سرمقاله
جامعه برکه نیست، مردم هم ماهی پرورشی نیستند
در سرزمین من، زنی از جنس آه نیست
این یک حقیقت است که در برکه ماه نیست
جامعه، یک برکه محدود نیست و مردم هم اعم از پیر و جوان، خرد و کلان، زن و مرد؛ ماهی پرورشی نیستند. جوامع امروز، شبیه مناطقی هستند که به آبهای آزاد راه دارند، مثل همین خلیجفارس خودمان. نمیشود جامعه را بهطور فرمایشی، محدود کرد. زمانیکه فضای مجازی وجود نداشت، مردم این سرزمین حاکم مستبدی مثل محمدرضا پهلوی را تحمل نکردند و با وجود دسترسیهای محدود آن روزگار، علیه سیستم شاهنشاهی جنگیدند. امروز که با وجود گوشیهای تلفن همراه و صفحههای مجازی در کسری از دقیقه میشود حرف و تصویر ناحق را در شبکههای ماهوارهای پخش کرد. پس ما در دوران اقناع زندگی میکنیم، نه جبر.
هنر دستگاههای فرهنگی با بودجههای کلان این بود که به مردم حق انتخاب در پوشش در چهارچوب ضوابط خاصی داده میشد، و همه زندگی عفیفانه با حداکثر پوشش را انتخاب میکردند، نه که فریاد عصیان و آزادی (به معنای برهنگی) سر دهند. هنر، این بود حق انتخاب میدادیم و هنرمند کسی بود که افراد جامعه را طوری تربیت میکرد که راهی جز عفاف و حجاب را انتخاب نکند.
گاهی سیاستگذاران و رجالِ دستگاههای قانون و قضا، طوری تصمیم میگیرند که انسان حیرت میکند از شکل رصد جامعه و نوع تحلیلهایی که ارایه میکنند. اول سال است و نمیخواهم از کلماتی استفاده کنم که بار معنایی منفی دارد و انرژی و انگیزه را از مخاطب میگیرد، ولی این روزها هرجا پا میگذاریم، جز دو دستگی و دو قطبی شدید میان بانوان ایرانی نمیبینیم. محیطهای تجاری، مراکز خرید، وسایل نقلیه عمومی، سالنهای ورزشی و تفریحی و حتی محیطهای آموزشی پر است از اظهارات و تجربههای ضد و نقیضِ اعصابخردکن. پوشش ظاهری شده، تنها مبنای سلامت روان و میزان دینداری! ذهن مردم مثل الگوریتمهای صفر و یکی شده و توان تحلیل و تعایش با سلیقههای مختلف را از دست دادهاند. چه کسی مسئولیت این چندپارگی جامعه را میپذیرد؟ کدام سیاستمدار، پذیرای اشتباهش هست؟ اصلا صدای زنان را میشنوید؟ خانمهای زیادی امنیت روانی خود را از دست دادهاند. همه در حال جنگ هستند در کوچه و خیابان. واقعا جامعه ایرانی اینطور بود؟ دو سه سال قبل همینجور بودیم؟ مسئولان فرهنگی و تصمیمگیران اجتماعی یادشان رفته زنان چه اتحادی داشتند حتی گاهی بهغلط! بسیاری از روابط خانوادگی و فامیلی از هم پاشیده، ساکنان ساختمانهای مسکونی اول باید میزان پوشش افراد را ببینند و بعد مجوز خرید یا اجاره بدهند. هر دو طرف دعوای پوشش و عفاف، قواعدی را برای خود تعریف کردند که هر روز سختگیرانهتر میشود و افراد محدودتری مجوز تعامل و تردد میگیرند.
اینهمه چهره فرهنگی، تعداد زیادی استاد و فارغالتحصیل رشتههای جامعهشناسی و مردمشناسی، اینهمه روانپزشک، اینهمه عالِمِ عاقلِ دینی فریاد میزنند که با مردم درست رفتار کنید. یعنی واقعا مدیران صف و ستاد این نداها را نمیشنوند! تصمیمها و اقدامات فرهنگی 4دهه در جمهوری اسلامی، موجب شد مطالبه عمومی از قانون حجاب، به آزادی در پوشش و اغتشاش برای برداشتن قانون حجاب برسد. بله، در دهه60، قانونی کردن حجاب، یک مطالبه عمومی بود، نه صد درصد جامعه، اما به قواعد دموکراسی، بیشتر افراد جامعه، طرفدار قانون حجاب بودند. درصد خواستاران حجاب قانونی در دهه60 هرقدر بود، امروز به عدد چشمگیری کاهش پیدا کرده، طوریکه با قدم زدن در منطقههای مختلف شهرهای ایران، قابل دیدن است با چشم غیرمسلح! سند چشمانداز 40ساله انقلاب اسلامی نوشته نشد، ولی کسانی که با روحیات مردم در بهمن57 آشنایی دارند، میدانند طبق محاسبات آن روزها، در این برهه زمانی، ایران باید قطب جهان اسلام میشد و سالها قبل، از کشور خودش عبور میکرد و امتواحده را در دنیا تشکیل میداد. امروز نگران گرم شدن و هوا و پوشش زنان و مردان جامعه هستیم! فاصله مطالبه اجازه رسمی شلوارک پوشیدن برای آقایان تا تشکیل امتواحده، خیلی زیاد است. دو مطالبه متفاوت از دو جهان مختلف است. چه شد که از آنجا به این وضعیت رسیدیم؟ آیا میتوانیم تصمیمهای غلط را در فهرستی، پشت سر هم بنویسیم برای اینکه دیگر تکرار نکنیم؟ آیا میشود با مفهوم دین و مجوزهای شرعی و حکومتی، بازی نکنیم؟ آیا میتوانیم یک برنامه منسجم برای مردم بنویسیم و آنها را از سردرگمی رها کنیم؟ شاید این حرفها کمی از بالا به پایین به نظر برسد. مثالی میزنم؛ سالها با مفهوم حد حجاب بازی کردند. بدحجابِ بد، کسی بود که حکومت مرکزی ایران را قبول نداشت و بدحجابِ خوب، کسی بود که با موهای نمایان و آرایش، در راهپیمای 22بهمن شرکت میکرد. یا بازیگری که با مقنعه و آستین تا مچ بسته، در سریال تلویزیونی بازی میکرد، ولی بیحجاب و با لباسهای کموبیش برهنه در فضای مجازی، فالور جمع میکرد. قوانین حجاب و پوشش در رسانه ملی و سینما، زمین تا آسمان فرق داشت، اما مخاطب هر دو، زن و مرد و نوجوانان ایرانی بودند. بانوان بزرگ فرهنگ و هنر این کشور از رسانه ملی حذف شدند، چون در سن80 سالگی به حد اعلای حجاب پایبند نبودند و تارهای مویشان پیدا بود. کسانیکه بهلحاظ شرعی، خارج از دایره پوشش قرار میگرفتند. اما همزمان در سینما و حالا در پلتفرمها، جوجهبازیگرانی هستند که بدننمایی و شوخیها و روابط رکیک را از 17سالگی شروع میکنند. حاجآقا در نهادهای دولتی و حکومتی تسبیح میگرداند و فرزندانش در باغ مشغولِ قاعده «زندگی در عیش و مردن در خوشی» بودند. اینها توهم و اتهام نیست؛ فیلم «علفزار» را که دیدهاید! به دلیل گستردگی بیمحابای شبکههای مجازی، نه حاجآقا از چشم مردم در امان میماند و نه فرزندانش در باغهای ایرانی یا تفریحگاههای خارجی.
نمیشود به مردمی که سالهای زیادی است در رفتار کارگزاران تناقض و ریا دیدند، سخت گرفت. باور کنید مردم ماهی پرورشی نیستند که در حوضچهای که برایشان تدارک دیده شده بمانند تا لحظه بالا و پایین پریدن فرا برسد. باور کنید مردم، انسانهای پیچیدهای هستند که خداوند آنها را آزاد آفریده. با قوانین سختگیرانه و با جبر و زور، نمیشود مردم را ملتزم به پوشش کرد. حجاب، از زیباترین قوانین الهی و توحیدی است. حجاب، منحصر به دین اسلام نیست. هنر جمهوری اسلامی ایران باید این باشد که در چهارچون آزادیهای قانونمند زنان این سررزمین حجاب را انتخاب کنند، نه اینکه با افتخار در اخبار از بگیر و ببند صحبت کنیم. ما بهعنوان مسلمانِ ایرانی از انتشار این خبرها خجالت میکشیم و نگرانیم از شکاف اجتماعی عمیق.
رفتار نظام جمهوری اسلامی در ساحتهای سیاستگذاری، تقنین و در مقام برنامهریزی و اجرا، باید منجر شود به توسعه مرزهای عفاف. گسترش نگاه دوقطبی، خطرناک است و به از دست دادن گروههای اجتماعی و ایجاد شکافهای عمیق اجتماعی ختم میشود.
این رفتار، سابقه طولانی در تاریخ ایران دارد. هم در تاریخ صد سال گذشته و نهضت مشروطه و هم در کنشگریهایِ موفقِ منجر به پیروزی انقلاب اسلامی و حتی در پشتیبانی از اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی، کمحجابها و محجبهها دوشادوش هم، باعث تقویت پایههای جمهوری اسلامی و پشتیبانی زنان از ایران، شدهاند. اگر این دوقطبیسازی ادامه پیدا کند، پیامدهای غیرقابلجبرانی خواهد داشت.