اجتماعی
در نشست علمی پژوهشی «مقوله جنسیت و بحرانسازی اجتماعی» مطرح شد
پروژه انقلاب اسلامی با جنسیت گره خورده
مهدی تکلو
مدیر دفتر مطالعات راهبردی جنسیت و جامعه
ما درباره مسایل زنان، سالهاست درگیریهای متعددی داریم. اتفاقهای سال گذشته، انباشت و سرباز کردن وقایعی بود که در یکی دو دهه پیش اتفاق افتاد. امروز درگیری ذهنها براساس نکتههایی است که در شبکههای اجتماعی و رسانهها بازتاب پیدا میکند. خانواده به یک مساله تبدیل شده است. باید به این سوال فکر کنیم نسبت چالشهایی که در «زن، زندگی، آزادی» تجربه کردیم با مقوله «فروپاشی خانواده» چیست؟ آیا عدم رعایت حجاب، به فروپاشی خانواده میانجامد؟ باید نگران خانواده باشیم، مراقبت کنیم و پای کار خانواده بایستیم؟ یا فروپاشی خانواده، معلولِ علتهای پیچیدهتری در نظام جنسیت جامعه ماست؟
اصلیترین چالش، انکار مساله جنسیت است. این مشکل نظام دانشی و نظری ماست که در موضوع جنسیت احساس نیاز نمیکنیم باید کاری انجام دهیم. درباره زن، تصور مرسوم این است که جمهوری اسلامی خدمات متعددی به زنها داده و تعداد زیادی هیات علمی، پزشک و ورزشکار خانم داریم، اما اصل ماجرا این نیست. اگر نگاهی به مساله جنسیت بیندازیم و آن را در فرآیند انقلاب اسلامی فهم کنیم، میبینیم پروژه انقلاب اسلامی با جنسیت گره خورده است. انقلاب اسلامی، حرکت کمالی جمعی و اجتماعی بهسمت سعادت جمعی و اجتماعی است. حرکت دایرمدار نیروها و فاعلهای این جامعه، جنسیتمند است. براساس شیوه چیدمان نیروهای زنانه و مردانه، این حرکت میتواند شکل متفاوتی پیدا کند. یکی از اصلیترین کارها و اقداماتی که امام خمینیرحمتالله علیه ابتدای جریان نهضت انجام دادند، ایستادن پشت اراده زنِ انقلابی بود. این رفتار، به ما نوید میدهد که قرار است با تغییر در نظم جنسیتی جامعه، اتفاق تازهای بیفتد.
جایگاه اصلی زن کجاست؟
آنچه در نظام نظری ما کمتر مورد توجه قرار میگیرد، این است که مساله زنان به خانواده تقلیل پیدا میکند و فکر میکنیم باید نگران خانواده باشیم، نه خود زن! تاکنون به مساله جنسیت توجه نشده و گاهی به زن پرداخته میشود. در 10سال اخیر، حجم متورمی از ادبیات درباره زنان داریم. کتابهای زیادی درباره زن داریم که اینها نمیتواند مساله را حل کند. وقتی شما زن را خالق بستر زوجیت، تعامل زن و مرد و حرکت اجتماعی معنا میکنید انگار میخواهید درباره اقلیت حاشیهنشینی تصمیمگیری کنید که حقوقشان پایمال شده. این لحن، مانند پرداختن به اقلیت نژادی، رنگینپوستها، یا صحبت کردن درباره بعضی مشاغل سخت است. مثل وقتی که میگوییم معلمان مشکلاتی دارند، لازم است به آن بپردازیم، تصور میکنند زنها هم چالشهایی دارند که باید به آن توجه کرد. این معنا منتقل نمیشود که اتفاقهای خوب در جامعه یا به معنای دیگر حرکت کمالی و استکمالی شما، وقتی به نتیجه میرسد که زن در جایگاه و مدار خود قرار بگیرد و مرد، او را در آن نقطه به رسمیت بشناسد.
حجاب، مسالهای هویتی است
حجاب بهواسطه سهمی که در تنظیم رابطه زن و مرد دارد و نقشی که در ایجاد تصویری با کرامت، با قدرت و با عظمت از زن در چشم مرد ایفا میکند، مسالهای کاملا هویتی است. اگر با مساله حجاب، مشکل داریم، یعنی بهلحاظ هویت جنسیتی و نظم جنسیتی حاکم بر جامعه، اغتشاشهایی داریم که باید در بستر اندیشهای مطالعه کنیم و بعد ببینیم هنگام عمل، چه فقدانهایی داریم.
انقلاب اسلامی؛ حرکتی معرفت بنیاد
انقلاب اسلامی حرکت معرفتی و معرفتبنیاد بود که جهانبینی داشت و سهم خود را از انسان بهشکلی متفاوت پیگیری کرد. انقلاب اسلامی، جهانبینی و سازوکار اجتماعی دیگری را برای خود تصویر میکرد و توانست مسیر تاریخی را تغییر دهد که توسط پهلوی اول و دوم در جریان بود.
انسان ایرانی مبتنی بر دستگاه جهانبینی مدرنی که از پهلوی اول و دوم آغاز شده بود، توانست به افق دیگری اشاره کند و سرنوشت دیگری را مطالبه کند. واضح است که با پیروزی انقلاب اسلامی، فهم ما از عالم، انسان، سرنوشت و تاریخ تغییر کرد.
اما مشکلی از اواخر دهه1360 گریبانگیر ما شد؛ نتوانستیم این نظریه اجتماعی جدید را که منجر به آغاز حرکتی متفاوت شده بود، در برش جنسیت، بهطور جدی معنا کنیم، توضیح بدهیم و ساختمانش را بسازیم. یعنی ما براساس یک جهانبینی متفاوت، انقلابی را آغاز کردیم، اما در ادامه بهلحاظ نظام اجتماعی مبتنی بر جنسیت، به اندازه کافی تولید نکردیم و مصرفکننده بودیم. مصرف ما از کجا بود؟ از نظامهای جنسیتمحور، باستانی و شرقی یا از نظامهای جنسیتمحور برآمده از تمدن غربی مصرف میکردیم و هنوز هم این کار را میکنیم.
در نتیجه «نظم جنسیتی» را بهعنوان یک سوژه فعال، نظامسازی، نهادسازی و نظریهپردازی نکردیم و همچنان دچار اغتشاش نظری و اجتماعی و آشفتگی و بلاتکلیفی جدی هستیم. چرا؟ چون از نظر تاریخی، مقوله جنسیت برای ما مساله نبوده. به آثار حکما که نگاه میکنید، بحثهای هستیشناسانه درباره زوجیت و جنسیت نمیبینید. هویت زن، چیستی یا کیستی زن برای برخی حکما و متفکران ما مساله شده و در روزگار معاصر این مساله پر رنگ شده و گاهی تولیدهای متنوعی هم دیدیم.
ما در مساله جنسیت، حرف ایجابی و نظریه جدی نداشتیم. نداشتن نظریه موجب شد بهلحاظ گفتمانی و عمومی نتوانیم دست مردم را بگیریم. از سوی دیگر اگر عدهای روی هویت زن تمرکز کردند و پروژهای با عنوان «الگوی سوم» مطرح شد، تردید داریم نکند این پروژه هم ناکارآمد و ناموفق پیش برود. شاید بخش عمدهای از موفقیتها و دستاوردهایی که در الگوی سوم داشتیم، طبیعی بوده، یعنی در گذار طبیعی حرکت زنها به سمت مقاصد، به هر حال پیشرفتهایی اتفاق میافتاد. اگر همان زمان که رهبر انقلاب بهعنوان نیروی اصلی گفتمانساز، ادبیاتی را بر جامعه حاکم کردند، حد فاصل فرمایش ایشان تا کف جامعه را نخبگان، گفتمانسازها و متخصصان پر میکردند، امروز این بحثها معنا داشت. در پروژه «الگوی سوم» هنوز بعد از ده سال دچار گرفتاریهای متعددی هستیم مثل اختلاف قرائتهای وحشتناک! که گاهی با هم متناقض و متعارضاند. در این زمینه پژوهش کردم و متوجه شدم 13 -14 قرائت با زاویه ورود مختلف از الگوی سوم وجود دارد.
چالشهای یک زن انقلابی مسلمان
هنوز «الگوی سوم زن مسلمان» در ذهن عموم، مفهومی است که از زن انقلاب اسلامی یا زن مسلمان انقلابی میفهمیم. زنی که زن شرقی نیست فقط در خانه بنشیند. مثل زن غربی هم نیست که اگر در جامعه حضور پیدا کرد، خانه را از دست بدهد. ویژگیهای زن انقلاب اسلامی و یک زن مسلمان را با هم دارد و همین امر باعث رنج زیاد خانمهای مذهبی شده. خانمهایی که به این گفتمان اعتقاد دارند، به جریان شرقی و به ادبیات و انسانشناسی خاصش «نه» گفتهاند و از طرفی نمیخواستند مدل زن غربی رفتار کنند. ما زنی که نه شرقی و نه غربی بوده را به زنی که هم شرقی است و هم غربی! تبدیل کردیم. چالش خانمها این است که چهطور باید این نقشها را با هم جمع کنند؟ معلوم نیست جمع بین این نقشها از کجا آمده؟ چرا باید زن نقشهای متنوعی داشته باشد و مجبور شود اینها را با هم جمع کند؟ چه کسی گفته جمع نقشهای متفاوت و گاهی متعارض، سعادت زن است؟
اگر قرار باشد بهلحاظ الهیات اجتماعی، مسیر دیگری را در تاریخ پیگیری کنیم و سر و شکل جامعه ما، آن جامعه مدرن و جامعه باستانی اربابـرعیتی نباشد، در نظام رابطه زن و مرد هم باید دنبال نوعی نظم جنسیتی سوم بگردیم. در جامعه ما از نظر هویت جنسیتی، زن دچار تورم ادبیاتی است. تورم به این معنا که انگارههای مختلفی از بیرون، درون، چپ و راست به او تحمیل میشود و او درنهایت نمیتواند بهدرستی انتخاب کند کیست و باید چه کار کند؟ گاهی جنسیت خود را انکار میکند و دچار نوعی خستگی جنسیتی میشود. از هرگونه بحث جنسیتی و از هر موقعیتی که جنسیت محوریت پیدا کند، بهشدت فراری است، ادبیات فراجنسیتی را طلب میکند، دائم جنسیت را انکار میکند و میگوید که بین من و مردها فرقی نیست!
تجربه جالبی از تعامل با خانمهای انقلابی و فعال حوزه زنان دارم. متوجه شدم اگر بخواهم برای این خانمها از عاطفه و لطافت زن در نظم فکری و منظومه خودم صحبت کنم، بهشدت با واکنش منفی مواجه میشوم. چون حتی در خانمهای فعال حوزه زنان وقتی صحبت لطافت، عطوفت، ظرفیت و قابلیتهای زنانه میشود، انگارههای سنتی برخی محرومیتها برای زنها تداعی میشود. از سوی دیگر نوع نگاه مردها و تعامل با زنها دچار گرایشها و دستهبندیهای مختلف است، یعنی موضوع جنسیت، هویت زنانه و هویت جنسیتی مؤنث دچار بلاتکلیفی است و اراده و انگارههای ما در جامعه حاکم نمیشود. ما بهلحاظ نظام معرفتی، خطاهایی داریم که نمیتوانیم میدان را دست بگیریم، جامعه را با خود همراه کنیم و ساختارسازی و نهادسازی کنیم. چه انتظاری داریم از زنی که بین تعداد زیادی الگوی هویتی رها میشود که او را دعوت میکند همچنان زن خانهداری باشد که فقط کارهای اجرایی خانه را انجام میدهد، نه خانهداری که از بیانات حضرت آقا میشناسیم. یا از سوی دیگر به یکسری الگوهای فراجنسیت دعوت میشود. الگوهای فراجنسیت، نوعی اغتشاش در فضای مردسالار و مردواره شدن زن است. در عمل، فراجنسیت نمیتواند اتفاق بیفتد.
وقتی میگوییم جامعه فراجنسیت شده، یعنی در حال تکجنسیت شدن است. در جامعه تکجنسیت، زن، ادای مرد را درمیآورد، بدون اینکه کسی احساس کند، یا متوجه شود که پا جای پای مردها گذاشته و ظرفیتهای خود را تعطیل کرده! طبیعی است در چنین جامعهای با مساله حجاب مواجه شویم و حتی اگر تعداد بندهای قانون حجاب افزایش پیدا کند، باز هم مساله حجاب حل نمیشود، چون آورده اجتماعی و گفتمانی و نهادی نداریم.
نمیخواهم سیاهنمایی کنم، اما عقبماندگی «تئوریک» و «رتوریک» باعث شده برخی خانمهای چادریِ مذهبیِ انقلابی، ادبیات مربوط به الگوی سوم را کنار بگذارند و بگویند: «این حرفها چه فایدهای دارد؟ مگر الگوی سوم زن مسلمان، شدنی است؟ آیا زنی مطابق الگوی سوم داریم؟» از این نظر، کاستیهایی داریم. چرا؟ دلیلش در نظام معرفتی خودمان است که وقتی در نظام انسانشناسی، تفاوتهای جنسیتی را به تفاوتهای جسمانی و روانی تقلیل میدهند، طبیعتا عنصر جنسیت را بهعنوان ظرفیت در نظر نمیگیرند. تلقی شما این نیست که انسان وقتی جنسیت پیدا میکند، استعدادها و زاویه دیدها و آثار متفاوتی پیدا میکند. وقتی این تلقی را ندارید، معلوم است متوجه نمیشوید ظرفیتهای جنسیتی و زوجیت در جامعه به فعلیت نرسیده و از همینجا ضربه میخوریم.
ما از ادبیات امام و حضرت آقا میفهمیم اساسا هر مصداقی از حرکت جامعه به سمت کمال، در گرو این است که زن در جایگاه خود قرار بگیرد. زن در جایگاه خودش، یعنی نظم جنسیتی مطلوب و متعادل برقرار شده است. اگر حضور اجتماعی زن، منجر به حضور تاریخی و سیاسی نشود، صرفا بهعنوان یک ابزار و بازیگر وارد ساختارها میشود. مصداق همان حرفی است که در دوگانه خانه و جامعه مطرح میشود. تفاوت این زن با زنان دیگر این است که میتواند این خانه شرقی و این جامعه غربی را با هم جمع کند و به او افتخار میکنیم. در صورتیکه میخواستیم به کمک زن، خانه شرقی را از بین ببریم و به خانه انقلابی تبدیل کنیم. میخواستیم با زن در معیت و تکامل مرد و در تکمیلکنندگی زن و مرد با هم، ساخت اجتماعی غربی را از بین ببریم و جامعه توحیدی بسازیم. جامعه یعنی مشاغل، محل تحصیل، حتی حوزه علمیه را طوری ساختند که اراده زن در ساختش نقشی نداشته، حالا میگویند در این ساختار فعالیت کن!
باید حرکت اجتماعی رقم بزنیم
آیا اولا جنسیت را در نسبت با انسانیت انسان، درست معنا میکنیم؟ ثانیا جنسیت را چهطور مطالعه میکنیم؟ انسان جنسیتمند، کسی است که بهلحاظ نظام فردیت، بسیار متکثر است و از نظر افق نگاه میگوید شما باید جنسیت را در فردیتهای متعدد و متنوع به مدلهای مختلف مطالعه کنید و بهدلیل نظام حرکت و نظامی که قوای انسان تبدیل به فعلیت میشود، ممکن است جنسیتها صورت و شدت بروز مختلف داشته باشند.
عدهای نمیتوانند قوای جنسیتی خود را شکوفا کنند. برخی زنها نمیتوانند زنانگی را به میان بیاورند. مساله این است که اگر در طرح نظری ما، این انسان متکثر که در دو کانال زنانه و مردانه خلق شده، از نظر انسان مستقل و صاحباراده به رسمیت بشناسیم، خروجی کار یک طرح طیفی میشود؛ تبدیل به دو چهره زنانه یا مردانه نمیشود. من خانم دباغ را اینگونه میبینم. البته خانم دباغ در یک نظام اجتماعی دچار اختلال بروز کرد. اگر زن و مرد را بهعنوان فاعل در نظر بگیریم، دیگر پرسش ما این نیست که باید برای زنها و مردها کالبدهای اجتماعی دوگانهای طراحی کنیم یا نه. نخبگان جامعه یا حکمرانان باید طرح نظری و گفتمان خود را به ساحت گفتمانی برسانند و اجازه دهند جامعه در طبیعت خود شکل بگیرد. ممکن است زنها بگویند ما احتیاج به یک وسیله حمل و نقل سبک و سریع داریم که هم حریم ما را بپوشاند و هم کارکرد لازم را داشته باشد و... این، باید در بستر خلق اجتماعی جدید اتفاق بیفتد. اگر خلق شد، میتوانم صورتبندی کنم و بگویم که زنها خلاقیت به خرج دادند و فقط مصرفکننده نبودند. در نظام تکنولوژیک چیزی آوردند که با مدل موتور مردانه متفاوت است و من آن را به رسمیت میشناسم و حمایت میکنم. در سطح کلان، طیفی از زنانگی و مردانگی میبینیم، ولی داخل این ماجرا، تنوع و تکثر وجود دارد. وقتی میگوییم فردیتها را لحاظ کنید، فرهنگ با فرهنگ متفاوت میشود. مثلا زندگی زنان شمالی شبیه زنهای جنوبی نیست.
درنتیجه نظام اجتماعی پیچیده و متکثر میشود، ولی در عین این تکثر و پیچیدگی، میتوانیم به دو بروز زنانه و مردانه انتزاع کنیم و بگوییم حجمی از زنانگی و مردانگی بالفعل در سیستم اجتماعی میبینیم. ما اگر در این نقطه نایستیم، نمیتوانیم از نظام اشتغال و تحصیل متفاوت صحبت کنیم. اینها را تجربه نکردیم و فقط پرسشهای رویاپردازانه است. زمانی به این جایگاه میرسیم که یک گفتمان کلان از زن و مرد داشته باشیم و سپس اجازه خلق اجتماعی بدهیم. ما باید حرکت اجتماعی رقم بزنیم؛ به این معنا که اجازه بدهیم ظرفیتهای شکوفا نشده زن و مرد مسلمان ایرانی تبدیل به یک تعیّن اجتماعی شود.
نهضت جدی نظریهپردازی
حضرت آقا گفتند ما نیاز به نظریهپردازی داریم. از یک سو باید به پرسشها پاسخ دهیم؛ چراهای متعددی وجود دارد. چرا در روایت خانم دباغ، اختلال داریم؟ چرا الگوهای تاریخی به یک جریان اتوماتیک روایت تبدیل نمیشود؟ جریان غربی توانسته کاری کند که الگوهایش در اجتماع خودبهخود ترویج و تبلیغ شود. ما نیاز داریم چنین اتفاقی بیفتد. یکسری نهضتهای روایت، روندها و رویههایی در تفکر ما باید شروع به روایت، بحث و تولید کنند. بعد مردم، خودشان مولد میشوند. چرا نمیتوانیم روایت کنیم؟ چرا روایتهای ما فراگیر نمیشود یا به اندازه کافی جذابیت ندارد؟
خانم دباغ کاراکتر جذابی برای دختر امروزی است و حضرت آقا هم اصرار به روایت دارند. اما چرا روایت خانم دباغ شکل نمیگیرد؟ و اگر هم شکل میگیرد، به اندازه کافی جاذبه ندارد؟
در ماجرای حجاب، نیروهای حاکمیتی متعارضی داشتیم که اختلافهای جدی باهم داشتند. در مساله حجاب، نوعی سرگیجه و سرگشتگی را تجربه کردیم و میکنیم. البته هنوز هم وجود دارد. من دلیل را در نظریهپردازی میبینم. باید راه درست نظریهپردازی را پیدا کنیم و اختلافنظرهای جزیی را کنار بگذاریم. برخی اختلافنظرها جوری نیست که کار ما را متوقف کند. برخی، اختلافسلیقه است. باید نهضت جدی نظریهپردازی تاسیس شود. نظریهپردازی در بستر حکمت عملی میتواند بسیاری از تصویرها را روشن کند.
چرا نخبگان و فعالان حوزه زنان به ادبیات مشترکی نمیرسند؟ چون نظریههای متکثری که بین فعالان حوزه زنان و خانواده وجود دارد، هریک بخشی از حقیقت را دست میگیرند که طرف مقابل احساس میکند نمیتواند با آن همراه، یا اقناع شود. باید به عقب برگردیم و به کمک مبانی عمیق گذشته، جریان نظریهپردازی را جدی بگیریم. در مساله جنسیت و تکنولوژی چه تصویر مطلوبی داریم؟ در مساله زن و امنیت چه تصویر مطلوبی داریم؟ از خانوادهای که دیگر سنتی نیست، مدرن نیست، خانواده جدید فمنیسیتی نیست. باید بتوانیم ادبیاتسازی کنیم. گاهی مطالب با حقیقت نسبت دارد، اما ادبیات جدی ندارد که بتوان به دست هنرمند، بدنه عمومی و حلقههای میانی داد.