مقاومت، یک سبک‌زندگی است

نوع مقاله : آزادی فلسطین

10.22081/mow.2023.75243

چکیده تصویری

مقاومت، یک سبک‌زندگی است

موضوعات


پرونده ویژه

مقاومت، یک سبک‌زندگی است

دکتر فریبا علاسوند،

عضو هیات علمی پژوهشکده‎ زن و خانواده 

زنان و کودکان، نقطه‌ عطف تحولات اخیر در غزه هستند. این وجه از جنگ به‌تدریج حساسیت‌های جهانی بسیاری به وجود آورد به طوری‌که سال1995، در سند موسوم به پکن، مبحث «زنان و مناقشه‌های مسلحانه» به‌عنوان یک فصل، به سند مذکور ضمیمه شد و دلیل این تصمیم، رخدادهای جنگ بوسنی و هرز‌گوین و تجاوز به عنف سازمان‌یافته به زنان، با هدف تطهیر قومی در اروپا بود.

کسانی که در آن برهه تاریخی، مساله‌ هولوکاست را روایت کردند و توانستند در این روایت تاثیر بگذارند و اغراق کنند، سال‌های طولانی در حال بهره‌برداری از این مساله بودند.

 

یکی از مسایلی که مخالفان کشتار مردم غزه در اروپا و آمریکا در شبکه‌های اجتماعی مطرح می‌کنند و برایش تاسف می‌خورند، این است که اسراییل پیش‌دستانه دروغ‌های بزرگی را به‌عنوان واقعیت به خورد رسانه‌ها داد. ازجمله آن دروغ‌ها می‌توان به سر بریدن 40 کودک در حمله حماس اشاره کرد که در اولین ساعت‌های جنگ، میلیون‌ها نفر این روایت دروغین و کذب را شنیدند. متاسفانه تکذیب‌های متعددی که بعدا منتشر شد، کاملا حرفه‌ای، مستند و دارای بن‌مایه قوی رسانه‌ای بود، اما نتوانست روایت اول را کاملا محو کنند.

 

هراس زنانه از جنگ

جنگ برای هر زن و مردی هراس‌آور است. جنگ چه برای زنان و چه برای مردان، کلمه‌ای وحشت‌آور است، اما هراس زنانه از دشمن با هراس مردانه فرق می‌کند.

زن، هراسی را از جنگ تجربه می‌کند که چه فعلیت پیدا کند، چه نکند، در وجود او در حد یک هراس و دلهره کشنده باقی می‌ماند. برای زنی که می‌بیند دشمن وارد خانه و خاکش شده، این هراس از جنس عفت و جسم زنانه است؛ چیزی است که از آن به‌عنوان استراتژی کثیف جنگی استفاده می‌شود.

این جنبه از هراس، قابلیت رسانه‌ای دارد. خبرنگاران می‌توانند این هراس زنانه را که بر مدار عفت و پاکی و جسم زنانه قرار دارد، به تصویر بکشند و آن را برای جهان بیان کنند، به‌خصوص زمانی‌که این هراس زنانه در ادبیات تطهیر عِرقی و نژادی معنا می‌شود.

«هراس مادرانه» نکته بسیار مهمی است. یک مادر، رنج مضاعفی می‌برد تا بچه را بزرگ می‌کند. فقط باید مادر باشید تا این رنج را درک کنید. هر زخم کوچک بر بدن فرزند، یک زخم کاری بر قلب مادر است. فرض کنید تمام فرزندان مادری، زیر آوار بمانند. آن مادر رنج سنگینی را تحمل می‌کند. در ماجراهای غزه، مادران تصاویر دلخراش جراحت و مظلومیت فرزندان را می‌بینند، لرزش‌های بدن کودکان غزه و خونی که از بدن بچه‌ها سرازیر می‌شود، می‌بینند و با تمام وجود، با فریادهای ترس‌آور و دلهره‌آور درگیر می‌شوند. مادرانی که در جنگ هستند، به جای فرزندشان رنج می‌برند. گاهی ممکن است آن کودک قابلیت درک آن رنج را نداشته باشد. اگر کسی می‌خواهد رنج یک مادر در جنگ و واگویه‌های او را به تصویر بکشد، باید بداند مادر و حتی پدر، رنج‌هایی می‌کشند که کودکان و نوجوانان درکی از آن رنج ندارند. بنابراین جایگاه مادری و پدری، پایگاه بسیار مهمی است که می‌توانیم این هراس را در هر جنگی سوژه کنیم.

 

تبدیل هراس جنگ به شجاعت و صبر

زنان، هراس جنگ را در چندوجه تجربه می‌کنند. پیچیده‌ترین بُعد مساله زن در جنگ، تبدیل این هراس به عناصر استثنایی و فاخر است؛ این هراس به شجاعت، صبر و فداکاری تبدیل می‌شود. یعنی وقتی زن، وسط این جنگ و ترس‌ها قرار بگیرد، واهمه‌ او به یک مشکل، افسردگی و انزوا منجر نمی‌شود. این، هراس مادرانه است و زن را به انسان شجاعی تبدیل می‌کند که از بچه‌هایش حمایت می‌کند و قدرتش چند برابر می‌شود. این ترس به شجاعتی افسانه‌ای تبدیل می‌شود که نمونه‌های آن را در وجود مادران ایرانی در سال‌های جنگ تحمیلی ایران و حتی در لبنان دیدیم. وقتی در لبنان بودم، بعضی از این زن‌ها را مشاهده ‌کردم که در تمام مدت اشغال لبنان، بدون این‌که حتی همسرشان متوجه شود، در زیرزمین خانه‌ برای رزمندگان غذا می‌پختند.

یکی از اتفاق‌هایی که در بعضی جنگ‌ها مانند جنگ جهانی اول و دوم می‌افتد، همین افسردگی‌های پس از جنگ برای مادرانی است که فرزندان‌شان را از دست داده‌اند، ولی ما در سال‌های پس از جنگ تحمیلی چنین حسی را در مادران شهدا نمی‌بینیم و این نوع رفتار، تبدیل به یک سبک می‌شود. مادری که یک شب قبل از شهادت فرزندش فکر می‌کند اگر پسرش مجروح شود از غصه تا صبح دوام نمی‌آورد، صبوری به خرج می‌دهد. فردای روز شهادت فرزند، با کوهی از صبر مواجه می‌شویم. منظور ما از صبر، انفعال و از پا افتادگی بر اثر خستگی رنج نیست، بلکه یک مکانیسم فعال برای مدیریت اتفاق‌های پس از شهادت فرزند است.

در جنگ تحمیلی ایران و در جنگ لبنان و فلسطین زیاد مشاهده کردیم که شهادت فرزند برای یک مادر مسلمان، حجمی از فداکاری را پدید می‌آورد که این مادر را به مام وطن تبدیل می‌کند. این مادران، به‌سرعت این روحیه را به یک سری فعالیت‌های بزرگ‌تر گره می‌زنند. مادران شهدای زیادی داریم که به یک نهاد و جریان تبدیل شده‌اند. جریان‌سازی مادران شهدا، امر استثنایی است که باید مورد توجه قرار گیرد.

یکی از مهم‌ترین ارکان و مختصات مادران پس از شهادت فرزند، این است که مادران شهدا به مبدأ و معاد ایمان دارند. اعتقادی که یک مادر به مبدأ و نامیرایی دارد، با بقیه انسان‌ها فرق می‌کند. او با تمام وجود عشق می‌ورزد و ایمان دارد که روزی فرزندش را می‌بیند. این‌گونه است که یک نفر در رنج مادری، به یک عنصر شجاع و فعال تبدیل می‌شود. مادر شهید مادر یک انسان زنده است و این، امر بی‌نظیری است.

 

تبدیل رنج‌ها به فرصت

در غزه، نسلی زندگی می‌کند که در جنگ به دنیا آمده‌، یا در جنگ بزرگ شده‌ است. فرزندان غزه‌ای میان این هراس‌ها رشد کرده و بزرگ شده‌اند، دختران ازدواج کرده‌اند و مادر شده‌اند و در جنگ با احساسات متضاد مواجه بوده‌اند. فهم این دوگانه‌ها خیلی مهم ‌است. زنان در این فضا با احساسات متضاد رشد کرده‌اند که هرلحظه ممکن است حمله‌ای شود، حتی ممکن است آینده‌ای در کار نباشد. این زنان هر لحظه رنج‌ را تجربه می‌کنند، رنجی که پایان آن معلوم نیست. حتی وسط این رنج‌ها ازدواج می‌کنند، بچه‌دار می‌شوند. این ویژگی خاص یک زن فلسطینی است، چون مادر متفاوتی است و نمی‌تواند شاهد رنج ممتد فرزندش باشد، نمی‌تواند شاهد مرگ تدریجی او باشد. برای همین دختران و زنان در غزه مانند پدران باید یاد بگیرند این رنج را به یک فرصت تبدیل کنند. این زنان، میان سختی‌ها، مقاوم می‌شوند.

دختران و زنان ناچارند فرزندان خود را در سختی بزرگ کنند و مقاوم باشند؛ چون مقاومت، راهبرد اصلی زندگی در فلسطین است. انسانی که در جریان زندگی قرار دارد و در عین حال در تیررس موشک و اشغال و جنگ است؛ باید مقاومت را به‌عنوان یک استراتژی زندگی انتخاب کند و این، یک نقطه متعالی از زندگی است. اتفاقا غربی‌ها این نکته را خوب فهمیده‌اند.

یکی از چیزهایی که در شبکه‌های اجتماعی موج اسلام‌گرایی را فراگیر کرده، این است که چه‌طور مردم غزه در شرایط بدون ‌آب، ‌برق، ‌غذا و کشته شدن دائمی زنان و فرزندان می‌توانند این‌قدر مقاوم باشند؟

 

زندگی مبتنی بر مقاومت

مقاومت را باید هر روز در زندگی تمرین کرد تا به سبک‌زندگی تبدیل ‌شود و زندگی مردم غزه، مبتنی بر مقاومت است. زندگی مبتنی بر مقاومت، یعنی جایگزین‌هایی برای زنده ماندن داشته باشیم. نکته دیگر این‌که در لحظه زندگی کنیم، نه این‌که مرده باشیم. مثال بارز همین کودکان غزه‌ای هستند که در بحبوحه جنگ، مشغول بازی‌اند. مادری یعنی وسط جنگ بتوانی برای بچه‌ها، فضای شاد بسازی! این مادر یک مادر افسرده نیست، چون می‌تواند برای فرزندش فضای شادی را فراهم کند.

یکی از نمونه‌هایی که نشان می‌دهد زندگی در جریان است، وجود همین بچه‌هاست. وجود این بچه‌ها نشان می‌دهد آنها زندگی و مقاومت را طور دیگری فهم کرده‌اند. این مادرانگی با بچه زنده است و زندگی جریان دارد.

نکته دیگری که مادر و پدر فلسطینی را متمایز کرده، جهان‌بینی توحیدی مبتنی بر «حبل‌الهی» است. فلسطینی‌ها یقین دارند که خدا می‌بیند. چرا این انسان مقاوم است؟ چرا به حیات خود وسط انتفاضه ادامه می‌دهد؟ چرا یک مادر باز هم بچه به‌دنیا می‌آورد، در‌حالی‌که می‌داند ممکن است فرزندش طعمه موشک‌ها شود، چون زندگی را در چهارچوب حیات ابدی می‌بیند.

 70سال است که زن فلسطینی این مقاومت را تجربه کرده. این کار به او قدرت برگشت به ریتم زندگی را می‌دهد که این قدرت در زنان دیگر وجود ندارد. ما درباره فداکاری زنان و مادران شهدا، روایت‌های زیادی داریم؛ این زنان، ضمن مدیریت هراس زنانه و مادرانه و از خلال پیچیدگی آن هراس، به حجم بزرگی از شجاعت، صبر و فداکاری دست پیدا می‌کنند. این زن به چه حدی از عرفان و توحید شهودی و نظری رسیده؟ کسی نمی‌داند!

جمله‌ای از یک روزنامه‌نگار عرب دیدم با این مضمون که شهدای جنگ غزه، عدد و رقم نیستند آنها آرزو، زندگی، تپش، آینده و عشق هستند. اگر خواستید کودکان و زنان غزه را روایت کنید، کامل روایت کنید.