از حسین بن علی به...

نوع مقاله : ادب و هنر

10.22081/mow.2023.74780

چکیده تصویری

از حسین بن علی به...

کلیدواژه‌ها


 ادب و هنر

صندوق پست

مهم‌ترین نامه‌هایی که سیداشهدا در طول عمر مبارک نوشت

از حسین بن علی به...

 

نوشته‌ها و نامه‌هایی که از امامان معصوم علیهم‌السلام با عنوان توقیع، نامه یا وصیت‌نامه برای شیعیان به یادگار مانده، گنجینه ماندگار و ارزشمندی است. این نامه‌ها در کتاب‌های مختلف روایی و تاریخی پراکنده است و در مجموعه منسجمی، منتشر نشده. در حال و هوای اربعین عزای حسین‌بن علی علیه‌السلام نفس می‌کشیم، خوب است نامه‌های حضرت را بخوانیم و از منظر دست‌نوشته‌ها، او را بشناسیم. ترتیب انتخابی در بیان نامه‌ها، تقدم تاریخی است.

 

نامه به امام حسن مجتبی علیه‌السلام

امام حسن علیه‌السلام به برادرش امام حسین علیه‌السلام فرمود: «چرا به شاعران زیاد صله و پاداش می‌دهی؟»

امام حسین در جواب برادر نوشت: «اَنْتَ اَعْلَمُ مِنّی بِاَنَّ خَیْرَ الْمالِ ما وَقی الْعِرْضَ؛ تو بهتر از من می‌دانی که بهترین مال، مالی است که آبروی انسان را حفظ کند.» (این نامه نشان می‌دهد گاهی لازم است انسان برای حفظ آبرو، به عده‌ای کمک مالی کند.)

 

نامه به جعده

جعده به نمایندگی از شیعیان، نامه‌ای برای امام حسین علیه‌السلام نوشت: «شیعیان در کوفه، دل‌های‌شان به شما روشن است و امید بسته‌اند، کسی را هم‌سان شما نمی‌دانند. رأی و تصمیم برادرتان امام مجتبی علیه‌السلام را در جنگ با معاویه دانستند و شما را هم به ملاطفت و نرمی با دوستان و شدت و تندی با دشمنان می‌شناسند. پس اگر می‌خواهی این حکومت را به دست‌گیری (و علیه معاویه قیام کنی) سوی ما بیا که ما تا پای جان با تو هستیم.»

امام حسین علیه‌السلام در جواب نوشت: «درباره برادرم! امیدوارم خداوند او را موفق و محکم بدارد. و اما من، امروز چنین نظری ندارم. خدا شما را مورد رحمت قرار دهد، به زمین بچسبید و در خانه‌های‌تان بنشینید. مادامی که معاویه زنده است، بپرهیزید از کاری که موجب تهمت علیه شماست. پس اگر خداوند برای معاویه حادثه‌ای ایجاد کرد (مرگ او فرا رسید) و من زنده بودم، نظرم را برای شما می‌نویسم.»

 

نامه به معاویه

حضرت سید الشهدا نامه‌های متعددی به معاویه نوشت که مهم‌ترین آنها را می‌خوانید:

 

یک. مصادره اموال

کاروانی از یمن، اموال و زینت‌آلات و عطریات را به دمشق حمل می‌کرد. امام حسین علیه‌السلام اموال را ضبط کرد و خطاب به معاویه نوشت:

«از حسین فرزند علی علیه‌السلام به معاویه پسر ابی‌سفیان. کاروانی از یمن بر ما مرور می‌کرد که حامل مال و مشک و بوی خوش به سوی تو بود که تو آنها را در خزائن دمشق ذخیره نمایی تا تشنگان اولاد پدرت را سیراب کنی. من آن اموال را مصادره کردم.»

 

 

دو. ازدواج با کنیز

معاویه در مدینه جاسوس‌هایی داشت که گزارش کردند حسین بن‌علی علیه‌السلام کنیز خود را آزاد و سپس با او ازدواج کرده است. معاویه نامه‌ای به حضرت نوشت: «به من خبر رسیده که با کنیزی ازدواج کرده‌ای و زنان قریش را که هم‌کفو و در شأن تو بوده‌اند رها کرده‌ای. در حالی‌که ازدواج با آنها موجب مجد و سرافرازی و نجابت و آبروی فرزندان می‌شود. با این عمل، نه مصلحت خود را در نظر گرفته‌ای و نه فرزندانت!»

حضرت در جواب نوشت: «خداوند با ظهور اسلام این نوع پستی و حقارت‌ها را برداشت و به‌وسیله ما آن نقیصه برداشته شد. بدان سرزنش مسلمان روا نیست، مگر در معصیت. آنچه سزاوار ملامت است، رسوم جاهلیت است.»

 

سه. هشدار

معاویه، نامه‌ای به «عمرو بن سعید» حاکم مدینه نوشت و از او خواست؛ از حسین‌بن علی علیه‌السلام، ابن‌عباس، عبداللّه‌بن جعفر و عبداللّه‌بن زبیر، برای ولایت‌عهدی یزید بیعت بگیرد. امام حسین علیه‌السلام حاضر به بیعت نشد. معاویه هم نامه‌ای برای او نوشت: «اخباری از کارهای شما به من رسیده که خیال نمی‌کردم از روی میل و رغبت انجام داده باشی و سزاوارترین مردم میان کسانی که بیعت کرده و در موقعیت و عظمت و شرافت خدادادی شما باشد، باید به بیعت وفادار بماند. از خدا بترس و مردم را به فتنه نینداز و به خودت، دینت و امت پیامبر صلی‌الله علیه و آله توجه کن تا کسانی‌که یقین به آخرت ندارند، شما را سبک نکنند.»

امام حسین علیه‌السلام جواب دندان‌شکنی به معاویه داد: «نامه تو به من رسید، یادآور شدی که اموری از من به تو رسیده که تو از من انتظار نداشتی و من به غیر آنها نزد تو سزاوار بودم، همانا هدایت به نیکی‌ها و بسته شدن درهای آن، جز با خدای بلند‌مرتبه نیست. اخباری که از من به تو رسیده، این کلمات بافته‌های چاپلوسان و سخن‌چینان است. من با تو اراده جنگ و مخالفت ندارم (به احترام صلح برادرم). سوگند به خدا که از ترک آن بیمناکم و خداوند را به ترک آن راضی نمی‌دانم. در ترک آن، نزد تو و این گمراهان، ملحدان، لشکر ظلم و دوستان شیطان عذری ندارم. آیا تو قاتل حجربن عدی و یارانش نیستی که عابد و متواضع بودند؟ کسانی‌که بدعت‌ها را ناروا می‌شمردند و امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر می‌کردند. آنها را از روی ظلم و دشمنی کشتی، بعد از آن‌که امان و عهد محکم داده بودی، (با این عمل) بر خدا جرأت کردی و عهد او را سبک شمردی.

آیا تو قاتل «عمروبن حمق» نیستی؟ کسی‌که در اثر عبادت، بدنش لاغر و صورتش زرد و نحیف شده بود. او را کشتی بعد از عهد و پیمان‌های محکم، طوری‌که اگر آهوان می‌فهمیدند، از بالای کوه‌ها پایین می‌آمدند.

آیا تو همان نیستی که «زیاد بن سُمَیّه» را که در بستر برده‌ای از بنی‌ثقیف متولد شده بود، برادر خواندی و پسر ابوسفیان شمردی؟ حال آن‌که رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرمود: فرزند برای صاحب بستر است و برای زناکار، سنگ است؟ پس سنت رسول خدا صلی‌الله علیه و آله را عمدا ترک کردی و از هوای نفست بدون هدایت الهی پیروی کردی. سپس «زیاد بن سُمَیّه» را بر عراقین (کوفه و بصره) مسلط کردی تا دست و پای مسلمانان را قطع و چشم‌های‌شان را با آهن گداخته نابینا کند و بد‌‌ن‌های‌شان را بر شاخه‌های درخت خرما آویزان کند. انگار تو از این امت نیستی و آنها از تو نیستند!

آیا تو قاتل «حضرمی» نیستی؟ کسی‌که ابن‌زیاد درباره او با تو مکاتبه کرد که وی بر دین علی علیه‌السلام است و تو به او نوشتی هرکس بر دین علی است، او را به قتل برسان. او همه را به امر تو کشت و مُثْلِه کرد. به خدا سوگند دین علی، همان دینی است که تو و پدرت را به دستور آن دستخوش شمشیر می‌ساخت و به بهانه همان دین (غاصبانه) بر مسند خلافت نشسته‌ای، وگرنه شرف تو و پدرت، کوچ کردن (در تابستان و زمستان) بود.

در نامه‌ات گفتی این امت را در فتنه نینداز! فتنه‌ای بالاتر از این نمی‌بینم که تو امیر بر این مردمی. و گفته‌ای به مصلحت خود و دین و امت محمد صلی الله علیه و آله نظر کن. به خدا سوگند! من چیزی را بهتر از جهاد با تو نمی‌شناسم، اگر این کار را انجام دهم، موجب تقرب به درگاه الهی است و اگر ترک کنم، از خدا به‌خاطر دینم استغفار می‌کنم. از خداوند توفیق می‌طلبم برای انجام آنچه محبوب و مرضّی اوست.

و گفتی هروقت من حیله کنم، تو هم حیله می‌کنی. ای معاویه هرچه می‌توانی حیله کن، به جان خودم سوگند! از گذشته، صالحان مورد حیله تو بودند و من امیدوارم جز به خودت ضرر نرسانی و جز عمل خود را نابود نکنی. حیله کن هرچه می‌توانی!

ای معاویه! از خدا بترس و بدان خداوند را نامه‌ای است که تمام اعمال از کوچک و بزرگ در آن ضبط است. بدان که خداوند تو را فراموش نمی‌کند که اولیاءالله را براساس گمان نادرست کشتی و با تهمت آنها را دستگیر کردی و کودکت (یزید) را امیر قرار دادی که شراب می‌نوشد و با سگ‌ها بازی می‌کند. می‌بینم تو را که خود را حفظ و دینت را نابود کردی و رعیت را از بین برده‌ای.»

 

چهار. افشای چهره زشت یزید

امام حسین علیه‌السلام در افشاگری علیه یزید، نامه‌ای به معاویه نوشت: ای معاویه! پسرت را حاکم قرار دادی؛ نوجوانی که شراب می‌نوشد و با سگ‌ها بازی می‌کند، پس به امانت الهی(خلافت) خیانت کردی و مردم را نابود کردی و پند پروردگار را نپذیرفتی. چگونه رهبری امت محمد صلی‌الله علیه و آله را به کسی می‌سپاری که شراب می‌نوشد؟ شراب‌خوار، از فاسقان و شارب مسکر، از شروران است. شراب‌خوار نمی‌تواند بر یک درهم امین باشد، چه‌رسد که امین امت باشد؟ به‌زودی بر اعمال خودت وارد قیامت می‌شوی که دیگر دفترهای استغفار بسته شده است.»

 

نامه اول به کوفیان

بعد از مرگ معاویه، مردم کوفه به امام حسین علیه‌السلام نامه‌هایی نوشتند و تقاضای قیام کردند، امام پذیرفت و در جواب «ابن‌زبیر» نوشت: به من خبر دادند که چهل هزار نفر از مردم کوفه، با من بیعت و سوگند یاد کردند که زن طلاق و برده آزاد باشند (اگر عهدشان را شکستند).»

 

وصیت‌نامه برای محمد حنفیّه

امام حسین علیه‌السلام در نامه‌ای به برادرش «محمد حنفیّه» ـ هنگامی‌که او را از رفتن به عراق منع کرد ـ توصیه‌هایش را مطرح و اهداف قیام عاشورا را بیان کرد تا دست تحریف‌گران به آن نرسد و آیندگان، راز قیام عاشورا را بدانند: «به نام خداوند بخشنده و مهربان. این وصیت حسین‌بن علی بن‌ابی‌طالب به برادرش محمد، معروف به ابن‌حنفیّه است. حسین گواهی می‌دهد که معبودی جز خدای یگانه نیست و شریک ندارد. محمد صلی‌الله علیه و آله بنده و رسول خداست و آیین حق را از سوی حق آورده و بهشت و جهنم حق است و قیامت بدون شک به وقوع خواهد پیوست و خداوند زنده می‌کند همه کسانی را که در قبرها هستند.

من برای سرکشی و خوشگذرانی و فساد و ستم (از مدینه به سوی کربلا) خارج نشدم؛ بلکه فقط برای اصلاح امت جدم خارج شدم و تصمیم گرفتم امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر کنم و سیره جدم و پدرم علی‌بن ابی‌طالب علیه‌السلام را دنبال کنم. هرکس این حقیقت را از من بپذیرد، پس خدا اولای به‌حق است و هرکس حق را بر من رد کند، صبر می‌کنم تا خداوند بین من و این قوم حکم کند؛ که او بهترینِ حاکمان است. این وصیت من است به تو ای برادر. توفیق من جز به خدا نیست، بر او توکل می‌کنم و به سوی او می‌روم.»

 

نامه به عبداللّه بن جعفر

یکی از کسانی‌که به امام حسین علیه‌السلام سفارش کرد به سمت کربلا و کوفه نرود، «عبد اللّه‌بن جعفر» همسر حضرت زینب علیهاالسلام بود. به حضرت نوشت: «تو را به خدا سوگند می‌دهم که به سوی کربلا و کوفه حرکت نکنی؛ زیرا اگر تو را بکشند، نور خدا را در زمین خاموش کرده‌اند، مهلت بدهید. تلاش می‌کنم از یزید برای شما و خانواده‌تان امان بگیرم.»

حضرت در جواب نوشت: «نامه‌ات به من رسید، خواندم و آنچه یادآوری کردی، متوجه شدم. به تو اعلام می‌کنم جدم رسول خدا صلی‌الله علیه و آله را در خواب دیدم به امری مرا خبر داد (یعنی شهادتم) که به سوی آن رهسپارم، به نفع من باشد، یا به ضررم. به خدا سوگند پسرعمو! اگر من در لانه جنبنده‌ای از جنبندگان زمین آشیانه کنم، آنها مرا بیرون می‌آورند و می‌کشند. ای پسرعمو! به خدا قسم! بر من ظلم و تعدی می‌کنند چنان‌که یهود تعدی کردند بر (صید ماهی در روز) شنبه، والسلام.»

 

نامه به بنی‌هاشم

وقتی امام حسین علیه‌السلام تصمیم گرفت از مدینه خارج شود، در جمع «بنی‌هاشم» کاغذی خواست. زود آوردند. حضرت بر آن کاغذ نوشت: «به‌نام خداوند بخشنده مهربان، این نامه از حسین‌بن علی برای بنی‌هاشم است. به‌راستی هرکس به من ملحق شود، به شهادت می‌رسد. کسی‌که تخلّف کند، به پیروزی نخواهد رسید.»

 

پاسخ به نامه مِسوَر بن مخرمه

ازجمله کسانی‌که امام حسین علیه‌السلام را از رفتن به عراق باز داشت «مسوَر بن مخرمه» بود. او نامه‌ای به این شرح نوشت: «مبادا با نامه‌های مردم عراق، مغرور شوی و سخن «عبداللّه‌بن زبیر» را بپذیری و به عراق بروی، مبادا از مکه دور شوی، اگر مردم عراق واقعا به شما احتیاج دارند، زیربغل‌های شتر بزنند و خود را به‌زحمت بیندازند و به خدمت شما برسند، بعد با قدرت و امکانات خارج شوید.»

امام حسین علیه‌السلام در پاسخ مسوَر یک جمله نوشت: «در این‌باره از خداوند طلب خیر می‌کنم تا آنچه مصلحت است، همان را عملی سازد.»

 

پاسخ به نامه عَمرَه

«عمره» دختر «عبدالرحمان‌بن سعد انصاری» به امام حسین علیه‌السلام نامه نوشت و از او خواست از حکومت پیروی کند و نوشت که از پیامبر صلی‌الله علیه و آله شنیده که «حسین در سرزمین بابل کشته می‌شود.»

امام حسین علیه‌السلام در پاسخ عمره یک جمله نوشت: «چاره‌ای نیست در این هنگام (که خبر از شهادتم دادی) جز از رفتن به محل شهادتم در کربلا.»

 

نامه دوم به مردم کوفه

حضرت پیش از خروج مکه و فرستادن مسلم‌بن عقیل، نامه‌ای در پاسخ «مردم کوفه» به دست سعید و هانی داد و مسلم پس از این نامه، روانه کوفه شد. «به نام خداوند بخشنده مهربان. از حسین‌بن علی به سوی گروهی از مومنان و مسلمانان، پس از ستایش خدا، همانا هانی و سعید، نامه‌های شما را آوردند و این دو نفر، آخرین فرستاده‌های شما بودند. آنچه نوشتید و حکایت کردید، درک کردم. سخن همه شما این بود که: امام و رهبر نداریم؛ به سوی ما بشتاب، شاید خداوند به‌وسیله تو، ما را به هدایت و حق رهنمون کند.

پس من برادر و پسرعمویم و فرد مورد اطمینان از اهل‌بیتم، مسلم‌بن عقیل را به سوی شما ‌فرستادم و به او دستور دادم احوال و نظر شما را برایم گزارش کند. اگر برای من نوشت که نظر جمع شما، شرافت‌مندان و خردمندان شما همانند گذشته است که فرستادگان شما گفتند و در نامه‌های‌تان خواندم، اگر خدا بخواهد با سرعت به سوی شما می‌آیم. به جانم سوگند! امام نمی‌تواند باشد مگر کسی‌که به کتاب خدا عمل کند و به عدالت رفتار کند و متدین به دین حق باشد و نفسش را در محدوده خواسته خدا حَبْس کند.»

 

نامه به بزرگان بصره

برای توسعه انقلاب و ابلاغ پیام قیام، حضرت نامه‌ای به بزرگان بصره مانند: مالک بن مسمع بکری، احنف بن قیس، منذر بن جارود عبدی، مسعود بن عمرو، قیس بن هیثم، عمروبن عبیداللّه بن معمر، نوشت و به‌وسیله «سلیمان بن زرین» فرستاد.

«پس از ستایش پروردگار، همانا خداوند محمد صلی‌الله علیه و آله را برای هدایت مردم برگزید و با نبوتش او را گرامی داشت. او را برای رسالتش انتخاب کرد، سپس به سوی خود برد، در‌حالی‌که بندگان خدا را نصیحت کرد و آنچه بر او وحی شده بود، به مردم رساند. ما از خانواده و دوستان و جانشینان و وارثانش و از سزاوارترین مردم به جانشینی او میان مردم بودیم. پس قوم ما در خلافت، بر ما پیشی گرفتند (و آن را غصب کردند) پس راضی شدیم و تفرقه را خوش نداشتیم و برای شما سلامت را می‌پسندیم. در‌حالی‌که می‌دانیم ما از دیگران که متولی شدند، به این حق (خلافت) سزاوارتریم. اکنون قاصدم را با این نامه به سوی شما فرستادم. من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر صلی‌الله علیه و آله می‌خوانم. پس به‌راستی سنت پیامبر مُرده و بدعت‌ها زنده شده است. اگر سخنان مرا بپذیرید و از امرم اطاعت کنید، شما را به راهی که رشد و اصلاح در آن است، هدایت می‌کنم!»

 

نامه به مسلم بن عقیل

امام حسین «مسلم بن عقیل» را پس از نامه دوم، به سوی کوفه فرستاد. مسلم، همراه دو راهنما از قبیله قیس در ماه مبارک رمضان حرکت کرد، در مسیر، آن دو نفر بر اثر تشنگی مردند، مسلم، صیادی را دید که آهویی را صید و ذبح کرد. این قضیه را به فال بد گرفت و نامه‌ای به امام حسین علیه‌‌السلام نوشت که او را از رفتن به کوفه منع کند.»

امام حسین علیه‌السلام در جواب نوشت: «پسر عمو! من از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: از ما اهل‌بیت نیست کسی‌که فال بد بزند، یا مسلمانی را به فال بد بگیرد. وقتی نامه من را خواندی، آنچه دستور داده‌ام، انجام بده.»

 

نامه به فرماندار مکه

فرماندار مکه، «عمرو بن سعید» پس از آن‌که در ملاقات حضوری با امام حسین علیه‌السلام نتوانست او را از قیام منصرف کند، نامه‌ای به امام نوشت. در آن نامه به امام سفارش کرد با یزید صلح کند و از تحرکات سیاسی دست بردارد. حضرت در پاسخ نوشت: «اگر هدفت از نوشتن نامه، نیکی و پیوند دوستی است، خدا جزای دنیا و آخرت به تو عنایت کند، زیرا دشمنی با خدا نکرده کسی‌که به خدا دعوت کند و عمل صالح انجام دهد و بگوید من از مسلمانانم. بهترین امان، امان خداست و ایمان به خدا نیاورده، کسی‌که در دنیا از خدا نمی‌ترسد، پس از خدا می‌خواهیم ترسیدن از خودش را در دنیا که مایه امان آخرت، نزد اوست.»

 

نامه سوم به کوفیان

وقتی کاروان امام حسین علیه‌السلام به سرزمین «حجاز» رسید، نامه‌ای به «مردم کوفه» نوشت و آن را توسط «قیس‌بن مسهّر صیداوی» فرستاد: «به‌نام خداوند بخشنده مهربان، از حسین‌بن علی به برادران مومن و مسلمانش. سلام بر شما. خدای یگانه را ستایش می‌کنم. نامه مسلم‌بن عقیل رسید که خبر داده بود از نظر نیکو و همبستگی شما برای یاری ما و گرفتن حق ما. از خداوند می‌خواهم با ما نیکو رفتار کند و شما را نیز بر این یاری، بزرگ‌ترین پاداش عنایت کند. من سه‌شنبه هشتم ذی‌الحجه، «روز ترویه» از مکه به سوی شما خارج شدم، هروقت نماینده من نزد شما رسید، خود را به‌جدّ آماده کنید که در همین روزها اگر خدا بخواهد بر شما وارد می‌شوم.»

البته این نامه، به دست کوفیان نرسید، زیرا «قیس» توسط راهدارهای عبیداللّه، دستگیر شد و او نامه را جوید تا اسرارش فاش نشود، به‌همین دلیل او را به شهادت رساندند.

 

نامه به حبیب‌بن مظاهر

بعد از شهادت مسلم، امام حسین دوازده پرچم برافراشت، هریک را به دست کسی داد و دوازدهمی را نگهداشت و فرمود: «صاحب آن می‌آید.» حضرت نوشت: «از حسین‌بن علی ابی‌طالب علیه‌السلام به مرد فقیه حبیب‌بن مظاهر! ای حبیب! تو قرابت ما را به پیامبر صلی‌الله علیه و آله می‌دانی و تو بهتر از دیگران ما را می‌شناسی. تو اخلاق نیک داری و غیرتمندی. از جان خود بر ما مضایقه مکن، رسول خدا صلی‌الله علیه و آله در قیامت پاداش آن را به تو خواهد داد.»

 

رویای صادقه

درباره حبیب، سخن بسیار است که ما فقط به نقل رویایی از «شیخ جعفر شوشتری» بسنده می‌کنیم. «شیخ جعفر شوشتری» بعد از بازگشت از نجف اشرف به موطن خود، قدرت بر اداره منبر و جلسات وعظ را نداشت، پس در ماه رمضان، از روی «کتاب تفسیر» و در ماه محرم از کتاب «روضه الشهدا» برای مردم می‌خواند. بعد از یک سال شبی به فکر رفت که تا کی صحفی باشم و از رو برای مردم منبر بروم؟ در همین اثنا به خواب رفت و در عالم رویا دید که در صحرای کربلا مقابل خیمه امام حسین علیه‌السلام است. می‌گوید وارد خیمه امام شدم و سلام کردم، آن حضرت مرا نزدیک خود طلبید و به «حبیب بن مظاهر» فرمود: «فلانی مهمان ماست و آب هم که نداریم، ولی مقداری آرد و روغن هست برخیز و از اینها طعامی درست کن.»

حبیب طعام را آماده کرده و نزد من نهاد. چند قاشق خوردم و بیدار شدم و در اثر این عنایت، زبانم گویا شد. تا جایی‌که ساکنان آسمان‌ها غبطه مجالس شیخ جعفر را می‌خوردند. این رویای صادقانه نشان می‌دهد که حبیب در آن عالم نیز جزو همراهان و ماموران خاص امام حسین علیه‌السلام است.

 

نامه‌ای به محمد حنفیه و بنی‌هاشم

آخرین نامه‌ای که امام حسین علیه‌السلام از کربلا برای جمعی از بنی‌هاشم و برادرش محمد حنفیه نوشت، این است: «بِسْمِ اللّه ِالرَّحْمنِ الرَّحیم. فَکانَّ الدُّنیا لَمْ تَکُنْ وَ کانَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ وَ السَّلام. به‌نام خداوند بخشنده مهربان. پس گویا دنیایی نبوده و آخرت همیشه بوده است. والسلام.»