نوع مقاله : ادب و هنر

10.22081/mow.2023.74951

چکیده تصویری

ایران پر است از این زنان قهرمان

موضوعات

ادب و هنر 

 

گفت‌وگو با مهناز فتاحی درباره نوشتن ماجراهای زندگی فرنگیس حیدرپور و اسیر جنگی و تبر!

ایران پر است از این زنان قهرمان

لیلا صدری

مهناز فتاحی بیش از هر ویژگی، یک مادر موفق است. لهجه زیبای کرمانشاهی او و دلسوزی مادرانه صدایش، شما را پای هر حرفی نگه می‌دارد. اما صحبت درباره روزهای سخت جنگ و تجربه‌های شخصی این نویسنده، لذت مضاعفی دارد. فرنگیس حیدرپور، یکی از زنان شجاع این مرز و بوم است که از وطن دفاع کرده و حق مادری و مرزبانی به گردن ما دارد. ایران پر است از این قهرمانان که مهناز فتاحی با تلاش و پشتکار، توانسته یکی از آنها را روایت کند. رهبر انقلاب برای این کتاب تقریظ نوشتند و کلمات باشکوهی را در این یادداشت به‌کار بردند: «ماجرای قتل و اسارت دشمن به دست این بانوی دلاور هم که خود یک داستان مستقل و استثنایی است که نظیر آن فقط در سوسنگرد، در همان اوان، اتفاق افتاده بود. بانو فرنگیس را باید بزرگ داشت و از نویسنده کتاب، خانم فتاحی، به خاطر قلم روان و شیوا و هنر مصاحبه‌گیری و خاطره‌نویسی، باید بسیار تشکر کرد.»

 

  • شخصیت‌ اصلی کتاب «فرنگیس» را چه‌طور شناختید؟

مهم‌ترین ویژگی خانم فرنگیس حیدرپور ایمان، شجاعت، صداقتش است. اولین‌باری که او را دیدم، متوجه شدم با زنی غیور، مهربان، مومن، سخت‌کوش و شجاع روبه‌روبه هستم. مادری که ارزش‌های دینی و اسلامی را کاملا دوست دارد، اعتقاد و ایمان محکم دارد، سرزمینش را دوست دارد و تلاش می‌کند به دیگران کمک کند. این ویژگی‌های فرنگیس را می‌شود دید و حس کرد.

 

  • آیا زنان و دختران، فرنگیس را به الگو بودن قبول دارند؟

به‌طور کلی مردم شهرهای مختلف کشور، زنان کُرد را خیلی کم می‌شناسند. روایت زندگی قهرمانان زن، برای جامعه امروز بسیار جذاب است. مردم به‌خصوص جوانان با شرایط آن روزهای کشور آشنا نیستید و نمی‌دانند در سال‌های قبل، سرزمین‌ ما چه ماجراهایی را پشت سر گذاشته، مردم چه رنج‌هایی کشیدند و زنان سرزمین چه‌طور مقابل هجوم دشمن ایستادند و مقابله کردند. شناساندن قهرمانان زن، باعث می‌شود نوجوان‌ها و جوانان ما با الگوی واقعی زن مسلمان ایرانی آشنا شوند و بفهمند آنچه ما درباره‌اش حرف می‌زنیم؛ وجود دارد و حقیقی است. زنان ایرانی واقعا این ویژگی‌ها را داشتند.

 

  • داشتن روحیه مقاومت و پایداری در زنان، چه کمکی به زندگی آنها در شرایط غیربحرانی و غیرجنگی می‌کند؟

داشتن روحیه مقاومت و پایداری مختص زمان جنگ نیست، بعد از جنگ هم ما با بحران‌های زیادی روبه‌رو شدیم؛ بحران کرونا، تحریم، مسایل مختلف اقتصادی و مسایل کوچک و بزرگ زیادی کشور عزیز ما را درگیر کرد. در هر مرحله‌ای روحیه مقاومت و پایداری و ایستادگی به جوانان ما کمک می‌کند مقابل مشکلات بایستند و با همان روحیه و با همان حس و حال بتوانند کشور عزیز و ارزش‌های اسلامی عزیزمان را حفظ کنیم. تلاش کنیم از شرایط سخت عبور کنیم و با سربلندی بر مشکلات غلبه کنیم.

 

  • با توجه به شرایط امروز و فعالیت بی‌حد و مرز رسانه‌های خارجی، آیا دختران و زنان ایران، هنوز تمایلی به شخصیت‌هایی مثل «فرنگیس» دارند؟

بله، هنوز زنان و دختران ما، افرادی مثل خانم فرنگیس حیدرپور را قهرمان می‌دانند. باوجود شرایط حساس کشور و تلاش شبانه‌روزی رسانه‌های خارجی برای معرفی الگوهای دیگری به کودکان، نوجوانان و جوانان ما، اما هنوز هم جوانان ما به وجود فرنگیس و زنان شجاعی مثل او افتخار می‌کنند. این ویژگی را با چشم‌های خودم دیده‌ام.

 

  • کجا دیده‌اید؟ در کرمانشاه؟

نه، در کل کشور. در برنامه‌های نقد کتاب، دیدار با راوی کتاب، دیدار با نویسنده و خیلی از برنامه‌های دیگری که حضور داشتم، دیدم جوانان با هر فکر و عقیده و حس و حالی که دارند، از این شخصیت بزرگ استقبال کردند، او را دوست داشتند و سر ذوق آمدند. گاهی در سایت‌ها و صفحه‌های مجازی مختلف می‌بینم جوانان با مهربانی و علاقه، درباره شخصیت بزرگ فرنگیس حرف می‌زنند، او را ستایش می‌کنند و به‌عنوان الگوی خودشان قبول دارند. خب بعضی‌ هم این‌طور فکر نمی‌کنند، ولی اکثریت مردم همان‌ها هستند که گفتم به شخصیت‌هایی مثل فرنگیس احترام می‌گذارند.

 

  • زنان شهرنشین و زنان اقوام دیگر ایران، چقدر روحیات زنان کُرد را می‌شناسند؟

درباره زنان شهرنشین و اقوام دیگر، با توجه به گسترش فضای مجازی و کتاب‌هایی که در این زمینه منتشر شده، تا حدودی زنان ما با روحیه جنگاوری، شجاعت و ایستادگی زنان کُرد آشنا هستند. اما هنوز هم جای کار دارد. هنوز هم باید در این زمینه تلاش و فعالیت کنیم تا چهره واقعی زنان غیور کُرد را نشان دهیم. زنانی که با شجاعت دوشادوش مردان در هشت سال دفاع‌مقدس جنگیدند، پرستاری کردند، پشت جبهه را حفظ کردند، تلاش کردند و ایستادگی و مقاومت‌شان مثال‌زدنی است. فرنگیس یکی از این زنان کُرد است، زنان بی‌شماری را در این منطقه می‌شناسم که مثل فرنگیس تلاش کردند، جنگیدند، ایستادند و برای حفظ کشور‌شان مقاومت کردند. مادرم کسی است که هشت کودک را در سال‌های دفاع‌مقدس به‌تنهایی نگه‌می‌داشت. در سال‌های اول جنگ که پدرم زنده بود، ما را نگه می‌داشت تا پدرم با آرامش در جبهه‌ها بجنگد، خیالش راحت باشد که همسرش در خانه مواظب بچه‌ها هست. از این صحنه‌های ایثارگرانه در هشت سال دفاع مقدس زیاد مشاهده کردیم.

 

  • شخصیت‌های دیگری شبیه «فرنگیس» داریم؟ چقدر در این زمینه می‌شود کار کرد؟

میان مردان و زنان این سرزمین، شخصیت‌های زیادی شبیه فرنگیس حیدر‌پور را پیدا می‌کنیم. در کتاب «باغ مادربزرگ» به یکی از این شخصیت‌ها اشاره کردم. در کتاب «عروس‌های جنگ» زندگی هشت نفر از بانوان کُرد را روایت کردم که در سال‌های جنگ ازدواج کردند، سختی‌ کشیدند و روزهای زیادی را به انتظار همسرشان نشستند. در این زمینه بی‌نهایت می‌شود کار کرد. به‌قدری زنان این منطقه شجاع‌اند و صحنه‌های بی‌نظیری خلق کردند که هرچه بنویسیم باز هم جای کار دارد. شاید مهم‌ترین ویژگی «فرنگیس» این بود که وجودش باعث شد نماد مقاوت در استان کرمانشاه، تندیس زنی باشد که تبری در دست دارد. همین موضوع، من را ترغیب کرد که کتاب روایت زندگی‌اش را بنویسم و به وجود ایشان افتخار می‌کنم.

 

  • خانم‌ها در دفاع مقدس چه نقشی داشتند؟ به‌عنوان خانمی که آن دوران را تجربه کردید و انسان‌های بزرگی را از نزدیک دیدید، نقش زنان در پیروزی جنگ هشت ساله را چه می‌دانید؟

زندگی در روزهای جنگ را تجربه کردم، می‌دیدم که خانم‌ها مدام کنار آقایان بودند؛ مادران و همسران فداکاری که عزیزان‌شان را به جبهه می‌فرستادند. البته بخشی از کار خانم‌ها هم این بود که از جبهه پشتیبانی می‌کردند، یا امدادگر بودند. حتی گاهی اسلحه دست می‌گرفتند و می‌جنگیدند. نقش زن‌های ایرانی در جنگ بسیار متنوع بود؛ پرستاری، امداد و نجات، پشتیبانی، آشپزی و شست‌و‌شو و حتی جنگیدن هم بود. مسئولیت مهم دیگر زن‌ها در جنگ این بود که پشت جبهه، بچه‌ها و خانواده‌ها را نگه‌دارند، تا رزمنده با خیال راحت بجنگد. خانم‌ها نقش‌ پررنگی در جنگ داشتند و هرجا ورود کردند با تلاش و توکل، بسیار خوب کار کردند.

 

  • شما سال‌ها بیرون از خانه فعالیت کردید، هم‌زمان مادر بودید و مشغول نویسندگی در حوزه‌ دفاع‌مقدس. چه گام‌هایی لازم است برداریم برای این‌که دفاع مقدس را به کمک ادبیات برای نسل‌های بعدی بازنمایی کنیم؟

جنگ از کرمانشاه شروع شد و همان‌جا هم به پایان ‌رسید، اما مردان و زنانی که در این منطقه مقاومت کردند و دشمن را به داخل راه ندادند، حق‌شان ادا نشده است. به سال‌های دور برمی‌گردم، زمانی‌که کارم را تازه شروع کرده بودم. آن روزها برای یک قطعه عکس، باید به اداره‌های مختلف می‌رفتیم. برای گرفتن اطلاعات جزیی، با ما همکاری نمی‌کردند. راحت و بی‌تعارف بگویم؛ حتی گاهی بی‌مهری و نامهربانی می‌دیدیم. به‌هرحال کار شروع کردم؛ قلم برداشتم به جای اسلحه، ولی ‌کسی با ما همکاری نمی‌کرد و این ضرورت را درک نمی‌کردند. در کرمانشاه، این‌همه سوژه‌ زنده جلوی چشم مردم است، اما فقط یک تندیس در استان می‌گذارند و می‌گویند افتخار استان است! این کار چه فایده‌ای دارد وقتی هنوز نیم‌نگاهی به همین شخص، همین افتخار استان و جنگ نشده؟

پناهگاهی در پارک شیرین کرمانشاه وجود دارد که دو ماجرای خیلی بزرگ را در دل خود دارد. کتاب من بعد از «فرنگیس»، داستان «پناهگاه بی‌پناه» است. در کرمانشاه، دو حادثه‌ بزرگ اتفاق افتاده که همواره جلو چشم من است؛ یکی روایت فرنگیس؛ و دیگری ماجرای موشکی که از هواکش آمد و وارد پناهگاه غیرنظامی‌ها شد. در این حادثه، ۳۰۰ زن و بچه، زخمی و شهید شدند.

 

  • این حادثه چه سالی اتفاق افتاد؟ اوایل جنگ بود؟

نه، اتفاقا در ماه‌های آخر؛ ۲۶ اسفند 1366 بود. اگر این پناهگاه در هر کشور دیگری بود، هر سال برای قربانیان آن، مراسم می‌گرفتند و به‌عنوان سند مظلومیت ملت ایران، به جهان معرفی می‌کردند. براساس قوانین بین‌المللی، بمب‌باران پناهگاه‌ افراد غیرنظامی، ممنوع و خلاف ‌قوانین است. اما این سند زنده جلو چشم ماست، پناهگاه هنوز موجود است و افرادی که آن روز موشک را دیدند، هنوز زنده هستند. بنای «یادمان» روی آن می‌سازیم، ولی از یادِمان می‌رود که قصه این مکان چیست؛ بدتر این‌که مردم هر روز از کنار این پناهگاه رد می‌شوند و داستانش را نمی‌دانند.

 

  • استان کرمانشاه در ثبت خاطرات شفاهی و حقایق جنگ، عقب‌تر از استان‌های دیگر است. قبول دارید؟

بله، دقیقا همین‌طور است. روایت‌نویس‌ها و خاطره‌نویس‌های کرمانشاه بسیار کم‌اند. البته اخیرا نقطه‌های روشنی دیده می‌شود. خداراشکر ضرورت نوشتن را درک کرده‌اند، ولی سرعت ما واقعا کم است. نکته غم‌انگیزی را بگویم؛ از روزی که کتاب فرنگیس را شروع کردم تا پایان پژوهش، سه نفر از افرادی که قرار بود با آنها مصاحبه کنم، فوت کردند. یکی از آنها «آقارحیم» برادر فرنگیس بود. این راوی‌ها از دنیا می‌روند یا خاطرات و تاریخ در ذهن‌شان کم‌رنگ و پس‌وپیش می‌شود. همین الان هم دیر شده، ولی می‌شود جلو ضرر بیشتر را گرفت.

برای نگارش روایت، هم باید به کمیت توجه کرد و هم کیفیت. با توجه به روند کُندی که تاکنون داشتیم، باید با سرعت بیشتری کار کنیم، البته طوری‌که کیفیت افت نکند. در یکی دو سال اخیر مراکز مختلفی، تولید محتوا می‌کنند. آیا این نوشته‌ها می‌توانند حق مطلب را ادا کنند؟ جوان‌های فعال در این حوزه، بسیار علاقه‌مندند و دوست دارند در این حیطه قدم و قلم بزنند، ولی باید مجهز به علم نوشتن شوند. ای‌کاش نهضت خاطره‌نویسی و روایت مستند‌نویسی از اولین روزهای جنگ آغاز می‌شد. باید گروه یا انجمنی برای نویسندگان این حوزه در نظر بگیرند، حمایت کنند و دوره‌های مورد نیاز را برگزار کنند.

این کار، یک عزم ملی می‌طلبد. به‌عنوان نویسنده وظیفه‌ دارم به جوانان علاقه‌مند آموزش بدهم. باید از آنها حمایت کنیم. وقتی خبر دادند رهبر معظم انقلاب برای کتاب من تقریظ نوشتند، خیلی خوشحال شدم. تا قبل از دست‌خط ایشان، سال‌ها کسی این کتاب را نمی‌شناخت و معرفی نشده بود. تبلیغ و معرفی کتاب، جایگاه درستی در رسانه به‌خصوص صداوسیما ندارد. از جایی انتقاد نمی‌کنم، ولی کتاب «فرنگیس» چقدر در کرمانشاه معرفی شده؟ چند جلد از این کتاب در همین استان به فروش رسیده؟ چند جلد از کتاب من در نمایشگاه‌ها وجود دارد؟ خودم می‌گردم و پیدا نمی‌کنم، می‌گویند ناشر شما اینجا شعبه ندارد. اگر کتابی را حوزه هنری تولید کرد، اداره‌ها و نهادهای دیگر فکر می‌کنند چون آنجا تولید کرده، وظیفه‌ای برای تبلیغ آن ندارند. اینجا بحث من و تویی و این اداره و آن اداره نیست؛ این کتاب‌ها برای این میهن و برای این سرزمین است، متعلق به تاریخ این کشور است.

وظیفه‌ همه ماست اگر کار ارزشمندی تولید شد، حمایت و معرفی‌ کنیم؛ به‌خصوص کارهای جوانانی که تازه در این مسیر گام برمی‌دارند، تا انگیزه پیدا کنند. در حوزه کودک و نوجوان، کتاب اولم جایزه‌های زیادی به‌دست آورد. سه سال برای نوشتن کتاب «فرنگیس» تلاش کردم که در این مدت می‌توانستم پنج اثر برای کودک و نوجوان بنویسم. فرزندانم می‌گفتند چرا خودت را برای کتاب فرنگیس رنج می‌دهی مامان؟ می‌گفتم: اگر من کتاب فرنگیس را نمی‌نوشتم، شاید هیچ‌وقت نوشته نمی‌شد.

 

  • صحبت شما بیشتر ناظر بر عملکرد نهادهاست، اما منِ نویسنده چه‌طور می‌توانم وارد این حوزه شوم و از کجا شروع کنم؟

هر نویسنده‌ای باید با مطالعه شروع کند. من بچه‌ای بودم که می‌خواندم و هم‌زمان می‌نوشتم؛ مثل سیاه‌مشق خطاطی و خوش‌نویسی که باید آرام‌آرام و بسیار مشق کنید، تا دست‌خط‌تان خوب شود. اولین گام نوشتن این است که تا ابد بخوانید؛ مطالعه‌ کتاب‌های باکیفیت و مناسب، نه هر کتابی! کتاب‌های موفق را بخوانید و هم‌زمان مشق کنید.

اگر می‌خواهید داستان‌نویس خوبی شوید، در گام اول، رمان یا داستان بلند ننویسید. اول یک خاطره کوتاه بنویسید؛ خاطره، پایه نویسندگی است. در کرمانشاه خیلی‌ها دوست دارند خاطرات پدرشان را بنویسند که شهید شدند یا فوت کردند. سوژه‌های قشنگی هم دارند، اما خیلی بی‌تجربه و مبتدی می‌نویسند که باعث می‌شود اثر نهایی بی‌کیفیت شود.

روی موضوع و کار برای کودک و نوجوان خیلی حساسم. داستان و ماجرایی که برای کودک نوشته می‌شود، ویژگی‌های خاصی دارد. زبان در ادبیات کودک و نوجوان خیلی مهم است؛ زبان باید سرشار از صمیمیت و امید و روشنی باشد. سختی‌های جنگ را نشان بدهیم، اما با درون‌مایه‌ امید به زندگی. در کتاب جدیدم که خاطرات خودم هست، کار را دوسویه دیدم و حتی تلاش کردم طنز را چاشنی این کار کنم.

 

  • حضرت آقا عنایت ویژه‌ای به کتاب «فرنگیس»‌ داشتند، وقتی این خبر را شنیدید، چه حالی داشتید؟

کتاب «فرنگیس» به‌عنوان کتاب سال دفاع‌مقدس برگزیده شد، با تعدادی از نویسنده‌ها خدمت رهبر معظم رسیدیم. خیلی دوست داشتم حضرت آقا کتاب مرا خوانده باشند و نظری بدهند. به ایشان گفتم: «آقا من کتاب فرنگیس را نوشته‌ام.» گفتند: «برای همان خانمی که تندیس‌شان در کرمانشاه است؟» گفتم: «بله. حضرت آقا هنوز هیچ چیزی به دست من نرسیده و شما چیزی ننوشته‌اید.» ایشان خندیدند و گفتند: «من هنوز نخوانده‌ام. اگر خواندم و دلم را لرزاند، حتما برای شما می‌نویسم.» بعد به چند کتابم اشاره کردم و گفتم: «کتاب «قلب کوچک سپهر» من دل خیلی‌ها را لرزانده، مطمئنم کتاب «فرنگیس» هم دل شما را می‌لرزاند.» بعد ایشان باز هم خندیدند و گفتند: «ان‌شاءالله بخوانم، برای‌تان می‌نویسم.» ایشان کتاب را خواندند و تقریظ نوشتند، برای من خیلی روز خوب و به‌یاد‌ماندنی بود. خیلی برایم جالب بود که حضرت آقا لابه‌لای صحبت‌های‌شان یک جمله را چند بار تکرار کردند و گفتند: «خدا را شکر کتاب خوبی بود» شلوغ بود، می‌خواستم بپرسم چه جمله‌ای دل شما را لرزاند؟ خیلی برایم شیرین بود که ایشان اول گفتند: «کار شما بسیار زیبا بود.» و تشکر ‌کردند. من هم از ایشان تشکر کردم؛ از این که یک رهبر کتاب‌خوان داریم، بسیار خوشحالم. گفتم: «من از شما تشکر می‌کنم که به کتاب توجه می‌کنید!»

در دیدار با ایشان، گفتم این همان پسرم «سپهر» است که گفتم. گفتند: «بله، کتابش را دیده‌ام، ولی هنوز نخوانده‌ام.» گفتم: «قلب کوچک سپهر» ماجرای همین پسرم است که دچار بیماری قلبی است. خیلی برایم جالب بود که ایشان یادشان بود من این کتاب را داده‌ام خدمت‌شان. بحث شیرین و ارزشمندی بود که ایشان تشکر و تاکید می‌کردند که کتاب خیلی خوب نوشته شده است.