پرونده ویژه
گفتوگو با سلیمان منصور، نقاش فلسطینی ساکن اورشلیم
هرگز تسلیم صهیونیستها نمیشوم
سارا جودیت هافمن
ترجمه: لیلا صدری
«سلیمان منصور» از هنرمندان بزرگ فلسطینی است که او را در جهان با نقاشیهای پرمعنا و آوانگارد میشناسند. منصور در طول زندگی حرفهای پنجاه سالهاش، خود را بهعنوان یک هنرمند و لیدر فرهنگی سرشناس در فضای بینالمللی تثبیت کرده که به بیان بصری هویت فلسطینی میپردازد. سلیمان منصور سال1947 در «بیرزیت» فلسطین به دنیا آمد. خیلی زود مدیر مدرسه شبانهروزی متوجه شد او استعداد بینظیری در هنر نقاشی دارد، منصور را تشویق کرد تا این کار را شروع کند. سال 1967، سلیمان مدرک هنرهای زیبا را در آکادمی هنر «بِزالل» در اورشلیم کسب کرد.
در دهه 1970، سفرهای هنری خود را به نقاط مختلف جهان آغاز کرد. این سفرها به رشد، پیشرفت و معرفی هنر فلسطین کمک کرد. در دوره «انتفاضه اول» منصور رییس «اتحادیه هنرمندان» شد. این روزها یکی از اعضای گروه هنری «نیو ویژن» است و در موسسههای فرهنگی و دانشگاههای متعددی در کرانه باختری ازجمله دانشگاه قدس تدریس میکند. آثارش در نمایشگاههای اردن، مسکو، نیویورک و در «هتل دیواری» هنرمند بریتانیایی بنکسی در بیتلحم به نمایش گذاشته شده است. او در اورشلیم زندگی و در رامالله کار میکند. گفتوگویی صریح و صمیمی را با سلیمان منصور میخوانید.
- در 50 سال گذشته، با نقاشیهای استثنایی و تکاندهنده از مبارزه مردان و زنان فلسطینی و همچنین بهعنوان یک هنرمند آوانگارد در هنر عرب در سطح بینالمللی شناخته شدهاید. از دوران کودکی شما شروع کنیم و زندگی در شهر «بیرزیت» فلسطین. چه خاطرههایی از آن روزگار دارید؟
از هر کسی درباره دوران کودکی سوال کنید، حتما میگوید بسیار زیبا بود! مردم، حسرت خاطرههای کودکی خود را دارند. برای من هم همینطور بود. کودکی بسیار زیبایی در «بیرزیت» داشتم. بیشتر وقتم را در باغهای زیتون گذراندم. استخرهای طبیعی را دیدهاید؟ باغها، استخر طبیعی داشتند. آن زمان در بهشت زندگی میکردم. تنها مشکلم این بود که در چهار سالگی پدرم را از دست دادم. یادم هست مشکلات مالی زیادی داشتیم. تا وقتی پدرم زنده بود، خوب غذا میخوردم و هرچه میخواستم، برایم فراهم میشد، اما از چهار سالگی میدانستم که مشکل مالی داریم و دیگر نمیتوانیم مثل قبل زندگی کنیم.
- از چه سنی متوجه شدید استعداد هنری و اشتیاق به هنر دارید؟
مادرم و خانوادهام خیلی زود متوجه شدند که من استعداد هنری دارم. اما انگیزه جدی برای هنرمند شدن در مدرسه شبانهروزی بهوجود آمد. مدیر مدرسه که مثل پدر ما بود، یک معلم آلمانی بود و زود متوجه استعداد من شد. هر روز تشویقم میکرد و کتابهای هنری به من نشان میداد و کمکم یاد داد چگونه نقاشی کنم. او یک باشگاه هنری در مدرسه تاسیس کرد. درباره کار هنری جمعی، چیزهای زیادی به ما آموخت که در آینده به من کمک کرد. از همان زمان متوجه شدم برای موفقیت، به همکاری با هنرمندان دیگر نیاز دارم.
روزی آقای معلم ما را به بازار اورشلیم برد و به دانشآموزان گفت جستوجو کنید تا برای طراحی یک شیئ هنری، سوژه مناسبی پیدا کنید. هرکس چیزی ساخت. در آنجا چند طرح کشیدم؛ یکی از آنها پیرمردی بود که تمام وسایلش را روی پشتش حمل میکرد. این طرح را سالها بعد بهصورت نقاشی کشیدم که به یک تابلوی بسیار معروف در جهان عرب تبدیل شد.
معلم آلمانی چند بار ما را به سفر کمپینگ در فلسطین و کرانه باختری برد. میگفت: «وقتی با گروه سفر میکنید و اردو میزنید، کشورتان را بهتر میشناسید! روی زمین میخوابید، صبح زود از خواب بیدار میشوید، به اطراف نگاه میکنید و همین توجهها باعث ایجاد الفت میشود.» عشق به سرزمین را در وجود ما نهادینه کرد.
- هنرمندان جوان در دنیای امروز میتوانند از اینترنت استفاده کنند و هر هنرمندی را در سراسر دنیا پیدا کنند و از آثار او الهام بگیرند. یک هنرمند جوان در فلسطین چگونه میتوانست کار کند و الهام بگیرد؟
هنرمندان کرانه باختری در سرزمینهای اشغالی، در یک محله یهودینشین با فرهنگ یهودی به دنیا میآیند و زندگی میکنند؛ جاییکه ما کتابهای بسیار کمی میتوانستیم در اطراف پیدا کنیم، آن هم بیشتر متعلق به حزب کمونیسم بود. در آن دوران کتابهایی از اتحاد جماهیر شوروی خواندم، اما کتابی از هنرمند مکزیکی «دیگو ریوِرا» دیدم که تا امروز در رویای آن کتاب هستم و بسیار دوستش دارم.
- در فضای عمومی هنر فلسطین قبل از دوران انتفاضه اول، چه کسانی چهرههای شاخص هنر این کشور بودند؟
بعد از جنگ1967، هیچ نمایشگاه هنری وجود نداشت، تا اینکه در سال1971 یک هنرمند، تحصیلاتش را در مصر به پایان رساند و در اورشلیم نمایشگاهی به نام «نبیل عنانی» برپا کرد. به بازدید آن نمایشگاه رفتم و بلافاصله با هم دوست شدیم.
تعدادی از هنرمندان اورشلیم و رامالله هم به نمایشگاه آمدند، تصمیم گرفتیم تشکلی به نام «اتحادیه هنرمندان فلسطین» ایجاد کنیم. سال1975 اولین نمایشگاه را در اورشلیم برگزار کردیم. این نمایشگاه به ما کمک کرد تا درباره هنر مردمی، به ایدههای دقیقتری برسیم. افرادی که برای بازدید میآمدند، با ما صحبت میکردند و نظر میدادند. این نمایشگاه به رامالله، سپس به نابلس، ناصره و درنهایت به غزه منتقل شد.
آن زمان جوان بودیم و انقلابی! فکر میکردیم ما بخشی از انقلاب فلسطین هستیم. ارتباط ما با مردم، برایمان بسیار اهمیت داشت. هیچ زیرساختی برای هنر در کرانه باختری و غزه وجود نداشت. حتی در بعضی روستاها، تعدادی از کمپها، برق نداشتند! فکر کردیم بهترین راه برای دسترسی به مردم، چاپ آثارمان است. سربازان کمکم متوجه تمرکز ما روی هنر شدند، بههمین دلیل شروع به مصادره پوسترها و کارت پستالها کردند. مدتی بعد حتی کسانی را جریمه کردند که محصولات هنری میفروختند!
سال1979 یک گالری در رامالله افتتاح کردیم و نام آن را «گالری79» گذاشتیم. همانجا ساخت نمایشگاه را شروع کردیم. نمایشگاههای انفرادی، مکانی بسیار کوچک بود. کمکم سربازان برای مراسم افتتاحیه هر نمایشگاه میآمدند و اگر چیزی را دوست نداشتند، با خود میبردند. این اقدام سربازها، روی هنر ما تاثیر گذاشت. از آن به بعد، کارهایمان را بهصورت قاچاق در ماشین حمل میکردیم و کمکم گونهای از هنر را توسعه دادیم که نمادین بود.
- درباره هنر نمادین بیشتر توضیح دهید.
منظورم این است که در تولید محصولات هنری، طوری کار میکردیم که مردم متوجه منظور ما میشدند، ولی سربازان نمیفهمیدند. سال1989 در جریان انتفاضه با یک قاضی فلسطینی آشنا شدم. او نزد من آمد و با هم قهوه نوشیدیم و برایم تعریف کرد که با دیدن آثار هنری من، تحت تاثیر قرار گرفته. بعد هم گفت: «در اورشلیم زندگی میکنم و پسری دارم که معلول است.» ماجراهای زندگیاش را تعریف کرد و همین، سوژه یکی از تابلوهایم شد. پس از رفتن او، به این فکر افتادم که نقاشیاش را بکشم. مردمی را کشیدم که یک صلیب بزرگ پشت خود دارند.
- استفاده از این سوژهها در هنر، چه اهمیتی در نزدیکی به فرهنگ سرزمین شما دارد؟ سوژههای واقعی در رساندن پیامهایی درباره هویت تاثیر میگذارد؟
کشف این سوژهها به من آزادی داد تا چیزهای جدیدی را تجربه کنم. البته همکاران زیادی دارم که آنها هم این کار را انجام دادند.
- شما یک هنرمند خاص هستید، چون در فلسطین زندگی میکنید و متولد همانجا هستید. بعضی از هنرمندان فلسطین، بعد از به دست آوردن شهرت، این کشور را ترک کردند. بهعنوان هنرمندی که سرزمین شما اشغال شده، چه چالشهایی دارید؟
اگر هنرمند در این فضا و در فلسطینی که تحت اشغال است، زندگی نکند، چنین ایدههایی به ذهنش نمیرسد. باید اینجا زندگی کنید، تا متوجه شوید تفاوت زیادی بین طرز فکر و احساس مردم در دهه1970 و مردم اکنون وجود دارد، اما در مقاومت شبیه هم هستند. نشستن این افراد در ساحل، نمادی از زیست مردمی است که دوست دارند در این سرزمین زندگی کنند. این مردم راهپیمایی میکنند و در حال مبارزه هستند، چون دوست دارند برای کشورشان کاری کنند. بهترین نماد برای شهر «بیتلحم» تابلوی «مریم و فرزند» است. سوژه تابلوی بیتلحم را مثل یک زندان در ذهن من تداعی کرد؛ مثل تابلوهای دیوار، سربازها و مادر و بچه.
- حس می کنید هنر شما دیدگاه مردم را تغییر داده نسبت به آنچه در فلسطین میگذرد؟
امیدوارم اینطور باشد. دوست دارم هنرم تغییری در جهان ایجاد کند درباره فلسطینیها، چون دشمنان میخواهند فلسطینیها را از حقوق انسانی محروم کنند. فکر میکنم هنرم کمی به تغییر این دیدگاه کمک کرده است.
- 14 مه 1948، دولت اشغالگر اسراییل اعلام موجودیت کرد. فلسطینیها روز بعد آن را، یعنی 15 می بهعنوان روز «نکبت» میشناسند. حالا پس از گذشت 70سال، چه احساسی نسبت به این اتفاق دارید؟
من همیشه غمگینم، نه فقط الان. همیشه غمگین، گاهی هم عصبانی و گیج! چون وقتی میشنویم اروپاییها و آمریکاییها درباره حقوقبشر صحبت میکنند و به وضعیت ما در اینجا نگاه نمیکنند و هیچ کمکی به تغییر آن نمیکنند یا حتی بدتر از آن، از اسراییل غاصب حمایت میکنند، گیج میشویم.
- وضعیت امروز خود را بهعنوان یک فلسطینی که در اورشلیم زندگی میکند، چگونه توصیف میکنید؟
در اورشلیم، نوعی جنگ علیه فلسطینیها وجود دارد. این یک جنگ پنهان است، نه یک جنگ آشکار با هواپیما. شما همیشه احساس میکنید قانون را زیر پا گذاشتهاید، اما خودتان هم دقیق نمیدانید چه اشتباهی کردهاید! مدام احساس خطر میکنید. شما آزاد نیستید. به هر حال من اورشلیم را دوست ندارم، فقط جایی برای گردشگران است. اگر به شهر قدیمی بروید، همهچیز فقط سوغاتی یا رستوران است. مثل گذشته حیات در جریان نیست. اگر حق انتخاب داشته باشم، ترجیح میدهم در «رامالله» یا «برزیت» زندگی کنم که هر دو در کرانه باختری هستند. ولی من باید در اورشلیم زندگی کنم تا شناسنامهام را حفظ کنم. شما بهعنوان یک فلسطینی باید در جایی زندگی کنید که در آن احساس امنیت نکنید، احساس آزادی نکنید و دوست ندارید. فقط برای حفظ شناسنامه، مجبورید! «شناسه اورشلیم» یا اقامت دائم اورشلیمیها را به کسانی میدهند که در آنجا متولد شدهاند یا قبل از سال 1967 در این شهر زندگی میکردند.
با شناسه «بیتالمقدس» مزایایی اعطا میکنند؛ مثلا میشود به شهرهای یافا و حیفا سفر کرد. اگر این موقعیت را از دست میدادم، هیچکس نبودم. نمیتوانستم به اروپا بروم، حتی به اردن! میدانید زندگی در رامالله، خلاف قانون است؟ اینجا همهچیز پیچیده است. صهیونیستها میخواهند زندگی ما را پیچیده کنند تا جاییکه بالاخره تسلیم شویم و برویم. بههمین دلیل من هرگز در جای دیگری زندگی نمیکنم، مهم نیست چه اتفاقی میافتد.
- سال 1947 در «برزیت» متولد شدید که نزدیک رامالله است. پدر و مادرتان درباره اتفاقی که سال1948 رخ داد، به شما چه گفتند؟
پدر و پدربزرگم در چهار سالگی فوت کردند. پدرم از سرطان و پدربزرگم از غم مرگ پسرش. شش خواهر و برادر پیش مادرم ماندیم. او تمام وقتش را صرف کار و خیاطی میکرد تا معاش ما را تامین کند. حتی گاهی، وقت حرف زدن با ما را نداشت.
- پس چهطور و چه زمانی با تاریخ فلسطین آشنا شدید؟
تا سالها چیز زیادی نمیدانستم. ما تحت حکومت اردن بودیم و آنها از کودکی به ما یاد دادند که ما اردنی هستیم: پرچم اردن پرچم ماست، «ملک حسین» پادشاه ماست. این یک شستوشوی مغزی بود. وقتی به سن نوجوانی رسیدم، شروع به خواندن روزنامه کردم و از طرفداران «جمال عبدالناصر» شدم که ناسیونالیست پانعرب و رییسجمهور مصر از سال 1956 تا 1979 بود. دوستان مدرسه هم چیزهایی به من گفتند. سپس ماجرای اشغال اتفاق افتاد.
- در سال 1967؟ منظور شما، ماجراهای پس از جنگ شش روزه است که در آن رژیم صهیونیستی شرق اورشلیم و سرزمینی را که اکنون بهعنوان کرانه باختری شناخته میشود، اشغال کرد؟
بله، بعد از سال 1967 من با فلسطینیهای زیادی ملاقات کردم که هرکس داستان غمانگیزی داشت. این قصهها خیلی روی من تاثیر گذاشت. وقتی در آکادمی هنر و طراحی «بِزالل» در اورشلیم در رشته هنر درس میخواندم، میخواستند بیان انتزاعی را به من بیاموزند. من دوست نداشتم، میخواستم چیزهای واقعیتری را از زندگی نقاشی کنم.
- امروز یکی از مشهورترین هنرمندان فلسطینی هستید که شما را با لقب «هنرمند انتفاضه» میشناسند. خودتان را یک هنرمند سیاسی میدانید؟
مردم با این القاب اغراق میکنند، چون به قهرمان نیاز دارند. این القاب را آنها انتخاب میکنند. هیچ هنرمندی، نمیخواهد در یک جعبه قرار بگیرد و محدود شود، حتی وقتی کارهایی میکند که ربطی به سیاست ندارد، میگویند سیاسی است.
- اما شما درگیر جنبشهای سیاسی بودید!
من درگیر نیستم. با هنرم، دنیایی را انعکاس میدهم که در آن زندگی میکنم. بدبختی ما این است که در اشغال زندگی میکنیم. ما این نوع زندگی را انتخاب نکردیم. زندگی در اشغال و رنگآمیزی گلهای نفیس و زنان زیبا، سورئال خواهد بود. نمیتوانید این کار را انجام دهید. باید زندگی خود را منعکس کنید. کار من پر از نمادهایی است که مردم آن را درک میکنند.
- در انتفاضه و اولین قیام فلسطینیها علیه اسراییل، گفتید برای نقاشی فقط از مواد فلسطینی استفاده میکنید، منظورتان چه بود؟
فلسفه انتفاضه همین است و منظورم تحریم کالاهای اسراییلی و خودکفایی بود. آن زمان، مردم سعی میکردند این کار را با کشاورزی در زمینهای خود انجام دهند. بهعنوان یک هنرمند فکر میکردم، چرا ما همین کار را نکنیم؟ چرا مواد طبیعی را برای استفاده در کار خود جستوجو نمیکنیم؟ در کارهایم از گِل و لای استفاده میکنم، همان گِلهایی که از خاطراتم میآمد. در کودکی به مادربزرگم کمک میکردم، وقتی از گِل و لای، کندو و تنور میساخت. بنابراین وقتی به مواد اولیه فلسطینی برای کار هنری فکر کردم، گِل اولین چیزی بود که به ذهنم خطور کرد. پس از مدتی، هنگامی که شروع به ساختن فیگورها کردم، متوجه شدم که گِل سرنوشت انسان را منعکس میکند. بعد از ساخت فیگور، تَرَکهایی روی کار شکل میگیرد و نشاندهنده غمها و شکستهایی است که افراد در خود فرو میریزند و درنهایت ناپدید میشوند.
- انتفاضه دوم دیگر برای تحریم نبود، یک جنگ بود. آیا شما هم شرکت کردید؟
نه، من در انتفاضه دوم نقشی نداشتم و احساس کردم یک تصمیم تحمیلی و تصنعی است و خشونت زیادی داشت. سال1949 راهحلی روی میز بود که ظاهرا مردم میتوانستند آن را بپذیرند، اما توافقی روی آن صورت نگرفت. پیشنهاد اینطور بود: اورشلیم یک شهر باقی خواهد ماند. بیتالمقدس غربی که دیوار ندبه را هم شامل میشود، توسط اسراییلیها و بیتالمقدس شرقی، توسط فلسطینیها اداره شود.
در تمام دنیا، شهرهایی هستند که ادیان و زبانهای مختلف دارند، ولی باهم زندگی میکنند و از حقوق مساوی برخوردارند. حتی میتوانستیم مدل لبنان را بپذیریم؛ اگر تعداد یهودیان کمتر از فلسطینیها باشد، نخستوزیر میتواند یکی از آنها باشد. میتوانستیم به نتایج بدونخشونت هم برسیم، اما نشد. تا زمانیکه طرف مقابل، از حمایت همهجانبه قدرتهای بزرگ برخوردار باشد و زور بگوید، بعید است به چنین گزینههایی عمل کنند.