ادب و هنر
امام حسین کلامش را با این کلمات تمام کرد و به خیمه رفت
حمد و سپاس از آن خدای یکتاست که هرچه اراده کند، در بستر فعل جاری شود و هیچ قوت و قدرتی نیست مگر از او، و سلام و درود او، بر رسولش که خاتم پیامبران است.
مرگ بر پیشانی فرزندان آدم، چنان آشکار و هماره نقش بسته که گردنبند بر گردن دخترکان و خلخال بر پایشان. و من چنان مشتاق ملاقات پدران و اجدادم هستم یعقوب به دیدار یوسف؛ و برای این ضیافت سرزمینی از آن من مهیاست که قتلگاهم شود. آن روز را میبینم که در بیابانی میان نواویس و کربلا، گرگها به بدن پارهپارهام، گرسنگی و به خون رگهایم عطش فرومینشانند. گزیر نیست از روزی که حضرتش قلم به مرگ تقدیر کند، چنین است که خشنودیاش، رضایت ما اهلبیت است و صبر بر بلایش، بنیان باور ما.
پس هرکه میخواهد در راه ما خونش را هدیه کند و قلب سردست گیرد و جان فدا کند، برخیزد و همراه شود و بر کاروان عزم نشیند، که من، همانطور که خدای خواهد، فردا پای در رکاب عزیمت خواهم نهاد.
حسین کلامش را با این کلمات تمام کرد و به خیمه رفت.