نوع مقاله : پرونده ویژه

10.22081/mow.2023.75249

چکیده تصویری

جنگ، چهره زنانه ندارد

موضوعات

پرونده ویژه 

نگاهی به حضور و روایت‌ زنان از جنگ‌های دنیا

جنگ، چهره زنانه ندارد

بلاهایی که جنگ بر سر زنان می‌آورد

دکتر فهیمه زارع -

عضو هیات علمی پژوهشکده زن و خانواده

مباحث پیرامون «روایت زنانه از جنگ به افق غزه» در سه قسمت ارایه می‌شود. بحث نخست درباره جنگ، بحث دوم درباره روایت و سوم درباره تاثیر زن و جنسیت بر ایجاد برشی خاص بر روایت جنگی است.

جنگ، پدیده‌ای است که در تمام تاریخ، بشریت همواره با آن مواجه بوده و اگر با لنز اجتماعی به این حقیقت نگاه کنیم، می‌بینیم به تعداد کنش‌گرانی که جنگ را تجربه کرده‌اند، می‌توان روایت‌های انسانی متفاوتی از این پدیده اجتماعی به‌دست آورد. زنانی که به‌عنوان جنگ‌زده آنها را می‌شناسیم، یا زنانی که حضور نظامی در صحنه‌های جنگی دارند، سرباز یا فرمانده هستند، یا زنانی که حضور امدادگرانه دارند به‌عنوان پرستار، امدادگر و پزشک، هر یک از اینها بنا بر نقشی که در جنگ بر عهده دارند، روایت‌های متفاوتی ارایه می‌کنند.

 

جنگ‌؛ پدیدای پویا و نامیرا

جنگ، پدیده‌ای ایستا نیست. درست است که هر جنگی، یک آغاز و پایان فیزیکی داشته، اما جنگ‌ها تا زمانی که انسان‌ها درباره آنها گفت‌وگو می‌کنند، از آن خاطره‌ای دارند، یا سند و عکسی از آن باقی‌مانده و کنش‌گران اجتماعی نسبت به آن سند، عکس یا خاطره خود را بازخوانی می‌کنند، فضای نمادینی که جنگ برای کنش‌گران ایجاد می‌کند تا مدت‌ها پس از آتش‌بس همچنان ادامه دارد. به‌همین دلیل فیلم‌ها، کتاب‎ها و تئاتر‌های مختلف درباره جنگ‌ها، همیشه زنده‌ و پویا هستند. به لحاظ اجتماعی، باید به این نکته توجه کرد که جنگ‌ها پدیده‌هایی متعلق به تاریخ گذشته نیستند، بلکه پدیده‌هایی پویا و نامیرا هستند و هر نسلی خود را با جنگ‌هایی که تجربه کرده یا داستان‌هایی که از آن شنیده، بازتولید و بازتعریف می‌کند.

روایت جنگ، تاریخ حال است. فاعلان روایت و کنش‌گران جنگ و کسانی که از جنگ، روایتی ارایه می‌کنند، در آن فضای گفتمانی که زیست و تجربه کسب کرده‌اند، جنگ را برای مخاطب خود روایت می‌کنند. روایت‌های جنگی بیانگر فهم، ادراک و استنباط کنش‌گران جنگی است. در هر روایتی از جنگ، با پیوند سه عنصر مهم مواجهیم. نخست متنی که در آن روایت اتفاق می‌افتد، دوم عمل اجتماعی که این روایت برگرفته از آن است و سوم فضای گفتمانی و عمل گفتمانی است.

 

روایت‌ زنان غربی از جنگ

ما با ژانری از روایت‌های جنگی مواجهیم که مختص زنان است. زنانی که در دوره‌های مختلف از تجربه‌های جنگی، رمان‌ و داستان‌ نوشته‌اند. چند کتاب مهم درباره روایت‌های زنانه جنگی معرفی و تحلیل می‌کنم تا مشخص شود روایت‌های زنانه از جنگ‌های جهانی اول و دوم یا جنگ‌هایی که در اروپا و آمریکا رخ داده، چه تفاوتی با روایت‌های جنگی دارد که زنان در گفتمان انقلابی و دینی شرح داده‌اند.

خانم «کریستینا لم» کتابی نوشته با عنوان «بدن ما، میدان نبرد آنها؛ بلاهایی که جنگ بر سر زنان می‌آورد» در این کتاب به اوضاع زنان در سه بخش جغرافیایی که جنگ‌های مختلفی اتفاق افتاده ازجمله خاورمیانه، بوسنی در اروپا و نیجریه در آفریقا پرداخته و با کسانی مصاحبه کرده که تجربه این جنگ‌ها را داشته‌اند. دغدغه اصلی خانم «لم» تجاوزهای جسمی و جنسی است که در جنگ برای زنان اتفاق می‌افتد. از این منظر، به جنگ‌ها می‌نگرد که چگونه در جنگ‌های مدرن تجاوز جنسی توسط نظامیان، یک امر حاشیه‌ای و بی‌نظمی نیست که کنار جنگ اتفاق بیفتد، بلکه تجاوز جنسی، یک استراتژی جنگی است که جهان مدرن برای جنگ‌های این‌چنینی تعریف کرده است. کسانی از تجاوز جنسی استفاده می‌کنند که در فضای گفتمانی مدرن مدعی آزادی، کرامت انسان و حقوق بشرند. آنها از این عمل غیرانسانی به‌عنوان یک اسلحه برای خوار کردن، ترساندن و پاکسازی قومی بهره می‌برند. رفتارشان، کاملا خلاف ادعاهای‌شان است.

نویسنده در کتاب «بلاهایی که جنگ بر سر زنان می‌آورد» به روایت تجاوزهای دسته‌جمعی که ارتش سرخ در جنگ جهانی دوم انجام داد، پرداخته و مخاطب در این کتاب با چهره‌ای خشن از جنگ مواجه می‌شود که زنان و دختران را در خود می‌بلعد و هیچ نقطه امیدی در این جنگ‌ها وجود ندارد. در این کتاب فضای ناامیدی و سیاهی وجود دارد و نویسنده ثابت می‌کند جنگ برای زنان و دختران جز سیاهی و خشونت جنسی، جسمی و روحی، آورده‌ای ندارد.

 

زندگی، جنگ و دیگر هیچ

«اوریانا فالاچی» نویسنده و روزنامه‌نگار ایتالیایی، در جنگ ویتنام به‌عنوان یک چریک ضد‌فاشیسم فعالیت می‌کرد. کتاب او با عنوان «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» مقدمه جالبی دارد که توضیح می‌دهد از کجا روند نگارش این کتاب آغاز شد؛ «وقتی از جنگ ویتنام برگشتم، خواهر کوچکم پرسید: معنی زندگی چیست؟ و من در پاسخ به او گفتم: زندگی لحظه‌ای بین تولد و مرگ است. خواهرم پرسید: مرگ چیست؟ پاسخ به سوال دوم او، نتیجه‌اش شد همین کتابی که اکنون در دست دارید، زندگی، جنگ و دیگر هیچ!»

این کتاب مباحث طولانی دارد درباره ماجرا‌هایی که در جنگ ویتنام برای زنان، دختران و سایر افراد اتفاق می‌افتد. نخ تسبیح روایت‌های خانم فالاچی در کتاب این است؛ «مرگ وقتی است که همه‌چیز تمام می‌شود.» و در جنگ با چنین چیزی مواجه می‌شویم، همه‌چیز به نیستی می‌گراید. به‌صورت مفصل به نبردها، زد و خوردها و وحشی‌گری‌هایی که در این جنگ برای زنان و دختران رقم خورده، می‌پردازد. جنگ را تجربه‌ای به‌شدت دردناک می‌داند که زخم‌های عمیقی به روح و جسم زنان و دختران می‌زند و باعث می‌شود هیچ‌وقت روح و روان آنها از این مشکلات رهایی نیابد. فالاچی در بخشی از این کتاب در مصاحبه با خانمی تعریف می‌کند که بعد از جنگ، 28سال دارد، ولی پزشک می‌گوید چنان زیر فشار روانی قرار گرفته که از نظر روانی، خانمی 80 ساله است. تصویری که فالاچی از زنان و دختران در جریان جنگ ارایه می‌کند، همان تصویر «کریستینا لم» است.

 

جنگ، چهره زنانه ندارد

کتاب سومی که جایزه نوبل ادبیات را هم دریافت کرده، نوشته خانم «سوتلانا الکسیویچ» نویسنده بلاروسی است با عنوان «جنگ چهره زنانه ندارد». این کتاب به‌شدت جذاب است و مخاطب را با خود همراه می‌کند و در دنیا مورد استقبال قرار گرفته. در این کتاب هم همان خط داستانی دیده می‌شود که در دو کتاب قبلی وجود داشت؛ یعنی روایتگر جریان‌های پر فراز و نشیبی از وضعیت زنانی که در ارتش اتحاد جماهیر شوروی بوده‌اند. این زنان، کابوس‌ها، تنهایی‌ها، ترس‌ها و اتفاق‌های تلخی را روایت می‌کنند که در جریان جنگ جهانی دوم، برای‌شان رقم خورده است. بخش آخر کتاب، تیتر جالبی دارد؛ «نیاز به سرباز بود، اما من می‌خواستم زیبا هم بمانم!» و می‌گوید تجربه حضور زنان در ارتش با تجربه مردان چه تفاوت‌هایی دارد. با وجود این‌که زنان در جنگ جهانی دوم به لحاظ تعداد نفرات، ارتش زیادی بودند، اما همچنان چهره‌ای که از جنگ نشان می‌دادند، همراه با ویژگی‌های جنسیتی بود و حتی یکی از افراد در مصاحبه‌اش گفته بود نمی‌خواهم به طبیعت خود پشت کنم. تعریف می‌کرد که «من گلِ‌سر زده بودم و فرمانده با تندی به من گفت که اینجا جنگ است و این کارها را در خانه باید انجام بدهی، ولی من مقاومت می‌کردم و نمی‌خواستم طبیعتم را زیر پا بگذارم.»

نویسنده، چهره زشتی را از جنگ به مخاطب ارایه می‌کند. این سه کتاب، روایت زنانی است که در جبهه مقابل ما قرار دارند.

 

جنگ‌هایی با برچسب قداست

بعضی از روایت‌ها مربوط به جنگ‌هایی است که برچسب قداست دارد، مانند جنگ ایران و عراق یا جنگی که اکنون در غزه برپاست. اخیرا دو پایان‌نامه دیدم با موضع تحلیل کتاب‌های داستانی و روایت‌های زنانه‌ای که درباره جنگ ایران و عراق نگاشته شده، مانند کتاب خانم معصومه آباد. حرف اصلی پژوهش این بود در روایت‌های زنانه از جنگ، زنان با احساسات و عواطف خود با پدیده‌ای مثل جنگ که به‌شدت خشن و سخت است، مواجه می‌شوند و مولفه‌هایی مانند خانواده، وطن و شهادت در روایت آنان پررنگ است. در روایت‌های زنان ایرانی می‌بینیم بانوان به صدور انقلاب ایران اعتقاد دارند و در خاطرات‌شان خط سیر صدور انقلاب و تلاش آنان برای تحقق صدور انقلاب مشخص است. زنان ما در روایت خود تلاش می‌کنند حقانیت جبهه حق و سربازان ایرانی را به‌تصویر بکشند و مخاطب را اقناع کنند که ما در جبهه حق بودیم و برای دفاع از آرمان‌های انقلاب و اسلام تلاش می‌کنیم. اعتقاد زنان را به جهاد و شهادت در تمام روایت‌ها پررنگ می‌بینیم. در روایت‌های خُردی که زنان ایرانی از دفاع مقدس بازنمایی می‌کنند، حد و مرزهای شریعت حتی در شرایط پیچیده جنگی و اسارت هم برای‌شان اهمیت دارد؛ مثل مرز بین محرم و نامحرم.

 

اهمیت فرهنگ شهادت و مقاومت در زنان غزه

اگر جریان غزه را در ادامه گفتمان انقلاب اسلامی ببینیم، امروز با زنانی در غزه مواجهیم که فرهنگ شهادت و مقاومت برای‌شان اهمیت دارد. در کلیپ‌هایی که از غزه به دست ما می‌رسد، می‌بینیم زنان و دخترانی را از زیر آوار بیرون می‌کشند و آنها در این شرایط سخت دنبال چیزی هستند که روی سرشان بیندازند و بپوشانند. در شرایط سختی که مردان را از پا درمی‌آورد، ما در غزه زنانی را می‌بینیم که همچنان خط و مرزهای الهی برای‌شان اهمیت دارد و به جهان نشان می‌دهند که جنگ، دفاع و مقاومت‌شان فرق دارد با ماجراهایی که تا امرزو در دنیا دیده‌اند.

در جنگ غزه، در ادامه جنگ ایران و عراق با یک خویشتنِ زنانه مواجه می‌شویم که می‌خواهد در زندگی روزمره، جنگ و دفاع را جای بدهد؛ یعنی در نگاه الهیاتی زنان غزه و زنان ایران، جنگ برابر با مرگ و مرگ برابر با تمام شدن و نابودی نیست، بلکه زنان حیات طیبه‌ای را معنا می‌بخشند که در روایات و قرآن کریم به آن اشاره شده است. افق دید این مادران، جهان مادی نیست که اگر با پدیده‌ای مثل جنگ مواجه و مجبور شدند فرزندان خود را زخمی ببینند، یا حتی جسم بی‌جان آنان را در آغوش بگیرند، این اتفاق، پایان زندگی و هستی‌شان باشد. البته که دردناک است، ولی این رنج را ابزار و بستری برای ارتقای روحی و تعریف جدیدی از هستی می‌بینند که مختص این پارادایم فکری و گفتمان است. زنان غزه برخلاف این‌که با خشونت‌ها و بلاهای خانمان‌سوز مواجه‌اند، ولی همچنان برای ادامه زندگی تلاش می‌کنند.

تعلق و وابستگی خانوادگی برای زنان خیلی مهم است، تا حدی که خود را با آدم‌های اطراف تعریف می‌کنند. برای هر زنی، شرایطی پیش آمده که حاضر است خودش در سختی بیفتند، اما رنج و سختی عزیزش را نبینند. نهایت رنج یک زن، این است که ببیند اطرافیانش متحمل رنج هستند؛ اما در جنگ‌هایی که با برچسب تقدس و الهیاتی همراه است، مشاهده می‌شود زنان، این تعلق را هم نردبانی برای رسیدن به نقطه تعالی قرار می‌دهند. نمونه آرمانی این بحث، مادران و همسران شهدا هستند که باوجود تعلق و وابستگی، اما چون افق دید عظیم‌تری دارند، مرگ عزیزشان را در قالب زیست جدید تعریف می‌کنند. امید است تلاش زنان و دختران غزه و همچنین بانوان سرزمین خودمان، برای انتقال این دیدگاه یعنی توجه به حیات دنیوی و اخروی با موفقیت همراه باشد.