست‌ها همه آمدند در فرآیند برکناری پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی شرکت کردند. فهمیدند باید با امام دست بدهند، به‌همین دلیل هم‌گرا شدند. امام هم اینها را پس نزدند، غیر از کسانی‌که مشکلات عمیق داشتند؛ حضرت امام زمانی از این جریان‌ها فاصله گرفتند،که رسما از مبانی دینی اعلام برائت کردند. امام در شکل‌گیری جمهوری اسلامی به گروه‌های مختلفی که در پیروزی انقلاب اسلامی نقش داشتند، کار سپرد. گفت بروید جمهوری اسلامی را شکل دهید. به‌هر حال این هم‌گرایی در فرآیند‌های جمهوری اسلامی اتفاق افتاد. البته فعلا اشاره نمی‌کنم به خرابکاری‌های ملی مذهبی‌ها و توده‌ای‌ها، یا کسانی‌که جریان نفاق را شکل دادند، جریان ترور تاسیس کردند و... اما جمهوری اسلامی در سیاست‌گذاری‌، نهادسازی و ساختارسازی‌، این اجتماع ایدئولوژیک، انسجام اجتماعی، تعایش و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز را آرام‌ آرام متفرق کرد.

حالا هم باید بخش مهمی از معضلات جامعه با کنش گری های زنانه حل شود و انسجام اجتماعی شکل بگیرد. امام عقیده داشتند در فرآیندهای انقلاب اسلامی، روندهای شکل‌گیری نهضت و انقلاب اسلامی زن باید در عرصه اجتماعی حضور، بروز و ظهور داشته باشد.

 

  • پس دلیل مخالفت ایشان با آن بند از انقلاب سفید شاه که به حق‌رأی خانم‌ها اشاره می‌کرد، چه بود؟

مخالفتی که امام با انقلاب سفید شاه و ملت داشت، درباره عدم ورود زنان به امور اجتماعی نبود، بلکه امام خمینی سبک و شیوه شاه را برای مشارکت سیاسی زنان نمی‌پسندیدند، وگرنه خودشان قائل بودند به این‌که زن در امور اجتماعی باید بروز و ظهور داشته باشد. چون می‌دانستند در غیر این‌صورت انسجام اجتماعی به‌وجود نمی‌آید، انقلابی شکل نمی‌گیرد و درنهایت نظامی تحقق پیدا نمی‌کند.

ولی کارگزاران و مدیران در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در روندها زن را تبدیل کردند به یک موجودیت اجتماعی، که از این موجودیت اجتماعی تغییر اجتماعی و انسجام اجتماعی حاصل نمی‌شود. زنان تبدیل شدند به چیزی کنار جریان اجتماعی که حاکمیت گاهی از این موجودیت و از این هیبت و وضعیت استفاده می‌کند برای این‌که به جامعه ایران و جامعه جهانی بگوید من متمدنم، من مدافع آزادی زن هستم، من مدافع کنش اجتماعی‌ زنانم! این، نکته بسیار مهمی است.

راه خروج از بحران جنبش زنان که به ما هشدار داده می‌شود، ایجاد انسجام اجتماعی در جامعه، از طریق زنان است. اوایل این داستان‌ها، در صفحه‌های مجازی نوشتم: به فکر انسجام اجتماعی باشید. به‌زودی بحران انسجام در ایران به‌وجود می‌آید.

انقلاب اسلامی می‌خواست سرمایه‌های اجتماعی را تقویت کند، انقلاب اسلامی می‌خواست برای خودش اعتبار اجتماعی به وجود بیاورد و باید از راه اعتبار اجتماعی و احیای اعتبار اجتماعی و سرمایه اجتماعی و انسجام اجتماعی هم پیروز شود. به غیر از این، هیچ راهی وجود ندارد. یعنی قانون‌گذاری هم باید ذیل انسجام اجتماعی اصلاح شود.

 

  • مبنای این انسجام اجتماعی که شما می‌گویید، چیست؟

داده‌های دینی، ملی و مذهبی از حیث فرهنگ و تمدن، سنن آداب و رسوم. از حیث دین و مبنای دینی است. یعنی ما در این انسجام اجتماعی، نمی‌خواهیم بگوییم از امر دینی کوتاه بیاییم. اصلا این‌طور نیست، از امر ملی کوتاه بیاییم، از امر فرهنگی در حوزه انسجام اجتماعی کوتاه بیاییم. نه، کوتاه نمی‌آییم. ممکن است به یک تصالح اجتماعی برسیم. ممکن است فراروایت‌ها‌یی از هنجارهایی در جامعه ایجاد کنیم که خرده‌روایت‌های مختلف، ذیل این فراروایت جمع شوند. ممکن این خرده‌روایت‌ها، واگراهایی کوچکی با امر دینی، سنتی، یا امور فرهنگی داشته باشد، اما فراروایت به‌قدری درست است و از وجه عقلانیت و تعادل دین، مکتب، سنت، فرهنگ و بینش تمدنی قوی است که همه خرده‌روایت‌ها ذیل آن جمع می‌شوند. یعنی زنی که کم‌حجاب است، تفاوت بنیادی ندارد با زنی که حجاب کامل دارد و زنی که علقه به سنن آداب و رسوم فرهنگ ایران دارد. به نظرم در جمهوری اسلامی غلبه با زن‌هایی است که علقه‌های دینی قوی دارند، اما بروز و ظهور دینی‌شان ضعیف است. اگر بخواهید نسبت‌سنجی کنید، بیشتر زن‌ها، بروز و ظهور و حضور دینی ضعیف دارند، اما اعتقادات قوی در حوزه مناسک و دین دارند. این صحبت آقا که می‌گویند «حضور زنان و جوانان در مناسک و اعتکاف بسیار خوب است»البته که اینها نمی‌توانند شاخص حداکثری برای رضایتمندی از کارآمدی جمهوری اسلامی باشد، اما می‌تواند بازنمایی میزان علقه به دین و رعایت امر دینی و چهارچوب‌های اصلی دین باشد. مثلا خانمی می‌گوید من بعضی احکام را رعایت نمی‌کنم، ولی حاقّ دین را قبول دارم. مثل خیلی از زن‌ها که می‌آیند نماز می‌خوانند، ولی تار موی‌شان پیداست. در مناسک شرکت می‌کند ولی کم‌حجاب‌ است. حرم امام رضا علیه‌السلام می‌روند، یا در راهپیمایی اربعین شرکت می‌کنند، ولی بعضی احکام را رعایت نمی‌کنند.

نظام هنجاری و قانونی ما در امر حجاب، خلاف نظام هنجاری و قانونی تمام دنیاست. بنابراین باید یک فراروایت از امر هنجاری و قانونی ارایه کنیم که اگر بخشی از جامعه خواست طبق مدل دیگری زندگی کند، آن بخش را از جامعه‌ ایران حذف نکنیم که کمی بعد، به‌عنوان دیگری ما شناخته شوند، ولی درون جامعه ما زندگی کنند. اینجا باید مفهوم انسجام اجتماعی کمی توسعه دهیم، چاره‌ای هم نداریم.