نوع مقاله : پرونده ویژه

10.22081/mow.2023.74958

چکیده تصویری

لطفا برای ما روپوش پزشکی نپوشید!

موضوعات

سرویس

این مادر فقط محبتی از جنس توجه می‌خواهد

لطفا برای ما روپوش پزشکی نپوشید!

مینا سالم

دردهای شکمم تمامی نداشت. می‌گرفت و رها می‌کرد، چون بارداری اولم بود فکر می‌کردم این دردهای گاه و بی‌گاه طبیعی است. فقط به امید دیدن نوزادی که قرار بود چند ماه دیگر در آغوش بگیرم، دردها را تحمل می‌کردم اما روزی که اولین نشانه‌های سقط را دیدم، دنیا روی سرم خراب شد. با دیدن خونریزی شدید که با دردهای شدیدتری همراه بود، حالم بدتر شد.

نمی‌دانستم چه شده و قرار است چه‌طور بشود. در حالتی شبیه خواب و بیداری بودم و چیزی از اتفاق‌های اطرافم نمی‌فهمیدم. وقتی به خودم آمدم که روی تخت اورژانس بیمارستان غلتک دستگاه سونوگرافی روی شکمم در حرکت بود. گیج و منگ، فقط میان حرف‌ها و سوال‌های دکتر که از سن و سال و تعداد بارداری می‌پرسید این جمله را شنیدم «جنین قلب نداره» و ادامه حرف‌های دکتر، سوت ممتدی بود که در گوشم می‌پیچید. 

در بهت و ناباوری به آن دلبستگی عمیق فکر می‌کردم. به رویاهایی که با بچه‌ام بافته بودم و آرزوهایی که داشتم. تمام شد؛ به همین سادگی. به همین سادگی متفاوت‌ترین و زیباترین تجربه زندگی هر زنی را از دست دادم. غم بزرگی داشتم و حس می‌کردم هیچ کسی مثل من غمگین نیست.

بعد از عمل جراحی و ترخیص از بیمارستان، همه‌چیز برایم عوض شد. سوکوار بودم؛ سوکوار کودکی که نیامده، رفت. عصبانی بودم؛ از خودم و حتی اطرافیانم. خودم را محاکمه می‌کردم که چرا بیشتر مراقبت نکردم. روزها و شب‌های زیادی اشک ریختم. هرقدر اطرافیانم می‌خواستند مرا دلداری بدهند حالم بهتر که نمی‌شد هیچ، بدتر هم می‌شد. می‌گفتند: «بابا بی‌خیال! چیزی نشده بازم بچه‌دار می‌شی. اینقدر سرت شلوغ بشه که اصلا یادت نیاد این روزا رو.» بعضی می‌خواستند ماجرا را برایم ساده و پیش پا افتاده جلوه دهند، مدام تکرار می‌کردند: «حالا مگه بچه واسه آدم چی کار می‌کنه که این‌قدر براش ناراحتی؟» اما این حرف‌ها نه‌تنها مرا آرام نمی‌کرد، بلکه باعث می‌شد بیشتر در پیله تنهایی خود فرو بروم و افسرده شوم.

اینها را گفتم که یادآوری کنم وقتی بانویی، خواسته یا ناخواسته سقط را تجربه می‌کند نیازی نیست روپوش پزشکی بپوشید و برایش طبابت کنید که چه کند و چه کار نکند، چه بخورد و چه نخورد. نیازی نیست به او ترحم کنید، یا سرکوفت بزنید. لازم نیست مثل خاله خان‌باجی‌ها بنشینید و از تمام سقط‌ها و بارداری‌های ناکام فامیل بگویید. فقط او را درک کنید، کنارش باشید و حمایتش کنید. شرایطی فراهم کنید تا بتواند به روزهای عادی برگردد. گاهی محبتی از جنس سکوت، کافی است.

افسردگی بعد از سقط جنین، یکی از اتفاق‌هایی است که کمتر به آن توجه می‌شود. شاید همسر و اطرافیان زن نتوانند درک کنند تغییرات هورمونی و آسیب روحی حاصل از بارداری ناموفق و سقط می‌تواند یکی از مهم‌ترین دلایل افسردگی باشد. کنار همه تحول‌های روحی و جسمی که سقط جنین به همراه دارد، نیاز به درک و همدلی با مادر بیشتر احساس می‌شود.

شما که تازگی سقط را تجربه کردید، یا اطراف خود کسی را دارید که این اتفاق برایش رخ داده، سعی کنید ضمن درک شرایط روحی و جسمی زن، از او مراقبت کنید و دورادور رفتار او را در نظر داشته باشید. اگر حس کردید دوره افسردگی بعد از سقط طولانی شده، یا فرد رفتارهایی از خود نشان می‌دهد که شما را نگران کرده، بهتر است از یک متخصص روان‌پزشک کمک بگیرید.