نوع مقاله : صندوق پست

10.22081/mow.2023.75102

چکیده تصویری

هنوز اینجاییم؛ و هنوز زنده‌ایم

موضوعات

 ادب و هنر

محمود درویش راست می‌گوید که

هنوز اینجاییم؛ و هنوز زنده‌ایم

فلسطینی بودن یک شعار نیست، کسب و کار هم نیست

«محمود درویش» شاعر مشهور فلسطینی در ماه مه ۲۰۰۸ دعوت شد تا در مراسم گشایش «جشنواره ادبی فلسطین» در شهر اشغالی رام‌الله در کرانه باختری سخنرانی کند. اما مشکلات پزشکی مانع از حضور او در این مراسم شد. اما درویش نامه‌ای به این جشنواره فرستاد که در افتتاحیه خواندند. درویش سه ماه بعد، از دنیا رفت.

 

دوستان عزیز،

حسرت می‌خورم که امروز نمی‌توانم کنارتان باشم و شخصا از شما پذیرایی کنم.

به این سرزمین محنت‌زده خوش‌ آمدید! به این سرزمین که تصویر ادبی‌اش بسیار زیباتر از واقعیت کنونی‌ آن است. حضور شجاعانه‌ و اعلام همبستگی شما، رنگ و بویی بسیار فراتر از یک تحنیت زودگذر به مردمی محروم از آزادی و زندگی عادی دارد؛ این حضور، خبر از معنای «فلسطین» برای وجدان زنده‌ انسانی می‌دهد، همان وجدانی که شما نماینده‌اش هستید. این حضور، ابراز آگاهی نویسنده نسبت به نقش خود است؛ نقشی که مستقیما درگیر با عدالت و آزادی است. جست‌وجو برای کشف حقیقت که یکی از وظایف نویسنده است، در این سرزمین به شکل رویارویی با دروغ‌ها و دست‌اندازی‌هایی درمی‌آید که تاریخ معاصر فلسطین را در چنگال خود محاصره کرده و نتیجه‌‌اش تلاش‌هایی بوده که می‌خواسته مردم ما را از حافظه‌ تاریخ و از نقشه‌ این مکان بزداید.

حالا در شصتمین سالگرد «نکبت» به سر می‌بریم. هم‌اکنون کسانی هستند که بر گور مردگان ما می‌رقصند و نکبت ما را جشن خود می‌دانند. اما نکبت یک خاطره نیست؛ یک آوارگی ادامه‌دار است که فلسطینیان را بر نفس وجود خود بیمناک می‌کند. نکبت ادامه دارد، چون اشغال ادامه دارد و اشغال ادامه‌دار یعنی یک جنگ ادامه‌دار. این جنگ که اسراییل، ضد ما می‌افروزد جنگی برای دفاع از موجودیت خود نیست، بلکه جنگی برای نابودی ماست.

نزاع، بر خلاف آنچه گفتمان اسراییلی ادعا می‌کند، بین دو «موجودیت» نیست. عرب‌ها به اتفاق آرا طرحی را برای یک صلح جمعی به اسراییل پیشنهاد کرده‌اند که در عوض آن اسراییل حق فلسطینیان را برای برخورداری از یک حکومت مستقل به رسمیت بشناسد. اما اسراییل سرباز می‌زند.

دوستان عزیز، اینجا در سفر خود، حقیقت را عریان خواهید دید. دیروز، پایان آپارتاید را در آفریقای جنوبی جشن گرفتیم. امروز، اینجا، آپارتاید را می‌بینید که اثربخش‌تر از همیشه رونق می‌یابد. دیروز، سقوط دیوار برلین را جشن گرفتیم. امروز، دوباره دیوار را می‌بینید که بالا می‌رود و خود را مثل ماری غول‌پیکر بر گرد گردن‌های ما می‌پیچاند. دیواری؛ نه برای جداسازی فلسطینیان از اسراییلی‌ها، بلکه برای جداسازی فلسطینیان از خودشان، و جدا کردن آنها از هر منظره‌ای رو به افق. نه برای سوا کردن تاریخ از افسانه، بلکه برای در‌هم‌آمیختن تاریخ و افسانه، با ذکاوتی نژادپرستانه.

زندگی اینجا، همان‌طور که می‌بینید، چیزی از پیش تعیین شده نیست، بلکه یک معجزه‌ روزمره است. راه‌بندهای نظامی همه‌چیز را از هم جدا می‌کند. و همه‌چیز، حتی چشم‌اندازهای طبیعی موقت و آسیب‌پذیر است. زندگی اینجا کمتر از زندگی است، مرگی است آینده. و چه گزنده که افزونی ظلم، افزونی محدودیت‌ها، افزونی توسعه‌ شهرک‌ها، افزونی کشتارهای روزانه که به عادت تبدیل شده، همگی در زمینه‌ای رخ می‌دهد که اسمش را «فرآیند صلح» گذاشته‌اند؛ فرآیندی که در دایره‌ای تهی دور می‌زند و بیم آن می‌رود که خود مفهوم صلح را در قلب‌های زخم‌دیده‌ ما نابود کند.

صلح، والدینی دارد؛ آزادی و عدال. و اشغال‌گری مولد طبیعی خشونت است. اینجا، در این حصه از فلسطین تاریخی، دو نسل از فلسطینیان به دنیا آمده‌اند و زیر اشغال بالیده‌اند. هیچ‌گاه رنگی از یک زندگی عادی را به چشم خود ندیده‌اند. خاطرات‌شان پر است از تصاویر دوزخ. به چشم خود می‌بینند که فرداهای‌شان از فرادست دور می‌شود و اگرچه در نظرشان هر چیز بیرون از این واقعیت بهشت می‌نماید، سرِ رفتنِ به آن بهشت را ندارند. آنها می‌مانند، چون مبتلا به امیدند.

نویسندگان فلسطینی در این شرایط دشوار تاریخی به سر می‌برند. آنها هیچ فرقی با هم‌میهنان خود ندارند؛ مگر در یک چیز: این‌که نویسندگان می‌کوشند تکه‌های این زندگی و این مکان را در یک متن ادبی گرد هم آورند؛ متنی که می‌کوشند یک تکه باشد.

پیش‌تر از این گفته‌ام که فلسطینی بودن چقدر دشوار است، و این‌که برای یک فلسطینی، نویسنده یا شاعر بودن چقدر دشوار است. از یک سو باید نسبت به واقعیت اطراف صادق باشید، و از سوی دیگر باید به حرفه‌ ادبی وفادار بمانید. در این قلمرو که تنش بین «وضعیت اضطراری» درازمدت و بین ذهنیت ادبی در جریان است، زبان شاعر تکان می‌خورد. او باید کلمه را به کار ببرد تا مقابل اشغال نظامی مقاومت کند. و او باید به نیابت از کلمه، مقابل خطر ابتذال و تکرار، مقاومت کند. در چنین شرایط شاقی، چگونه می‌تواند به آزادی ادبی دست یازد؟ در چنین زمانه‌ بی‌رحمی، چگونه می‌تواند ادیبانگی ادبیات را حفظ کند؟

این پرسش‌ها دشوار است. اما هر شاعر یا نویسنده‌ای سبک و سیاق خود را برای نوشتن خود و واقعیتش دارد. یک دوره‌ تاریخی یک متن واحد به‌وجود نمی‌آورد؛ حتی متن‌های مشابه هم به‌وجود نمی‌آورد، چه این‌که این خویشتن‌های دست به قلم فراوان و گونه‌گون هستند. ادبیات فلسطین در قالب‌های حاضر و آماده نمی‌گنجد.

فلسطینی بودن یک شعار نیست، کسب و کار هم نیست. فلسطینی یک انسان است، انسانی زجردیده که پرسش‌هایی روزمره دارد، پرسش‌های ملی و هستی‌شناختی، انسانی که یک داستان عاشقانه دارد، انسانی که به گلی می‌اندیشد و به پنجره‌ای گشوده رو به ناشناخته‌ها. انسانی که ترسی لاهوتی دارد و دنیایی درونی که سفت و سخت مقابل اشغال، می‌ایستد.

ادبیاتی که از دل واقعیتی معین برمی‌آید قادر است واقعیتی را بیافریند که از واقعیت فرا برود؛ یک واقعیت ثانوی و خیالی. نه که در جست‌وجوی افسانه‌ای پر از خوشبختی برای فرار از یک تاریخ بی‌رحم باشیم، بلکه بکوشیم تاریخ را از افسانه پاک کنیم، افسانه را در مکان مناسب و استعاری خود قرار دهیم، و نقش خود را از قربانیان تاریخ به دست‌اندرکاران انسانی‌سازی تاریخ، دگرگون کنیم.

دوستان و همکاران من! از اعلام هم‌بستگی شرافتمندانه شما سپاس‌گزارم. از اقدام شجاعانه‌تان سپاس‌گزارم که می‌خواهید حصر روانی تحمیل شده بر ما را بشکنید. از این‌که دعوت به رقص بر گورهای ما را نمی‌پذیرید سپاس‌گزارم. بدانید که ما هنوز اینجاییم؛ و هنوز زنده‌ایم.