بررسی آشفتگی معنایی و وضعی خانهداری در سپهر سیاست، اقتصاد و اجتماع ایرانی
چرا خانهداری بعد از انقلاب سرخورده شد؟
در برنامههای توسعه، اشتغال زن میآید، اما خانهداری زن نه!
دکتر عاطفه صادقی -
پژوهشگر مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی
و عضو انجمن مطالعات سیاسی حوزههای علمیه
در شماره قبلی «پیام زن» گفتوگویی بازنشر کردیم از همین مجله خودمان، مصاحبهای با خانم مرضیه دباغ در 31سال قبل. این بازنشر، واکنشهای زیادی را برانگیخت، چون تیتر جنجالی داشت؛ «وظیفه اصلی زن، حفظ کیان خانواده است». خبرنگار نشریه از خانم دباغ پرسیده بود: «آیا به زنان توصیه میکنید کنار مسئولیتهای اجتماعی، خانه را بهعنوان یک پایگاه حفظ کنند؟» و ایشان در جواب گفته بود: «خانهداری و مسئولیتهای اجتماعی کنار هم هستند و نباید باهم تضاد پیدا کنند. اگر خانمی کارهای بیرون از خانه را انجام دهد، ولی نتواند خانواده را حفظ کند، تکلیف اصلی را انجام نداده. وظیفه اصلی زنها خانهداری نیست، بلکه حفظ کیان خانواده است. منظورم این نیست که خانمها حتما ظرف بشویند و جارو کنند، باید نظام خانواده را حفظ کنند. تکلیف اولیه زن، تربیت فرزندان برای بقای زندگی زناشویی است. اگر خدای ناکرده مشاغل بیرونی، ما را از زندگی اصلی دور کند و ما را از مادر و همسر بودن، جدا کند، باید کار را حذف کنیم، نه خانواده. خانم دکتر عاطفه صادقی هم در پنجاهمین نشست علمی از نخستین همایش ملی «زن، خانواده، امنیت» به مطلبی که در نشریه شماره قبل، منتشر شد، واکنش نشان داد و نظر خود را در اینباره مطرح کرد. موضوع این نشست «بررسی آشفتگی معنایی و وضعی خانهداری در سپهر سیاست، اقتصاد و اجتماع ایرانی» بود.
یکی از پرسشهای مهم در حوزه زنان، این است که «چگونه خانه و خانهداری تبدیل به مفهومی زنانه در تصور معنایی و مفهومی جامعه ایرانی شد؟» باید درباره زنانه شدن «خانهداری» پژوهش کنیم. پرسش دوم، مربوط به چگونگی و چرایی وضعیت خانه و خانهداری بعد از انقلاب اسلامی است که در سه بخش؛ ناهمترازی قانونی، اجتماعی و اقتصادی بررسی میکنیم و در پایان این بحث را مطرح میکنیم که رسیدن به استواری معنایی و مفهومی در حوزه خانهداری، جایگاهی است که میتواند امنیت خانواده را نیز تامین کند.
حال این پرسش مطرح است که چگونه خانه و خانهداری تبدیل به مفهومی زنانه شد؟ در سنت، وضعیتی داشتیم که علوم و نظام دانایی بهگونهای تعریف میشد که امر خصوصی افراد، ذیل عنوانی به نام تدبیر منزل ساماندهی پیدا میکرد و تدبیر منزل هم امری مردانه بود مانند سایر امور نظام دانایی که امری مردانه بود؛ یعنی تدبیر منزل یکی از شاخههای نظام دانایی در سنت ما محسوب میشد. این مساله تا زمانی بود که جامعه ایرانی با جهان مدرن آشنا نشده بود.
بعد از آشنایی جامعه ایرانی با جهان مدرن، انسان ایرانی درباره همه بخشهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی بخش دینی و الهیاتی زندگی چه در ساحت معنایی و چه در ساحت واقعی دچار پرسش میشود و خود را با انسان غربی مقایسه میکند؛ بهخصوص از نظر پیشرفت و با پرسش عقبماندگی و چرایی و چگونگی عقبماندگی، از خود سوال میپرسد. اما مساله مهم این است؛ ایرانیانی که به کشورهای خارجی سفر میکردند؛ چه در قالب دانشجو و چه زمانی که شاهان ایرانی به کشورهای غربی سفر میکردند، شیوهای از زنانگی را میدیدند که تا آن روز، در جامعه خود ندیده بودند.
حضور زنان غربی در ایران، این پرسش را با چالش بزرگتری مواجه میکرد که کدام «زنانگی» درست است؟ این مساله منحصر به پوشش نبود، بلکه سبکزندگی و چگونگی زندگی را هم شامل میشد. این مساله حتی در وجه تاریخی به این صورت تبیین میشود که میبینیم در زمان قاجار، شمایل و تصویر زن غربی، وارد اندرونی شاهان ما میشود و روی نقش و نگارهای کاخ شاهان این تصاویر را میبینیم. این تصاویر و شمایل زن غربی بهعنوان یکی از افراد متمول جامعه یزدی در «خانه لاریها» در یزد هم دیده میشود. در زمان قاجار، این مساله بیشتر بهصورت شمایلی وجود دارد و همچنان سنت در صورت واقعی خود جریان دارد، اما فراموش نکنیم که این صورت شمایل در دوران قاجار وزن پیدا میکند و وزن آن در جامعه جاری و ساری میشود، بهطوریکه وقتی پهلوی روی کار میآید، شاهی را میبینیم که مواجههاش با زن و زنانگی کاملا با قاجار متفاوت است. یعنی اگر قاجار حرمسرا دارد، پهلوی در صورت رسمی خود حرمسرا ندارد و تکهمسر است و برخلاف شاهان قاجار، فرزندان زیادی ندارد. پهلوی شمایل و چهارچوب خانواده را از انسان غربی گرتهبرداری میکند. یعنی ما با شاهی مواجهیم که حتی در زندگی شخصیاش نمیخواهد از سنت شاهان گذشته پیروی کند.
پهلوی سرآغاز مواجهه جدی و بیرون از خیال، ذهن و انتزاع جامعه ایرانی با امر مدرن است، یعنی تلاش میشود چه در صورت تحلیلی در پهلوی اول و چه در صورت فرهنگی در پهلوی دوم، غرب میداندار و تصمیمگیر و سیاستگذار اصلی جامعه ایران شود. مثلا اواخر دوران قاجار یکسری مدرسه در ایران تاسیس میشود که با این ایده شکل گرفتند به زنان جامعه ایرانی تعلیم، تربیت و خانهداری را بهصورت خاص آموزش دهند. این مدرسهها از جانب میسیونرها و جوامع غربی مدیریت میشد. افراد خارجی که در ایران حضور داشتند یا خانواده مسیحیان یا زرتشتیان، فرزندانشان را به این مدرسهها میفرستادند، اما کمکم بیشتر متمولان؛ مسلمان و غیرمسلمان فرزندانشان را به این مدرسهها فرستادند.
تا سال1328 تصویر زن ایرانی در تبلیغات رسانهای ممنوع است، اما از همین سال، زن ایرانی در تصاویر میآید؛ در اصل ابتدا تصویر زن غربی در کاخها میآید و بعد از در خانه قوامالسلطنه و خانه لاریها و خانه شهشهانیها. کمکم این تصویر صورت دیگری با عنوان صورت زن ایرانی پیدا میکند و متفاوت میشود، درحالیکه قبل از سال1328 وقتی در تصاویر و تبلیغات از زنان استفاده میکردند این تصویر همچنان غربی بود، اما از این تاریخ به بعد، شمایل زن ایرانی وارد میشود، یعنی موی بلوند و چشم رنگی ندارد و کاملا شبیه زن ایرانی است.
نکته قابل توجه اینکه همزمانی اجرا شدن تصاویر و گسترش مدرسهها، توالی جالبی را میرساند یعنی به نسبتی که این مدرسهها در حال رشد هستند، به همان نسبت این تصاویر به صورت عریانتر، زن ایرانی را نمایش میدهند، بدون اینکه فکر کنیم این تصویر لزوما بد است. وقتی جامعه ایرانی با پرسش جدی عقبماندگی مواجه است و خانوادههایی که کالاهای غربی استفاده میکنند با یکسری تبلیغات مواجه میشوند مثلا وقتی از پودر لباسشویی استفاده میکنند یا تبلیغات تلویزیونی ماشین لباسشویی ارج که مونتاژ آمریکایی است، همه با تصاویر زنان اتفاق میافتد و در تصاویر بهشکلی القا میشود که استفاده از این محصولات، نشانه پیشرفت شماست و عدم استفاده، نشانه عدمنظافت و توجه به سلامت است؛ یعنی استفاده از کالاهای غربی با سلامت بیشتر و زندگی باکیفیتتر، مترادف میشود.
دستآموز کردن دانش خانهداری
«دستآموز کردن دانش خانهداری» عنوانی در علم جامعهشناسی است. از میانه سده1200 به بعد، روزنامههای زیادی مانند «تعلیم» و «اختر» این اندیشه را رواج دادند که دیگر پدر، مسئول خانواده نیست و مادران باید تلاش کنند تا بتوانند خانواده را حفظ و فرزندان بهتری تربیت کنند. در این دو روزنامه برای اولین بار این ایده مطرح شد که مدبر منزل، مادر و زن خانواده است. این دیدگاه، خلاف رویکردی است که در «اخلاق ناصری» داریم. در «اخلاق ناصری» سلامت بدنی زن و اینکه بتواند ژنهای خوبی به فرزندش منتقل کند، اهمیت دارد و تربیت، صورت کاملا مردانه و پدرانه دارد، حتی اسم فرزند را هم پدر انتخاب میکند. اما از این تاریخ به بعد، انگارهها متفاوت میشود. حضور مربیان خارجی و اولین کتاب مرجع با موضوع اقتصاد خانگی در برنامه درسی مدرسههای دخترانه دولتی، اتفاقی است که 1865 به فرمان وزارت معارف و توسط «میرزا عزیزالله خان» رخ داد. این کتاب به زبان فرانسوی نوشته شده بود که به فارسی برگرداندند.
تصور میکردم مدرسههایی مانند «ژاندارک» بهعنوان یک مدرسه فرانسوی دخترانه در ایران، یکسری دادههای غربی را آموزش میدهند، درحالیکه یکی از درسهای اصلی این مدرسهها، امور خانهداری، چگونگی پذیرایی، چیدمان وسایل خانه و این چیزهاست. روند آموزش دختران در ایران از سال1217 با تاسیس اولین مدرسه دخترانه در ارومیه توسط میسیونرهای کلیسای آمریکایی شروع شد. بعد میسیونرهای آمریکایی و انگلیسی مدرسههای بیشتری را در تبریز، اصفهان، تهران، قزوین، کرمان و سلطانآباد تاسیس میکنند. کمکم این مدرسهها در شهرهای بزرگ ایران، فراگیر میشوند و تمام تلاششان این است که هنجارهای غربی عقلانی را جایگزین شیوههای سنتی دستوپا گیر کنند. زنان مربی این مدرسهها، آموزش شیوه نظافت و برگزاری مهمانیهای بزرگ با سلیقه زنانه را به زنان و دختران ایرانی آموزش میدادند. یک مجله به نام «عالم نسوان» در سالهای 1300 تا 1315 همه مطالبش را به رابطه میان اخلاقیات و پاکیزگی با ارجاع به یکسری روایات اسلامی، سنتها و آیینهای اسلامی اختصاص میدهد و تاکید میکند که اسلام مخالفتی با پاکیزگی ندارد، ولی معنایی از پاکیزگی ارایه میکند که مشمول زن سنتی نمیشود.
خودشان میگویند آموزشهای مدرنیزاسیون و اخلاق پروتستانی، آموزههای اصلی این مدرسههاست. در این مدرسهها ادیان مختلف ایرانی حضور داشتند؛ همزیستی بین ادیان ترویج میشد و هیچکس حق نداشت از یک دین بدگویی کند، چون دختران مسلمان، زرتشتی و مسیحی کنار هم بودند. یکی دیگر از اتفاقهایی که این مدرسهها رقم زدند، ارایه فهم زیباییشناسانه از هنرهای خانهداری است که درس هنرهای خانهداری بهعنوان یک واحد درسی اجباری و مهم آموزش داده میشد.
در کتاب «زندگی خانگی و فرهنگ مصرفی در ایران» نوشته پاملا کریمی که ترجمه زهرا طاهری است، میتوانید فصل آلونک حرمسرا و اسباب و اثاثیهای با خاستگاه دورگه را ببینند، آنجا تصاویر بهصورت خاص آمده است. در این تصاویر، وقتی چیدمان منزل را نشان میدهد، کاملا به شکل امروزی است؛ مثلا مبل باید اطراف خانه باشد. قبل از آموزشهای خانهداری به دختران، به آنها میگویند خانه مطلوبتان را ترسیم کنید. تمام دختران مدرسه، خانهای را ترسیم میکنند که شبیه خانههای سنتی تاریخی با معماری ایرانی است؛ یک حوض وسط حیاط و اتاقهایی در اطراف. وقتی از آنها درباره آشپزخانه میپرسند، میگویند بهتر است آشپزخانه در زیرزمین باشد و بخش زیبا و خوشنشین خانه را به مهمان اختصاص میدهند. آنها میگویند ما چگونه میتوانیم این ذهنیت را به این سمت تغییر دهیم که در قسمت مهمانخانه به جای تشک، مبل قرار بگیرد و افراد روی میز، غذا بخورند حتی در تصاویر القا میکنند که اگر روی میز، غذا نمیخورید پس باکلاس و متمدن نیستید. یا وقتی از مهمان، پذیرایی میکنید چهطور باید این کار را انجام دهید و غذا را سرو کنید.
اینها شیوهای از خانهداری را به روال غربی نمایش میدهد و خانهای با درهای گشوده به روی مهمانان را که در سنت ما بود، به سمت امر خصوصی و امر عمومی میبرد. درحالیکه مفهوم خانه در نظام سنتی، تفکیک امر خصوصی و عمومی داشت که درست هم بود، اما کنارش تفکیک امر مادی و معنوی هم داشتیم و اینکه چه شکلی باشد که آرامش معنوی بیشتری را فراهم کند.
کتابی را «سیدحسین نصر» با عنوان «حس وحدت» اوایل ورود فرح مینویسد که خانه چهطور این حس را القا کند. جالب است که این اتفاقها، ناظر به اصل چهار ترومن در حال وقوع است. در این اصل، همهچیز برنامهریزی شده است. در صفحه 179کتاب نوشته: «در اصل چهار ترومن، علاوهبر موضوعهایی مثل درست کردن غذا، آرایش فضای منزل، انتخاب اثاثیه منزل، به مسایلی مانند حالت بدنی درست در قالب پذیرایی و تشریفات نیز پرداخته میشد، آن هم به وسیله عکسهایی که توسط کارکنان بخش تعلیم و تربیت این برنامه گرفته میشد. حالات و حرکات بدنی زنان منضبط و قاعدهمند توضیح داده میشد. این زنان باید کارهای یکنواخت و کورکورانه را رها و عادات عقلانی را جایگزین میکردند. این امر بر مبنای نظریات «جان دیویی» متخصص تعلیم و تربیت پیشنهاد شده بود و نکته جالب اینکه اگر چنین نمیبود و این اتفاق نمیافتاد، زنان با اقداماتی مانند جاروهای کوتاه، خانه را جارو و در حالت چمباتمه آشپزی میکردند و حالتی شبیه کلفتها داشتند.»
زنی که اینگونه آشپزی میکند در شمایل یک کلفت دیده میشود، ولی زنی که طبق اصل چهار ترومن آشپزی میکند، دیگر شمایل کلفت ندارد. ببینید تصاویر چه معانی را منتشر میکنند؟ اینها را از این جهت مطرح نکردم که بگویم لزوما منفی و بد است، یا اگر مخالفت اسلامی ندارد پس خوب است. مساله ما ارزشگذاری نیست، بلکه آشنایی با وضعیت معنایی خانهداری است که وقتی از خانهداری میگوییم، دقیقا از چه کاری صحبت میکنیم. خانهداری در تعریف علمی و جامعهشناسی به معنای انجام امور روزانه خانه و خانواده است. تمام امورات خانه و خانهداری، کارهایی هستند که انتخاب ما نبوده! یعنی ما در یک وضعیت نیمهتکنولوژیک، نیمهسنتی و نیمهمدرن قرار گرفتیم و از همه مهمتر انتخاب خانه در اختیار ما نیست. وقتی انتخاب خانه در اختیار شما نیست، طبیعتا خانهداری هم در اختیار شما نیست. پس این نکته اهمیت دارد که به کانون معنایی خانهداری توجه کنیم و ببینیم کدام بخشهای آن را میتوانیم تا حدودی در اختیار بگیریم و کنترل کنیم که بتوانیم وضعیت بهتری برای خانواده از حیث ارتقای امنیت، رقم بزنیم. منظورم از امنیت، امنیت معنایی و مفهومی خانواده بهشکلی است که بیشترین آرامش را برای افراد خانواده به ارمغان بیاورد.
در جای دیگری از کتاب نوشته: «خانهداری، سنتی عادتواره است.» خانهداری به شیوه مدرن، مطابق اصل چهار ترومن، یکسری رفتارهای عقلانی است و سبکزندگی سالمتری را رقم میزند. زندگی خانگی و خانوادگی رسمی را به شما هدیه میدهد. به انتخاب واژگان دقت کنید که چه زندگی را میسازد؟
در همین کتاب در فصل «جنگ سرد و اقتصاد امیال و زندگی خانگی» به نکته قابل توجهی اشاره میکند که مردم جهان سنتی از کوهستان یخ میآوردند و استفاده میکردند؛ اینگونه القا میشود که این یخها به دلایل بهداشتی قابلیت مصرف ندارند، ولی ماجرا فراتر از سلامتی مردم است. معرفی یخهای آماده به مردم ایران، بازاری مناسب برای تولید انواع محصولات نگهداری و ذخیره آن برای مصرف خانگی بود. از این جهت لازم بود دو مورد از فرهنگ سنتی خانه در جامعه ایرانی تغییر کند؛ یکی «سرداب» محلی خنک که در آن محصولات را نگه میداشتند و دیگری «نارنجستان» که گرمتر بود و در آن مرکبات پرورش میدادند. پس معماری هم باید متناسب با خواستهها تغییر میکرد و حالا مردم میتوانستند از یخچال استفاده کنند. مبادلات تجاری میان ایران و ایالات متحده به اوایل قرن بیستم برمیگردد. همینجاست که بلندپروازیهای تاجران آمریکایی به زندگی خانگی زنان ایرانی پیوند میخورد. تلویزیون در آن مقطع تاریخی وارد زندگی ایرانی شد، اما قبل از آن رادیو، ورود پیدا کرده بود. میسیونرها در گزارشهایشان نوشتهاند که مردم ایران، شنیداری هستند. آنها پای صحبت یک واعظ مینشینند و همزمان در یک رویکرد سلسلهمراتبی باهم دیالکتیک دارند، یعنی از واعظ میپرسند و واعظ پاسخ میدهد. یا واعظ قبل از سوال مردم، توضیح و تفسیری از یک موضوع یا یک شبهه، ارایه میکند. این اتفاق باعث میشود برای اولین بار رادیو بهصورت جدی حتی در روستاهای ایران فراگیر شود. اولین رادیوها به خیلی از بخشها بهصورت رایگان داده میشود. این متن را در تبلیغات رادیو نوشته بودند: «سکینه سلطان، خدمتکار باوفای ما میگوید تا وقتی صدای رادیو را میشنوم اگر سی سال هم ظرف بشویم، خسته نمیشوم.» گزارههایی که نسبت زن را با رادیو توضیح میدهد، طوریکه شما نیاز دارید آگاهی کسب کنید، حتی وقتی در خانه مشغول انجام کارهایتان هستید.
توضیحالمسایل مصور برای زنان
زمانی فرا میرسد که اندیشمندان و روشنفکران ما متوجه میشوند تصاویری که در نشریههایی مانند «زن روز» و تبلیغات گستردهای که در شهر، مجلهها و روزنامهها منتشر میشود، به سمتی میرود که معانی را تغییر میدهد. مثلا وقتی قرار است تبلیغ محصولی مانند پرده انجام شود، در نشریه «زن روز»، زنی را پشت پرده حریر خانه نشان میدهد که خود و خانهاش قابلرویت هستند. همزمان با این، آیتالله بیآزار شیرازی رسالهای به نام «رساله نوین» در چهار جلد مینویسد و برای اولین بار توضیحالمسایل تصویری را به نمایش میگذارد. شکل اسلامی تبلیغ در رساله نوین به این صورت است که یک پرده کلفت را در همان بافت مدرن میآورد و آیات و روایاتی را مطرح میکند که پرده باید پوشاننده باشد و امر خصوصی را از امر عمومی جدا کند. نویسنده تاکید دارد که این رساله، یک توضیحالمسایل مصور برای زن خانهدار مسلمان است. جالب است که این کتاب، کتابی پرفروش و پرخواننده میان زنان جوان شد. در این کتاب، احکام مربوط به خانواده توضیح داده میشود، بهخصوص احکام مربوط به فضاهای داخلی مانند حد مجاز دیدار نامحرم.
«رساله نوین» برخلاف چشمانداز جهانی است که فضای داخلی خانه را مانند مطبوعات عامهپسند از منظر کسی که در خانه است نشان میداد. کتاب آقای شیرازی فضای داخل خانه را از منظر کسی که بیرون خانه است، نشان میدهد؛ پس شما برای ورود به داخل خانه، باید اجازه بگیرید. این مسالهای بود که حتی جریان روشنفکری را جذب میکرد، چون افراد در جامعه ایرانی بهدلیل تربیتی که داشتند از کشف امر خصوصی، احساس خوشآیندی نداشتند، بههمین دلیل رساله نوین، محبوب شد و توانست خواننده را متقاعد کند که اطلاعات مذهبی را میتوان در همان شمایل مدرن و مردمپسند، از آن خود کرد.
«رساله نوین» با تمام تفاسیری که دارد، از اسلام تصویری ارایه میکند که میتواند با زندگی مدرن همساز باشد؛ مانند تفسیر و بازخوانی که مرحوم شریعتی و شهید مطهری ارایه میکنند. برای انسان مسلمان این ایده را صورتبندی میکنند که میتوان حتی در امور خانهداری و سبکزندگی به شیوهای دست پیدا کرد که مختص جامعه ایرانی و پیشرفته باشد، ولی غربی نباشد. در همان مقطع، همان انگاره مطرح میشد که پیشرفت غرب چیست که ما دنبال آن باشیم! هر نوع طرح این انگاره در جامعه طرد میشد، یعنی اندیشه پیشرفت در مسالهای مانند سبکزندگی و خانهداری مهم است. فکر کنیم همزمان با این مساله، اتفاق مهم دیگری هم در حال وقوع است، اینکه شکل خانه در حال تغییر است. این مساله بهخصوص در زمان پهلوی دوم نمود بیشتری پیدا میکند. افراد بیشتری از جامعه ایرانی به سمت شهرها میآیند و شکل خانه از حالت افقی، به عمودی تغییر میکند. اگرچه آپارتمان ساخته میشود، ولی رفاهی را که زنان جامعه ایرانی حتی زنان غیرمذهبی و غیرمتشرع میخواهند، به آنها نمیدهد. اتفاق مهمی میافتد که با صورتهای سرمایهداری عجین است.
از این به بعد تبلیغات این است: «برای زیستن، خانه دارید برای آسوده زیستن چهطور؟» حالا دیگر زیستن مساله نیست، آسوده زیستن مساله است و تبلیغ ویلا در مناطق خوش آب و هوا و کنار دریا در شهرهای بزرگ، پربسامد میشود. اینجا انگاره دیگری شکل میگیرد؛ شما خانهای دارید که در شهر است، یک خانه دیگر میخواهید برای آرامش! این انگاره، بهقدری پررنگ است که همین الان اگر دولت، چند روز تعطیلات اعلام کند همه به سمت شمال گسیل میشوند و جاده بسته میشود.
غیر از «رساله نوین» کتاب «سلامت و بهداشت شهری» نوشته رضا پاکنژاد و دیگری کتاب سیدحسین نصر به نام «حس وحدت» کتابهای مهمی هستند. این دیدگاه بهقدری موثر است که کارگردانی مانند علی حاتمی وقتی فیلم «مادر» را کارگردانی میکند، خانه و سبکزیستی که ارایه میکند، یک خانه سنتی است. زندگی مادر کاملا سنتی است، چون مادر حواسش به جزییات مراسم کفن و دفنش هم هست، درحالیکه بچههایش که وارد دنیای مدرن شدهاند، همه شکست خوردهاند.
در کتاب «حس وحدت» آمده؛ جهان سنتی امتیازها و آرامشی دارد که ذیل عنوان وحدت وجودی تعریف میشود و انسان یک قراری دارد که جهان مدرن نمیتواند آن قرار را به انسان بدهد. اما این کتاب در جامعه بهخصوص در معماری ما اثرگذار است. چرا میگویم جامعه معماری؟ چون فرح، معمار است و معماری خوانده و فستیوالها و برنامههای مختلفی درباره معماری در تهران راه میاندازد. مثلا برای اولین بار همایشی بینالمللی برپا میکند و بزرگترین معماران زن جهان را دعوت میکند که به ایران بیایند و درباره معماری صحبت کنند. یکی از پرسشهایی که مطرح میکند این است؛ چه معماری و چه خانهای برای زن ایرانی مناسب است؟ ببینید فرح در اندیشه خود، چقدر انقلابی بوده؟ برآیند آن فضاها به نفع زن ایرانی نیست و امکانی را بهوجود نمیآورد که زن ایرانی، زیست درستی داشته باشد.
بعد از انقلاب چه اتفاقی افتاد؟
فرح وقتی آییننامه کارمندان زن در نظام پهلوی را مینویسد، روی خانهداری تاکید و حساسیت دارد. آییننامههای جمهوری اسلامی این تاکید را روی خانهداری ندارند. آییننامههای پهلوی روی سلامت رفتاری کارمند تاکید و دقت دارد، یعنی آنچه در قوانین هست، در واقعیت این اتفاق نیفتاده، اما در قوانین اینگونه است، در آییننامه روی این قضیه دقت دارد.
تلقی مردم این است که امر عمومی در دوره پهلوی به سمت سکولاریسم میرود و تلاشش را میکند. به نسبت آن مردم که متوجه این خطر میشوند در امر خصوصی خود مدام دیندار میشوند؛ بهخصوص اینکه تمام جامعه ایرانی، مذهبی است. زنان متوجه میشوند این شیوه زیست، این خیابان، این پاساژ، خانه و آپارتمان مخل دینداری من است. زنها بیشتر در خانه محصور میشوند. فعالیتهایشان را به خانه میبرند. جلسه مذهبی تشکیل میدهند و سعی میکنند فرزندانشان بیشتر در خانه باشند. دورهمیهایی تشکیل میشود که فقط اطرافیان حضور دارند و غریبهها را راه نمیدهند.
بعد از انقلاب اسلامی با این شعار که «سیاست ما، عین دیانت ماست» مردم انتظار دارند یک ایده زنانه و مبتنی بر زیست زن اسلامی که از جهان غربی فاصله داشته و منفک باشد، روی میز بیاید. اما اصلا اینطور نیست؛ یعنی ما اصلا زنان را نمیبینیم! در برنامههای توسعه میآیند. در برنامههای توسعه و اشتغال، زن میآید اماخانهداریِ زن نمیآید. خب، این زن، دارنده خانه است؛ هم خانه را پاسداری میکند، هم از معنای خانواده پاسداری میکند و هم تلاش میکند این خانواده را نگهدارد.
همین الان تیتر مجله «پیام زن» این است که «وظیفه اصلی زنان، حفظ اساس خانواده است.» اگر وظیفه زن حفظ اساس خانواده است، پس وظیفه مردان چیست؟ این زن چگونه باید خانواده را حفظ کند؟ چه امتیازی دارد؟ ما از اینجا به بعد وارد سوال دوم میشویم.
سوال دوم این است که چرا و چگونه خانه و خانهداری بعد از انقلاب سرخورده شد؟ خانمها در پیروزی انقلاب، نقش مهمی داشتند. پررنگترین نقش آنها این است که از همسر و فرزندان حمایت میکنند و آنها را به جامعه میفرستند؛ خودشان هم در صحنه حاضر میشوند و انقلاب پیروز میشود. بعد از انقلاب، بلافاصله جنگ میشود و باز پشتیبانیهای زنان را در جنگ ببینید. کتابهای مهمی مانند «نان سالهای جنگ» را داریم که خانمها حتی نان میپختند، بافتن لباسهای گرم و از این دست پشتیبانیهای ناظر به امر خانهداری، تا پشتیبانی معنوی یعنی زن، همسرش را به جبهه میفرستد و به این کار افتخار میکند. وقتی همسر و فرزندانش شهید میشوند، لباس مشکی نمیپوشد، سفید میپوشد که دشمن از عزادارشدن و مشکی پوشیدن او خوشحال نشود.
ناهمترازی قانونی
برای کشور، انقلاب و نظامی که زن به این میزان به میدان آورده، خانهداری زن را در قانون چهطور دیدند؟ دادگاههای خانواده اجرتالمثل زن را ماهانه چقدر تعیین میکند؟ مبلغ بسیار کمی است. فرض کنیم 500هزار تومان است. زن خانهدار با خودش میگوید اگر قرار باشد کارهای خانه، اینقدر بیارزش باشد، پس شوهرم غذا از بیرون بگیرد، بچهها را هم که مدرسه تربیت میکند، من هم میروم بیرون از خانه کار میکنم و حقوقی میگیرم که متعلق به خودم است. ناگهان فستفودها و رستورانها در شهر زیاد میشود. پس «ناهمترازی قانونی» مساله مهمی است. غذایی که مادر میپزد و روحی که مادر به خانه میدهد، خانه را زنده میکند؛ اینها هرگز در تصویب قوانین، دیده نمیشود. بنابراین اندیشمندان حقوقی باید به این نکته توجه کنند.
یک موضوع دیگر، ناهمترازی نظام حق و تکلیف در ناهمترازی قانونی است. شما حقوقی را از یک زن میخواهید که اصلا فقه آن را مشخص نکرده؛ یعنی مجله «پیام زن» که متعلق به دفتر تبلیغات حوزه علمیه است، تیتر میزند: «وظیفه زن، حفظ اساس خانواده است» اگر وظیفه اصلی زن، خانواده است و تکلیف زن است که در فقه هم نیامده، پس چرا حق حضانت، حق طلاق، حق مسکن و... با مرد است؟ اگر تربیت با زن است، چرا پدر میتواند بزند و بکشد، اما زن نمیتواند؟ زن بزند، باید دیه بدهد. اینجا یک ناهمترازی داریم. باید یک تحلیل درست و صورتبندی درست از این ناهمترازی بدهند، یا این ناهمترازی را بهشکلی رفع کنند که متاسفانه من بهعنوان یک پژوهشگر، این صورتبندی را ندیدهام. وقتی میگوییم تحلیل درست و صورتبندی درست، یعنی توضیحی برای جهان داشته باشید. هم توضیحی برای جهان بیرونی غیرمسلمان و هم توضیحی برای جهان درونی مسلمان داشته باشید. این ناهمترازی را چگونه برای جهان بیرونی غیرمسلمان توضیح میدهید؟ صورتبندی مهم است. اگر نتوانید صورتبندی را توضیح دهید، کسی با شما گفتوگو نخواهد کرد، چون قوانین شما از نظر او غیرعادلانه و بدوی محسوب میشود.
ناهمترازی اجتماعی
وجه دیگر ناهمترازی، اجتماعی است. اگر من بهعنوان یک زن، باید خانهداری کنم و برای بچهها وقت بگذارم، چرا در شبکه خانگی برنامهای مانند «صداتو» میسازند؟ زنان شرکتکننده هیچیک نگفتند من خانهدارم؟ یا میگویند بلاگرم، یا در داروخانه کار میکنم، یکی هم معلم بود. جامعه به جایی رسیده که شغل یعنی کاری که در قبال آن پولی منظم دریافت میکنید. خانهداری اینگونه است؟ نه، نیست! ما حتی مادرانی را داشتیم که خجالت میکشیدند در برگه ثبتنام مدرسه فرزندشان، شغل خود را خانهدار بنویسند.
شغل در جامعه ما تعریف مشخصی دارد و خانهداری به معنای انجام امور خانه و خانواده است. امروز خانهداری جزیی از امور روزمره شده که نباید مطرح شود، چون ارزشی ندارد. جالب است آشپزی بهقدری فانتزی شده که بلاگرها میگویند ما با آشپزی آرامش روحی پیدا میکنیم، درصورتیکه آشپزی، امر روزانه زن ایرانی بود که اتفاقا کاری کسلکننده محسوب میشد. بدیهی است برای کسیکه در سال دوبار آشپزی میکند، این کار جالب است. برای ما امری روزمره و برای او امری فانتزی است. در صفحه اینستاگرام کلی لایک و تایید از افراد مذهبی و انقلابی میگیرد. این ناهمترازی اجتماعی، مساله مهمی است. واقعا منزلت خانهداری از دست رفته و بهمثابه امری روزمره تلقی میشود.
ناهمترازی اقتصادی
در تمام جهان، همان جهان بیخدای سکولار غرب، خانهداری با میزان هزینه فایدهای که برای خانواده دارد، محاسبه میشود. بهخاطر همین بهصورتهای مختلف تقدیر میشود. مثلا دولت آلمان برای خانوادههایی که بچه بیشتری دارند و دوست دارند وقتشان را با بچههایشان بگذرانند، امکان شغل نیمهوقت فراهم کرده. خانم فرصت بیشتری دارد با خانواده باشد، در صورتیکه در کشور ما بیشتر مراکز بهخصوص مذهبی، قراردادهای سالانه دارند. یعنی اگر سال بعد سرکار نیایید، کار را از دست میدهید. این معضل خانمهای مذهبی است. نکته دیگر در ناهمترازی اقتصادی که جامعه را آزار میدهد، این است که در قانون جوانی و کنترل جمعیت یک قید میگذارید و میگویید خانمهای روستایی و عشایری دارای سه فرزند و بیشتر، بیمه میشوند. تصویری که قانون از بیمه میدهد، تامین اجتماعی و بازنشستگی است نه بیمه سلامت. از دولت میپرسیم چرا؟ میگوید بودجه ندارد. اگر بودجه ندارید، اختلاس میلیون دلاری از کجا میآید؟ جامعه مطالبه میکند که چرا برای امر مهم خانهداری و زیست روستایی و سنتی که حافظ خانواده است، بودجه ندارید؟ در اختلاسها بودجه از بین میرود. من بهعنوان زن خانهدار کدام را باور کنم؟ مساله اقتصادی بسیار مهم است. شما وقتی مادر و زن نمونه را نشان میدهید، عامدانه مساله اقتصادش را حذف میکنید که این جنایت بزرگی در حق بانوان خانهدار است. مثلا خانمی که هفت فرزند دارد و همزمان با این تعداد فرزند دکترا دارد و موفق است، باید اینها را معرفی کنید که کدام چرخه اقتصادی به زن این امکان را میدهد که همزمان درس بخواند و هفت بچه به دنیا بیاورد. ببینید تمام اینها به جامعه متمول ایرانی تعلق دارد، حتی اگر مذهبی باشند. وضعیت اقتصادی کاملا روی چگونگی خانهداری و خانهداشتن بانوان اثر میگذارد و این جنایت در حق زنان دیگر است که این مساله را به آنها نگویید، چون خانوادهای که مستاجر است و مثلا همسرش طلبه است و درآمد چندانی ندارد، پنج بچه میآورد، به او ظلم میشود و این زن در امور خانهداری دستتنها میماند و کمک ندارد. باید تعریف بگذارید و قانونگذار و سیاستگذار باید دقیق صحبت کنند. به خانواده مستاجر نگویید، اگر بچه سوم بیاورید، بیرون از شهر به شما زمین میدهیم. بگویید به کسی که مستاجر است و بچه سوم میآورد، خانهای در شهر میدهیم. چرا بیرون شهر! این طبقهبندی مهم است. سیاستهای ما عامی است و طبقهبندی ندارد.